سفارش تبلیغ
صبا ویژن
1 2 >

سلام علیکم .

    آخرش امروز 15/12/1384 تلفون ما یک طرفه شد ، یعنی باما تماس می شود گرفت ‏، مثل چی ؟ مثل همان که منتظریم که مثلا قصه گو ی عزیزمان داستان دیگری از اندیشه یا روش آن ، جز آنکه بنده از استاد شهید مرتضی مطهری نقل کردم ویا علاوه بر آن برایمان بفرمایند .

    پس مثل تماس دیگران با ما از طریق تلفن ، شما هم می توانید پیامتان را بگذارید .

    بنده هم فعلا مثل همین که پس از نوشتنش یه فکری برای این چی میگن پست یا فرستادن و یا ارسالش می کنم ، مثل همان از اظهار نظر شما بهره مند می شوم انشاءالله تعالی .

    خب این را عرض کردم که شما عزیزان هم مثل مثلا داداش یه مسافر عزیزمان مثلا نفرمایید : کجایم ویا خدای نکرده بقول ایشان قصد مثلا تلافی را دارم که البته ایشان قصدشان از آن این نبوده و لطف ایشان همیشه شامل حال بنده بوده است و یادم نرفته که برای ادامه کار چقدر خود را به زحمت انداختند و بیشتر از مطلبی که تحت عنوان تشکر نوشته ام مدیون ایشان و دیگر عزیزان برای ادامه ی کار هستم و دلگرم .

   خب ، پس بنده همین جا هستم و قصد مثلا مسافرت در ایام عید را هم ندارم ، چه رسد به اینکه خود را از همفکری شما عزیزان محروم هم بکنم . فقط فعلا تلفن ما یکطرفه شده و برای نوشتن مطلب و مطلع شدن از فرمایشات شما راهکار دیگری دارد ، شکر خدا مثلا همین چی میگن کافی نت .

    خب ، برای اینهم که خالی از عریضه نباشد هم گفتم در ادامه مطلب قبلی یه چیزی عرض کرده باشم و همش روضه ی تلفن نباشد .

    هر چند بنده که منتظر مثلا داستان دیگری که عرض شد هستم و یا مطلبی که شما عزیزان لازم بدانید که به آن بپردازیم ، مثل مثلا پرسش جناب دکتر غریب که برادرمان علی اصغر آقای حاتمی زاده گویا متوجه آن نشده بودند .

   ویا هر فکر یا اندیشه ای که برای ادامه کار بفرمایید .

   : ( چراکه ) یادمان هست که از جناب دکترحسن رحیم پور ازغدی چه نقل کردم ؟ که در کشور های پیشرفته برای هر کاری فکر می کنند .

   پس نه تنها برای ادامه ی کار که بعرض رسید ، بلکه در آغاز کار چطور ؟ یعنی مگر قضیه این نیست که پشت هر کاری فکریست ؟ : ( حالا ) ، در آن کشورها ؟

   اینجا شاید مثلا این پرسش هم پیش بیاید که اگر مثلا در شبانه روز بیست و چند ساعتش را کار کنیم ، حالا بماند که برای خود کار می کنیم یا خانواده ، جماعت و جمعه ی شهرو دیارمان و یا خانواده ی جهانی که سرپرستش آقایست که تکیه به خانه ی کعبه داده اند یا انشاءالله می دهند ؟ یا همین که طبق :( جامعه ی مدنی ) در دیارمان ایران هم گفته می شود ، ولی عملا فقط همین گفتنش را شنیده ، مثلا بنده ؟ ( چراکه ) یه نمونه مثل مدینه النبی پیامبر اکرم ( صل الله و علیه و اله و سلم  ) ش را ، حتی در سطح یک محل هم تاریخ ثبت نکرده که بجز مسجد جماعتش را مثل خانواده ی خانه ای تحت هر یک از نهادهایی که در ( جامعه ی مدنی ) که گفته شده و بشود هم بتوان پوشش داد ، چه رسد به چند محله در شهر ، استان ، کشور ووو تا جهانی که مثلا تحت سازمان ملل گفته می شود ؟  خب ، پس کی فکر کنیم ؟ در این شبانه روز را عرض می کنم ؟ چراکه مگر نه اینست که : برای هر کاری فکر کنیم ؟ مثل همان کشور های پیشرفته را عرض می کنم .

    شاید هم مثلا این پرسش پیش بیاید که بیست و چند ساعت کار فکری هم نه ، همان : یک ساعت تفکر ... ، برای چه کاری ؟ بعبارت دیگر : بفکر چی ؟

    بنده فکر می کنم که بفکر علم یا دانش آن کار ، مثل همین یافتن یافتن پاسخ پرسش هستیم و میان این و عمل هم فاصله ای نیست که قدری از شبانه روز را بفکر کاری بود و مابقی را هم مشغول بکار شد ، بلکه بقول امام علی علیه السلام : العلم مقرون بالعمل .

    و به همین ترتیب هم اندیشه و دانش را می توان گفت ، حالا دانش و اندیشه بماند تا بعد .

    در ضمن اگر تا فرا رسیدن سال نو یه فکری برای تلفن نکردم و موفق هم به همفکری ، همبستگی ووو نشدم ، پیشاپیش سال نو بهتری را برایتان آرزومندم و التماس دعا دارم خصوصا در وقت : یا مقلب القلوب ... ، تان . 

    فعلا خدانگهدار و بامید دیدار .

ارسال کننده : مریم یزدی.

 


  

سلام علیکم .

    در این فرصت که هنوز می توانم با شما ارتباطی داشته باشم ، ضمن تشکر من باب : ... یشکرالمخلوق ... ، از آنچه که در این ارتباط دخیل است و عرض تبریک بمناسبت سالروز تولد حضرت امام محمد باقر ، باقرالعلوم علیه السلام هم در این فرصت ، هرچند بنده هم منتظرم ، ولی چرا فرصت سوزی کرد ؟

    مثلا می شود به پرسش مثلا قصه گو ی عزیزمان هم پرداخت که فرموده باشند : ... چی ... بگم ؟

    هیچی ! مثلا جریاناتی که به قول استاد شهید مرتضی مطهری ، رسیدند به حکمت متعالیه ، از کجا جاری شدند ؟ از من ؟ یعنی مثلا بنده و شما ؟ بعنوان متفکر ، اسلامی ، استدلالی ووو ؟

    حالا فرق مثلا استدلال عقلی ، فکری ووو از نظر ایشان هم بماند ، همین انشعاباتی که از من ( شما و بنده هم ) که جاری شده باشد کافیست .

    : ( چراکه ) ما داریم از فکر یا بقول خودمان اندیشه ی خودمان حرف می زنیم .

    کجا ؟

    به تعبیراتی مثل مثلا : اطاق فکر ، تولید فکر ووو هم فعلا کاری نداریم ، ولو اینکه مقام معظم رهبری هم فرموده باشند ، ( چراکه ) اینها هم برای بنده و شمای متفکر گفته می شود .

    در ( فتح دال و کسر ر ) این مثلا اطاق بروی مثلا ( ولید ) ی هم بسته شده باشد ، آیا این درحکم فاتحه ی فکر ما ( بنده و شما ) ست ؟

    چراکه : انه فکر ( اندیشید ) ... ، فقتل ... ؟ یا فرق است میان اندیشید و می اندیشد ؟   

    حرف از من ( می ) اندیشد است ، مثل مثلا : ... فکر می کنم ، : ( حالا ) در مثلا اطاق ووو ؟ یا در فرادی ، جماعت و جمعه ی شهر دیارمان ایران ؟ ویا مثلا در : ( پایگاه ) یا نهادهای دیگر ی که در به اصطلاح جامعه ی مدنی تعریف می شود و در جمهوری اسلامی ایران ما هم شناخته شده یا معروف است ؟ پس از من و منجمله اندیشه ی اوست و بعد مثلا جامعه ی اینترنتی من و متفکرش .  

    : ( راستی ) از شعبه های دیگر من متفکر چه خبر ؟ در مثلا اینترنت را عرض می کنم ، شکر خدا  جستجو گر ها و پیشرفته اش را هم که دارد و دست یابی به اطلاعات را هم گویا آسان نموده .

    یا شاید بقول دکترغریب عزیزمان در این هم : ( تقلید ) از کشورهای پیشرفته نکرده ایم ؟ و یا قضیه مثل قضیه ی جمهوریست ؟ و مثل جریان روش اندیشه بقول استادشهید می باشد ؟ یعنی وارد حوزه ی ( اسلامی ) شده و دارد جریان متعالی خود را طی می کند ؟  

    ( راستی ) ازروش اندیشه در اینترنت چه خبر ؟ داستان اینها را هم نمی توان گفت ؟ یا از آنها هم تاسی کرد ؟

    همین جمعه شب هم که به فرمایشات تابستان 1384دکتر حسن رحیم پور ازغدی از شبکه ی یک سیما گوش می دادم ، ایشان هم می فرمودند که کشور های پیشرفته : تو هر کاری فکر می کنند ، حالا کاری نداریم که هفته ی پیش فرموده بودند که دیگه حرفی برای گفتن ندارند !؟ در حالیکه ما ، مثلا ایشان ، هنوزم که هنوزه حرف برای گفتن داریم .

   بعبارت دیگر آنها نه تنها حرف زدند ، بلکه بقول ایشان حرفهایی را هم که زده اند : همه را هم پس گرفته اند !؟ ولی ما حرف ( می ) زنیم .

    خب ، بگذریم و بد نیست که این را هم عرض کنم که ایشان در فرمایشات دیشبشان در سیما این را هم فرمودند که : ما در شبانه روز باید بیست و پنج ساعت کار کنیم .

    بله ، بیکاری کار خوبی نیست ، ولی همانطور که فرمودند : برای هر کاری بی نیاز از اندیشه هم نیستیم ، یا دستکم همانطور که از پیامبر اکرم صل الله علیه و اله وسلم نقل فرمودند : بی نیاز از معرفت یا شناخت ولو حسی آن هم نیستیم ، مثل مثلا همان که پیش از این بعرض رسید که منتظر شنیدن یا دیدن جریانات دیگر ی از من متفکر و یا روش آن هستم .  

    فعلا خدانگهدار .


  

سلام علیکم .

    شکر خدا ارتباط برقرار شد . پس تا فرصت دارم مطلبی را که وعده داده بودم جمع و جور کنم .

داشتیم از متفکران اسلامی و تفاوت استدلالیان را می گفتیم و یکی از دو تفاوت مشائین و متکلمین از آنها را گفتیم .

    تفاوت دیگر این دو از استدلالیان اسلامی آن را ، یعنی متفکران را استاد شهید چنین فرموده اند :

    یکی دیگر این که متکلم ، برخلاف فیلسوف ، خودرا " متعهد " می‏داند ، متعهد به دفاع از حریم اسلام . بحث فیلسوفانه یک بحث آزاد است یعنی‏ فیلسوف هدفش قبلا تعیین نشده که از چه عقیده‏ای دفاع کند ولی هدف متکلم‏ قبلا تعیین شده است .

    بعد هم استاد متکلمین از آنها ، یعنی استدلالیان از آنها را ، یعنی اسلامی از آنها را ، یعنی متفکران از ( من ) را که شامل : همانا ( او ) فکر کرد ، نیز می شود ، در انشعابی دیگر چنین می فرمایند :

    روش کلامی به نوبه خود به سه روش منشعب می‏شود :

    الف - روش کلامی معتزلی .  

    ب - روش کلامی اشعری .  

    ج - روش کلامی شیعی .

    خب ، فعلا به همین مختصر از تفکر متفکری چون ایشان بسنده می کنم و فکر نمی کنم دیگر نیازی باشد که به انشعابات یا تقسیمات دیگری که گویا مورد نیاز ( خواهرمان ) بوده باشد بپردازیم .

    فقط فکر می کنم اگر به یکی دو نکته اشاره کنم بد نباشد .

    یکی اینکه شاید کسی انشعابات یا تقسیمات دیگری را بفرماید ، یا از قول استادی دیگر و یا در تکمیل فرمایشاتی که از استادشهید نقل قول شد ، مثلا بقول مقام معظم رهبری ، بسنده به این نکینم یا : ( متوقف ) در ایشان نشویم و یا ... .

    که بنده هم منتظر آن خواهم ماند ، ولی این نکته را هم فراموش نکنیم که مثلا استاد شهید که  در آغاز این انشعابات ، در پیشگفتار همین اثر خوبشان فرموده اند :

    ... ضمنا لازم است یادآوری شود که کلیات علوم اسلامی به دو بخش تقسیم‏ می‏شود : علوم عقلی و علوم نقلی ... .

    در اثر خوب ( تعلیم و تربیت در اسلام ) ایشان به نقل از امام علی علیه السلام می توان دید که :

    العقل عقلان ... .

    و : بشرح ایضا :

    العلم علمان ... ، را و در ادامه ی این دو قسم از خرد و ( بشرح ایضا ) دانش ، امام علیه السلام فرمود اند :

    ... ولا ینفع ( المسموع ) اذا لم یکن ( المطبوع ) .

    این را فقط برای شنیدن تقسیم دیگری که فرموده شود عرض نکردم ، : ( چراکه ) شامل مثلا دیدن نوشته ی آنهم می شود .  

    بامید فرصتی دیگر انشاءالله تعالی ، فعلا خدانگهدار .


  

سلام علیکم .

    آری ، یادم نرفته که از ( من متفکر ) می گفتیم ، اصلا مقصودم از این وبلاگ همین بوده و هست و خواهد بود ، پس این میان برنامه و بقول رسانه ی ملی خودمان این چیه ( وله ) هم در همان راستاست .

    چندی پیش خواهرمان سر کار ( مرضیه خانم ) در اظهار نظری مطلبی فرموده بودند که بد نیست الآن به آنهم بپردازیم .

    وجوب طلب علم یا جستجوی دانش را که شنیده ایم : طلب العم فریضه ... .

    حالا کاری نداریم مثلا به آمریکا که مثل ما به این قضیه نگاه نمی کند و مقصود از مثلا این حرف ما : ( دانش هسته ای حق مسلم ماست . ) را طور دیگر می ( سنجد ) ، ولی جلوی فکر کردن را مگر می شود گرفت ؟

    آری !؟

    شماچه فکر می کنید ؟

    بنده فکر میکنم مانعی ندارد که استادی متوسل به عقل یا خرد شاگردش هم شود که مثلا : بهترست که بداند . یا دست روی قلب یا دل او هم بگذارد که مثلا : دوستدار دانشست ، ولی این وسط طالب علم یا جوینده ی دانشش به رشد فکری هم نیاز دارد و فقط نیازمند رشد عقلی نیست ، همینطور حب و بغض قلبی و بروز احساسات هم .

    آیا فقط طالبان علم یا جویندگان دانش در حوزه و دانشگاههای ما چنین نیازی دارند ؟ یا مثلا فقط دانش آموزان مثلا دبیرستانی ما توان اندیشیدن دارند ؟ یا دانش آموزان دوره ی راهنمایی تحصیلیمان نمی توانند بیندیشند ؟! و وقتی مثلا در سال اول دبیرستان بعنوان مثال منطق ریاضی را خواندند می : ( باید رعایتش ) کنند ؟

    دانش آموز دوره ی ابتدایی چطور ؟ پیش دبستانی و در خانه چطور ؟


  

سلام علیکم .

    هر چند هر از یک ما یعنی بنده و شما هم گفته باشیم که : ( فکر ) می کنیم ، و دیگر ی از ما هم مثل مثلا دکارت که دیدیم که گفته است : من ( فکر ) می کنم ... ، و علاوه بر ما خدای ما هم در قرآن فرموده : انه ( فکر ) ... ، شاید هنوز یکی پیدا شود که بگوید که ( من ) فکر نمی کنم ، یا مثلا : ( فکر ) نکرده ام . هر چند فرق چندانی میان این دو هم نیست ، در آنجا که چه می کند ؟! مگر اینکه بپذیریم که ( بیکار ) ست و هیچ کاری نمی کند و مثلا حرفی هم ( نزد ) !؟ چه بامعنی و چه به اصطلاح بی معنی مثل نمی کنم ، نکرده ام ، بیکار و نزد که گفتیم !؟

    حال بماند که گفتیم ملای رومی که می گوید :

                 ای برادر ( یاخواهر ) تو همه اندیشه ای

                                                         ما بقی تو استخوان و ریشه ای

    که مثلا دکارت شاید گفته باشد که ( من ) همه اش ( فکر ) ست و ما بقی هم ندارد . چراکه مثلا یکی از عزیزان در اظهار نظرشان علاوه بر فکر برای آدمی مثل من مثلا عقل هم قائل شده اند و همچنین عشق و شایدهم حس هم . حالا مثل مولانا که می گوید :

                 ای برادر ( یاخواهر ) یکدمی عقل با خود آر

                                                         دم بدم در تو خزان است و بهار

    یامثلا عشق باخود آر هم ؟ بماند .

    : ( چراکه ) گفتم بد نیست که ببینیم مثلا ایشان ، مولانا را عرض می کنم ، جزو کدام یک از متفکرانست ؟! آنهم با فکر متفکری مثل استاد شهید مرتضی مطهری . چرایش را در ادامه ی این گفته کم کم خواهیم دید ، هرچند که در همین نوشته هم پیدا باشد .

    ایشان ، یعنی استاد شهید ، در اثر خوب آشنایی با علوم اسلامی جلد اول قسمت فلسفه در درس پنجم به حکمت متعالیه می پردازند و می فرمایند :

    در درس گذشته ، اجمالا به چهار روش فکری در دوره اسلامی اشاره کردیم و نمایندگان معروف آن را نیز نام بردیم . اکنون اضافه می‏کنیم که این چهار جریان در جهان اسلام ادامه یافتند تایک نقطه به یکدیگر رسیدند و جمعا جریان واحدی را به وجود آوردند . نقطه‏ای که این چهار جریان در آنجا با یکدیگر تلاقی کردند " حکمت متعالیه‏ " نامیده می‏شود . حکمت متعالیه به وسیله صدرالمتألهین شیرازی ( متوفا در سال 1050 هجری قمری ) پایه گذاری شد .

    در درس گذشته هم استاد شهید چنین فرموده بودند :

    علیهذا مجموع روشهای فکری اسلامی چهار روش است و متفکران اسلامی چهار
دسته بوده‏اند . بدیهی است که مقصود ما روشهای فکریی است که به معنی عام‏
رنگ فلسفی دارد یعنی ، نوعی هستی شناسی و جهان شناسی است . ما در این‏
درس که درباره کلیات فلسفه بحث می‏کنیم ، کاری به روشهای فکری فقهی یا
تفسیری یا حدیثی یا ادبی یا سیاسی یا اخلاقی نداریم که آنها داستانی دیگر
دارند . نکته دیگر این است که همه این روشها تحت تأثیر تعلیمات اسلامی رنگی‏
مخصوص پیدا کرده‏اند و با مشابه‏های خود در خارج از حوزه اسلامی تفاوتهایی‏
داشته و دارند . و به عبارت دیگر : روح خاص فرهنگ اسلامی بر همه آنها
حاکم است . آن چهار روش فکری عبارت است از :

    1 ـ روش فلسفی استدلالی مشائی : این روش پیروان زیادی دارد . اکثر فلاسفه اسلامی پیرو این روش بوده‏اند .

در این روش‏ تکیه فقط بر استدلال و برهان عقلی است و بس .

    2 -  روش فلسفی اشراقی : در این روش به دو چیز تکیه می‏شود : استدلال و برهان عقلی ، و دیگر مجاهده و تصفیه نفس . به حسب این روش ، تنها با نیروی استدلال و برهان‏
عقلی نتوان حقائق جهان را اکتشاف کرد .

    3 - روش سلوکی عرفانی : روش عرفان و تصوف فقط و فقط بر تصفیه نفس‏ بر اساس سلوک الی الله و تقرب به حق تا مرحله وصول به حقیقت تکیه‏ دارد و به هیچ وجه اعتمادی به استدلالات عقلی ندارد . این روش پای استدلالیان را چوبین می‏داند . به حسب این روش‏ ، هدف تنها کشف حقیقت نیست ، بلکه رسیدن به حقیقت است .

روش سلوکی عرفان با روش فلسفی اشراقی یک وجه اشتراک دارد و دو وجه‏ اختلاف . وجه اشتراک آن دو ، تکیه بر اصلاح و تهذیب و تصفیه نفس است . اما دو وجه اختلاف ، یکی این است که عارف استدلال را به کلی طرد می‏کند ولی فیلسوف اشراقی آنرا حفظ می‏نماید و فکر و تصفیه را به کمک یکدیگر می‏گیرد . دیگر این که هدف فیلسوف اشراقی مانند هر فیلسوف دیگر کشف‏
حقیقت است اما هدف عارف وصول به حقیقت است .

    4 ـ روش استدلالی کلامی : متکلمین مانند فلاسفه مشاء تکیه‏شان بر استدلالات‏ عقلی است ولی با دو تفاوت : یکی این که اصول و مبادی عقل که متکلمین بحثهای خود را از آنجا آغاز می‏کنند با اصول و مبادی عقلی که فلاسفه بحث خود را از آنجا آغاز می‏کنند متفاوت است .

    این گفته ادامه دارد .


  
محمد حسین (شنبه 22/11/1384 - 9:1 ص )
سلام بزرگوار. ان شاالله که مولایمان می آیند. اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و جعلنا من اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه. التماس دعا.  
 
پست الکترونیکی raoof_montazer@yahoo.com beyadeoo.blogfa.com نشانی سایت
پاسخ مدیر وبلاگ ( شنبه 22/11/1384 - 10:47 ص )

علیکم السلام ، بله انشاءالله ، ولی از کجا ؟ به کجا ؟ آیا یعنی خودشان را نشان می دهند ؟ به کی ؟ به من ؟ این من شما و بنده می تواند باشد . خب ، من عاقل ، متفکر ووو ؟ یا من عاشق ؟ حالا عاشق مثلا عاقل ؟ یا دیگر ؟ هم بماند . ممنون خواهم شد که این را بفرمایید . مثلا آیا منتظرند که ( جیش ) عاقلی پیدا شود که خود را نشان دهند ؟ یا 313 تا عاشق ؟ حالا عاشق چی و کی هم بماند ، : ( چراکه ) مراد از عاقل اینگونه که برای عاشق گفته شد نیست . ( چراکه ) کافیست که عاقل باشد . راستی 313 تا متفکر پیدا شده که 313 تا عاقل پیدا بشه ؟ یا قضیه طور دیگریست ؟ چراکه شاید عاقل فکر می کند که آقا می آید ؟ وهمینطور دوست هم می دارد که بیاید ؟ شایدم چی ؟ آری برادر ، شایدم عاقل شدن همانا و ... . عاشق شدن هم ؟ ممنون و محتاج دعایتان .


  

 

بسم الله الرحمن الرحیم .

    اذا وقعت الواقعه ، ... .

سلام علیکم .

    لایوم کیومک را خطاب به امام حسین شنیده  یا خوانده ایم ، دستکم حالا .

خطیب هم آقا امام حسن علیه السلام است و مقصود امام پیش از امام حسین علیه السلام است ، چرا که در میان امامان دیگر  به اسامی علی ، حسن ، حسین ، جعفر و موسی که درود خدا بر آنان باد ، نام امام یازدهم نیز حسن است .

    خب ، چرا برادر بزرگتر امام به ایشان ( می ) فرماید که : نیست روزی مانند روز تو ؟

    آیا خبر از روز جدشان و پدر ومادرشان دارند؟ از روز امامان  از نسل برادرشان چطور ؟

    از روزی مانند روز جهانی قائم ال محمد صلی الله علیه واله چطور؟!

    آیا شما هم مانند من فکر می کنید ؟

    مگر من چه فکر کرد ؟

    والسلام علیکم و رحمه الله و بر کاته .

    

 


  

سلام علیکم .

شنیدیم که ولید بن مغیره فکر کرد  ، آنوقتی که : (همفکرانش درباره قرآن از او داوری خواستند) فکری کرد و اندازه‏ای گرفت (18) .

این را در تفسیری از آیه ی  ( انه فکر و قدر ) دیدیم .

مثل همین کار را هم شنیده ایم که مثلا دکارت فرانسوی هم کرده  ، در قرن شانزدهم میلادی  و بقول شهید مطهری در پاورقی اصول فلسفه و روش رئالیسم مرحوم علامه طبا طبایی  : ( همزمان با ملا صدرای شیرازی ) .  

یعنی  در حالیکه یکی از ایندو در کوههای فنلاند انزوا گزیده بود ـ مثل الآن که شما و بنده به طور و شایدم حرای اندیشه آمده ایم ـ و مثلا وقتی هم از او داوری خواستند که مثلا ( من کیست )  ؟ گفت  : ( من فکر میکنم  ، ... ) ، یکی هم همزمانش ( در قرن یازدهم هجری قمری )  در کوههای کهک قم فکر می کرد و می سنجید یا اندازه گیری می کرد .

امروز بنده کاری به این ندارم که  مثلا گفته شده : ای برادر ـ یا خواهر ـ تو همه اندیشه ای  ، و مابقی هم اگر دارم ( استخوان و ریشه ) است .

فعلا حرف اینست که آیا مثلا همین را که ملای رومی گفته برای بنده و شما و همینطور ، بلکه اول هم برای خود ، چه فرقی دارد با حرف ولید که فکر کرده و گفته گفته های پیامبر چیست ؟ مگر قرآن نگفته بنده یا شما کیسیتم ؟

آیا مثلا دکارت فکر نکرده و نسنجیده ( من ) را ؟ 

یا او هم بعنوان مثال ، مثل ولید فکر کرده و سنجیده ، ولی مثلا آیه شامل حال او نمی شود ؟

ممنون از همفکری شما در این : ( داوری ) هم .

نا گفته نماند که بنده امروز ـ که هوا برفیست ـ سر کار نرفتم و فرصتی داشتم برای نوشتن این  ، ولی همه که مثل من این فرصت را شاید نداشته باشند و از کار و زندگیشان بزنند تا فرصتی برای همفکری داشته باشند .

پس از ایشان بابت اینهم ممنونم و آنچه هزینه می کنند برایش .

امیدوارم ( قدر ) دانش باشم انشاءالله تعالی .  


  

سلام علیکم .

در اوایل سوره ی مائده در آیه ای آمده : ... الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون ... . یعنی  امروز از ( من ) بترسید .

ضمن عرض تبریک بمناسبت امروز ، ( من ) فکر می کنم که پس از ذکر یا بقول خودمان ( یاد ) آوری تعریفی از فکر که دیگری کرده  هم  می توان رویش فکر کرد .

حتی اگر این تعریف از آن پیامبر باشد و حتی  خاتم پیامبران ، چه رسد به اینکه صاحب تعریف مثلا عالم یا دانشمندی باشد .

: ( چراکه )  اگر قرآن مارا دعوت به تفکر کرده باشد و تعریفی از آن هم بما نداده باشد ، پس ما را دعوت به چه کاری کرده ؟

آیا به اینکه بگردیم و ببینیم که مثلا معلم اول ، یا ثانیش و یا مثلا بوعلی می گوید که فکر یعنی این و ما هم آنگونه فکر می کنیم ؟ و منطقی فکر کردن هم یعنی این ؟

امروزه !؟ هم که مثلا ژرژ کانتور تئوری مجموعه ها را داده و بقول برتراند راسل هم ژرژ بول منطق را وارد ریاضی کرده و منطق ریاضی یا کامپیوتر جا باز کرده و بلکه این تئوری و جبر گزاره ها بجای دو باب معرفت و حجت قدیمی روش  تحقیق را بدست گرفته باشد هم همینطورست  ، خصوصا اگر حرف از تولید علم یا دانش می زنیم که تعبیر تولید فکر هم داریم و مقصود هم بروش جدید هم باشد .

خلاصه اینکه ( من ) فکر می کنم  ؟ یا  ( آنها ) فکر می کنند ؟ بجای من .

شما چه فکر می کنید ؟

چه می کنید ؟

آیا بازهم بریم ببینیم که ( آنها ) چه می گویند ؟

یا شما هم مثل ( من ) فکر می کنید ؟

تبریک عرض می کنم  .

 


  

سلام علیکم

بااجازه ی عزیزی که در قسمتی از پیام خصوصی خود فرموده اند 

سلام علیکم .

... با اجازه می خواهم بگویم که در ادامه ی ایه ی مذکور نازل شده که : ( فقتل کیف قدر ، ... ) .

خلاصه اینکه آیا چون فکر کرد  : (  پس کشته شود ... ، سپس کشته شود ... ) ؟ که در دو آیه ی بعدی آمده ، که مثلا خطا کار ی در اندیشیدن را نتیجه گرفت ؟

بازهم پوزش می خواهم که بجای پرداختن به پرسش شما ، این پرسش را مطرح می کنم . و ... . 

گفتم که نظر شما را هم داشته باشیم . 

ضمن پوزش مجدد از ایشان ، فعلا خدا نگهدار . 

 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :81
بازدید دیروز :76
کل بازدید : 1297426
کل یاداشته ها : 1749


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ