حفظ انقلاب :
...ا . بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَا ... .
سلام علیکم
امروز صبحم که رفتم نون گرفتم و برگشتم (1) ، خب دیدم فرصت دست داده گفتم آخرین دستاورد انقلابو به بحث و مباحثه بذارم !
چرا ؟ عرض می کنم .
چی !؟ زیرنویسای نوشته ی قبلی نیست !؟ هست !؟
اول یه داستان بگم ، نقله ، یعنی خوندم یا شنیدم ، که وقتی خلیفه ی دوم سلمانو به "حکم"رانی مدائن گذاشت ، آن حضرت علیه السلام اول رفتن پیش آقاشون و ازش کسب تکلیف کردن .
مردم مدائن کمافی السابق که :"رسم" (3) بود ، رفته بودن دم دروازه ی شهر به استقبال حاکم ، خدم و حشمی به چشم نمی اومد ، از هرکیم که میرسید جویا می شدن و اونا هم تو راه ندیده بودن !
مدتی گذشت تا اینکه خبر اومد کجایید !؟ حاکم تو شهره !
کی اومد که ما ندیدیم !؟ کجاس !؟ نه ! (4)
تو مسجد !
خب ، بقیه ی داستان و مثلا گرفتن دزدای شب از مغازه ها ووو بمونه ، فقط اینم بگم که اینم بی ربط نیست تو اونی که می خوام بگم ، اینکه آن حضرت علیه السلام بافندگی میکردن برای امرار معاش خود ، حصیر بافی .
خبرا به خلیفه رسید و پیغام داد که این کارا چی !؟ مثلا رسم نیس ! و مثلا بقیه رو میبره زیر سوال !
خب ، حالا مثل آمریکا ، رییس جمهور آمریکا هم مثل همینه ! می ترسه بره زیر سوال ! برنامه ای هم که داره برا همینه که انقلابی رخ نده ! چه رسه به اینکه رخ داده باشه در پنجاه و هفت ما !
چه جوری !؟ با حفظ انقلاب !
کدوم انقلاب !؟
خب اینم معلومه ! انقلابی که مثلا "فروپاشیده" شده باشه که نیس ! ووو ! انقلابیه که هنوز که نه ! برا همیشه محفوظه !
حالا !
کجا !؟ تو آسمون !؟ رو زمین !؟ تو دریا !؟ نه !
با چی !؟ با نیرو هوایی ، زمینی ، دریایی !؟ نه !
پس کجا !؟
... ، فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ !؟
خب ، کیف !؟ چه جوری !؟
با حکمرانی فی یا در اونجا !؟ که بقول مقام معظم رهبری : در انحصار اونه !
البته در انحصار انقلابیه که هنوزم انقلابه ! و انقلابم خواهد بود ، تا انقلابه ! حتی فی یا در بعنوان مثال شبکه ی دانایی سیمای جمهوری اسلامی ایرانم ، که بهش رسیده باشه !
کدوم انقلاب !؟
مگه رخ داده بعد انقلاب فرانسه ی اروپای غرب کره زمین !؟ که تهدیدی برا :
... ، لم یلد و لم یولد ، و لم یکن له کفوا احد.
ش باشه !؟ حتی بر فرضم !؟
زیرنویس :
1 – دروغ چرا ، بعد به بحث و مباحثه گذاشتنم روغن و شیرم گفتن برم بگیرم که رفتم از مغازه ای قرار بود امروز باهاش تسویه حساب (2) کنم ، گرفتم و بازم برگشتم .
2 – حالا کاری ندارم به اینکه صابکار نه ، مهندسش زنگ زد و آخرش گفت میان ؟ اگه نمیاین بیان ! تسویه حساب کنیم ، که گفتم بازم که تهدید کردی !؟ گفت آره تهدید می کنم ! گفتم ، به تعبیر مایکل : بیا بگیر ، یعنی بیاین تسویه حساب کنیم .
آخه ما نتونستیم به مهندس صابکارم بفهمونیم که این دستور شما هم خرج داره ! و یعنی بعنوان مثال برا رفتن به اونجا چه کرایه ماشین بدیم و چه با ماشین خودمون بریم ، آخه اونجا که نونوایی محل و مغازه ی محل نیست که پیاده هم بشه رفت ! حالا بمونه پیاده رویم نیرو و انرژی خودشو لازم داره ! مثل کارمون ، که با خوردن مثلا نون نیروی مورد نیازش تامین میشه ! و ما نتونستیم اینو به این دوتا برسونیم !
دو روز پیش همینو به صابکار پیامک زدم و گفت ! طبقه ی سه رو تموم کن چشم ، هرچند مثل سابق تهدید نکرد ولی گفتم این یعنی شش هفت روز دیگه ! گفت با مهندس تماس بگیر ! و اونم همین حرفای امروزشو زد ، مثل حرف سابق صابکار ! یعنی حرف همون حرفه ، حالا چرا صاحب حرف نمی زنه ؟ بمونه .
البته نه اینکه بهشون نرسیده باشه ، نه ، موضوع بحث همینه .
3 – مثل رسمای دیگه ، بعنوان مثال همین "بحث و مباحثه " که داریم ! هنوزم ! که گفته شده بعد درس استاد رسمه و رسم خوبیم هست ، خب بله ، ولی از کجا !؟ نفر !؟ یا کوچ !؟ برا درس گرفتن ، و بعدش چی !؟
4 – خب معلومه دیگه ! حاکم کجا میره !؟ اینکه پرسیدن نداره ! میره به محل حکمرانی دیگه !