سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خروج بی پایان :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ، ... .

سلام علیکم ، شب بخیر .

بازم اول این روزا و شبهاشم ، خصوصا امشبو (الف) ، تسلیت میگم .

خروج بی بازگشت :

در نوشته ی قبلی موند که بگم دیروز ، روز قبل از تاسوعا (ب) ، که بعد مدتی رفتیم سرکار ، بحمدالله برگشتیم ، به خونه ، که صبح ازش راه افتاده بودیم ، بهش برگشتیم ، و تاکسی تلفنی (پ) یه نیم ساعتی دیر کرد و برا همین بعد اذان مغرب بود که رسیدیم خونه ، البته بعد خرید :"روزانه" ی خونه ، نون و شیر و صابون که حاج خانم تو پیامکش دستور خریدشو داده بود و گویا تموم شده بود و برا دوش گرفتن بعد کار نداشتیم .

خب ، روز خوبی بود و با اینکه تا قراردادی رو نوشته بودم صابکار بخونه و به امضای طرفین برسه و مشغول بشیم ساعت به یازدهم رسید ، البته منتظر آوردن ماسه هم شدیم ، و با اینکه روز اول بود و تا کار دستمون بیاد مزید بر علت بود ، و بعد از ظهرم زود کار رو تعطیل کردیم ، مثلا برا اینکه متراژ سنگ مورد نیاز کفا رو اندازه بگیرم و بدم به صابکار ، ولی خوب کار کردیم و اونم دوتایی که یکیمون فقط می چید.

آخه داش محسنمون که جمعه ی گذشته رفته بود اهر برا مسابقه و ماشاءالله اول شد و مدال طلا و حکم قهرمانی بزرگسالان در وزن زیر نود و یک در سطح استان رو آورد خونه ، روی پاش آسیب دیده بود و هنوز آماده آماده ی اومدن سر کار نبود و گفت نیام و گفتم نیا ، که اگه میومد ماشاءالله طبق معمول هردومونو تغذیه می کرد و اونوقت بیشتر از اینم می چیدیم ، ولی بازم نزدیک به تعهد اومده در قرار داد بود کارمون و با من بود یه مترم می چیدیم !

خب ، با من بود که امروزم ، که شب شد ، میرفتیم سر کار !

خب ، فردام که عاشوراست و تعطیل رسمی و طبق قرارداد می تونیم نریم سرکار و انشاءالله پس فردا ، البته بازم ، یعنی جمعه هم تعطیل رسمیه ، ولی ان شاءالله که بریم و برگردیم ، خب خیلی وقته تو خونه نشستیم و ... .

خب ! چی دارم میگم !؟ اونم امشب !؟

دارم میگم مانند این خروجی که گفتم همه ی ما خروجی داریم که بازگشت داره ، پایان داره ، که برای کاری از :"خونه" ، که در نوشته های قبلی گفتم می تونه از "خود" هم باشه ، خارج شدیم و بخونه ، یا بخود ، برگشتیم .

ولی آیا خروجی داریم که پایان نداشته باشه و یا بازگشتی نداشته باشیم !؟

خب بله ! قبلا گفتم داستانشو که خلیفه ی ای وقتی به مهمون خارجی رومیش گفت آقا امام علی بن حسین علیه السلامو نمی شناسه ! شاعری که اونجا بود شروع کرد به معرفی آقا و در جایی از اشعارش گفت : اون کسیه که فقط در لااله الا الله :"نَه" میگه !

بعبارت دیگه یعنی اینکه ما نه ! حتی امامم در شناخت خدا پایان کار و بعبارت دیگه بازگشتی نداره !

البته هرچند که این اختصاص به خدا داره ، ولی مثلا در شناخت آقا امام حسین علیه السلام قادر به گرفتن پایان کار هستیم !؟ یا ما در شناخت حضرت عباس علیه السلامم قادر به اون نیستیم !؟

اصلا بقول ما ترکا چرا راه دور بریم !؟ و "باغچه" نزدیک ! در شناخت خود ! یا بقول استاد شهید مرتضی مطهری در شناخت :"حافظه" که در نوشته های قبلی گفتم ایشون این تعبیر رو برا :"ذهن" بکار برده ان ، چطور !؟ بی حکمت نبوده که گفته شده : هرکی خودشو بشناسه ، پروردگار خودشو شناخته ! یا به تعبیر استاد شهید هرکی "حافظه" رو بشناسه ، پروردگارشو شناخته ، و یا کی "ذهن" رو بشناسه ، پروردگارشو شناخته !

در حالیکه در بهترین کار "روزانه" بعد :"دو " رکعت نماز :"صبح" می خوانم قربتا الی الله ! :

الله اکبر !

یعنی هرچیم نزدیک ! باز :"الله اکبر" !

شب دهم :

خب شب عاشوراس و مثل فردایی امام به میدون رفته و ... .

با این فرق که عمو (ت) عباسو که شهید شد یکی بود که بدنشو برگردونه ! ولو اینکه نتونست ! ولی کی بود که بیاد بالا سر بدن امامو از دست دشمن خلاصش کنه و برگردونه !؟ امام !؟ و باز ... !؟

صبح فردا بدنش زیر سم اسبانس !

مکن ای "صبح" طلوع ! 

صل الله علیک یا ابا عبدالله ... و یا لیتنا ! کنا ! معک ... .

---------------------------

زیرنویس :

الف :

ب :

پ :

ت : بقول مداح یزدی کوی سعدی در حسینیه ی ایران :

خبر آمد که

"عمو" برلب آب (ث) ست و دگر کار :"تمام" ست !

ث : سلام برحسین .

بقول مداحان باز یزدی :

الله الله ، الله الله

فریاد ...

کو صبح ...

هر روز روز عاشورا ... 


خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :92
بازدید دیروز :38
کل بازدید : 1304050
کل یاداشته ها : 1756


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ