مقدمه ای بر نکته ی ظریف دو ! :
بسم الله الرّحمن الرّحیم ، ... .
سلام علیکم .
پیشگفتار :
ضمن تبریک امروز جمعه ، مدتی بود (الف) که دنبال فرصت می گشتم تا :"داستان دو" رو که در بحث قبلی قولشو داده بودم بگم .
امروز صابکارمون (ب) زنگ زد که :"نیومدین؟" ، گفتم نه ، البته چراشو یه چیز دیگه گفتم ! البته اون چراشو نپرسید ! آخه جمعه ی قبلی گفت بیایم و گفتیم باشه ! و رفتیم ، این هفته هم گفت ! مام گفتیم میایم ! ولی دیشب بازم از صورت وضعیتی که بهش دادیم کم کرد ! با اینکه گفتیم سرماهه و بیش از اونی که پرداخت نیازه ، برا کرایه خونه و قبض مبضا فقط ! همونا که قرار بود بعد :"اصلاح" ! قیمتاش کجا باشه !؟ خب تو :"جیب" دیگه !
خب ! نمیشه که یه طرفه باشه ! ولو بقول آقا امیرالمومنین علیه السلام : جورش !
حرف ، قانونی ووو شم ! بازم بقول آقا امیرالمومنین علیه السلام : خوب خوبه برا همه ، بدم بده برا همه !
البته نقض :"قرارداد" نبود ! نرفتنمون رو میگم ، اگه شنبه ی گذشته هم نمیرفتیم بازم طبق "قرارداد" بود ! برا اینکه علاوه بر اینکه پیش پرداخت اومده در "قرارداد" کامل پرداخت نشد ، بلکه صورت وضعیت شماره یکم کامل پرداخت نشد و پرداختیم افتاد به شنبه ! در حالیکه پنجشنبه دادیم بهش .
خب ! پس امروز نرفتیم سر کار ، ولی تا الانم که فرصت نشد ، امیدوارم در این باقی مونده از امروز بتونم بحثو مطرح کنم ان شاءالله .
بچه که بودیم می گفتیم :
تا سه نشه بازی نشه !
حالا معانی مختلفش بمونه ، مثلا :"مام بازی" یا ...
که وقتی یه بازی شروع شده بود و ما میرسیدم گفته میشد .
البته اگه بازیکنا که مشغول بازی بودن ، مثلا تا ما رو می دیدن نمی گفتن بیا ، یا اصلا مارم بحساب آورده بودن تو بازی و فقط منتظر اومدنمون بودن ! یا یکی منتظر من ! بود که بیام تا بازی کنیم ! دوتایی ! یا من منتظرش تا ... .
خب ! فکر نمی کنم موضوع بحث اونقد پیچیده باشه که مثلا قابل :"هضم" نباشه ! صرف نظر از اینم که کار روزمره ی ما هم هست ! هم تو :"این ج.ا" یعنی این :"دنیا" و هم در :"به تعبیر معروف" دنیای دیگرم ! اختصاصم به مثلا :"دوستدار" این دنیا و "به تعبیر معروف" دینای دیگه هم نداره !
مثلا ! یکی که اسم خودشو گذاشته :"مشارکت" ، آیا فقط برا این دنیا این اسمو گذاشته !؟ که "مشارکت" ش بدن تو کارای این دنیا !؟ یا مشارکت بده دیگری رو تو کارای این دنیا !؟ و به تعبیر معروف :
تا دو نشه بازی نشه !؟
البته استاد شهید مرتضی مطهری ، در یکی از آثار بدون استثناء خوبشون ، یعنی در پاورقیهای :"اصول فلسفه و روش رئالیسم" مرحوم علامه ، مقاله ی پنجم ، مطلب :"پیدایش کثرت در ادراکات " و :"ریشه ... " اش ، نظرشون اینه که لازم نیست :"دو" بشه تا بازی بشه ، بلکه با :"یک" م میشه ، البته میشه :"مقایسه" کرد ، خودشو با خودش ! (پ) .
خب ! صدام میکنه ، حاج خانومو میگم ! برم ، بمونه برا بعد و اگه امروزم نشد ان شاءالله در فرصتی دیگه .
--------------------------------
زیرنویس :
الف :
بعد محرم و صفر ، که ربیع آمد ، ربیع الاول ، و رخت عزا از تن خارج شد ، راستی تبریک گفتم !؟ نگفتم !؟ خب تبریک میگم .
ب :
کار بستان آباد نه ها ! اونکه تعطیل شد ! و ناتمام موند !
خدا کنه که اینم مثل اون نشه ! هرچند تا حالا بازم ما مجبور بودیم به قرارداد عمل کنیم ! و :"دو" طرفه نبوده تا حالاش !
پ :
ناگفته نمونه که در اونجا ، در مطلب :"ریشه ..." یابی ادراکات ، حرف اینه که وقتی :
برا نخستین باز چشم ما به اندام جهان خارج افتاد و مثلا یه سیاهی دیدیم ...
بازی یا کار وقتی شروع میشه که :
برا بار دوم ...
نیز چشم ما بیفته به جهان خارج و مثلا یه سفیدی ببینیم ، تا این :"دو" رو بتونیم با هم :"مقایسه" کنیم ، البته پس از :"تجرید" از حس ، یعنی تجرید از حس بینایی ، و سپردنش به :"بایگانی" ، که وقتی دومی ، یعنی :"سفیدی" هم دیده ، مجرد از حس شده اش به "بایگانی" می خواد سپرده بشه ، منطبق بر اولی نمیشه ! یعنی :
سیاهی نیست !
حالا سفیدی یا بعبارت دیگش :"سیاهی نیست"(ت) مثل اولی به بایگانی سپرده میشه !؟ وبعد :"مقایسه" صورت میگیره !؟ بعبارت دیگه کار :"فیلسوف" یا کار :"فلسفی" شروع میشه !؟ یا بقول استاد شهید با سپردن :"یک" چیز به بایگانی یا :"حافظه" میشه شروع بکار کرد !؟ و یا ... !؟ فعلا بمونه ! بمونه تا به "حافظه" که رسیدیم ! ان شاءالله تعالی .
فعلا بازی تو زمین عضوی از اعضای حسیه و مثلا در چشم ! حالا چه "یک" چیزی به اون بیفته ! و چه اون به یه چیزی بیفته ! و اونو به بازی بگیره ! نه اینکه اون ، همون :"یک" چیزی به بازیش بگیره ! مثل به بازی گرفتن "حافظه" ! ولو بطور :"موقت"شم ! چه رسه به بعد یادآوریش و بهش فکر کردن و در نهایتم صدور حکم عقل و باز سپردنش به بایگانی یا حافظه ! خب :"آرشیو" به تعبیر معروف :"دائم" فرق داره با "موقت"ش دیگه ! حالا :"امضا"ی حکم یا فرمان خردم بمونه ! فقط این دنیایی و فقطم دوستانیش "امضا" نمیشه که !
گفتم که ! بچه که بودیم می گفتیم :
تا سه نشه بازی نشه !
ت :
یادم میاد بعد انقلاب و اوایل دهه شصت امام جمعه ی شهری در شمال که اومده بود قم و دیدن پدر خدا بیامرزم که در اسماعیل آباد ساکن بودن و مام مستاجر طبقه ی بالاشون بودیم ، و طبق معمول این دیدارا بحث پیش می اومد ، بحث به اینجا که رسید گفت من نمی تونم جواب بدم ، بریم پیش آقای ... ،که خارج فلسفه درس میدن ! خب منم سالها بود که ایشونو ندیده بودم ، از دوران طلبگی در حوزه شاهرود ، در اوایل دهه ی چهل ، گفتم هم دیدار و هم ... ، رفتیم و بحث مطرح شد و ایشون گفتن : بعنوان مثال این میز اون گوشه ی اطاق بود و برداشتیم گذاشتیم اینجا ، حالا این میز اونجا :"نیست" ! به همین روشنی !
گفتم خب اون گوشه مثلا شتر ، اسب ووو هم نیست ! و لازمم نبود که مثل این میز اونجا بوده باشه و حالا اونجا نباشه ، و در حالیکه یکی از اینا اونجا باشه چی !؟ بازم گفته میشه که مثلا این میز اونجا نیست !؟ حالا :"نیست" چیزای دیگه الی ماشاءاللهم ! بمونه !
بحث خاتمه یافت و پیش از شروع خوش و بش و خب مشغول چه کاری هستی و گفتم تو آموزش و پرورش هستم و مدرسه شهید سید مصطفی خمینی قم تدریس می کنم و ... بعدشم خدا حافظی ، ضمن تمجید! از مشغولیات :"ذهنی"م سفارش مطالعه بیشترم کردن !
حالا با کدوم مثلا چشم !؟ و برا همبازی با اونی که بچشم میاد !؟ یا بهش میفته !؟ دو تایی !؟ (ٍث) بمونه !
ث :
همچنین از :"سبع مثانی" شیش تای دیگشم !