سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بفکر با اندیشه ی کار 3 :

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ، خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ ، اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ ، الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ، عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یعْلَمْ (1)

اشاره :

فکر می کنم یادآوری یکی دو نکته پیش از ادامه ی بحث بد نباشه ، یکی اینکه آنچه بر قلب یا دل خاتم پیامبران ، که سلام خدا بر ایشان و آنان باد ، مثل نازل شده بر قلب یا دل پیامبران بود ، و ایشانم نازل شده رو به همه به گوش می رساندن ، با این تفاوت که تعدادی رو فرموده بودن که شنیده رو بنویسن ، البته به آنان که بازم بفرموده ی ایشان رفته بودن خواندن و نوشتن رو آموخته بودن ، منجمله از آنان که به آنها :"کُتّاب وحی" گفته می شود یکی هم علی بن ابیطالب بود ، و از جمله یکی هم معاویة بن ابی سفیان .

وقتی که پیامبر از دنیا رفت ، در همان زمان که بقولی خبرگان رهبری آنروز بفکر جانشینی پیامبر بودن ، علی بن ابیطالب مشغول کفن و دفن پیامبر بود ، بنا براین در میان آنان نبود و در تصمیم آنان هم مشارکت یا معاشرتی نداشت ، وقتیم که از خاک سپاری پیامبر فارغ شد تصمیم جانشینی پیامبر گرفته شده بود و خانه نشین شد ، ولی تنها فردی بود که آنچه را که مثل دیگر نویسندگان وحی نوشته بود جمع یا گردآوری شده به دیگران عرضه کرد ، که مورد قبول واقع نشد ، توسط جانشین انتخاب شده .

حالا چرا ؟ یکی اینکه گفته شده که عرضه شده دارای توضیحاتی بوده که به وحی افزوده شده بود .

نکته دیگه اینکه ، خلیفه ی اول پیش از اینکه  از دنیا برود عمربن خطاب را خلیفه یا جانشین خود کرد ، و وقتیم که خلیفه یا جانشین دوم پیامبر خواست از دنیا برود خبرگانی متشکل از شش نفر مامور به انتخاب جانشین بعد خودش کرد که از جمله یکی از اون شش نفر علی بن ابیطالب بود ، که وقتی یکی دیگر از شش نفر همون اول شوری به او پیشنهاد کرد که اگر طبق کتاب خدا (2) و روش پیامبر و شیخین ، یعنی خلیفه ی اول و دوم قبول کند عمل یا کار کند با او بیعت می کنن ، در پاسخ شنید که : من به کتاب خدا ، روش پیامبر و برداشت خودم عمل می کنم ، که بازم ! مورد قبول واقع نشد و عثمان بن عفان با رای اکثریت آنها خلیفه ی سوم شد .

ناگفته نمونه که تا زمان خلیفه سوم این کتاب یا نوشته ای واحدی که بعنوان قرآن یا قرآن مثلا کریم و ... و منجمله قرآن مکتوبم که گفته شده نبوده ، و دز زمان خلیفه ی سوم بوده جمع و گردآوری و یکی کردن آن .

و این اتفاق پس از جنگی بوده که در اون تعدادی از حافظان ، نه اینکه گفته شده باشد :"کاتبان " یا نویسندگان وحی ، کشته شدن .

حالا چرا ؟ یعنی چرا گفتم :"ناگفته نمونه " ، برای اینکه پیش از این جمع و گردآوری و :"یکی" کردنی که گفتم وقتی بعنوان مثال گفته میشد :عمل یا کار به "کتاب خدا" باشه ، صرف نظر از "توصیحاتی" که داده بشه ، کتاب یا نوشته ای که به آن بتوان گفت "کتاب خدا" مورد اتفاق نبود ، البته نه اینکه مورد اختلاف بود ، ولی برای اینکه حتی بعنوان یه مکتوب یا نوشته شده ی واحد ، نه پراکنده نزد نویسندگان ، چه رسه به در نزد حافظه ی حافظان ، در دسترس همه نبود ، که این کار بزرگ رو که خلیفه ی دومم به فکر اون بود ، خلیفه ی سوم رو پس از اون جنگی که گفتم بیشتر بفکر انداخت و به انجام رسوند .   

خواندن و نوشتن :

خب ، کجا بودیم ؟ از حرف زدن ماشین می گفتم و اینکه بعد پشت کردن علما و دانشمندای اول اروپا به تعلیمات دینی کلیسایی به جایی رسیده که حالا حرفم میزنه ، حالا یه چشمشو من شنیدم ، از ماشینی که زیادم مدل بالا و جارجیشم نبود و ساخت ایران بود ، حالا چی چیا میگن اونایی که من سوازشون نشدم ؟ بمونه .

خب ، نه تنها فرض کنیم ، بلکه قبول که ماشین حرف می زنه ، که حرف می زنه ، از چرخش بگیر تا سقفش .

همین ماهی که گذشت ، اسفندو که شب آخرشه ، تو خبرای تلویزیون دیدم که شکل ماشینم نبود ، شکل آدمم بود و ژاپنیا ساخته بودن و حرف می زد ، اونم از سر تا پاش حرف می زنه ، مقصودم این نیست !

مقصود حرف زدن ماست ، ما آدما ، انسانها و بشرا ، که یه فرقش همین که من الان بخوام یه چیزی بگم ، ولی فکر کنم که نگم بهتره ! آیا ماشینم ، حتی اونیم که تو خبرا بود ، ساخت ژاپنیا رو میگم ، این کارو می کنه ؟ یا بهتر اون همونه که بهش گفته شده که بگه ؟ و همونو میگه که بهش گفته شده ، اگرم با :"توضیح" ی داشته باشه اونم بهش توضیح داده شده ، ولی ما آدما ، انسانها و بشرا هم حتی ! چی ؟

خب می بینیم که ماشین سازی هنوز نیاز به پیشرفت داره ، اونم وقتی که وارد ساختنش مثل ساخت ما شد ، که پس از مدتی پشت کردن علما و دانشمندای اول اروپا بع تعلیمات دینی کلیسایی ، بقولی برگشت به خودش ، و مثلا اولش ماشینی ساخته شد که مثل خودشون حساب کنه ، و کم کم کارای دیگه ای که می کنن ، مثل همین حساب کتاب ، نه مثل راه رفتن و دیگر از حرکات بدنی ، بلکه همین حرکاتم مثلا دلخواهش ، یا از روی حساب کتاب .

حالا کدوم حساب ؟ و کدوم کتاب ؟ خب حساب کتاب خودشون دیگه ، ماشین سازا دیگه ، که گفتم در نوشته قبلی این رویکرد بخود برام نه تنها جالب ، بلکه امیدوار کننده بود ، بازگشت بخودو میگم و ساخت مثل خود ، حالا ماشینیش یا آدمیش ؟ پرسشی بود که نوشته ی قبلی با این پرسش موند .

و در این فسمت برا اینکه طولانی و از حوصله خارچ نشه مختصر بگم که برای ساخت مثل خود ، حالا ماشنیشم ، نیاز به خواندن خود داریم و بعد گفتنش به ماشین ، و چنین نیست که خواندن برای نوشتن باشه ، بلکه گفتم

خواندن داره ، یعنی گفتن یا حرف زدن ما بدون خواندن نیست که یکی فکر کنه مثلا ماشین که حرف می زنه مثل اونه ! که نخونده داره حرف می زنه !

ماشین که اینجوری نیست ! حتی اگه یعنوان مثالم مانند طوطی حرف تحویل بده ، چه رسه به اینکه گفته بشه مثل گوساله ی سامریه ! و نقشی تو اونیم که میگه نداره جز ...  

-----------------------------------------------  

(1)     قرآن مکتوب ، نخستین آیات نازل شده ، سوره ی إقزأ  

(2)    کتاب الله ، نازل شده بر قلب یا دل خاتم پیامبران ، نه یکی از پیامبران  و بقولی دارنده ی وحی حتی جهانی ، مثل پیامبرانی دارنده ی کتاب و کتاب الله . 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :207
بازدید دیروز :269
کل بازدید : 1300612
کل یاداشته ها : 1753


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ