سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یه قرص :

...بِ... .

...بسم الله... .

...بسم الله الرّحمن الرّحیم ، ... .

فردا (الف) :

بازپخش :

خانه ، بیت (ب) :

... : سلام صبح بخیر

یه دونه نون بگیر

علیکم السلام .

زنده :

... ، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ ... وَجَعَلَ ... .

سلام علیکم ، شب بخیر .

... : خب علیکم السلام ، چی !؟

هیچی .

... : نه ، سلامت بی منظور نیست ! :"یه" چیزی می خوای بگی ! حالا چرا الان !؟ بمونه ، روز خدا رو که حرف نزدی !

تمام روز می خواستم بگم ! ولی ... .

... : ولی چی !؟ خب چی می خواستی بگی !؟

چرا !؟

... : چی چی چرا !؟ چرا چی !؟

ولش کن ! ولی ... .

... : خب باشه ، ولی چی !؟

هیچی ، چرا گذاشتی رو کشمش دون !؟

... : چی !؟ آهان ، خوبه گفتی ، کشکشمون تموم شده ، اینو که دیگه لازم نیست بنویسم :

سلام علیکم ، وقت بخیر ، کشمش بِ"گیر" .

تازه برا خودت میگم ، قندارم هرچه ریزتر کرده باشم ، باز قندنه .

حالا چرا قندون ؟ خب تا یه لقمه به بدن نزنی و بجای آب (پ) م که چایی نخوری ، قدم بعد رو برا ما خانوما که نه ، که بعد سحری و نماز و ... خوابیدیم ، برا آقایون و یکیشم خودت که برنمی داری !

خب ! دیگه چی !؟

هیچی دیگه !

... : نه ، بگو !

مثلا نگفتی : ... کشمش بگیر .

حالا بمونه که : ... کشمش و ... بگیر !م راشو وا گذاشتی !؟

... : چی !؟ منظورت از وا :"واگرا" ست !؟ میگم چرا گفتی : خونه ، ... رو !

خب حالا قضیه ی : ... کشمش و ... چیه !؟

هیچی ! خب چقد بگیرم !؟ نگفتی !؟ یه کیلو ...

... : بقول ارسطو (ت) کیلو !؟ نه بابا گرم ، دویست گرمم بسه برا قندونت .

دیگه چی !؟

هیچی !

شب بخیر .

شب تو هم بخیر .

--------------------------------

الف – ی دیشب .

ب – و یا ... ، به معنی خانه .

پ – سلام برحسین .

ت – ی سریال :"پایتخت" . 

---------------------------------

در "ادامه" : پرسش استاد شهید 


  

نخستین مسجد :

سلام علیکم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، الْحَمْدُ لِلَّهِ ... ، یا أَیهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیکُمْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَیرُ اللَّهِ یرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ ؟ ... .

مطلب سنگین :

ضمن تشکر مجدد از دوستی که در اظهار نظرشون به نوشته قبلی فرموده ان :

مطلب خوب ولی سنگینه

گفتم اول به همین مطلب بپردازم ، و پیش از اینم ناگفته نمونه که فکر می کنم مقصود ایشون "خوب سنگینه" ، بعبارت دیگه یعنی یا مطلب که خوبه سبک سنگین و شده ، و سنگین بوده ، که امیدوارم در عین بزرگواری اغراق نشده باشه ، و یا شکسته نفسی شده .

سنگین :

مطلب سنگین :

از اظهار نظری که دوست عزیز منت نهاده ان مطلب سنگینو وام می گیرم که مطلب سنگینی رو که در یکی دو بحث قبلی می خواستم بگم برام زیاد سنگین نباشه ! طوری که قابل تحمل نباشه !

چراکه نمیشه زیر بار این رفت که گفته بشه :

تا حالا خدا کاری نکرده !

در حالیکه حالا آسمون بالای سر بمونه ، ولی زیر پا چی !؟ آیا کف پا زمینی رو لمس نمیکنه !؟

اینو برا این گفتم که بگم مقام معظم رهبری در سخنرانی امسالشون تو مشهد گفته ای رو نقل کردن که ریشه اونیم که ایشون نقل کردن برمی گرده به همین گفته که نمیشه رفت زیر بارش .

ایشون فرمودن که گفته میشه جمهوری اسلامی ایران ، بعنوان حکومت دینی ، تا حالا کاری نکرده !

در حالیکه صرف نظر از مثلا کارهایی در انرژی هسته ای ، هوا فضا ، سلولهای بنیادی ، نانو تکنولوژی ووو ، حتی در اقتصادم که انگشت روش گذاشته شده هم پیشرفتهایی رو با درصدهاشم برشمردن .

البته ایشون این گفته رو به نقل از :"دشمن" گفتن و این از سنگینی حرف کم می کنه ، البته اگه مطلب مطلب دشمن باشه ، و مطلب دوست و دشمن نباشه ! چه رسه به اینکه مطلب دوستم باشه !

بعلاوه آیا مطلب اینه که :

تا حالا حکومت دینی کاری نکرده !؟ و کارم کار اقتصادی باشه !؟ و میعشتیم باشه !؟

یا نتیجه گیری از این حرف سنگین و پس :

نمی تواند کاری بکند ، اقتصادی و معیشتی !

و اونم بعنوان یه نمونه برای دنیا که فکر می کنن حکومت دینی می تواند !

یه حرفی مثل همون که در مباحث سال گذشته گفتم که در غرب ، اروپا و فرانسه پایه گذار رنسانس و انقلاب صنعتی در فرانسه ، اروپا ، غرب و دنیا شده ! منجمله در ایران و بعد انقلابم ، انقلاب اسلامی یا دینی !

خب این مطلب سنگینیه !

مگه اینکه مراد از :"اقتصاد مقاومتی ، تولید و اشتغال" شم گفته نشه :

این در دنیا شده ، در کشورای پیشرفته ، در همون غرب ، اروپا و فرانسه ، و ...

این دیگه خیلی سنگینه !

و این حرفا و اونم بعنوان (مطلب) ، نه طلبکاری که :" اشتغال" بکارش یا بدهکارش فقط گوش باشه ، یا فقط حس و حتی قلب یا دلم ! بلکه بیادآوردنده ای باشه که هیچی بیاد (نتونه) بیاره از دین !

حتی قد همون لمس کف پا ! که این دیگه خیلی سنگینه ! اینقدم آدم سبک سر میشه !؟

اونوقت اسم خودشم میذاره مثلا دین دار ! و سر سنگین !؟


  

آشنایی با دانش دین (2) :

با برفی که دیشب تا صبح اومد ، امروزم قطع قطع نشد و هنوزم نم نم داره میباره ، نه تنها امروز از کار موندیم ، بلکه وقتی مهندس با اون برف اول که فرداشم آفتابی آفتابی بود بگه تا وقتی نگفته کار نکنیم ، فکر نمی کنم به این زودیا کارو بشه ادامه داد .

البته جمعه که آفتابی شد و داشتیم میرفتیم مشغول بشیم و نشد برگشتیم ، اون بنده خدارو که روی پل سرراه دیدم با اون لباس و کفش ، که خدا از سر تقصیرم بگذره شاید عملی ! با خودم میگم ای کاش اونم مثل ما فقط بیکار میشد ! چراکه معلوم نبود داره کجا میره ؟ جایی داره که بره تو این یه وجب برفی که اومده و داره میاد ؟

اونم تو شهری که نه تنها همون روزی که دیدمش نماز جمعه داشت ، بلکه نماز جماعتم داره ! حالا کاری ندارم به اینکه تو همون میدون یه پرچم سیاهی با طول و عرضی چندین وجب علم شده و روشم نوشته شده : یا حسین مظلوم

... ، عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یعْلَمْ ، کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیطْغَى ، ... .

چرا گفتم یه وجب ؟ برفو میگم ، برا اینکه الحمدلله شما هم وجب دارین و از بچگیم داشتین ولو کوچکترشو ، و الحمد لله رب العالمین همه یه وجبی دارن ، حتی اونا که وجب ندارن ! چه مادر زاد و چه بعدش .

مثل همون حرفی که گفتم شما هم دارین ، اون بنده خدا هم که گفتم وجب داره و با اون می سنجه .

البته نمیگم تو اون حال و روز میشه براش از علم و دانش و اونم دانش دینی گفت و اونم حال فکرکردن بهشو داشته باشه و بعدشم با وجبش بسنجه ! مثل شما که اینو الان دارین می خونین اونم حال اینو داشته باشه .

حالا چطور یکی پیدا بشه به نمایندگی از طرف اونم بگه مثلا ، نه تنها انرژی ، بلکه : دانش هسته ای حق مسلم ماست !؟

مگه اینکه این (ما) یی که میگه شامل مثلا اون بنده خدا نشه ! هرچند دایره ی اون ، ما رو میگم ، تنگتر از این حرفاس ! و فقط دایره دانش دینه که محدودیت نداره و محدوده اش نه تنها شامل همون بنده خدا میشه ، بلکه بنی آدمی بی خبر از اون نیست !

وگرنه من از چی می خوام براتون بگم ؟! آیا از چیزی که هیچ خبری از اون ندارین و بقولی خالی ، تهی و صفر از اونین !؟

اونم بعنوان :

... الْأَکْرَمُ !؟

همینطور شما هم به من ، حرفتون میگم .

البته نه اونقد که منم بشم شما و بشیم دوتا ! حالا چه دوتا شما و چه دوتا من .

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ن وَالْقَلَمِ وَمَا یسْطُرُونَ ، مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ ، وَإِنَّ لَکَ لَأَجْرًا غَیرَ مَمْنُونٍ ، وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ ، ... . 


  

 

آلّآ (4) :

به نام خدا

سلام علیکم

چه خبر بابایی ؟ اومدنتو نمیگم ، آخه شکر خدا تو خبرا شهرتونو اسم بردن ، که مثل اینجا برف اومده ، حالا چقد ؟ اینجا که یه وجب ، البته با وجب من ، و بقول بعضیا یه فوت یا قد یه پا ، یا یه ساعد ، از مچ تا آرنج .

یادآوری :

منو که یاد برف پارسال انداخت ، البته نه قد اون ، که یه ماهی خونه نشینمون کرد ، تو رو چی ؟ البته تو که خونه نشین هستی تا وقتی که خودت بتونی بیرون بری که مثلا برف بازی کنی ، یا مثل پدرت مادرت بری برا یه کاری ، مثلا درس خوندن ، که به پدر مادرت :"واگذار" نشده !

نه اینکه اونا تا حالا بهت درس ندادن و من بعدم نمی دن ، نه ، بلکه بیرون از خونه به "حساب" نمیاد ! چرا ؟

راستی اونجا چن وجب زمین سفید پوش شده ؟ یا چن پا ؟ و ... ؟

وجب کی ؟ وجب خودت دیگه !

وجب چیه ؟ اینو دیگه پدر مادرت اگه بهت نگفته باشن ، ان شاءالله اینجا که بیای بهت میگم ، البته همونطور که قرآن عظیم گفته ، چراکه گفته :

... ، علم الانسان مالم یعلم ، ...

ولی بعدش اومده :

کَلّا ...

یعنی قد وجب خودت ، آخه دوتا وجب قد هم که نداریم ! مثل دوتا خدا !

یا چی ؟ اگه گفتی !؟

دو وجبی های علما و دانشمندا رو میگم ! مثل "تصور و تصدیق" قدیمشون و "صفریک" جدیدشون و خاکستری هرکدوم از این "دوتا" های پنجاه پنجاشون بحساب !

نه حتی بقول قرآن عظیم نود و نه درصد یکیشونم که یکی دیکه یه درصدیم قابل ذکر و یادآوری باشه !

راستی عمو محسن رفته بیرون که ببینه حقوق چهار پنج ماهشو ریختن !؟ که بگیره بیاره خرج کنیم ! شایدم از اون یه خورده ، قد کرایه ماشین برا مادر پدرت بفرستم که بازم تو رو بیارن ببینم و بازم بریم بیرون .

کجا ؟ بیرون از خونه دیگه ! که ان شاءالله این اتفاق پیش از مدرسه ، دبستان رفتنت بیفته ! و درسهایی که اونجا بهت بدن !

آخه خبر دارم که نه تنها پدر ، بلکه مادرتم نمی تونن ، اگه هم بخوان ، بفرستنت مهد کودک و پیش دبستانی ، برا اینکه اگه می تونستن و نگیم هرهفته ، بلکه ماهی یه بارم تورو میاوردن تا همدیگه رو ببینیم !

وگرنه اونوقتی که تو شهرتون بودم ! میاوردنت ملاقاتم ! 

امیدوارم این برفی که اومده با سوز و سرما نباشه ! که مثلا شکوفه هایی رو که مثل تو تو بعضی جا در اومدنو پرپر کنه ، آخه گفتم که "دوتا" خدا که نداریم ، برف آفرینو میگم .

 

مثلا یکی رحمانی و یکیم شیطونی ! اونم بقول حلقه هایی همفکر ! اونم برا رشد و شکوفایی ما ! حتی تو ! که امیدوارم هنوز پرپر نشده باشی ! دو وجبی رو میگم ! تو خونه رو میگم ! خونه ی اوّلتو میگم ! خونه ی اول آخرتو میگم ! برا اینکه بیرون از خونه هم که بری ، مثلا خونه ی دومت که مدرسه هم باشه ، درساشونو تحویل همون جایی میدن که :

در نخستین بار که چشم ما به ...

بیرون افتاد ، از همونجا اومده بود و بهمون جا برگشت ، یادآوریشم همینطور ، بعدشم همینطور ، تفکر و اندیشیدن و بعد اینم همینطور که گفتیم :

دیدیم  

با چشمو میگم .

آلّای با چشو میگم بابایی ، کی میای بازم باهم آلّا کنیم ، دوتایی ؟ آلّای بابا ؟

 

 

 

 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :138
بازدید دیروز :322
کل بازدید : 1300274
کل یاداشته ها : 1753


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ