سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پایان بخش بحث و مباحثه (1) :

بسم الله الرّحمن الرّحیم  ، الحمد لله ربّ العالمین ، الرّحمن الرّحیم ، مالک (یا ملک) یوم الّدین ، ایّاک نعبد و ... . ... ، ولم یکن له کفوا احد .

سلام علیکم

"اقدام و عمل"(2) :

میشه کامپیوتر منو بدین درست کنن !؟ نمیگم نوشو برام بخرین !

تا لوله کشی تموم بشه و منم اقدامی کرده باشم !؟

آخه :

من می بینم !؟

من میشنوم !؟

ووو !؟

تاکی بحث و مباحثه !؟

چرا نمیشه ... م !؟ میگم اقدام کنه ... ت !

زیرنویس :

1 – در نوشته ی فبلی گفتم مباحثه مثلا بگو مگو نیست و ... .

ولی پایان بخش بحث و مباحثه به مثلا بگو مگو هم خاتمه میده ، حتی به بگو مگوی هرکی در خودشم ، البته بستگی به پایان بخش داره که فعلا مجال اون نیست در این اختصار ، فقط اینو گفته باشم که میشه مثلا با خفه کردن و گرفتن جونم به بگو مگوی یکی پایان داد ، یا با خودکشی ازش راحت ! شد !

همینطور با کشتار یا خودکشی جمعی یه مجموعه ، مثل خانواده ،  که این پایان بخشی موضوع بحث نیست ، و برا این گفتم که هم مقصود از پایان بخشو گفته باشم ، و هم بعضی شاید اینو پایان بخش بحث و مباحثه هم بدونن ! در حالیکه همین بحث و مباحثه که تحت عنوان :"پایان بحث و مباحثه " شد و در هر بحث و مباحثه ای هست ، بلکه بحث و مباحثه ای بدون این نیست !

اصلا بحث همینه و مباحثه هم با طرح همین بحثه ، بعنوان مثال در همین بحث :"طرحی برای فردا " هم ، برادر حسن رحیم پور ازغدیم بحثشون کشید به همین ، منتها مثلا وقتی انقلاب صنعتی در فرانسه ، اروپا ، غرب و شرق و در این میان ایران رو هم ، حتی بعد انقلاب در اونم ، رسوندن به مثلا :"جایگزینی " و "جانشینی" خدا ، و فرق ایندو ، فقط محدوش کردن به ربّوبیّت خدا ! نه جانشینی خود خدا ! هم ! در حالیکه حرف از جانشین خدا ، و خدا که جامع نامهای اوست که بجای جانشینی ، جایگزین پیدا کرده در :"لوله کشی" ! یا :"سخت افزار" و یا ... .

چراکه ربّ ، منجمله ربّ صنعت در انقلاب صنعتی فرانسه ، اروپا ووو از آن کیست ؟ من ؟ یا :

من صنعتگرم ، پس هستم !؟

خب بله ! صنعتگری ، مثل کی !؟ مثل صنعتگرت ! همینطورم هستی ! البته تا جاییکه هستی ! پس نیگا نکن به قرون وسطی که هستی تو رو برده باشه زیر سئوال ! که بگی :

من فکر می کنم ، پس هستم !

بله نه تنها هستی ، اندیشمندم هستی ، منتها برا اندیشیدن :" لوله کشی"م شده ! برا اون چیزی که بهت برسه برا فکر کردن به اون ! چراکه صنعتگرت رزاق اندیشه ی توهم هست ، و :"حقّ المبین" ، وقتی حق اندیشیدنم بهت داده ! به بودت ! و بله :

من می اندیشد !

همچنان که بیاد میاره ، از کجا !؟ همونجایی که این انقلابت رسید به اونجایی که گفت :

من نیستم ! بلکه نیستم هست ! و :

"نیست یک " !؟

کمثل :

"هست یک " !؟

و نه تنها در کنارش و بقول مثلا رییس جمهور فعلی آمریکا !؟

و نه حتی جدای از اون ! بلکه اونم تحت تو !

پس بحث ، بقول برادر حسنم ، بحث فقط ربّوبیّت نیست ! بلکه حتی خدا بودنم نیست ! بحث بحث چیه !؟

خدا هم محتوای لوله کشی بندشه ! دینشم محتوی ! خلاصه :

... ، مالک ( او ملک) یوم الدّین ، ... !

اونوقت کی جایگزین و جانشین :

ایّاک نعبد و ... !؟

جز صنعتگر !؟ برادر ؟ و بعبارت شما :"فاضلاب" ، "نرم افزار" ووو !؟

بعبارت دیگه محتوی ، دین ، اسلام !

 

2- آخرین ماه زمستان سال :"اقتصاد مقاومتی ، اقدام و عمل" . 


  

حافظه ی ماندگار (پایانی) ، تصدیق : 

سلام علیکم ، شب بخیر . 

یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ، ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیةً مَرْضِیةً ، فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ، وَادْخُلِی جَنَّتِی . 

ضمن تبریک بمناسبت بیست و هشتم ماه رجب ، ماه خدا ، و روز مبعث ، بعثت خاتم پیامبران ، و در آستانه ی ماه شعبان ، ماه پیامبر خاتم صل الله علیه و اله وسلم ، که ایندو ماه مقدمه ی ورود به ماه مبارک رمضانه ، بد نیست بمناسبت بحث مطلبی رو از استاد شهید مرتضی مطهری ، در نخستین ! علم یا دانش از بقول ایشون :"علوم اسلامی " که در مجموعه ای بنام :"آشنایی با علوم اسلامی" ، که قبلا در اینجا هم براتون گفته ام بگم . 

برا اینکه هرچند شباهتی به بحت من داره ، ولی یه فرق اساسی و بنادی داره ، اونم اینکه ایشون ، اگه یادتون باشه فرموده ان فارابی یا بنا بر قول مشهور معلم ثانی ، منطق معلم اولو باب بندی کردن به دو باب ، و پس از ایشون ، فارابی ، علم و دانشم دو قسم شد . 

و اگه بازم یادتون باشه استاد شهید فرموده اند در علوم ، یعنی هرعلم یا دانشی ، (اقدام) ی دو کار یا دو (عمل) ه ، یعنی همون دو باب ، دو قسم ووو ، منجمله (دو تعریف) ، و همینطور دو تصدیقم ! 

حالا فرقش با حرف من چیه ؟ فرقش همین (من ) یا شما و یا دیگریست ، همونی که به ایندو کار یا عمل اقدام می کنه ، این اساسی و بنیادی و اصلی ترین فرقه ، چراکه کی ایندو کارو می کنه ؟ من ؟ شما ؟ یا ... ؟

نه اینکه کی تعریف می کنه ؟ یا اول تصدیق می کنه ؟ بلکه کی (تعریف و تصدیق ) یا (تصدیق و تعریف) می کنه ؟ جز من ؟ شما ؟ یا دیگری ؟  

برا اینکه حرف روشتر بشه ، پرسش اینه که آیا مثلا چشم یا عضو دیگری از اعضای حسی ما اقدام به این دو کار یا عمل می کنه ؟ یا اقدام کننده مثلا حس بینایی و یا حواس دیگر ماست ؟ و یا (خاتم) حواس پنجگانه ی ما ؟ و یا ... ؟ 

البته حتی هر عضوی از اعضای بدن ما در اقدام به کار یا عملی دخیلن ، ولی بحث از اقدام کننده به عمل یا کاریه که (موندگاره ) ، در حالیکه بعنوان مثال در یادآوری چیزی که مثلا چشم ما به اون افتاده ، دیگه نیازی به افتادن چشم ما به اون نیست ، همینطورم حسش ، بینایی رو میگم . 

حالا بمونه که مقصود از (ماندگار) و (ماندگاری) یعنی چی ؟! و آیا اونی که الانم در حال اقدام به عمل یا کاریه ؟ یا اونی که از اولش ، اول کار یا عمل ، تا آخرشم دست اندرکاره ؟ 

چه در مقام تعریف ، و چه در مقام تصدیق ، البته اگه ایندو کار یا عمل به ترتیبی باشن که معلم ثانی ابداع کرده و بقول استاد شهید ، لااقل تا الان ، دیگران از آن پیروی کرده ان . 

خب ، در خاتمه بد نیست اینم گفته بشه که تازه (تصدیق) ی که در علوم ، که گفتم بقول استاد شهید همه ی علوم ، خودش دو قسمه ! یعنی وقتی میگن تصدیق ، مرادشون (تصدیق ! و تکذیب) یا (تکذیب و تصدیق !) ه ! 

در باب تعریفم همینطوره ! و اختصاص به ( اقدام) به یکی از این (دو) کار یا (عمل) نداره ! 

حالا بمونه که هر کدوم از این دو هم مثلا زشت و زیبا ، یا زیبا و زشت ، یا خوب و بد ، و یا ... ، خلاصه مثبت و منفی داره در اصل ، بنیاد و ... ! 

مثلا در (شکل) اول استدلال ، یا باب تصدیق ، که گفته شده ، لااقل تا این زمانم ! که : 

کبری کلی باشه ، و صغری موجبه (مثبت) ! 

خب کبری چی !؟ آیا مثل (خوب) ملای رومی ؟ که در قسمت قبلی گفتم مسکوته ! 

برا همین در کتب بعنوان مثال اومده : 

هر انسانی فانی (منفی) است ، سقراط انسان است ، پس سقراط فانی است ! 

بعبارت دیگه (ماندگار) نیست ! 

در حالیکه کی ماندگار نیست !؟ 

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته . پدر .


  

آغاز کار یا عمل (4) :

اول اینکه امیدوارم از این ماه که ماه خداس بهره ی کافی رو ببریم ، بعدشم اینکه پیروزی شیرین پرسپولیسو بهتون تبرک میگم .

اما بعد ، خب داستان تصادف ما به کجا رسید ؟ هیچی ! همونطور که انتظار میرفت شد و می شود ، آخه گفته شد فردا برم از پارکینگ تحویل بگیرم ، البته با بردن مدارک ماشین و یرگ عدم خلافی و همون که انتطار میرفت ، یعنی برگ بیمه .

البته باز همون افسر ، بعد اینکه طرف تصادف با گرفتن پانصد تومن دیگه رضایت داد ، ضمن اینکه گفت این ماشین برات ماشین نمیشه ، بازم گفت که تو پارکینگ میخرنش !

اقتصاد مقاومتی :

خب بله ، اقتصادی به نظر نمیرسه که صرف نظر از یه میلیون خسارت تصادف ، حدود دومیلیون بدی بیمه ، نیم میلیونم بدی خلافی ، حالا علافی و از کار افتادن ووو ، منجمله پول پارگینگ و ... هم بمونه ، برای ماشینی که سه میلیون قیمت گذاری شده باشه ، ولی مقاومت در برابر اینا فکر می کنم اقتصادی تر باشه ! اونم تو این ماه ! ماه بارش ، با تمام ظرفش !

شنیدین که میگن فلانی مثل ... هفت تا جون داره !؟ خب ما انسانها مگه یه جون داریم !؟ و اونم بقول برنامه ی "معرفت" دیروز شبکه ی چهار تلویزیون :"جان جهان" ی که بچشم ، گوش و اعضای حسی ما میاد !؟

اینو که هربچه ای هم درک و دریافت می کنه که چشم ، گوش و اعضای حسی ما حس دارن !

ولی فقط چشم ، گوش و اعضای بدن ما جون دارن ؟ حواس ما چی ؟

آیا فقط حواس ما ولایت و اونم ولایت مطلقه دارن به اعضای حسی ما ؟

آیا فقط چشم بینای ابراهیمی ما امام دیگر حواسه ؟

و امامت و ولایت ختم میشه به داشتن چشم بینا ؟

یا خودحس بینایی و ابراهیمی اونم تحت ولایت و امامته ؟! و جون داره !؟

بعضیا ، همونطور که در اظهار نظری به نوشته ای ، که در یکی دو نوشته ی قبلی اومده ، داشتم وقتی میگن ولایت مطلقه ، جون حرفشون ختم میشه به جون چشم بیناشون ! و مابعدالطبیعه یا متافیزیکشون مابعد دیدنشون ، و به اصطلاح :"ذهن" شون بعد دیدنه ! حالا بهش مثلا :"مغز" م میگن بمونه .

البته هیچ مابعد الطبیعه و یا متافیزیکی عرضه نشده ، یا "ذهن" ، "مغز" ووو گفته نشده که معترف به "حافظه" و "یادآوری" نباشه ! برا اینکه مثلا دیدنیا با چشمو که بخوان نقل بکنن ، اونم نه اونایی رو که دیروز دیده شده ، یا حتی امروزم ! بلکه بمحض دیدنم تعریف بشه ، و مثلا بقول تلویزیون :"زنده" هم باشه باز بدون حفظ و یادآوری نیست !

و همینجاس که بشر ، بشر عصر حاضرم که ادعای علم و دانش داره ! خیلی "دل" ش می خواد از این دوتا سر در بیاره ! در حالیکه مثلا "حافظه" جون همون دلشونه ! اونم حافظه ی :"موقت" !

حالا کو تا جون "هفتم" و حافظه ی :"اقدام و عمل" بعد ذکر و یادی از این که موقته ! که بعد ذکر و یادش معلوم و دانسته بشه ! و بهش گفت :"علم و دانش" !

که هرچه لازم برای "اقدام و عمل" ی ، ولی هنوزم کافی نیست ، نه اینکه همونطور که در یکی از قسمت های قبلی گفتم ، کاری به نظری استاد شهید مرتضی مطهری داشته باشم ، یا با شرط و شروط آقای محمدتقی مصباح یزدی کاری داشته باشم ، و یاد مادرین "سروش" ی ، بلکه :

انه فکر و قدر (سوره ی مدثر)

فکر یا اندیشه آخر کار یا عمل نیست ، بلکه اول ! کارم  نیست ، بلکه جون میده برا سنجیدن و اندازه گرفتن ! تازه  مقتول ! اول ، یا "هفتم" م اونی که می سنجه و اندازه میگیره نیست !

که بسنجه امروز اون "افسر" و طرف تصادف ما برد ؟ یا من ؟

برا منکه امروز زیباتر از روز گذشته بود و فردا هم اگه بتونم ماشینو به دلال های "پارکینگ پلیس راهنمایی رانندگی نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران " نفروشم ، از امروز زیباتر خواهد بود ان شاءالله .

برا اینکه :"اقتصاد مقاومتی" یعنی چی ؟!

موشک و موشک انداز :

خب امروز هم رفتیم سر کار و هم رفتم دنبال کار ماشین ، ولی لازم بود که براتون بگم اینارو ، تا گفته باشم که ما بعنوان مثال چشم داریم ، جون چشمه که چشم میندازه به چیزی ، بعبارت دیگه چشم انداز ما هستیم ، البته همونطور که گفتم اگه فقط چشم داشتیم ، اونم یه چشم !

آخه فرقی نمیکنه که ما دوتا چشم داشته باشیم با اینکه چشم و مثلا گوش داشته باشیم ، بعبارت دیگه چشم و گوش انداز باشیم ، چراکه جون دوتا چشم مثل جون هر دو تا چیز دیگه ، مثلا چشم و گوشه ، و ایندو دوتا جون ندارن ، یعنی ما ، که مثلا چشم و گوش داریم ، دوتا جون نداریم که یکی جون چشم باشه و دیگری جون گوش ، و ایندو جون جون نداشته باشن ، یه جون .

اینم هر بچه ای درک و دریافت می کنه که هم چشم میندازه به چیزی و هم گوش میده به یه چیزی دیگه ، بعنوان یه نفر ، نه دونفر .  

خب تا خوابم نگرفته برم نماز عشارو بخونم ، شب بخیر . 

---------------------------------------------- 

مرتبط : 

اظهارنظرم به نوشته ی "سرانجام یک خواب " و پاسخهای نویسنده ی آن و پاسخهای من . 


  

آغاز کار یا عمل (3) :

شکر خدا بعد پونزده روز کار امروز بعد از ظهر کار نکردم و نکردیم و بعداز ظهری یه استراحتی کردم .

خب صرف نمیکرد ماشین بگیریم بیایم خونه و نهار بیاریم سرکار بخوریم ، برا اینکه تقریبا با همون کرایه رفت و برگشت میشد یه چیزی گرفت و سرکار خورد ، بعلاوه با انتقال ماشین به پارکینگ ، که تو هول و ولاش بودیم و اتفاق افتاد ، دیدم حال مساعدی نداریم ، خصوصا با پرداخت پونصد هزار تومن خسارت تصادف ، و شما هم گفتین بریم خونه نهار بخوریم ، منم گفتم باشه .

البته چیزی که منو ناراحت کرد یکی این بود که شریک مهندس منو عجله انداخت که ماشینو از جلوی ساختمون وردارم و گفت سه تا کارگر معطل منن ، و با اینکه دید ماشین میاد خبرم نکرد که مواظب باشم ، در حالیکه به اون سه تا کارگر تمام وقت چقد دستمزد میدن ؟ فقط یک سوم خسارتی که داد و بحسابم گذاشت نمیشه ! چه رسه به چند دقیقه ای که معطل من شدن .

البته ناراحتی من از این بود که اون منو عجله انداخت ، من چرا مواظب نبودم ؟ البته جلوی ماوقع رو ، صرف نظرم از اینکه خیره ، نمیشه گرفت ! برا همون که قبلانم گفتم که به آقا امیرالمومنین علیه السلام گفتن خدا رو از کجا شناختی ؟ به تعبیر من گفت از اونجا که این تصادفو برامون پیش آورد ! برا اینکه اگه دست من بود می خواستم بشه ؟

می دونین وقتی اون ماشین شاسی بلند زد به گلگیر جلو و سپر ماشینو انداخت چی گفتم ؟! گفتم ماشین رفت پارگینگ ! و یاد دومیلیون تومنی افتادم که دوسه سال پیش رو دستمون گذاشت شب عیدی تا از پارگینگ درآوردیم ، در حالیکه افسری که همراهیم میکرد تا ببره پارکینگ گفت : ماشینو تو پارگینگ می خرن ! اونجا هم یکی گفت بفروش و گفتم چند ؟ گفت سه تومن !

خب حالا که فقط دو تومن بیمه و جریمه ! ی عقب افتاده ش میشه صرف میکنه بریم از پارگینگ در بیاریم !؟ البته نمیشه در نیاورد ! برا اینکه روز بروز پول پارگینگم میاد روش ! مثل جریمه ی عقب افتادن بیمه ! منجمله زمان این تصادفم ! و چاره ای نیست جز درآوردنش یا ...

یه چیز جالب ! پارگینگ یه پارگینگ طبقاتی بود تو خیابون امام ! حالا چند طبقه ی اون مال پلیس بود نمی دونم ، ولی همون طبقه ی اولش بساط عتیقه فروشیم پهن بود ، سماور قدیمی ، قوری ، چرخ گوشت دستی ووو

یکی دیگه هم ، که منو ناراحت کردو دارم میگم ، این بود که صرف نظر از مقصر تصادف ، به صاب ماشین مدل بالا که یه خطی و کمی فرو رفتگی رو دراش افتاده بود وقتی گفتم خسارتو بگو از شرکت بگیرم همین الان بهت بدم ، گفت نه بذار پلیس بیاد ! و آخرشم خسارتی رو که ادعا کرد گرفت !

و وقتی پلیس اومد و وضع حال خودمونو بهش گفتم که ماشین کاره و عصای دستمون ، خدا خیرش بده زنگ زد به جرثقیل که برگرده ، و داشت با راضی شدن طرف تصادف ما کار تموم میشد ، افسرش اومد و دوتا حرف زد !

یکی اینکه ما رو نشناخت ! خب چرا بشناسه !؟ یه کارگر با لباس کار سر کار مگه کیه ؟ حالا گیریم که ماشینم داشته باشه ! ولی فورا طرف ما رو شناخت و معلوم شد فرش فروشه و ...

دیگه اینکه ، این دیگه جای ناراحت شدن داره ! آخه به زیر دستش گفت منو تا اینجا کشیدی آوردی و قضیه رو حل کردی !؟ نمیشه باید بره پارکینگ !

البته امیدوارم دیگه اینقد مرد باشه که گفته اگه طرفم رضایت بده برم ازش ترخیص ماشینو از پارگینگ بگیرم ! که فردا ساعت چهار بعداز ظهر قرار با طرفم که خسارت گرفته و لطف کرده بقول خودش از افت ماشینش گذشته ، بریم چهار راه مخابرات و ببینیم چی میشه ؟

البته خدا رو از کجا شناختم ؟ از اون جایی که اونی که بخواد همون میشه و هرچی اون بخوادم چیه ؟ خیره .  

راستی یادم رفت بگم ده پونزده روزیم بود که تلویزیونو نمی دیدم ، نه اینکه نمی دیدم ، مثل قبل از پونزده روز نمی دیدم ، و امروزم تا الان که مشغول بودم ، حتی وقتی گفتین برنامه ی "معرفت " و شبکه چهار پخش میکنه هم داشتم می نوشتم که داشت از :"جان جهان" می گفت ! از مثل شریک مهندس و کارگرایی که چند دقیقه معطل شدن ، از صاب ماشین شاسی بلند و ما ، از گروهبان پلیس و افسرش ، و خلاصه انسان که تو راه به افسر پلیس گفتم ما پول نداریم که بیمه کنیم ، وقتی که گفت نداری ماشین سوار نشو ، بهش گفتم کار چی ؟! آیا ما انسان نیستیم ؟ که امروز از کار افتادیم ، فردا هم برا در آوردن ماشین از پارکینگ از کار می افتیم ؟ 

دیگه اینو بهش نگفتم که زیر دستش فیصله داده بودم انسانه ! و :"اقدام و عمل" با :"اقدام و عمل " اون فرق داره ! 

خب می گفتم ؟! و ... 

اونوقت این :"اقدام و عمل" من چه نتیجه ای داشت ؟ 

درستکه هرچی خدا بخواد همون میشه ، ولی :" اقدام و عمل " ما چی ؟ 

کافی بود یه نگاهی به عقب مینداختم تا اون ماشین رد بشه و به ما نزنه ، ولو با اون سرعت تو یه کوچه ی چهار پنج متری ! 

خب ، اذان مغربم که گفته شد و بقول آقا عالم ال محمد علیه السلام ستاره ها هم در اومد و با اینکه مادرتون صدام کرد هنوز مشغولم ! اونم نمازش موند ! پاشم برم ... 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :94
کل بازدید : 1302993
کل یاداشته ها : 1756


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ