سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مکتب یا مدرسه ی دین یا اسلام :

سلام علیکم بچه ها .

بسم الله الرحمن الرحیم ، الحمد لله رب العالمین ، الرحمن الرحیم ، ... .

خب منم با این سن وسال مثل شما بچه هستم ، بچه ی بابا بزرگ و مامان بزرگ قمی خدا بیامرزتون ، اصلا نه تنها ما ، و بازمانده ای از طوفان نوح ، بلکه بنی آدم ، چه پسر و چه دختر و چه مرد و چه زن بچه ی آدمن و هرچه هم که مثلا راسل انگلیسی بگوید و حتی در مراکز علمی یا آکادمیهای جمهوری اسلامی ایرانم ! که ما ! منجمله خودشم بچه ی پدر و مادری نیستیم !

مدرسه یا مکان ، محل و جای درس :

ما که بچه بودیم ، پنجاه شصت سال پیش ، مثل الان نبود که مثل مدرسه ، یه جایی باشه مثل کودکستان زمان شاه و پیش دبستانی الان ، گفتم براتون که پدر خدا بیامرزم منو به یه جایی فرستاد که بهش مکتب یا مکتخونه گفته میشد ، که پیش از اون ، یعنی وقتی که این مراکز علمی الان هنوز از غرب ، حالا چه اروپایی و چه آمریکایی اون وارد ایران نشده بود ، بچه ها به مکتبخونه میرفتن و درس می خوندن .

رفته رفته که جلوتر بریم ، میرسه به زمانی که خونه مکان و محل درس خوندن بچه ها بوده و مکتب و مدرسه ، یعنی یه جایی برا درس خوندن از وقتی پیدا شده که بیرون از خونه ، تو یه خونه ای یکی بوده که حتی پدر مادر ، یا معلم خونه ی دیگه هم بچه ی اون بحساب اومده ، چه رسه به بچه و بچه های اونا .

هنوزم همینکه گفتم در جریانه ، و همچین نیست که بچه تو یه جایی پا به دنیا گذاشته باشه که اونجا مکتبخونه یا مدرسه ی اون نباشه ، و پا تو اون جا نذاشته فرستاده بشه یه جایی دیگه برا درس خوندن و درس گرفتن ، بلکه الانم بچه تو خونه که بدنیا میاد مکتبخونه و مدرسش خونس و بعد همونطور که گفتم با پدر مادرشم بچه مدرسه ی جایی دیگه میشه .

البته ناگفته نمونه که مانعی نداره پدر مادری بچه ی خودشونو به جایی دیگه برا درس بفرستن ، در حالیکه خودشون بچه ی اونجا هم نباشن ، مثل خیلی از اساتید و معلمایی که حتی در دانسته های خودشونم همین کارو می کنن ، مثلا برا اینکه وقت درس دادن به بچه های بیشتری رو داشته باشن ، یا به کاری که دارن برسن و تمام وقتشو صرف فقط بچه ی خودشون نشه ، و نظایر اینم .

منتها اینم ناگفته نمونه که اونی که در عین توانایی بچه ی خودشو به مدرسه می فرسته فرق داره با اونی که اونی که گفتم خودشم بچه مدرسه ی مدرسه ی بچه ی خودشه ، دومیاهم با هم فرق دارن ! یکشون بچه رو میفرسته مدرسه و هرچی مدرسه بگه ، یکیم با اونچه مدرسه میگه کار داره ، بچه های اونا هم همینطورن ، یعنی همچین نیست که هرچه مدرسه میگه بچه ای نباشه که با اون کاری نداشته باشه ! البته بچه ای نداریم که هیچ کاری نداشته باشه ! ولی منظور من این کار نیست ! برا اینکه فکر می کنم در مباحث قبلی گفته باشم که وقتی حرفی زده میشه ، نه تنها به گوش که رسید حس میشه و ... حتی بعد یادآوریشم از حافظه بهش فکر میشه ، و حتی پس از حکم نهایی عقلم در حافظه یا بایگانی حفظ و نگهداری میشه ، یا جا داده میشه ! بلکه بعدشم که از اون جا ، محل و یا مکان بیاد میاد ، با یادآوری قبلی فرق داره ، برا اینکه دیگه اون حرفی که بگوش رسیده نیست که حتی تو خونه گفته ! چه رسه به بیرون از خونه و جایی که بهش مکتبخونه گفته میشد و الان بهش مدرسه و حتی دانشگاه ، و حتی حوزه ی علمیه هم گفته میشه .

حالا بمونه که حرف از فرستادن یا رفتن به مکتبخونه ، مدرسه و دانشگاه و حوزه ی علمیه هم ، حرفی نباشه که از مکتبخونه ، مدرسه و ... به گوش خونه که نه فقط ! بلکه به گوش ما رسیده باشه و حرف حرف خودما نباشه ! که به نه تنها مثلا گوش و حسش و ... گفته شده باشه که مثلا گوش بره مکتبخونه ، مدرسه ووو ، بلکه بعد جا داده ! شدن به حرف مکتبخونه ، مدرسه ووو هم بره دنبال یادآوریش و اندیشیدن و ... اون .

خب ، نه انیکه جمعه بود و ... ، بلکه گیربکس ماشین ایراد داشت و کار دستمون میداد اگه باهاش میرفتیم سر کار ، خب گفتم حالا که خونه موندیم سر بحثی رو که حرفشو زده بودم باز کنم براتون .

 

ان شاء الله تا فرصتی دیگه ... 


خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :202
بازدید دیروز :139
کل بازدید : 1304299
کل یاداشته ها : 1756


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ