سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

انقلاب نخستین (پایانی) :

ب ... ،ن ... ،ق ... . بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ص وَالْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ ، ... .

اوّل الدّین ... : نهج البلاغه ، خطبه ی نخست .

خب بریم به استقبال روز نو ، البته در ماه نخستین بهار سال نو ، که گفتم فرق داره با نو روز ، مثل نخستین ماه و بهار سال ، خب برا اینکه منکه نشنیدم که یکی گفته باشه ، همینطورم ندیدم که یکی نوشته باشه :

نو سال ! نو فصل و نو ماه ...

که نوبت برسه به :

نوروز

ی که هم گفته شده و هم نوشته شده .

نوروزی که گفته میشه مثل :"نوزاد"ه ، حالا چه پسر و چه دخترش ، برا اینکه بهر دوشونم گفته میشه وقتی به دنیا میان ، نه وقتی که آثارشون در مادر پیدا میشه .

مثل چی ؟ مثل همون که گفتم ، در آغاز این بحث ، که هوا و بعدشم گفتم نه تنها آسمون ، بلکه زمینم بهاریه .

حالا کاری ندارم به همونکه که استادشهید از اون کتابی که در نوشته ی قبلی گفتم نقل کرده ، که بقول یکی از کتب درسی دبیرستانی نظام (1) آموزشی آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران یه :"فیزیک دان ، ریاضی دان و عالم یا دانشمند" م چرا گفته مسیحیم نیست ؟ یعنی پیرو دین حضرت عیسی بن مریم بنت آدم علیه السلامم نیست !؟ و در کتاب دیگریم که در نوشته ی قبلی ارجاع داده شده ، بجای اینکه با :"دور تسلسل" ، :"تناقض" نمایی که پیش از انقلاب :

من فکر می کنم ، پس هستم

م گفته میشد ، ولی بقول انقلابیون :"مشاهده" هم نمیشه ! چه رسه به :"آزمایش" و دو باید دیگر "باب " دیگر جایگزین باب "دوم" باید قرون وسطی غرب ، اروپا و فرانسه اش ! (2) ، که (ن) باید به اون عمل که نه ! حتی اقدامم بهش کرد :"ولو یه قدم" بقول پیامبر صل الله علیه و اله و سلم ، رفته به استقبال : نخستین !

و در حالیکه کافی بود بره پیش مادرش ! رفته سراغ مثلا :"کلاه" ، :"هاون" و اینا ، اونم بعنوان چی :"مجموعه" ! مجموعه ی نخستین ! و بعبارت دیگه همون :"اندام" جهان خارج ، با چی اونوقت !؟ با اندامی تو همون اندام !

ولی ! خب با چشم بعنوان مثال !؟ یا :"فکر" (3) م مثلا ! و کاریم ندارم که بقول آقای :"کاوسی" سریال تلویزیونی : مگه ابزارشو داره !؟

قلبت ! خب دیگه چی !؟ دارد من !؟

میگن یه فضانورودی ، در عصر :"هوا فضا" ها ! گفته رفتم اون بالا ! از خدا مدا خبری نبود ! یعنی ندیده ! و همینطور جراحی در همون عصرا ، گفته زیر چاقوی جراحیم مثل اون !

جالب تر از همه ی اینا همین دیروز در برنامه ی :"معرفت" شبکه ی چهار سیمای جمهوری اسلامی ایران گفته شده ! اونم در :"کلمه" ی :"(لا اله)(الا ... لاه)" !

حالا با جای شکرش باقی که مثل مفسّری بقول منطق یونان اروپای غربش ! این کلمه نگفت ! یعنی : "(لا اله)(الا الله)" !

خب ، روز نخستی رو که پا نه ! سر به این دنیا گذاشتمو یادم نمیاد ! مادرم خدا بیامرز که کار به این حرفا نداشت و فقط بفکر نوزادش بود ! یادم میاد یه روزی گفت : تو حیاط نشسته بودم و داشتم شیر می دادمت که یه شهاب سنگ ، البته بعد ریختن به خونه ی ما و ... معلوم شد شهاب سنگ ، نه اون وقت که افتاد تو خونه ی ما و دستشویی حیاطو درب و داغون کرد و و اول اونایی رو که افتادنشو دیده بودن و اوناییم که صداشو شنیده بودنشو ریخت به داخل حیاطمون و بعد ... .

البته به نقل شناسنامه روز اول ماهی روز تولدمه ، ولی پدر خدا بیامرزم می گفت نمیه ی اون ماه سر تو خونه در آوردم (4) ، آخه اونوقتا مثلا :"تنظیم خانواده" ، اونم شاهنشاهیش و :"دوتا بچه کافیه" نبود ، و :"حق اولاد"م می داد شاه ! و شناسنامه رو برا اول ماه گرفته و منم دیگه دنبال شب و روزش نرفتم ، که نوبت برسه به صبح ظهر عصر مغرب عشای روز نخستین ، خب میشه رفت به اسقبال ساعت ، دقیقه ، ثانیه ووو هم .  

البته من بعد خواهرم بزرگترم ، که خدا حفظش کنه و جای مادرم بحساب میاد ، بچّه ی دوم خونواده بودم ، نه اینکه وقتیم گفته می شد " دوتا بچه کافیه" مثل :"کوپن" بعد انقلاب ، برا بعد من یعنی خواهر کوچیکترم خدا بیامرز "حق اولاد" داده نمیشد ! بلکه خواستم این آخرسالی یادیم کرده باشم از مادرم ، یعنی خواهر بزرگترم ایران و بهش فردا رو تبریک بگم ! دخترم .

زیرنویس :

1 - نظام قبلی دبستانی ، راهنمایی و دبیرستانی فرانسوی از زمان مدرسه رفتن ولیعهد شاه ، و حالا در مثل نظام دبستان و دبیرستانی آمریکایی زمان ما نمی دونم آیا بازم در پایه ی اول دبیرستان !؟ یا بقول زمان ما بعد :"سیکل" ؟

2 -  حالا کدوم محل در چهار جهت اصلی و جهات فرعیشم ؟ و تو اون جهاتم کدوم جهت از جهات اصلی و فرعیش ؟ و ... ؟ ...

3 – بقول خودمون اندیشه .

4 – حالا فضای بعدی بمونه برا فرصت دیگه ان شاءالله (تعالی) (5) ، والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته ، پدر .

5 – تا بعد خونه بقول تو :"از مسجد چی باقیمانده؟"


  

انقلاب نخستین (2) :

بِسْمِ اللَّهِ (الرَّحْمَنِ (الرَّحِیمِ)) ، ... .

اول امروزو تبریک بگم تا یادم نرفته ، البته نه بقولی جمعه ی آخرسالو ، مثل دیروز و پریروز که چهارشنبه سوری بود ، و باز امیدوارم که هفته ی بهتری پیش رو باشه ، هرچندم که قسمتی از اون تو همین امساله که هنوزم تو اونیم .

خب برا اینکه امروز با نه تنها چنین روزی در دو هزار و پانصد سال شاهنشاهی (1) بلکه با چنین روزی در هزار و سیصد و پنجاه و هفت سال هجری شمسیم فرق داره ، چراکه امروز فقط یه روز تعطیل و با مثلا پنجشنبه روزایی بقول بعضیا تعطیلات آخرهفته و مثلا رفتن به تعطیلات ! و مثل رفتن به تعطیلات آخر سال که بقول تلویزیون یا سیمای جمهوری اسلامی ایران ، پلیس یا محافظ راه رفتن ، ضمن اینکه گفت مراقب ثبت خلاف روندگانه ، اعلام حجم ترافیکم کرد ، حالا چقدش ؟ بمونه ! چراکه در مثلا خروجیای تهرون چقد از جمعیت اونجا !؟ مثلا ماشین دارن ؟ یا توان گرفتن بلیط رفتن به جایی رو با ماشین !؟ حالا بعنوان مثال جروجیای آسمونی از فرودگاه مهرآباد و ... بمونه ! نیست ، و علاوه براینم روز حتی نظافت و دید و بازدید فقطم نیست ، بعنوان مثال همین فرقی که امروز با چنین روزی پیش از انقلاب داره هم می تونه جای تبریک گفتن داشته باشه ، چراکه بعد روز نو (2) نوبت به هفته ی نو میرسه و بعد :

ماه نخستین :

... ، وَلَقَدْ تَرَکْنَاهَا آیةً فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ (3)؟ ... .

همونطور که گفتم دیروز در حالی :"به استقبال سال نو" رفتم که هوا بهاری بود ، خب تو آسمون (4) زمینم بهاری بود ، از قضا بارونم بارید ، و اگه امروز زمین خشکه همش که بخار نشده برگرده بالا ، اگه گفته نشده بیشترش ، ولی به زمینم رفته و ذخیره شده برا روی زمینا ، منجمله آدما ، حالا مثلا درختا و حیونا و از این طریقم روزی آدما ! بمونه ! ولی آب مثلا ذخیره شده چی !؟

بعنوان مثال بقول استاد شهید در :"اقتصاد اسلامی" ! به :"اون زن زابلی" م مثلا موافقت اصولی داده میشه که پمپ استخراجشو بزنه !؟ تازه گیریمم که بده (5) به اونم ! اون بنده خدا که اهل این حرفا نیست ! اون هنر کنه آبیرو که براش استخراج کردنو با قیمت :"اصلاح شده" ، یعنی :"تو جیبی"ش مصرف کنه ! اونم نه مثلا برا آب دادن باغ که نه ! باغچه هم نه ، ووو ، چه رسه به مثلا شستن ماشین و اونم برا رفتن به تعطیلات آخر هفته و آخر سال مثلا ! اونم آخر سال :"اقتصاد مقاومتی ، اقدام و عمل" !

خب ، تا کجا رفتم !؟ به استقبال سال نو دیگه ! تا فصل نخستینش .

خب حالا نوبت چیه !؟ البته بقول علمای دانش نانو !؟ و بقولی از دو قول ملای رومی که قبلا گفتم میگه :

زانکه از قرن بسی گمره شدن

زین رسن قومی درون چه (6) شدن

مر رسن را جرمی نیست ای عنود

چون تو را سودای سر بالا نبود

حالا قول دیگش بمونه ! چراکه شاید مقصود علمای دانش نانو هم مقیاس نخستین باشه ! و یا مثل شکافتن اتمی صلح آمیزش باشه ! ولو اینکه با قیمت اصلاح شده هم به دست :"اون زن زابلی"م برسه ! که دست داره در مقیاس یابی و شکافتنم ، بلکه بقول استاد شهید در همون :"اقتصاد اسلامی" ! تو خروجی تهرونم برا رفتن به تعطیلات آخر سالم ! حتی :"در زمان شاه"هم ساخته شده باشه ! مثل :"اتوبان تهران قم" ، تو :"ماشین سازی" م برا رفتن به تعطیلات آخر سال از خروجیاش !

خب ، میریم که داشته باشیم مقیاس ماهو در فصل نخستین سال نو ! ماه فروردینو !

البته ماه که نه ! ماه اونه که تو آسمونه ! و اسماشم محرم ، صفر ووو ، ولی فرودرینم نخستینی در بهار نخستینه ، تو بقولی :"مجموعه ی تهی" که نیست ! کلاه (7) داره ، حفاظ داره ، ولو اینکه زمین آسمونی باشه و "سودای" سر بالا هم نداشته باشیم !

خب هفته رو هم که گفتم و نوبت میرسه به چی ؟ نوروز دیگه ! البته روز نو یا روز نخستین ، که فکر می کنم طولانی شد و بمونه برا فرصت دیگه ان شاءالله " تعالی ! " ، فعلا "خدا"نگهدار .  

زیرنویس :

1 - قبلا گفتم که این دوهزار و پانصد سالی که گفته میشه ، یه قلمش هفت سالش محمود افغان بوده ، اونم بعد صفویه و رسمیت که نه ! بلکه مذهب رسمی ایران شیعه شد ! و در تاریخ ایران بعد اسلام دوران صفویه فصلی قبل از انقلاب اسلامی برا خودش بحساب میاد ، تازه همزمان با :

من فکر می کنم ، پس هستم .

م ، در غرب ، اروپا و حالا در فرانسه ! یا کوههای فنلاندم بوده ، بقول استاد شهیدمرتضی مطهری :

در کوههای کهک قم .

2 – مقصودم فقط نوروز و عید نوروز نیست ، بلکه مثل بهار نخستینه که در نوشته ی دیروز گفتم .

3 – همانا گذاردیم آنرا آیتی (نشانه ای) پس آیا هست یادآورنده ؟

داخل پرانتز از منه ، برگردان به فارسی از مرحوم آقای محمّدکاظم معزّیه .

4 – مثل اندام حسی که تو اندام جهان خارجه ، بلکه تو اونه که محفوظه ، وگرنه نیاز به لباسی مثل لباس فضانوردا به مثلا کره ماه داره ! البته برا کره ی زمین داره ! ولی منظورم از محافظی که گفتم این نیست ، که مثلا روکشی باشه بنام پوست بدن ، برا حفظ مثلا مویرگای زیر پوست که با خوردن به اینور و اونورش به چیزی ، یا خوردن چیزی به اونا آسیب ببینن ، ووو .

بلکه منظورم همون بودن اندام نه تنها خارجی و مثلا پوست ، بلکه اندام درونی بدنم در اندام جهان خارجه و بعنوان مثالم همون چشم که گفته شده میفته به اندام جهان خارج ! مثلا به آسمون و زمین تو آسمونم مثل خودش تو اندام جهان خارج !

حالا اگه گفته بشه که رو زمینه و نمی بینه که زمین تو آسمونه ، خب بعنوان مثال خورشید تو روز و ستاره های دیگه هم تو شب چی ؟ سیاره های مثل خودش ! مثل سیاره ی خودشم که تو آسمونه ! خب بله اول و آخر ماه شاید بچشم نیاد ، ولی قرص کاملشم به چشم نیفتاده !؟

5 – حالا مثلا وزارت نیرو ، یا بخش خصوصی تحت نظارتش ، خارج از نظارت و مثل پلیس راه و دوربین دارشم نمیگم !

6 – چاه ، حتی برا مثلا استخراج آب و ... مراحعه بشه به زیر نویس 5 .

 

7 – مراجعه بشه به زیرنویس 3 نوشته ی دیروز . 


  

انقلاب نخستین :

سلام علیکم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ ، ... ، وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الرَّجْعِ ، وَالْأَرْضِ ذَاتِ الصَّدْعِ ، ... .

بهار نخستین :

هرچند هوا بهاریه ولی دو سه روز دیگه مونده تا امسال و فصلی (1) که هنوز در آنیم به پایان برسه و ساعت ، دقیقه ، ثانیه و نانوتر لحظه ی تحویل سال هزار و سیصد و نود و شش فرا برسه ، نه اینکه هزار و سیصد و نود و ششمین بهار فرا میرسه ! یعنی پیش از هجرت عیدی بنام عید نوروز نبوده !؟ یا مثلا زمستون بوده ! اونم نه بعنون فصلی بعد پاییز ، تابستان و بهار !؟

خب اونی که پیش از لحظه ی تحویل سال پا به دنیا بذاره براش نخستین بهاره ، ولو اینکه مثل من یادش نیاد ، که یادم نمیاد بهاری رو که "برا نخستین بار " (2) بعنوان مثال دیدم ، با عضو حس بینایی ، یعنی چشمم ، که نه تنها یکی از اندام بدنمه ، بلکه بدنم نیز یکی از اندام جهان خارجه ، حتی اندام درونی بدنم ، حتی درون سرم که حتی اندام درونی بیناییم ، ووو ، حالا تاکجاش ؟ بمونه ، که گویا نانوترینش اندام دورقمی حافظه باشه ، مگه اینکه پایان بخش بهار نخستین بدن و بعنوان مثال عضو بیرونی اندام بینایی ، حافظه نباشه ! ولو با تناقض نما یا پارادکسی در :"کلاه"(3) ، و حافظ داشته باشه ، حافظی نخستین ! البته نه بعنوان بدن ، چه رسه به اندامی از بدن و بعنوان مثال پایانه ی چشم در افتادنش به نخستین بهار !

مگر اینکه همونطور که به نقل از پیامبر صل الله علیه و اله و سلم گفته ام : یکی از دو رقم نخستین کلاه دیگری باشه ، حالا چه به عنوان " یک صفر" و چه :" صفر یک" ، یعنی کلاه ، حافظ ، و یا ... بودن صفر ، خالی و یا تهی ، نه صفر ، خالی و یا تهی بودن کلاه ، یا بقول ریاضی (4) یه کلاه ، بلکه کلاه ، حافظ و یا ... بودنش ، ولو بقول ریاضی ! یعنی کلاه ، حافظ و یا ... بودن قول ریاضیم ، ولو اینکه قول نخستینم باشه ! بعبارت دیگه حرف اولم بزنه و بقولی قولشم فصل الخطاب اقوال باشه ، حتی قول دین !

خب ، اگه از والدینم خدا بیامرز می پرسیدم شاید یادشون میومد ، خصوصا از مادرم خدا بیامرز که نخستین بهارمو در دامن اون بودم ، اونا هم همینطور ، از پدر مادرشون اگه می پرسیدن ، ووو (5) .

زیرنویس :

1 - کلمه (فصل ) به معناى جدا کردن دو چیز از هم است ، به طورى که بین آن دو فاصله اى پیدا شود، و با اینکه قرآن قول فاصل و جدا سازنده است ، اگر آن را قول فصل خوانده ، از باب (زید عدل ) است ، ... : مرحوم علامه در تفسیر شریف المیزان ذیل آیه ی "إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ" .

2 – بعنوان مثال :"در نخستین بار که چشم ما افتاد به اندام جهان خارج و ... " : مرحوم علامه در اثر شریف " اصول فلسفه و روش رئالیسم" ، مقاله ی پنجم ، ریشه ی نخستین ادراکات و علم های حصولی .

3 – کتاب "تئوری طبیعی مجموعه ها " با برگردان به فارسی و نشر به کوشش ستاد انقلاب فرهنگی جمهوری اسلامی ایران .

4 – بعبارت دیگه قول وسط ، یا فصل قول اعلی و طبیعی ، توضیح اینکه در یونان باستان اروپای غرب ، ارسطو علم یا دانشو که طبقه بندی کرد ، ریاضیات رو علم یا دانشی وسط علم طبیعت یا سفلی و علم اعلی یعنی فلسفه قرار داد .

در پایانی قرن بیستم برا این دانش منطقی قرار داده شد که هرچند بعنوان منطق ریاضی نامیده شده ، ولی از آن به منطق ماشین هم نامبرده میشه ، چراکه گفته میشه زبان ماشین ، حتی ماشینای شبیه ساز انسانم ، بعبارت دیگه کامپوتر یا رایانه ی بومی شده در جمهوری اسلامی ایرانم ، به همین زبان ساخته شده ، به زبان ریاضی ، یعنی به زبون ریاضی کار می کنن .

و با اینکه امروزه علم یا دانشی بعنوان :"متدولوژی علوم " در مراکز علمی حرفش روش یا سبک علوم یا دانشهاست ، ولی بعنوان مثال نه تنها دهکده ی جهانی به روش ، سبک و یا متد ریاضی گفته میشه ، بلکه حتی در مراکز علمی جمهوری اسلامی ایرانم ، نه تنها به دانش آموز ، بلکه دانشجو و طلبه ی مدارس ویژه ی علوم دینی هم گفته میشه که حافظه ای مثل حافظه ی ماشین داره ! که گفته میشه حافطه اش :"صفر یک" ه .

5 – استاد شهید مرتضی مطهری به نقل از کتاب :"چرا مسیحی نیستم؟" برتلاند راسل :"فیزیکدان ، ریاضی دان و دانشمند" انگلیسی می گویند ، تو اون کتاب آقای راسل گفته که در احوالات دانشمندی ، در قرون وسطای اروپای غرب‌ ، دیده که اون دانشمند در کودکی از پدرش پرسیده منو کی آفریده ؟ پدرش گفته من ، کودک پرسیده تو رو کی ؟ پدر گفته پدرم ، کودک پرسیده اونا رو کی ؟ و پدر پاسخ نداده ، برا اینکه آخرش ختم به خدا میشه ، و اونوقت پسر می پرسید : خدا رو ؟ و پدر نمی تونست جواب بده ! و براهمین مسیحی نیستم ! 


  

حفظ انقلاب (مرحله ی پایانی) :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ ، وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ ، ... .

سلام علیکم ، شب بخیر .

قال النّبی صلّ الله علیه و اله و سلّم : العلم علمان ، علم الابدان و علم الادیان .

چیزی به سال نو نمونده و امروز صبح که می رفتیم سرکار ماشین آشغالی رو دیدم که یه نوشته ای جلوش آویزون بود برا طرحی که شهرداری داشت ، و زیر طرح زیبا سازی شهر ، نوشته بود : به استقبال بهار ... .

خب مثلا تلویزیون بازارارو نشون میده و خریدای دم عیدی رو ، برا اوناییم که نمی تونن بخرن همین چن روز پیش چشن نیکوکاری رو نشون می داد و بازم بعنوان مثال خونه تکونیا رو ووو .

حالا چه سالی رو پیش رو داریم !؟ بمونه ، ولی سالی رو داریم به پایان میرسونیم که بنا بود سال اقتصاد مقاومتی باشه و افدام و عمل .

فکر می کنم قبلا گفته باشم که برای عمل سه نظریه داده شده ، استاد شهید مرتضی مطهری برای عمل علم یا دانشو کافی می دونن ، آیة الله محمدتقی مصباح یزدی نه اینکه علمو لازم نمی دونن ، بلکه منطقیشو (2)کافی می دونن ، یه نظر سومم هست که جناب آقای عبدالکریم سروش (1) دارن ، ایشون باید منطقی رو هم کافی نمی دونن ، بلکه از باید دیگری برا اقدام به عملی یا کاری نام می برن تحت عنوان باید :"مادر" ین .

خب ، قسمت دومو بسنده کردم به تشکری ، تشکر از والدین که یه دوره ی هفت ساله ای رو به اونا مدیونم ، در خونه ، و بیرون از خونه هم که گفتم که مدیونم آموزگار ، معلم و یا استاد ، ولو اینکه گفته باشه : مجموعه ی جامع ندار ... !

مثل مرحوم علامه رحمة الله علیه که فرموده : برا نخستین بار چشم ... !

نه مثل مثلا : من فکر می کنم ، پس هستم !

کما فی السابقش ! در قرون وسطی غرب ، اروپا و ... ! اونم :"درست" ش ! و منطقیشم ! منطق درست !

در مقابل چی !؟ خب نادرست ، غلط ، و از این دست دیگه !

خب :"مادر" (5) زاد !؟ یا در خانه !؟ یا در بیرون ، جهان خارج ، و یا ... ، مثلا واقعی !؟ مجازی ، فانتزی ، وووش چطور !؟

اونم بعنوان مرحله ی بعد خونه و بقولی خانه ی دوم ! م نه فقط ! بلکه مرحله پایانی اینم ! که مثل حفظ اولی ! حافظ اینم هست ! بلکه خونه ی اینم هست ! و فقط خونه دوم ! اولی نیست ! که بمونه ! اینقدشم کافیه برا اهل سیاست ! چه رسه به اهل مدرسه و درس و بحث و مباحثه ! در طلب علم و یا جستجوی دانش ، نه :"دانش جو "! مثل دانش آموز ! که بیرون از خونه دانشی به چشمش بیاد ، یا بگوشش برسه ، نه اینکه بقول مثلا مرحوم علامه : چشش بیفته ، یا گوش بده ، ووو .

و همینطور در جمع اینا و نگهداریم !

آقا امیر المومنین علیه السلام فرموده : علم یا دانش دوتاس ، مسموع و مطبوع ، مسموعش ، ولو با چشم ، نفعی نداره تا مطبوع نشده ! ولو اینکه معقولم باشه ! چراکه : العقل عقلانم فرموده ان ، و مسموع اینم نفعی نداره تا مطبوع نشده باشه ، چه برا مثلا چشم ، و چه حسو جمعی یا قرآنی حواس ، و چه بعد حفظ اینم ، یعنی بازخوانی .

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته ، پدر .

زیرنویس :

1 - البته ایشون در سیاست از باید دیگری نام می برن ، یا نام باید منطیشونو می برن که عبارته از :"ولایت" ، که هرچه ولی ، و فی زمان هذا ولی فقیه بگوید لازم الاجرا در هر :"اقدام و عمل" سیاسیست ، و چناچه که سیاستم دامنه اش محدود نیست ، پس شامل اقدام و عمل اقتصادی و منجمله مقاومتی اونم میشه ، مگر اینکه اقتصاد مساوی مقاومتی اون باشه ، که در این صورت هر اقتصادی رو شامل میشه ، مثلا اگر اقتصاد انقلابیم باشه ، از جمله ی اقتصاد ، یعنی اقتصاد مقاومتی بحساب میاد ، حالا آیا انقلاب :"من فکر می کنم ، پس هستم" انقلابی بحساب بیاد ، اقتصادشم  اقتصادی انقلابی بحساب اومده و اقدام و عملش منوط به بایدی منطقیه و این منطق دیگه منطق فکری ایشون نیست ! که به سبک یا بقول مرحوم علامه به :"روش" منطق قدیم یونان اروپای غربه ، که در قرون وسطا منطق :"ما فکر می کنیم ، پس هستیم" بوده اقدام به عمل یا کاری شده که عبارت بوده از :"من فکر می کنم ، پس هستم " .

نه مثل این که مثلا :

بازی می کنیم ، پس هستیم ، آتیش بازی می کنیم ، پس من هستیم ، ولو یه شب و شب چهار شنبه ی آخر سال .

ولو مثل همون که در فیلم :"تسویه حساب" یکی از بچه ها به :"ریزو" گفت : ولو در مدت یه بازی !

2 – عضو شورای ستاد انقلاب فرهنگی ، که گفته ام زحمت برگردون به فارسی و چاپ و نشر کتاب :"تئوری طبیعی مجموعه ها" رو کشیده ، این ستاد ، که در مقابل باب :"معرفت" یا شناخت ! منطق یونان باستان اروپای غربه ، هرچند که مثلا برادر بروجردیان در کتاب :"منطق ریاضی" ، که اینم بگوشش :"جهاد دانشگاهی" چاپ و منتشر شده ، گفته باشن که باب معرفت منطق ارسطویی طرف حساب منطق ریاضی بحساب نمیاد !

البته گفته نشده که آیا طرف حساب تئوری مجموعه های "ژرژ کانتور" م بحساب نمیاد .

بلکه گفته شده که باب حجت یا تصدیق منطق قدیم یونان باستان اروپا ی غرب ، طرف حساب :"جبر (3) گزاره های ژرژ بول" ! نه جایی در اروپا و غرب ! بلکه در جمهوری اسلامی ایرانم ! منجمله یا از جمله جهاد دانشگاهیش !

3 – باید ، باید منطقی ، که گفته شده ! با باید فلسفی فرق داره ! البته فلسفه ی منطقی ! نه منطق و مثلا در قرون وسطی اروپای غرب ! پیش از :"من فکر می کنم ، پس هستم" و منطق با چهار (4) باید !

4 – دستورات چهار گانه ی دکارت ، برای :"اقدام و عمل" ، که آخرین ورژن اون در دنیا ! نه فقط غرب و غربی ترینش آمریکا ! بلکه در شرقم از آفتاب تابانش گرفته تا غرب آسیا هم : منطق : "صفر یک" ه برا حفظ ! حفظ انقلاب !  

 

5 – مادرین !؟


  

حفظ انقلاب (قسمت دوم) :

سلام علیکم ، شب بخیر .

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِیدِ ، ... .

قسمت اولو با یه تشکر به پایان میبرم ، قسمتی رو که با این پرسش به پایان رسید که :

آیا من انقلابیه ؟ یا منقلبه ؟

برا اینکه درسته که پدر ، مادر و آموزگاران من در خواندن و نوشتنم سهم دارن و این نکته رو هیچ گوینده و نویسنده ای نمی تونه منکر اون بشه ، حالا بمونه که بقول شاعر :

ابر و باد و مه و خورشید و فلک

در کار بودن و هستند که من مثلا چشمم افتاد به یه :"سیاهی" ، :"الف" و همینطورم :" من فکر می کنم ، یا فکر می کنم ، پس هستم " بقول انقلابی که هنوز بقوت خود باقیه در دنیا و غرب و اروپا و فرانسه اش ، ولی چرا !؟

چرا بعنوان مثال : من فکر می کنم !؟

آیا بعنوان مثال :" چشم" (1) افتاد به مثلا فکر قرون وسطایی حاکم بر فرانسه !؟ یا بعنوان مثال بگوشم خورده این اندیشیدنش و شنیده ام !؟ یا هردوش ؟ مثلا در مدارس حتی دینی قرون وسطای دنیا ، غرب ، اروپا و منجمله فرانسه !؟ و دیده ام که فکر می کنیم ! پس : من فکر می کنم !

یا بقولی خوندم یا شنیدم که : ... چشم ما افتاد ... .

پس : چشم منم افتاده و میفته دیگه ! حالا خواهد افتادشم بمونه ! چرا !؟

چراکه اینکه به چشم میاد بعنوان مثال یه :"سیاهی"ه ! و نوشته یا گفته شده ی اونه ، نه اونی که گفته شد : نخستین بار که چشم ما به اندام جهان خارج افتاد و بعنوان مثال (به) یه سیاهی دید (2) ... .

چراکه اینم مثل همون :"من فکر می کنم" ه ، و حرف از :"من می بینم" نیست ، بلکه حرف از :"ما فکر می کنیم" ه ! مثلا همون :"جهان خارج" و بتبع :"جهان داخل" .

حالا جمع فکر یا اندیشه ی ایندو هم بمونه ! بشرح ایضا فکر یا اندیشه ی جمعی یا :"قرآنی" ایندو !

شب بخیر .

زیرنویس :

1 - من ، چش من یا چشم من .

2 – ما ، دیدیم : صاحب اثر شریف "اصول فلسفه و روش رئالیسم" مرحوم علامه محمدحسین طباطبایی رحمة الله علیه ، با پاورقی استاد شهید مرتضی مطهری . 


  

حفظ انقلاب (7) :

بسم الله ... ، إقرأ وَ ... ، ن والقلم و ما یسطرون، ... . بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالْمُرْسَلَاتِ عُرْفًا ، ... ، وَمَا أَدْرَاکَ مَا یوْمُ الْفَصْلِ ؟ وَیلٌ یوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ ، ... .

انقلاب علمی :

با سلام مجدد و امید به اینکه جمعه ی خوبی رو پشت سر گذاشته و جمعه ی بهتری پیش رو باشه ان شاءالله تعالی .

خب ، چرا ؟

آیا من انقلابی است ؟ یا منقلبه ؟ با افتادن بعنوان مثال چشش به مثلا :"یه سیاهی" ، :"الف" ، و یا بازم بعنوان مثال :

من فکر می کند ، یا فکر می کند ، پس هست است !؟

حالا چه در خارج از من ، و چه در من ! به عبارت دیگه در جهان من ، نه دنیای من ! و غربش ، اروپاش و حالا فرانسه یا کوههای فنلاند ! یا همزمانش کوههای کهک قم ! بلکه جهان مثلا :"معرفت" یا شناخت ، و بقولی باب دیگر من (1) !

زیرنویس :

قبلا به نقل از استاد شهید گفتم که بعد معلم ثانی ، علم یا دانش معلم اول ، باب بندی شد به ابواب :"معرفت و حجت" ، بعبارت دیگه :"تصور و تصدیق" .

نا گفته نمونه که در همون پاورقی که گفتتم استاد شهید داشتن ، این دو باب و منجمله باب تصدیق اعم از :"تصدیق و تکذیب" است ! یعنی گفته شده است ! بعبارت دیگه تصدیق یعنی : تصدیق و تکذیب !

بلکه ، که در انقلاب :"من فکر می کنم پس هستم " فقط گفته نشده است :"تکذیب و تصدیق" ! بلکه در کوههای کهک قمم حرف از : "تکذیب و تصدیق " است ! نه " تصدیق و تکذیب" ، که خواهیم رسید . 


  

حفظ انقلاب (6) :

... . بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَیلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ ، الَّذِی جَمَعَ مَالًا وَ ... .

با سلام مجدد و تبریک بمناسبت امروز ، جمعه .

خب نون که گرفتم ، حالا چه جوریش ؟ بمونه ، آخه صابکارمون دید ! که نرفتیم زنگ زد و داستان تکراریشو بازم داشت می گفت که براش داشتم یه حساب سر انگشتی می کردم که قطع کرد و منم الباقی رو براش پیامک زدم که بخونه و بنویسه ! (1)

داستان انقلاب دوم :

ده داستانی هست که فکر می کنم به گوشتون خورده باشه ، حالا برا اونیم که به گوشش نخورده باشه بگم که گفته شده یه آموزگار ، معلم و خلاصه اوستایی به شاگردش گفت : چرا ؟!

نه اینکه یه پرسشی رو مطرح کرده باشه که برا شاگردش مطرح بشه و بهش فکر کنه یا بیندیشه مثلا ، البته اگه : فکر می کنه و هستش !

شاگرده جواب نداد ! و اوستا گفت بابا الف گفتن که کار نداره ، بگو .

داستان به این صورت ادامه داده میشه که شاگرده گفته ، اگه بگم الف ! بعدش چی !؟ و داستان تا آخرین حرف از حروف الفبا ادامه پیدا میکنه و به انقلاب دوم (2) نمیشکه ، و نتیجه گیری میشه از این داستان که این :"چرا؟" ختم به الف گفتن نمیشه .

پس به انقلابی بعد انقلاب اولم (3) ، همونطور که گفتم نمیکشه !

پس برمی گردم به انقلاب اول !

چرا !؟ خب در داستانی که گفته شده ، صرف نظر از اینکه گفته شده :"چرا!؟" ، ادامه ی داستان اینکه بله استاد گفت و به گوش شاگردشم خورد ، ولی اونی که استاد گفته چرا !؟ این نیست که نخورده به گوش شاگرد ! بلکه چش دوخته به دهان شاگرد ، یا گوش داده به دهان شاگرد که چرا !؟ از دهنش در نمیاد اونی که به گوشش رسونده !؟

خب استاد گرامی از گوش تا دهن چه اتفاقی افتاده !؟ آیا به گوش رسید همانا و به زبون آوردنم همانا !؟ حالا فرمان :"بگو" ی استادم بکنار ! که آیا از اوستاش بگوشش رسیده و به زبون آورده !؟

یا همونطور که گفتم انقلاب فقط منقلب شدن گوش نیست ، بعنوان مثال !؟ حالا بمونه که اینم انقلاب اول نباشه و انقلاب اول اونی باشه که گوشو منقلب کرده ! مثل همونی که استاد گفت : الف

حالا چه با خوندن "الف" و چه اینکه مثل استاد ، استادش رسونده شده باشه به گوشش !

در یکی از آثار بدون استثناء خوب (4) استاد شهید اومده :

در نخستین بار که چشم ما به اندام جهان خارج افتاد و بعنوان مثال (به) یه سیاهی ... .

خب چی ؟ به یه سیاهی افتاد !؟ یا به حسشم افتاد !؟ و :

دیدیم !؟

خب حالا ! دیگه !؟ به :

بایگانی

م افتاد !؟ خب !؟ هیچی دیگه ! محفوظ بمونه و :"برمی گردیم به جهان خارج " !؟ خب چرا !؟ آخه گفتیم برا نخستین بار ، و بار دومم لازمه ! که استاد شهید از این جای داستان وارد می شون و در پاورقی توضیح میدهند که چرا !؟ البته ناگفته نمونه که ایشون می فرمایند نیازی به بار دومم نیست و با همون یه بارم میشه :"مقایسه" داشت ! که محل بحث من این نیست .

محل بحث انقلابای بعد منقلب شدن چشمه ، بعنوان مثال در این گفته ، و بایگانی یا حفظ انقلاب ! مثل منقلب شدن چشم بعنوان مثال ، در حس و تا به زبون آوردنش که مسئله ی داستان بود ، که چرا شاگرد الفی رو که استاد به گوشش رسونده به زبون نمیاره !؟

خب بنده خدا شاگرد از کجا به زبون بیاره !؟ حالا چه جوریش !؟ بمونه ! اونم وقتی بهشم گفته شده باشه :

فکر کنید و پاسخ دهید !

و همچنین مثل همون فرمان فرماندهی که فرمانداد : بگو ! و به کی فرمان داد :

زبون !؟

حالا بر :"سبیل استعلا" و یعنی استادیم بمونه !

ولی انقلاب دوم چی !؟ نوشتن خوانده ، حالا عامل ، تصدی و یا اپراتورش بعنوان مثال چشم باشه ، یا گوش و یا عضو دیگری از بدن ؟ فرقی نمیکنه ! گفتم که فرقشون در عامل ، متصدی و یا اپراتور بودنشون نیست ، بلکه در نوشتنم مثل انقلاب اوله ، که گفتم خوانده هاشون فرق داره نه اینکه فرمان :

بخوان

اختصاص داشته باشه به چشم .

پس مسئله این نیست که آیا :

انقلاب شده است !؟ (5) ، یعنی رسیده به گوش ؟ بعنوان مثال ، بلکه یکیم همون :"بایگانی" یا حفظ اونه ! البته نه بازم مثل همون که رسیده به گوش ! و تکرارش ! که بمونه برا فرصت دیگه ان شاءالله .

همینطور بایگانی یا حفظش در جمع رسیده به چشم و عضوای دیگه ی بدن ! بازم ان شاءالله تعالی و فعلا خدا نگهدار .

زیزنویس :

1 - انقلاب دومی که در فرصت کوتاه قبلی بحثشو مطرح کردم .

2 – زیرنویس 2 .

3 – انقلاب خواندن و مثل افتادن چشم ، گوش دادن به حرف اوستا هم ، که گفتم اختصاص به ایندو هم نداره و کار اعضای دیگه ی بدنم عامل ، متصدی یا اپراتوری برای این کارن .

4 – البته این اثر اثر استاد شهید نیست ، ایشون برای این اثر :"پاورقی" نوشته ان ، و برای همین بعنوان اثری از آثار ایشون نامبرده میشه .

5 – وقتی وارد اینجا ، صفحه اصلی پارسی بلاگ شده ، چشم به نوشته ی برگزیده ی جدیدی افتاد که عنوانش بود :

گرانی شده است !

که تو خبرای دیشبم که از تلویزیون می دیدم گفته شده میشده است ! اونم از زبون مثلا :"خبرگان" و حتی مقام معظم رهبریم ، منتها یکیم نگفت که : زیر سر ماست !

اگرم گفته شده باشه گفته شده زیر سر مثلا :"مسئولین " و مسئولینم ختم شده است به :"دولت " یعنی :"رییس جمهور" ! و اونم :"این" رییس جمهور ! است ! 


  

حفظ انقلاب (4) :

بسم الله ... ، إقرأ ... ، ن والقلم و ما یسطرون، ... . بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، لَا أُقْسِمُ بِیوْمِ الْقِیامَةِ ، وَ ... .

با سلام و صبح بخیر .

انقلاب دوم (1) :

زیاد فرصت ندارم ، می خوام برم نون بگیریم ، بخوریم و بعدشم که بریم سرکار .

پس فعلا فقط اکتفا می کنم به اینکه ، چش و گوش و اعضای حسی دیگه ، حرفشون فقط این نیست که مثل بعضیا بگن :

من می خوانم ، پس هستم .

بلکه بعدشم میگن :

من می نویسم ، پس هستم .

البته سر جاشه که گفتم بعنوان مثال ملای رومی میگه :

ما رمیت اذا رمیت گفت حق

کارحق بر کارها (2) دارد سبق

... ، لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ، إِنَّ عَلَینَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ، فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ، ثُمَّ إِنَّ عَلَینَا بَیانَهُ ، ... .

خب ، پاشم برم نون بگیرم تا دیر نشده .

زیر نویس :

1 – مثل همون روزی که صدا کرد و گفتم که فرداش شاه اومد تو تلویزیون و گفت صدای اونو شنیده ، که به اون روزو روز انقلاب دومم گفته میشه .

 

2 – مثل همین کار چش و گوش و اعضای حسی دیگه که گفتم . 


  

حفظ انقلاب (4) :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ،الْقَارِعَةُ ، ... .

با سلام مجدد .

اول تشکر کنم از مادر پدر بابت این فرصتی که داده ، آخه ته تغاری لب تابشو برده و بازم کاربر این کامپیوتر فقط من نیستم ، پس سعی می کنم جمع و جورش کنم .

راستی تا یادم نرفته بگم که امروز ، با اینکه گفته بودم تا صابکار پول نده نمیریم سر کار ، همونطور که دیشب گفتم رفتیم و وقتیکه کم کم داشتیم جمع میکردیم بیایم اومد و بهش گفتم یه کمی پول بده ، خب ما رفته بودیم بدون اینکه پول بده ، حالا چی ؟ گفت باشه و ما اومدیم خونه و بعد پولی رو واریز کرد .

منتها اگه به دادش کوچیکه بابت مزدایی که طبکاره چیزیم ندم ، ولی داداش بزرگترش که تو خونه ی ما نیست ! و برا خودش خرج خونه ی جداگانه داره و اون چی !؟ حالا اینم هیچی ! چرا ! برا اینکه پولی که صابکار واریز کرده خرج رفت و آمد سرکار تا طبقه ی سه تموم بشه رو هم اگه ببینه جای شکر داره ، حالا اون چه جوری حساب کرده !؟ بمونه !

البته به اون مربوط نیست :"لوله کشی" (1) ! دانشگاه آزاد اسلامی ، به خونه ی ما ، و فقط درست کردن کامپیوتر خراب خونه رو کم داشت .

لوله کشی گفتم و یاد خبری که دیشب از تلویزیون شنیدم افتادم ، که لوله کشی گاز به مرکز استانی رسید و چهار پنج سال بیشترم نمیکشه که به در خونه های اون مرکز استان برسه و کافیه چی !؟ هیچی دیگه مشترک بشن ، لوازم مورد نیاز برا مصرفشو بخرن ، ووو ، و فبضاشم پرداخت کنن دیگه ! البته با نرخ :"هدفمند" ، و البته بروز ! نه :"اصلاح شده" بلکه در حال اصلاح ، نه ماضی ، خب برا اینکه مابه التفاوتش :"تو جیب" شونه دیگه !

خب ، کجا بودم !؟ خواندن انقلاب .

جونم برا مادر پدر بگه یه روزی رفته بودم قم که مادر پدر آبجی بزرگه رو که پیش مامان بزرگش بود بیارم ، در برگشت به تهران که رسیدم انقلابی برپا شده بود که بیا و ببین ، مثلا یه اتوبوس واحدو تو میدون شاپور دیدم که داشت می سوخت .

بجای اینکه برم بلیط بگیرم برا شهر خودمون رفتم خونه عمه صغرات که تهران بودن و آبجیتو سپردم به اونا و زدم بیرون ، آخرای شب بود که برمیگشتم نزدیکای خونه چشم به یه چیز جالب افتاد ! تو خیابون پهلوی اونوقتا به امیریه که رسیدم چندتا نظامی مسلح اونجا رفتن از توی یه سینما که شیشه میشش ریخته بود یه مبلی رو آوردن و انداختن تو آتشیکه وسط خیابون بود ، خب شب پاییزی بود و تقریبا نیمه هاش و شاید می خواستن گرم بشن !

فرداش شاه اومده بود تو تلویزیون و گفته بود : صدای انقلابو شنیده !

حالا کاری ندارم به اینکه خورده بود به گوشش ؟ یا مثل افتادن چشمه که گفتم ، علی ای حال اینو می خواستم بگم که خوندن اختصاص به چشم نداره ، بلکه گوش و اعضای حسی دیگه هم ، هم برخوردی مثل رسیدن همون صدای انقلابو دارن ، و هم خوندنی مثل خوندن چشم و گوش ، منتها خوانده شده اونا هم مثل :"صدا" برا گوش و مهتابی براچشم ، که در پرتو نوری بجایی اونجا بچش میاد و خونده میشه ، یعنی میشه هم خوند ، البته همونطور که گفتم با افتادن چشم به اونجا ، بعبارت دیگه در پرتو این کار ، کار چشم .

که گفتم من این کارو داشتم در خوندن انقلابی که گفتم در اثری از آثار استاد شهید چشم بهش افتاد ، البته با تشکر از استاد شهیدم ، چراکه گفتم : در پرتو نوری بجایی اونجا بچشم میاد و خونده میشه ، و میشه هم خوند !

مثلا ضمن تشکر در پرتو :"بخوان" (2) حضرت امام رحمة الله علیه بود که مشغول به خوندن شدم .

ووو ، که از همه تشکر می کنم ، هرچند بعنوان مثال ملای رومی میگه :

ما رمیت اذ رمیت گفت حق

کار حق بر کارها دارد سبق

ولی مگه به گوشمون نخورده که پیامبر صل الله علیه و اله و سلم فرموده اونی که تشکر نکنه از :"مخلوق" تشکر نکرده از :"خالق" !؟

این شامل مخلوقاتیم که بعنوان مثال چشم ، گوش و اعضای حسی ما دارنم میشه ! البته بعنوان خالق اونا ! نه مخلوق ! اونا ، مثل همین انقلابی که خوندم ، وقتی که خونده باشه منو ! به خودش در غرب ، اروپا و فرانسه ، یعنی بجای اینکه خونده شده ی من باشه ! اون منو خونده باشه ! مثلا :

من فکر می کند ، پس هست !

خب چقد !؟ بله هست ، ولی چقد !؟ آیا قدّ چش و حتی خونده ی اونم !؟ بعبارت دیگه :"مشاهده" شده ی چش ، گوش و اعضای حسی دیگه !؟

یا :" خوندن " (3) فقط خوندن یا مشاهده ی چش ، گوش و اعضای حسی دیگه و مخلوقم فقط آفریده های اینا نیست !

بلکه همونطور که شعار اومده :

... فکر (اندیشه) ... .

هم هست ! بله هم هست ! نه هست ! به اندازه ی فکر یا اندیشه !

خب فکر می کنم خیلی بهم فرصت استفاده از کامپیوتر داده شده ! تا بلندم نکردن خودم پاشم ! شب بخیر .

زیرنویس :

1 – که برادر حسن رحیم پور ازغدی در :"طرحی برای فردا" تو تلویزیون گفتن و و در اینجا نقل شد .

2 – إقرأ ... إقرأ ... .

3 – زیرنویس 2 .  


  

حفظ انقلاب (3) :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، لِإِیلَافِ قُرَیشٍ ، إِیلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّیفِ ، فَلْیعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْ... .

با سلام مجدد

انقلاب :

نمی خواستم در این فرصت این قسمتو بنویسم ، شاید فردا ، ولی صابکار آخرش امروز زنگ زد و خواست به بهانه ی اینکه بچه ها امروز رفتن وسایل کارو جمع کردن و آوردن ، بازم تهدید کنه ! که نذاشتم و حرفو کشوندم به اینکه فردا بریم سرکار ! (1) واستقبال کرد ، اگه نگم از خدا می خواست ، گفتم در این فرصت بنویسم و امیدوارم که بتونم ان شاءالله .

ناگفته نمونه با تشکر از مادر پدر ، عروس گلم ، که گفت مادر پدر ، ته تغاری رو نمی خواد ببرم به ترمینال یا پایانه ی مسافر بری ، تا مهمونمون بره خونش ، تهرون ، و با همسرش می بره و به من این فرصت داده شد .

خب ، تا فرصت دارم برم سر مطلب که گفتم برا نخستین بار چشم در اثری از آثار بدون استثناء خوب استاد شهید به اون افتاد (2) ، و گفتم که پیش از اونم خورده بود به چشم ، مثلا در دوران دبیرستان ، و اگرم چشم بهش افتاده بود تغییری در افتادن چشم رخ نداده بود ، و یا اگرم داده بود من متوجه نشده بودم که این برام تازگی داشت ، و بعبارت دیگه نو بود .

مثل سال نو و مقلّب القلوبی که گفتم و پیش از اون سالها بود که همه ساله گفته می شد و بگوشم خورده شده بود ، در حالیکه نه تنها ساعت تحویل هر سال ، بلکه در آغاز سه فصل دیگه هم میشه گوش داد و شنید ، و همینطورم دید با چشم انقلابو ، تغییرو ، نو شدنو ، حال بمونه که بعنوان مثال ملای رومی میگه :

هرنفس نو می شود دنیا و ما

بی خبر از نو شدن اندر بقا (3)

خب ، حالا نخستین بار برخوردم (4) با انقلاب (5) ی (6)که گفتم کی بود !؟ پس از پیروزی انقلابی (7) ! چراکه پس از شهادت استاد رویکری داشتم به آثار ایشون ، قبل از شهادت ایشون که نهایتش تو انقلابو وشایدم دم دمای پیروزی انقلاب اسم ایشون خورده باشه بگوشم ! چه رسه به آثار ایشون .  

مثل :

انّه فکّر

که پیشتر خورده بود به گوشم یا به چشم ، ولی بعدش ، نه اینکه بخوام بگم ، مثل اون که :

فکّر

چشم افتاده یا بیفته منبعدم بهش ! ولی متوجه برخوردش چی !؟ نشدم !؟ نمیشم !؟

خب ، فرار از زندان شروع شد ، برم ببینم ، تا فرصت دیگه ان شاءالله فعلا خدا نگهدار .

زیرنویس :

1 – البته بقول مقام معظم رهبری جمهوری اسلامی ایران نه از سر ضعف : خبر بیست و سی امشب شبکه ی دوی سیمای جمهوری اسلامی ایران .  

همچنین از سر ترس و مثلا ترس از بیکاری و اونم بقول صابکار ! این دم عیدی !

2 – خب برا اینکه سفارش به "خوندن" شده بود و منم برا خوندن بود که چشم افتاد و فرقشو گفتم در قسمت قبلی .

3 – که اینم از جمله اونایی بود که خورده بود بگوشم ، اگه قبل از اون تغییری که گفتم خورده باشه ! که بعد اون اوناییم که بگوشم می خوردم دیگه فقط برخوردی نبود ، که بخوره به من و بگم : حواست کجاس !؟ و با عذر خواهیم کار به دعوا باهاش نکشه ، مثلا ! یعنی اهل دعوا و اینام نباشم ! ولی دنبال :"خبر"یم نباشم که برام آورده ! مثلا :

برخوردم ، پس هستم ! من .

--------------------------------------------------

با سلام مجدد ، گفتم پیش از خواب بقیه ی زیرنویس نمونه برا فرصت دیگه .

4 – یعنی همون افتادن چشم ، چش من ، خوندنم ، با چشم .

5 –  نه با انقلابی ! با انقلاب .

6 – انقلابی با شعاری که گفتم ، شعار :

فکر می کند ، من ، من فقط فرانسوی اروپایی و غربیم نه ! در قرون وسطا هم نه فقط !

در کوههای فنلاندم نه فقط !

7 – انقلاب اسلامی ، اونم یه ماهی بعد روز جمهوری اسلامی و بعد سفارش به خوندن ، خوندن آثار بدون استثناء خوب استاد شهید .  

شب بخیر . 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :34
بازدید دیروز :38
کل بازدید : 1303992
کل یاداشته ها : 1756


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ