سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اندیشه ی بالا ( پیش از پایانی) :

شبت بخیر .

... قَالَتْ نَمْلَةٌ ... بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ... أَوَلَمْ یتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمًّى وَإِنَّ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ ... وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیهَا وَجَعَلَ بَینَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یتَفَکَّرُونَ ... .

پیش از پایان این بحث بد نیست مثلا ببینیم ، اصلا چرا ببینیم ! هرچی که سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران بگه ، وقتی که میگه :

از میدون ونک تا میدون آرژانتین

یا مثلا همون که :

به خانه بازمی گردیم

، حالا از کجا؟ به خانه برمی گردیمم هرچی اون بگه ، مثلا همون خیابون میون دو میدون ، یا همون میدون مبدا ، اصلا همین خونه که از اون رفته باشیم و : به خانه برمی گردیم .

خب بله ، اگه دارن برا خودشون میگن به ما ربطی نداره ، ولی وقتی برا ما میگن فرق داره ، فرقشم اینه که خب ما مثلا مست نکرده بودیم که عقلمون سر جاش نباشه ، تو خوابم که راه نیفتادیم از خونه بریم بیرون ، یا تو خواب دیده باشیم بعنوان مثال تو میدون ونکیم ، یا اونجا بهوش اومده باشیم دستمون تو دست :

پلیس ، دکتر و روانشناس ... ، یا ...

باشه ، یعنی دستم نداریم که بگیرن ببرن میدون آرژانتین ، یا برگردونن خونه ؟

گوش چی ؟ که گوشمون بگیرن ؟

خب تا کی ؟ هنو که نمردیم ! هرچیم که خورده باشیم و هرچقدم خوابمون سنگین باشه ، آخرش چی ؟ نکنه فقط همون که سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران میگه "موقت" ه ؟ و مستی و خواب ما ابدیه ؟

یادمون نره که ما کاری به هوشیاری و بیداری ولو "طولانی مدت" سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران نداریم ، با خودمون کار داریم و کاری بکار بیرون از خونه نداریم .

خب با سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایرانم  دشمنیم که نداریم .

فقط می خوایم ببنیم بعنوان مخاطبش چی داریم ؟ تازه اونم برا اینکه :

اقتصاد مقاومتی 

--------------------------------- 

بعد نوشت : 

قبول باشه عزیزم 


  

به اسم خدا

سلام علیکم

بابایی جات خالی ! آخه دیروز کلی خیابون گردی کردم ، چی ؟!

آدم برفی که مثل تو مثلا دست نداره که دستش بگیرم با خودم ببرم گردش ! تازه دستم براش گذاشته بودنم یا دست من سرد میشد و دستشو ول می کردم ، یا دست اون با گرمی دست من آب میشد و بی دست میشد ، تازه چرا برا تو تعریف می کنم ؟ 

حرم تا حرم : 

تازه من از خونه راه افتادم ! بعدشم برگشتم به خونه ! تو اگه اومده بودیم با همدیگه از خونه راه می افتادیم و برمی گشتیم خونه !

بعدشم از خونه که در اومم یکیم از همون گردشم دیدن همون آدم برفی بود ! که داره کم کم مثل اولش میشه ، مثل وقتی که هنوز ابر نشده بود و دست به دست باد نرفته بود گردش ! و ... 

چی ؟ با ماشین ؟

ماشینم کجا بود ؟ با موتور دوپا رفتم ، به همه ی اونجاهایی که جای چیزایی مثل چیزی بود که می خواستم بفروشم ، که همشون گفتن پولشو ندارن ، جالب اینکه یکیشون که دم در ایستاده بود گفت : ما مثل مجسمه هستیم و کاسبی نداریم .

مجسمه :

مجسمه مثل آدم برفی جسم داره ، اگرم مثل آدم برفی شکل آدم ساخته بشه ، فرقش اینه که از برف ساخته نشده و از یه چیز دیگه ساخته شده ، مثلا از سنگ ، آهن ووو ، که نه تنها مثل آدم برفی آب نمیشه ، بلکه بیشتر از همون آدمی که شکل اون ساخته شده عمر می کنه ، بیشتر از جسم و جسد آدمو میگم .

همون که باهاش رفتم خیابونگردی و به محل ، جا ووو ی اون چیزایی که مثل چیزی که برا فروش داشتم داشت . 

کی ؟! من دیگه ! دست به دست همونم دیگه ! جات خالی بابایی ! با اونم برگشتم !

کجا ؟ خونه دیگه ! خونه ی من و اونم ! دیگه 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :236
بازدید دیروز :269
کل بازدید : 1300641
کل یاداشته ها : 1753


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ