سفارش تبلیغ
صبا ویژن
1 2 >

 

ساختار ادراکات :

بعد از نماز مغرب و عشا

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ ، ... .

سلام پسرم ، سلام دخترم

الحمدلله رب العالمین اینجا که زمستونم بهاره ، اونجا چه خبر ؟ زمستونه مراقب خودتون باشین ، خصوصا تو دخترگلم ، نه تنها مراقب خودباش که سرما نخوری ، و خوب لباس بپوشی ، بلکه مراقب داداشم باش که از تو کوچیکتره ، چی خیال کردی ؟ فکر کردی تورو کمتر از اون دوست دارم ؟ که اول به اون سلام کردم ؟

اول نذار دلش برا دست پخت من تنگ بشه ، بعدش دیگه مهم نیس ! برا اینکه مثلا فس فوت که فقط خوردنی نیس ! که کم کم فقط دست پخت منم از یادت بره ، بلکه اسمشم  مثل جمهوریه و فرنگیه ، و تو فرهنگ ایرونی ماهم نیومده ، چرا بعد ترجمه و برگردون علم و دانش یونان باستان و زحماتی که معلم ثانی ، بوعلی ووو کشیدن تو فرهنگ ما جا واکرده و نه تنها نهادینه شده ، بلکه امروز عدل که نه ، عین ساختار نه تنها انسانی بقول پدر ، بلکه ساختار دینی ما هم شده و جاتون خالی ! جشن تولدشو میگم ! تو اینجا ! که یکی دو روز دیگس .

اونجا چی ؟ فکر نمی کنم ! که برا ساختاری که داشتن جشن بگیرن ، مگه اینکه مثل زمان شاه تو اینجا ، که برا شاهنشاهی جشن گرفته می شد ! اونجا هم برا مثلا هزاره ای از مثلا جمهوری که داشتن جشن بگیرن و شما هم برا تماشاش برین بیرون ! بیرون از خونه رو میگم ! آخه اونجام مثل اینجا هنوز همه ساختار خونه رو دارن ، و غذای بیرون از خونه ، حتی با اسم ایرونیشم فکر نمی کنم جای اونی که ازم یاد گرفتی رو بده .

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ ، ... .

پسرم ، با اینکه خواهرت از تو بزرگتره ، و احترامشو نیگر می داری ، ولی بازم بقول پیامبر ، میون شما دوتا اون مثل منه و تو مثل پدر توخونه . 

البته شما دیگه بچه نیستین ، بقول پدر :"مِنْ عَلَق" رو پای خودتون ایستادین ، ولی یادآوریش چه مانعی داره ؟ برا مومن و مومنه  سودمندم که هس . 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ، ... .

خدا نگهدارتون .

 

 

 


  

 

او آمد (پایانی) :

با سلام  

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالْعَادِیاتِ ... ، أَفَلَا یعْلَمُ إِذَا بُعْثِرَ مَا فِی الْقُبُورِ ، ... .

ضمن شب بخیر بهتون ، امیدوارم روز خوبی رو پشت سر گذاشته باشین و شب آرومی رو هم پیش رو داشته باشین ، همینطور ان شاءالله روزی دیگر و صبحی دیگه .

خصوصا بعد این دنیا رو که با تموم روزا و شباش ، هفته ها ، ماه ها و سالاش پشت سر می ذاریم و شب آرومی رو همین بدنی که با اون بدنیا اومدیم پیش رو خواهد داشت ، پس از اونچه که با مثلا چشش تو این دنیا دیده و پشت سر گذاشته .

مثل هر باری که با افتادنش به اونچه که بچشم میاد ، پشت سر میذاره و روز و شبی داره به اندازه ی یه چشم برهم زدنش .

حالا چقد ؟ بمونه ! خب اندازشو میشه از نانو کارا پرسید ! بازه اومد رفت بعنوان مثال چش بدنی رو میگم ، که اومد ! به همونجایی که از اونجا اومده بود ! حالا کجا ؟ بمونه ، آروم گرفتنشو بیشتر الان می خوام بگم ، از نانوش گرفته تا مثلا امشب که بسته میشه بهنگام خواب در بستر ، همینطور در آرامگاه پس از این دنیا ، که دیگه برگشتی نداره و پلکی باز نمیکنه در اونجا .

ولی اونچه که بوسیله ی اون نوشته شده در همونجایی که با هر پلک برهم زدنم قلم خورده ، در اونجا باقیس .

چقد ؟! نانوتر از همون پلک برهم زدن چشش نباشه ! طولانی تر نیست ! قلمفرسایشو میگم ! تو همونجایی که از اونجا بعنوان بینایی چش چش انتظار اومدن اون بود و وقتی اون اومد اینم راه افتاد که بیاد !  

کِی ؟! اینم از نانوکارا بپرسیم !؟ نه دیگه ! اونا با چیزایی که تو این دنیاس ، دنیایی که بعنوان مثال گفتم چش به اون اومده ، سروکار دارن ، با هر رتبه ای که تو این کار داشته باشن !

خب کِی ؟ از وقتی که کفایت مذاکرات داد ، مذاکره چشش با دنیایی که اونو به اونجا فرستاده بود .

تا کِی ؟ اینم تا وقتی که کفایت مذاکره با چشش بهش داده بشه .

کفایت مذاکره داده به این چی ؟ اینم همینطور ! بعدیشم همینطور ...

تا کجا ؟ تا : اواومد ! و این پشت سر گذاشته شد و آروم گرفت در آرامگاهش !

امروز تلفن زنگه زد و به پدر خبر دادن که براش اخطار اومده به آدرس خونه ی قبلیمون و نشونی خونه ی فعلیمونو خواستن که بیارن براش !

می دونین یاد چی افتادم ؟ یا وقتی که بهش زنگ زدن و گفتن کار دارن و می خوان بیان باهاش حرف بزنن که براشون کار کنه ، و وقتی نشونی گرفتن و اومدن سر کارش ، ماموری با لباس شخصی اخطار همین اخطاری رو که امروز اومده داد بهش ! که توش بیست روز وقت داده شده بود برا تجدید نظر خواهی که در آخرین فرصت داده شده داده شد .

به کجا ؟ به همونجایی که نمی دونست ما کجا هستیم !

راستی ما کجا هستیم ؟ تو جمهوری اسلامی ایرانو میگم ؟ که سی و شش ساله شده و و هنوز نمیدونه ما کجاش هستیم !

چرا ؟ خب برای اینکه آرشیو نداره دیگه ! و اگه هم داشته باشه مارو تو ننوشته دیگه ! چرا ؟

خب بعنوان مثال چشش که نیومده مارو ببینه و ... به بایگانیش بسپره !

برا همین همونطور که گفت برامون کار داره ! حالا هم از کجا معلوم که نمی خواد چشش به ما بیفته ؟

ولو دادگاهش به نمایندگی از اون ، که اخطارش اومده !

که همین سال ازش خاطره ی خوبی نداریم ! از نماینده ی جمهوری اسلامی ایران سی و شش ساله ی بیخبر از ما رو میگم !

اگه از ما خبر داشت که ، بعد نماز جماعت همین مغربی که خوندیم ، تو مسجد محل سکونتمون بما نمیداد ، به نشونی خونه ی فعلیمون که میداد !

خب وقتی از ما خبر نداره ! چجوری می خواد در باره ما قضاوت کنه و حکم بده ؟ آیا بعد دیدن ما با چشش ، و بعد شنیدن حرف ما با گوشش ، که برا ما سابقه نداره این ! ؟

یا بعد همون که در نوشته ی قبلی گفتم !؟ پس از یادآوری حرف ما که بحافظه سپرده ؟ و بر اساس نوشته شده در اون با جمعی حواسش ؟ منجمله شنیدن حرف ما با گوشش ؟

یا با منطق ایجابی و سلبی قدیم ارسطویی خود !؟ و جدید سالبی و ایجابیش !؟ یا شایدم فازی خاکستری ایندو !؟

بقول برادر حسن رحیم پور ازغدی ، در سرمقاله ای در روزنامه ی "عصر" کیهان : با کدوم منطق ؟ 

پرسش :

آیا همون منطقی که نه تنها اون نیومدم داره ، بلکه بقول طلبه هاش ، بروزن :"صفریک" جدیدشم که عیانه و حاجت به بیان نداره که نیومدش حق تقدم داره !؟

چشم ! طبق منطق خودشون فکر می کنیم بچه ها . 

فقط حیف که بقول فیلم مارمولک اسلام دست و پای ما رو بسته ! آخه بقول پیامبر مومن دوبار ایمون نمیاره !  


  

 

باسلام و صبح بخیر به بچه های گلم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالْعَصْرِ ، ... .

اگه گفتین الان داشتیم به چی فکر می کردم !؟ به اینکه لازم نیست مثل قبل کاغذ قلم بردارم براتون بنویسم ، اینو که می خوام براتون بگم . چی بگم ؟ خب معلومه دیگه ! مثل شما خودمو دیگه !؟ البته خود الانمو ، بروزمو ، امروزمو .

خب مگه امروزم با دیروزم فرقی کرده ؟ خب بله ! قبلا مثلا کاغذ قلم برمی داشتم و براتون می نوشتم ، اینو که دارم براتون می گم ، ولی الان چی؟

الان عصر عصر علم و دانشه و فناوری ... 

خب این یعنی چی ؟ آیا یعنی همه چی ، مثلا منم فرق کردم ، حرفم چطور؟ که دارم بهتون میگم ؟

چی رو ؟!

اینو که شما چطور ؟ شما هم فرق کردین ؟ یا مثل سابق دارین بحرفم گوش میدین ، یا می خونین نوشتمو ، نوشته ی حرفمو ؟ ولو توعصر کامپپوتر ؟

یعنی قبلنا که مثلا رادیو تلویزیون نبود ، نه تنها گوینده ی حرفی ، بلکه شنودشم فرق داشت با الان که عصر عصر رسانه ها مثلا گفته میشه ؟!

منکه فکر نمی کنم ، یعنی یادم نمیاد ، یعنی بحافظه نداده ، نه تنها پنج حس ، بلکه یکی از حواسم که اگه قبلنا ، یه زمونی مثلا ارسطویی فکرمی کردم ، الان که نه ! بعدش با اومدن کامپیوتر مثلا ریاضی فکر کنم ، حالا با اومدن چی چی الان مثلا فازی فکر می کنم ، منکه خبر ندارم ! لابد یه انقلاب ، یه تغییر و یه چیزی بروز شده که فکر کردنم بروز شده دیگه ! 

در حالیکه من دیروزم فکرمی کردم ، امروز و الانم دارم فکرمی کنم  ، چه با کاغذ قلم اینو گفته باشم  و چه با این الان ، و برا شما هم فرقی نداره که تو کاغذ خونده باشین یا تو این الان ، اونو که اومده ! تو این ، الان . 

برا شما که خوش اومدین برا دیدنش ، ان شاءالله که تو خودتونم یادتون نره بازبینیش ، یادآوریشو میگم ، تا بهش فکر کنین و بیندیشین و ... ، بوقتش ، زمانشو میگم ، عصرشو میگم  ، عصر فکر و اندیشه و ان شاءالله تا صبح دیگر ، عصری دیگر . 


  

 

او آمد (2)

زکاة :

باسلام

چرا همه به پدرتون نیگا می کنین ؟! مثل طلبکار ، مگه فقط خودتون طلبکارید ؟

بله تو قانون اومده بود : ... مسلم و مسلمه ، ولی کجاش اومده پدر بر پسر حق تقدم داره ؟ یا مادر بر دختر ؟

کتابا ، کتاب قانون ، تونو بازکنین ، سوره ی بعدی رو :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ، وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ،  الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ،  وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ، ... .

کلمه و ترکیبهای تازه :

ذکر :

یعنی بادآوری ، مثلا :

زکاة العلم نشره 

در ترکیب :" ذِکْرَکَ" م که :" کَ" رو قبلا براتون گفتم ، مثل محسنمادر و دخترپدر رو . 


  

 

او آمد :

با سلام به دختر گلم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالضُّحَى ،  وَاللَّیلِ إِذَا سَجَى ، مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى ، ... .

باور کن منم ، نه تنها مثل پدرت که رفته بود ببینه تلویزیون چی میگه ، بلکه مثل تو هم که بخوای ببینی من چی میگم ، مثل همون که اومده بود به اونایی که برای خوندن نمازجمعه اومده بودن  ، یا مثل برگزار کننده ی هفتمین جشنواره بین المللی فارابی ، ووو ، نرفته بودم که بقول همون وقتمو ضایع بکنم ، یا بقول دیگری مثلا گفتگو کنم .

برای اینکه خدا این چشو برا این نداده که بیفته به مثلا تلویزیون و بعدشم ببینه اون چی میگه و بعدشم فراموشمون بکنه بنوشته ای و بقولی ! و نعمتیو که داده ضایع بکنه و یا فقط همین که ببینه چی دید و بازم روز از نو ... !

نعمت دیدن و حتی بقول پدرت ابراهیمی اونو بعنوان مثال گفتم ، چهار پیام آور از جهان خارجم همینطور . 

حالا چه پیامی ، برا کی ، ووو ؟ بمونه ، خصوصا پنج بعلاوه جامع اونا .

ولی ضایع نیست !؟ خونه ای ، اونم نمازخونه ای برا پذیرایی از یه پیام آور و بعنوان مثال همون حس بینایی که پس از رفتنش به جهان خارج و مثلا صفحه ی تلویزیون و ... ، با افتادن چشش به اون ، نداده باشه خدا ؟

یا نعوذ بالله یادش رفته باشه !؟

اونم وقتی بندش که بعنوان مثال این کامپیوتر یا بومی شدش رایانه رو که آفرید ، یه همچین جایی رو براش پیش بینی کرده باشه ! ولو صفر ، خالی و تهی از عبودیت و سیاستی که جدای از عبودیتشم نیس !؟ اینکه دیگه خیلی ضایعه ! 

نه فقط بقول ، بلکه بنوشته ی معلم اول و دوم و پیروانش !

باور نداری !؟ مراجعه کن به نوشته های پدرت به مثلا روزنامه ی عصر موسسه ی کیهان ، مثلا سرمقاله هاش ، که :"مطالبه" شده بود :"باکدام منطق؟" . 

البته اگه آرشیوی !؟ داشته باشه ! برا مطالبه !

طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمه 


  

 

نمازخوان : 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ ، وَ ... ، بِأَی ذَنْبٍ قُتِلَتْ ؟ وَ ... ،  عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ ، ... . 

باسلام و عرض تسلیت بمناسبت سالروز وفات حضرت فاطمه ی معصومه سلام الله

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى ، ... .

خاطره :

بازگشت به نماز خونه :

الان که تو اتوبوسم و دارم برمی گردم به خونه ، و دلم تنگ شده برا خوندن نماز با پدرتون ، یاد همچین روزایی افتادم که امام می خواست برگرده به ایران ، شما دوتا اونوقت هنوز بدنیا نیومده بودین ، ولی شنیدن که نخست وزیر شاه ، یعنی رییس دولت وقت بختیار چی می گفت .

راست می گفت ! چی می گفت ؟

اولش میگفت من نمی دونم آقای خمینی برا چی می خواد برگرده ؟ می خواد چه بکنه ؟ و از ایندست ، یعنی میگفت

سر در نمیاره از کاری که امام می خواد تو ایران بکنه ، آیا می خواد مثلا شاه بشه ؟ یا مثلا رییس دولت ؟

خب راست میگفت دیگه ! آخه کار از نظر اون همینا بود دیگه .

بعد میگفت اگه می خواد مثلا دولت راه بیندازه ، مثل دولت اون و مثلا رییس دولت بشه ، نمیشه ! چرا نمیشه ؟ پاسخ میداد که یه مملکت دوتا دولت که نمیتونه داشته باشه ، و یه دولتم که دو تا رییس نمیتونه داشته باشه ، برا اینکه من محکم سر جام تکیه زدم و هیچ طوفانیم نمیتونه منو تکون بده .

خب بازم راست میگفت ، تا طوفانو میگم ، آخه امام اومد و رفت بهشت زهرا و گفت من تو دهن این دولت می زنم ، من دولت تعیین می کنم ، من به پشتیبانی این مردم دولت تعیین می کنم و ... ، همینطورم شد و مرغ طوفان پر زد و از خونه رفت خدا بیامرز .

چیزی که از اون روزا بیشتر در خاطرم مونده ، روزای اولین دولت در آخرین روزای دولت دو هزار و پونصد ساله ی شاهنشاهی ، و بیشتر اینو می خواستم بگم ، و مناسبتر از حرفایی که گفته شده هس اینه که یادم میاد گفته شد ، یعنی بازم ، مثل کار ، در نظر رییس دولت کارگرشم مانند مثلا پدر روحانی بود ، برا همین مثل واتیگان ، از خیر شهر قم گفت میگذره و اونو به امام واگذار میکنه که بره اونجا هرچی ، همونی که ازش سر در نمیاورد ، راه بیندازه .

آخه راستشو بگم ! منم نمی دونستم امام می خواد چیکار کنه و چی راه بیندازه ، فقط می دونستم که حکومت دینی و اسلامی رو می خواستم .

راستشو بگم ! پدرتونم نمی دونست ! اگه می دونست خب به منم میگفت دیگه !

راستی ! وقتی گفتن مثلا : جمهوری ، حمهوری دمکراتیک ووو ، و آخرشم گفته شد جمهوری اسلامی نه یه کلمه کم و نه یه کلمه زیاد ، شهید مطهری هم ، که در همین رابطه اومدن تو تلویزیون ، گفتن منظور و مقصود امامو از جمهوری اسلامی نمی دونن ! 

... ، إِنَّ هَذَا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولَى ، صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى . 


  

 

نماز خانه (قسمت پایانی) :

باسلام و تبریک روز جمعه

... ،  قُمْ فَأَنْذِرْ ، وَ ... ، وَلِرَبِّکَ فَاصْبِرْ ، ... .

خب ، گفتم که تو خونه نماز خوندن جای ترسم باقی نمیذاره ، چه اینکه شما بترسین ، چه دیگری بترسه ، مگه اینکه چشمش بیفته تو خونه ! برا اینکه ما دم در تابلوی نماز خونه که نزدیم ، که با خونه های دیگه فرق داشته باشه ! که خونه های دیگه ، ولو یه خونه ، نمازخونه نیست ! 

فَإِذَا نُقِرَ فِی النَّاقُورِ ، فَذَلِکَ یوْمَئِذٍ یوْمٌ عَسِیرٌ ، عَلَى الْکَافِرِینَ غَیرُ یسِیرٍ ، ... .

تو خونه هم ، نه تنها تو همین خونه ، که در قولنامه اجارش نیومده که یه جایی از اون نمازخونه هس ، بلکه خدا بخواد از خودمونم داشته باشیم ، نمیایم توش یه جایی رو بعنوان نمازخونه قرار بدیم .

هم الان و هم انشاءالله اونوقت هر جای خونه می تونین نماز بخونین ، البته همونطور که گفتم ، تو خونه هم مثل بیرون از خونه تو محل ، شهر ووو ، محل نماز پاک و مطهر باشه . 

ذَرْنِی وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِیدًا  ، وَ ... ، إِنَّهُ فَکَّرَ وَقَدَّرَ ، ... .

کاریم نداریم که تو ! بیرون یه جایی رو تابلوی نماز خونه میزنه ! 

  ... ، عَلَیهَا تِسْعَةَ عَشَرَ ، ... .

خودش می دونه ، بما ربطی نداره که توش ! نمازخونه داره ، ولو اینکه یه و فقط یه جاییم توخونش نماز خونه نباشه !

حالا چه یه دهم و چه نه دهمش ، چه ده درصد و چه نود درصدش ، ووو . 

ما که نمی تونیم براش شق القمر کنیم ، تا ببینه چی میگه !

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، تَبَّتْ یدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ ، ... . 


  

 

آشنایی با نماز :

نماز خونه (1) :

باسلام ...

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، یا أَیهَا الْمُدَّثِّرُ ، ... .

محراب :

یه چیز جالب تو تلویزیون دیدم ، بقول من اسمش نماز هراسی بود ، که برا آموزش بقول من زبون نماز کلمه های رو آموزش می دادن مثل :

... ، قُمْ ... .

برا همین گفتم سر حرفو با محراب ، یعنی جای حرب و جنگ ووو باز کنم . 

گفتم که نمازتونو تو خونه بخونین ، تو زادگاتون ، حالا قد دیناتون ، یا مثلا کشورتون ، و یا مثلا شهرتون ، محلتون و یا خونه ای تو اون ، همه ی خونه رو که محراب نمیگن ، چرا ، وقتی تنایی که نه ، مثلا اعضای بدنتون که نماز می خونه ! اونجایی رو که نماز می خونه محراب گفته میشه ، مثل وقتی که با پدر نماز می خونیم و اونجاییکه پدر ایستاده محرابه ، ولی محراب هرکدوم از ما پشت سر اون محراب ماست و محراب پشت سریمون . 

مسجد :

مسجدم کلمه ای مثل محراب ، که اگه برا نماز هراسی آموزش داده نشه ، برا چیزی در مقابل خلق و خوی شیطونم آموزش داده نمیشه ! که گفتم هنوز پای قراردادو امضا نکرده ! و مهلت خواسته تا همون :" قُمْ " و برپایی ، که تا پاشین مهلتش تموم میشه .

خب ، ولی نماز خونه ، که می خوام ازش براتون بگم ، اگه براش برنامه ی آموزشیم بذارن مثل پاشدن ، محراب ووو نیس . 


  

 

آشنایی با نماز (2) :

پرسش :

باسلام ، پس کجا خومونو نشون بدیم ؟! بقول آقا امام حسن بن علی بن محمد علیه السلام ؟ 

علیکم السلام

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، یا أَیهَا الْمُزَّمِّلُ ، قُمِ اللَّیلَ إِلَّا قَلِیلًا ، نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا ، أَوْ زِدْ عَلَیهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا ، ... ، إِنَّ رَبَّکَ یعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنَى مِنْ ثُلُثَی اللَّیلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ ... .

باغچه :

اول پیشاپیش تبریک بگم سالروز تولد آقا رو که پیش رو داریم ، آقا می فرمایند : تو خونه . 

همونجایی که من بدنیا آوردمتون ، با هر طول عرض ، یا بقول آقا امام موسی کاظم علیه السلام شرق و غرب ، شمال و جنوبی که داره .  

حالا شاید گفته بشه طبق شناسنامه تو ایران بدنیا اومدین ، یا تو شهر قم ، و یا ... ، خب ؟ تش چی ؟ یه جایی که بدنیا اومدین ، و در اونجا پا بدنیا گذاشتین که ، بعنوان مثال چشم باز کردین که ، اینو که نمی تونه منکر بشه ! 

حالا شاید گفته بشه مگه علی نمازم می خوند !؟ که سر نماز سرش شکافته شده باشه ! 

ولی یکی منکر این شده که آقا امیرالمومنین ، و فقط آقا امیرالمومنین علیه السلام تو خونه ی خدا بدنیا اومده ؟ حتی اونی که تا حالا این بگوششم نخورده باشه !؟ 

پاسخ :

خب زادگاه شما کجاس ؟ و بعنوان مثال : در نخستین بار چشتون به اونجا افتاده ؟

نه زادگاه اون ! بعنوان مثال : اندام جهان جارج .

که مثل مادر ، باردارش شده باشین ، بلکه امضای شما در اون ! بعنوان مثال با چش ، و مادر شدن اون ، که مام وطن چش شماس و محل برپایی اون در اونجا . 

حالا برپایی حس ووو ش بمونه ، ولی برپایی اعضای ظاهر و آشکار بدنتونو که نمیشه منکر شد ، اونم از طرف دارنده همون اعضا ! اونم به عنوان نماز ! 


  

 

آشنایی با نماز :

باسلام ...

... ، اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ ، الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ، َلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یعْلَمْ ، ... .

همونطور که گفتم فعلا کاری با نماز نه تنها خلق خدا ، بلکه با نماز بنی آدمی مثل شما دوتا هم کاری ندارم .

الانم نه تنها با نمازتون پیش از بدنیا اومدنتون کاری ندارم ، بلکه پیش از اون از نخستین روزش که من افتخار باردار شدن به شما رو خدا بهم داد ، و امیدوارم که بستری قابل قبولشم برای رشد و شکل گیریتونم بهم داده باشه ، بلکه پس از اونم که چشم بهتون روشن شد و تو دامنم گرفتمم کاری ندارم .

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ن وَالْقَلَمِ وَمَا یسْطُرُونَ ، مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ ، ... . 

پرسش :

در نخستین بار :

می دونید در نخستین بار ، مثل تو دامنم ، در آغوشم ، ووو ، چشم افتاد به شما چی شد ؟ 

دخترم ، نه تنها درد زایمانت ، بلکه بدهکاریم به پدرت هم بقول معرف از یادم رفت ! اگه مثلا گریه ات بفریادم نمیرسید ، هنوز محو تماشایت بودم ، که بقول خانم حضرت زینب سلام الله : ما رایت الا جمیلا 

پسرم ، تو هم نزدیک بود یادم بره امانتی رو که پدرت بهم سپرده بود ، تا زمینه باراومدنت مثل اون باشم ، با لبخندی از رضایت در سبقتی که بر او داشتم ! در امضای قراردادی که خدا بینمون برقرار کرده بود .

همونکه شیطون ، و فقط اون ، هنوز زیرشو امضا نکرده ، وفکر می کنه خیلی براش مهلت گرفته ! برا همون که خلق خدا ، منجمله اون ، برا همین خلق و آفریده شده اند ، خواه ناخواه ، که حرف من با خواستن اونه فعلا .

مثل نمازی که می خونم ، و با پدرتون تو خونه ، و با اونم در دامن بیرون از خونه ، دامنی پاک و مطهر ، نه جامعه ی مدنی خلق و نیافریده شده ! بلکه مخلوق ، یعنی خلق شده و آفریده شده ، ولو بشری !

چراکه کافیه فقط آفریده شده باشه ، مثل : اندام جهان خارج ، که چشمت به اون بیفته .

ولو اینکه بقول پیامبر : تمام مفتی های عالمم به بودنش رای داده باشن ، ولی بچشمت نیاد ، پسرم . 

حتی نه تنها من ، بلکه پدرتم بگه . 

حتی به اسم و بنام مسجدم ، چه رسه به نهادهای مدنی غربی و شرقی ، و بومی شده ی اونم ، که در اونجا پیشانی بر خاک بگذاری ، که بقول آقا امام حسن بن علی بن محمد علیه السلام : یکی از نشانه های مومنه . 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :144
بازدید دیروز :269
کل بازدید : 1300549
کل یاداشته ها : 1753


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ