حفظ انقلاب (4) :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ،الْقَارِعَةُ ، ... .
با سلام مجدد .
اول تشکر کنم از مادر پدر بابت این فرصتی که داده ، آخه ته تغاری لب تابشو برده و بازم کاربر این کامپیوتر فقط من نیستم ، پس سعی می کنم جمع و جورش کنم .
راستی تا یادم نرفته بگم که امروز ، با اینکه گفته بودم تا صابکار پول نده نمیریم سر کار ، همونطور که دیشب گفتم رفتیم و وقتیکه کم کم داشتیم جمع میکردیم بیایم اومد و بهش گفتم یه کمی پول بده ، خب ما رفته بودیم بدون اینکه پول بده ، حالا چی ؟ گفت باشه و ما اومدیم خونه و بعد پولی رو واریز کرد .
منتها اگه به دادش کوچیکه بابت مزدایی که طبکاره چیزیم ندم ، ولی داداش بزرگترش که تو خونه ی ما نیست ! و برا خودش خرج خونه ی جداگانه داره و اون چی !؟ حالا اینم هیچی ! چرا ! برا اینکه پولی که صابکار واریز کرده خرج رفت و آمد سرکار تا طبقه ی سه تموم بشه رو هم اگه ببینه جای شکر داره ، حالا اون چه جوری حساب کرده !؟ بمونه !
البته به اون مربوط نیست :"لوله کشی" (1) ! دانشگاه آزاد اسلامی ، به خونه ی ما ، و فقط درست کردن کامپیوتر خراب خونه رو کم داشت .
لوله کشی گفتم و یاد خبری که دیشب از تلویزیون شنیدم افتادم ، که لوله کشی گاز به مرکز استانی رسید و چهار پنج سال بیشترم نمیکشه که به در خونه های اون مرکز استان برسه و کافیه چی !؟ هیچی دیگه مشترک بشن ، لوازم مورد نیاز برا مصرفشو بخرن ، ووو ، و فبضاشم پرداخت کنن دیگه ! البته با نرخ :"هدفمند" ، و البته بروز ! نه :"اصلاح شده" بلکه در حال اصلاح ، نه ماضی ، خب برا اینکه مابه التفاوتش :"تو جیب" شونه دیگه !
خب ، کجا بودم !؟ خواندن انقلاب .
جونم برا مادر پدر بگه یه روزی رفته بودم قم که مادر پدر آبجی بزرگه رو که پیش مامان بزرگش بود بیارم ، در برگشت به تهران که رسیدم انقلابی برپا شده بود که بیا و ببین ، مثلا یه اتوبوس واحدو تو میدون شاپور دیدم که داشت می سوخت .
بجای اینکه برم بلیط بگیرم برا شهر خودمون رفتم خونه عمه صغرات که تهران بودن و آبجیتو سپردم به اونا و زدم بیرون ، آخرای شب بود که برمیگشتم نزدیکای خونه چشم به یه چیز جالب افتاد ! تو خیابون پهلوی اونوقتا به امیریه که رسیدم چندتا نظامی مسلح اونجا رفتن از توی یه سینما که شیشه میشش ریخته بود یه مبلی رو آوردن و انداختن تو آتشیکه وسط خیابون بود ، خب شب پاییزی بود و تقریبا نیمه هاش و شاید می خواستن گرم بشن !
فرداش شاه اومده بود تو تلویزیون و گفته بود : صدای انقلابو شنیده !
حالا کاری ندارم به اینکه خورده بود به گوشش ؟ یا مثل افتادن چشمه که گفتم ، علی ای حال اینو می خواستم بگم که خوندن اختصاص به چشم نداره ، بلکه گوش و اعضای حسی دیگه هم ، هم برخوردی مثل رسیدن همون صدای انقلابو دارن ، و هم خوندنی مثل خوندن چشم و گوش ، منتها خوانده شده اونا هم مثل :"صدا" برا گوش و مهتابی براچشم ، که در پرتو نوری بجایی اونجا بچش میاد و خونده میشه ، یعنی میشه هم خوند ، البته همونطور که گفتم با افتادن چشم به اونجا ، بعبارت دیگه در پرتو این کار ، کار چشم .
که گفتم من این کارو داشتم در خوندن انقلابی که گفتم در اثری از آثار استاد شهید چشم بهش افتاد ، البته با تشکر از استاد شهیدم ، چراکه گفتم : در پرتو نوری بجایی اونجا بچشم میاد و خونده میشه ، و میشه هم خوند !
مثلا ضمن تشکر در پرتو :"بخوان" (2) حضرت امام رحمة الله علیه بود که مشغول به خوندن شدم .
ووو ، که از همه تشکر می کنم ، هرچند بعنوان مثال ملای رومی میگه :
ما رمیت اذ رمیت گفت حق
کار حق بر کارها دارد سبق
ولی مگه به گوشمون نخورده که پیامبر صل الله علیه و اله و سلم فرموده اونی که تشکر نکنه از :"مخلوق" تشکر نکرده از :"خالق" !؟
این شامل مخلوقاتیم که بعنوان مثال چشم ، گوش و اعضای حسی ما دارنم میشه ! البته بعنوان خالق اونا ! نه مخلوق ! اونا ، مثل همین انقلابی که خوندم ، وقتی که خونده باشه منو ! به خودش در غرب ، اروپا و فرانسه ، یعنی بجای اینکه خونده شده ی من باشه ! اون منو خونده باشه ! مثلا :
من فکر می کند ، پس هست !
خب چقد !؟ بله هست ، ولی چقد !؟ آیا قدّ چش و حتی خونده ی اونم !؟ بعبارت دیگه :"مشاهده" شده ی چش ، گوش و اعضای حسی دیگه !؟
یا :" خوندن " (3) فقط خوندن یا مشاهده ی چش ، گوش و اعضای حسی دیگه و مخلوقم فقط آفریده های اینا نیست !
بلکه همونطور که شعار اومده :
... فکر (اندیشه) ... .
هم هست ! بله هم هست ! نه هست ! به اندازه ی فکر یا اندیشه !
خب فکر می کنم خیلی بهم فرصت استفاده از کامپیوتر داده شده ! تا بلندم نکردن خودم پاشم ! شب بخیر .
زیرنویس :
1 – که برادر حسن رحیم پور ازغدی در :"طرحی برای فردا" تو تلویزیون گفتن و و در اینجا نقل شد .
2 – إقرأ ... إقرأ ... .
3 – زیرنویس 2 .