سفارش تبلیغ
صبا ویژن
< 1 2

خانه ی کار پایانی :

... ، اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ ، الَّذِی عَلَّمَ بِال ... .

در خونه :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ن وَالْقَلَمِ وَمَا یسْطُرُونَ ، ... . 

نه تنها دیروز ، بلکه خدا بخواد امروزم می خوام بزنم بیرون و برم سرکار .

یه چیزی بگم ؟ 

دیروز صابکار بجای اینکه جوشکار بیاره ، بازم نبشیا رو خودش زد ، خب خوبه دیگه ، آدم کاری رو که بلده چرا بره یکی دیگه رو بیاره ؟ ولی ... 

دیشبم ، ببخشین یه چیز دیگه بگم ؟! 

بله ، دیشب که تلویزیونو نگاه می کردم ، یه آقایی ، البته بالباسی مثل لباس آقا پلیسه نه ! داشت از امامت می گفت و مجری اون برنامه ی شبکه ی قرآنم بله بله می گفت و آخرشم طیبات انفسم گفت براش .

خب خوبه دیگه ، اونم تو این دهه بقول امام جمعه ی مادر شهرا در جمعه ی گذشته ، ولی ... 

آخه دیروز ما که کار خودمونو نمی کردیم ، یا حتی بیکار نایستاده بودیم که جوشکار کارو واسه ی کار ما آماده بکنه و بعد مشغول بشیم ! تو قراردادم نیومده که تو کارایی مثل جوشکاری وردست جوشکار باشیم ، آخه صابکار وردست نداشت که مثل جوشکارا ، یا تنهایی که نبشیا رو نزد ، یکی دوساعتی مارم بکار گرفت !

مثل بکار گیری اون آقایی که از امامت می گفت ، که از خدا ، پیامبر که گفت درشو با امامت بست ! در حالیکه چهارمیش خود ایشون بود ، حالا "منکم" ی که داشت برنامه رو اجرا می کرد و پشت صحنه اش بمونه ، ولی من چی ؟

آیا بقول همون امام جمعه ی مادر شهرا از امامت گفته بشه ؟ برا کی ؟ یعنی خطیب جمعه یه مخاطبم نداره ؟ 

که به گفته ی خدا ، پیامبر ، امام و چهارمیش گوش بده ؟ 

خب چی می گفتم ؟

... : انا مدینة العلم و علی بابها . 

اینکه خدا بخواد امروزم ، مثل دیروز برم سرکار ، ولی مسئله اینه که از کجا ؟ برم به خونه ی کار ؟ حالا اگرهم به خونه ی مثلا جوشکاری که گفتم هم خونده نشم ، مثل دیروز 


  

پیدایش (قسمت پایانی) :

بِسْمِ ... ، اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ ...

سلام علیکم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ، وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ، الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ، وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ، فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْرًا ، إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْرًا ، فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ، وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ .

مسئله ی خونه :

الحمدلله رب العالمین ، عالم اصغر و اکبر ، بزرگ و کوچیک ، ووو ، مشکل خونه هم حل شد و کار به بیرون کردن خودمنوم از خونه ی قبلی نکشید ، حالا اثاث خونه که مسئله نبود ! مهم اهل بیت یا خانواده ی خونه مثل شما دوتاس . 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالْعَصْرِ ، إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ ، إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ . 

خونه سازی :

راستی اینکه این مطلبو فرستادم و خواستم از اینجا بیرون بیام ، قبل از مطلبم مطلبی دیدم تو تازه نوشته ها به این عنوان : "سبک های معماری و شهر سازی" . 

که منو یاد "نظریه" هایی انداخت در رابطه با عالم درون و بیرون ، مثل همون که گفته شده "مجموعه ی جامع" در بیرون پیدا نیست ، و این "ناپیدا" از قضا "یک" پیداس ! و اینگونه بود که "صفریک" پیدا شد ! و کاخ علم و دانش منجمله دانش شیرین ریاضی پیدا شد ! ووو ، منجمله از شاخه هاش مهندسی ، معماری و شهرسازیش ... 

که من با این کاری ندارم ، صلاح مملکت بیرون خسروانش دانن ! ... 

که : "نخستین بار که چشم ما به اندام جهان خارج افتاد" چی پیدا بود ؟ چشم ما به بدن جهان خارج ، جهان بیرون ، بیرون از خانه ، از درون ؟ 

مهندسی و معماری درون :

نقل نقل انتقال آن "ناپیدا" به درونم نیس ! چراکه بقول باب شهردانش علیه السلام همش که علوم ودانشهای نقلی نیس که ، بلکه همانطور که در "مکتب امام" آمده ! خب این منقولات پاشون به درون نمی خواد برسه ؟ یا مثل هواپیماهای عراقی که روز اول اومدن یه چیزی انداختن و در رفتنه ؟ درون که خالی از سکنه نیس ، مثل داعش امروز که میخوان وارد بشن ! با اینکه امتحانشونو تو سوریه پس دادن ! که تا یکی مثل شما دوتا توخونه هس ، خونه ی خالی ، صفر و تهی پیدا نیس !

برا همین تو مکتب امام اومده : ولا ینفع المسموع اذا لم یکن المطبوع ، خلاصه اش اینکه نه تنها اون منقولات ، بلکه هرمسموع عضوی از اعضای حسی بدن از بیرون ، نفعی بحال فرستنده اش هم نداره ! مگه اینکه گیرنده ای نداشته باشه ! یا بقولی :"فاقد" درونی برای گرفتن پیشرو داشته باشه ! و زمین بکر و صفرکیلومتری پیدا ! کرده باشه برای درون سازی ، مثل بیرون ، به سبک بیرون ، حالا چه به سبک یونانی قدیمش ، غربو میگم ! یا "صفریک" جدیدش ، و یا ... 


  

پیدایش 7 :

 ... س ...

سلام علیکم

قال النبی صل الله علیه و اله و سلم : العلم علمان ، علم الابدان و علم الادیان .

صبح بخیر ، امروز می خوام یه خونه ی دیگه بهتون نشون بدم ، خونه ای که اینم ناپیدا نیست ، که کاری به اون نداشته باشیم ، بلکه پیداس . 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالْفَجْرِ ، وَلَیالٍ عَشْرٍ ، وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ ، وَاللَّیلِ إِذَا یسْرِ ، هَلْ فِی ذَلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ ؟ ... ، یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ، ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیةً مَرْضِیةً ، فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ، وَادْخُلِی جَنَّتِی . 

ادامه ی بحث :

البته با اون خونه ، اونم باب معلوم و دانسته ی اون ، حالا باب معروف و شناخته ای از اونو نمیگم ، فعلا کاری ندارم ، ولی حالا که بیرون پیدا شد ، که گفتم هرخونه ، ولو یه خونه در بیرونم مثل خونه ی شما دوتاس ، چه الان و چه بعد اسباب کشی به خونه ی جدید ، که الحمدلله رب العالمین پیدا شد ، بیرون رفتنتون از اونم کما فی السابقه ، مثل پیدا شدنتون تو خونه هنگام تولد نیست ، خصوصا برای یکی از شما دوتا .  

نیمه پیدا : 


  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالضُّحَى ، وَاللَّیلِ إِذَا سَجَى ، ...

... ، مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى ، وَلَلْآخِرَةُ خَیرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَى ، وَلَسَوْفَ یعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى ، ...

 ... ، أَلَمْ یجِدْکَ یتِیمًا فَآوَى ، وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى ، وَوَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَى ؟ ...

... ، فَأَمَّا الْیتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ،  وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ، وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ . 

 

اول بگم که مقصود از نیمه پیدا ، نیمه ی پیدا نیست ، که مثلا نیمه ی دیگرش حتی مخفی و پنهون باشه ، ویا مثلا غایب ووو ، بله شاید مثلا "نیم نگاهی به بیرون" را شامل بشه ، ولی مقصود فقط این نیست ، بلکه صرف نظر از نکته ای که به آن اشاره شد ، یعنی حفظ حجاب ، خصوصا حجاب خونه در خونه ای یاد شده ، و سوغاتی نیاوردن نیمه پیدایی از بیرون ، مثلا از غرب به خونه ، دستاوردم نیمه پیدای خودتون نباشه ، که اگه حالا کرایه ماشین یا ... رفت و برگشتتونم نباشه ، مثلا هزینه ی خورد و خوراکتونم در نیاد ، صرف وقت که شده ، حالا آیا قد مثلا طلاس و الان تو بازار چنده ؟ وآیا ذره ی اندازه گیری اونم مثلا ذره ی مثقاله ؟ ویا ... ؟  بمونه . 

تذکر و یادآوری :

من ، تو بحث گذشته ، بحث "نظریه ی مردم" که برای فقط شما نگفتم که وقتی جایی میرید ، اجازه بگیرین و سلام بدین به اهل بیت یا مردم اونجا ، برا خودمم گفتم و اونجا شامل بیرون و مردم اونم میشه ، شما دوتا هم همینطور مثل من .  

اینو برا این گفتم که مقصود پیدا باشه ، که نه تنها مثلا قصد راهپیمایی و تظاهرات و ... این چیزا در کار نیست ، چه رسه به جنگ و جدل با بیرون ، بلکه گفتم که پیداس در بیرونم مثل شما دوتا در خونه س .

پس مثلا تابلوی "نعمت" بدست گرفته بیرون نرین ، ولو برای یادآوری نعمت خدا دادی به مردم مثل خودتون در بیرون ، به مردم مثل خودتون در اونجا ، مگه اینکه خوتونم : " نخستین بار که چشمتون به " چشمشون افتاد ، در این نخستین رویایی چشمتون پیدا بشه ، همینطور یکی دیگه از چهار عضو حواس پنجگانه ، چراکه چشمو بعنوان مثال گفتم از این ده نعمت خداد دادی ، جفتشم ، یا دیگری که بعنوان مثال گفته بشه و تک باشه .  

ونیازی به یادآوری هم نداره که مثلا خود برتربینی ، خود نمایی ، ووو که اصلا محل بحث ما نیست ، چراکه صرف نظر توقع ناپیدا بودنش برای مردم بیرونی مثل شما دوتا در خونه ، این بحثو پس از بحث "نظریه ی مردم" ی داریم که صرف نظر نه تنها از جانشینی امام و پیامبر، بلکه خدایی هم داریم که گفتیم خدای مردم بیرونم هم هس .

ولو اینکه در بیرون مثلا حرف از ناپیدایی مثلا مجموعه ی جامع ، حتی جامع اعضای حسی ، بنام بدن ، و جامع حواس هم ، بقول یکی از شاگردان امام ششم ما ، بنام قلب یا دل بگوش برسه ، یا برای ساختار یا ساختمان چشم پیدا بشه به شکل کتبی اون ، مثل همین نوشته که در این صفحه پیداس . 

راستی یادم اومد که امروز دادگاه بود ! آخه تو زندون که بودم یکی دو اخطار بهم شد که دادگاه اولیش امروز بود و ...

خب مگه در دادگاه سرپایی بدون اخطار دفعه قبل حرفی بجز حرف دادگاه بگوش رسید ؟ بجز زندون حرف دیگه ای پیدا شد ؟ 

هرچند الان که نزدیک اذان مغربه و ... 


  

لانه ی جاسوسی !

سلام علیکم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم 

سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ، لَهُ ... 

اسم این نوشته رو هم می خواستم فرهنگخونه بذارم ، یا خونه ی فرهنگ یا فرهنگی ، یا لونه ی ... ، و از ساخت و سازشم حرف بزنم ، ولی دیدم نه تنها خونه نداریم ، و فاقد اونیم و نیازمند بخونه ، بلکه بازم نه تنها مارو می خوان یاری کنند برای این نیازمندی ، که خب دستشون درد نکنه ، حالا کجا ؟ بمونه ، بلکه نیازی به یاری ما هم ندارن ! در ساخت و سازش ، فرهنگنامشم دارن ، نقشه ی ساختشم دارن ! حالا از کی ؟ اینم بمونه !

خلاصه زمین از اونا و ساختشم از اونا ! اصلام مام مال اونا ! دیگه ؟

کافیه ثبت نام کنه ! حالا کی ؟ لابد ما دیگه !

خب از جلو نظام به ترتیب شماره به پیش برای ثبت نام ، اول صفرا

هرکیم حالا بهر دلیل نتونسته بوقتش ثبت نام کنه ، بگم که امروز سی و یک فروردین 1393 آخرین فرصت داده شده ی . 

آی زنو بچه دار ! زنبیلو وردارو بیار ! 

مرد بی خونه ، زن بی خونه  ! خونه ندار ... بدوبیا ! نه داریم میایم ! اومدیم که بسازیم ، بسازیمتون ! ... ، مفت ! مجانی ! رایگان ... ! دیگه چی می خواین !؟ فقط ... 

خب یه وقت یه چیزی داریم و می خوایم براش اسم بذاریم ، یه وقتم اسمشو داریم ! اسم چی رو ؟ اسم یه چیزی رو ، حالا اسم اونی که میشه لمسش کرد گرفته تا خوندش ! کی لمس کنه ؟ اونکه مانند مثلا ماهی تواونه !؟ کی بخونه هم همینطور؟

وخوندنی هم فقط خوندنی باشه ؟ یا خوندنش تمومی داره ؟ وهنوز داری می خونی !؟ چیرو؟ همونو !؟ اونکه تموم شد !

یا در اون داری می خونی اونو و هنوز خواندنیس ! مثل خونه ، مثل لونه ... مثل ... !

که دراون لونه کردی ، بلکه لونه ، خونه ووو همش اونه ، توهم اونی ! اونم نه خونه و لونه ای صفر ، خالی و تهی در اون ! چه رسه به تو تو صفر ، خالی و تهی ! ثبت نام کنی ! اونم نام اونو ! تو خودت ! مثل اون ! 

ببخشین یادم رفت روز مادرو زنو بهتون تبریک بگم ، البته دیروز گفتم . 

آخه دیدم آفتاب داره کم کم میره که غروب کنه ، گفتم تا روشنه بگم ، تا شب نشده ، امروز و میگم ، با کسرهمزه و میم ساکن . 

امروزم آفتابش رفت پشت بلندیهایی که از بالاکن خونه ی ما بچشم میاد ، رادیو ظبطمون که رادیوش روشن نمیشه ، ولی جاتون خالی اذان مغربو از تلویزیون محلی شنیدم ، آخه مادر و دختر خونه که رفتن شهر مادر بزرگ بمناسبت امروز ، پسر خونه هم که شاید باز رفته باشگاه و تلویزیون در اختیارم . 

وقتی داشتم ایاک نعبد رکعت اولو می گفتم اونم همزمان داشت رکعت دوم آیه الله وحیدی گلپانگانی همینو می گفت ، بعد نماز و ... کلام امیرو داشت که سه تا ایاک نعبد و شایدم اعبد ! گفتن داریم ، از بدنیش گرفته تا حسیش که تا حالا براتون گفتم و اینم مثل امروز غروبی داره و ...

 

البته امروز یعنی سی و یک فروردین هزار و سیصد و نود و سه هنوز غروب نکرده ! تا اول بامداد فرداش مهلت ثبت نام هست ، یا انصراف از ثبت نامی که شده باشه ، بقول معروف ماهی رو هروقت ، وقتی که داشته باشی ، از آب بگیری تازس


  

خانه و ...

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

دیگه چه خبر ؟ از بیرون ؟ بیرون از خونه ؟ آخه رفتین آزمایشگاه ! من موندم مثلا رادیومعارف ، که اگه بذارین گوش بدم با صدای کم میذارین ، یا به تلویزیونم که شده مثلا تماشا ، بذارین نگا کنم که دیگه چه خبری از بیرون میده ، سرو صدا مگه میذاره ؟ حالا نگیم غرغرتون !

خب گفتم حالا که رفتین بیرون ، برگشتین بی خبرم نذارین .

حالا تا برگرین اینو گفته باشم که راهبردا استراژیها فقط به مثلا زکاة برای فقر زدایی ، و انفاق برای پر کردن چاله چوله های باقیمونه ختم نمیشه ، در سبک مادر داریم که همسایه قبل از خونه ، ولو اینکه فقیرم نباشن ، به چاله ای هم نیفتاده باشن .

چرا حرف از داشته ی ، نه نداشتنی ، مثلا روشنایی ، حالا این خونه رو روشن بکنه ؟ یا بیرونو ؟ مثلا مسجدو ؟ که در این مورد گفته شده : چراغی که به خانه رواست ، به مسجد حرامست . 

حالا ما کار نداریم به این دم ، که اهل مسجدم هست ؟ یا مسجد خانه معنا نداره براش هنوز ، مثل وقتی که بچه بودین و مثل الان که خودتون می تونین آزمایشگاهم برین ، از بیرون خبر نداشتین ، مثل داستان حضرت ابراهیم علیه السلام گه براتون گفتم ، که گفت : ای بابا ! تا حالا تو غار بودم و ...

أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیاتِنَا عَجَبًا !

کاریم به این نداریم که آیا مانند شهرداری می دمد که : شهرما خانه ی ما

یا مانند یکی از اصحاب سلامت : خانه ی ملت

ولی دیگه چه خبر ؟! آخه شما رفتین بیرون از خونه ! نرفتین ؟ نمی روند ؟ بیرون از شهر ، خانه ی ملت ووو ؟ مثل شما ؟

کیا ؟ خب خانواده ، اهل بیت ، اصحاب ووو

برا چی ؟ خب بیرون چه خبر ؟

آیا هنوز حرف از قوی شدنه ؟ سلامت چطور ؟ دیگه ؟

چرا ؟ خب در فرهنگ مادر داریم : همسایه بعد خونه

حالا همسایه معناش چیه ؟ بی ربط به خونه نیست ، مثل خونه ای که ما در آن زندگی می کنیم ، و بی ربط به بیرون از خونه هم نیست ، چراکه اونوقت دیگه همسایه گفته نمی شد ، میشد یکی از ما در خانه ، نه در بیرون از خانه و مثلا خانه به خانه ما ، پس معنای خانه ی همسایه رو میده مثل خانه ی ما . 

خب از همسایه چه خبر ؟ از رقیمشان چه خبر ؟ بیرون از شهر ، خانه ی ملت ووو چه خبر ؟ از خانه ی مادر چه خبر ؟ از خانه چه خبر ؟ چراکه مثلا شهرها مثلا استان دارن ، حالا استاندارشان بمونه ، ولی خانه به استان که ختم نمیشه ! وقتی همسایه داشته باشه ، مثل مرد و زن در خانه ، دواستان هم خونه دارن .

حالا بقول ما ترکها چرا راه دور بریم ؟ از همسایه دیوار به دیوارمون در خونه ! چه خبر ؟ مثلا بقول من پدر از مادر چه خبر ؟ حالا نزدیکترش بمونه که عقل و خرد احوال پرس دل و قلب بشه ، چراکه در کجا ؟ همونجا که فاقد اونن ؟ و خالی ، صفر و تهی از سکنه ؟ از خونه چه خبر ؟ 

چرا ؟ خب برای اینکه همسایه ام در آن علاوه بر مثلا تقویت و سلامت ، دیگه چی کم داره از همسایش ؟ 


  

 

بنام خدا...

وَالْمُرْسَلَاتِ عُرْفًا (1) ... وَیلٌ یوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ (15) ...وَیلٌ یوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ ...

سلام علیکم

گفتیم ثلث سوم کلاس چهارم را ، که هیچ روزی از دوران مدرسه رفتنمان مانند آن نبود ، در پادگانی بود که مدرسه نداشت و ...

ت – شهر سازی : زبانی و مکانی

1 - مهندسی و ساخت غربی :

ابوی مرحوم فقط برای مدرسه در پادگان چهل دختر جلو نیفتاد ، بلکه بعدش در بنای مسجدی بنام مسجد سلمان فارسی در کنار پادگان هم پیشقدم شد و ما هم کمک می کردیم به بنا و کارگرش که از درجه داران جلسات دینی بودند ، ولی بیشتر برای بازی و شیطونی کردن به آنجا می رفتیم که امیدوارم نوشته هایش پاک شود و خوانده نشود مثل الان که یادم آمد و ...

خب اشکالی نداشت پادگانی که آمریکایی ها ساخته بودند و مهندسی هم بیشتر از ایرانیها خوانده بودند مسجد نداشته باشد ، همین پارسال که در شهر خوی با بنده زاده ها مهدی و محمد سنگکاری می کردیم در ساختمانهای شرکت مسکن مهر عدالت گستر شهرک ولیعصرش ، نه تنها این ساختمانها بلکه در همان محل شرکتهای مسکن مهر دیگر هم مسجدی در مجموعه ی خود نساخته بودند .

آنوقت ما انتظار داشته باشیم زمان شاه و آنهم آمریکایی ها برای نه فقط پادگان و نظامیانش ، حتی برای افسرمحله و حتی گروهبان محله اش که خانواده ی ما ساکن آن بود بیاید مسجد بسازد ؟ برای خواندن و نوشتن چی بسازد ؟ آنوقتها من که ندیدم یکی حتی ابوی خدا بیامرز ما هم ، حتی بپرسد خب چرا پادگان مدرسه هم ندارد ؟! چه رسد به مسجد .

اما بعد : 

در بگومگویی که با اهل بیت خودمان درخانه داشتیم گفته شد این جمعه هم که میاد مثل جمعه ی گذشته که بجای مشهد رفتیم امامزاده ی نزدیک شهرمون ، بازم بریم زیارت ، علی اوسط  هم به برادر کوچکترش گفت تو هم بیا ، باز هم گفت : نه ، من که فقط گفتم به ما خیلی خوش گذشت ، همین ، ولی وقتی بقیه مثلا از شرکت در نماز جماعت آنجا گفتند ووو ، یادم افتاد مسجد دهستان امامزاده ای که رفته بودیم و یاد مسجد سلمان فارسی که گفتم افتادم که جدای از پادگان بود و در آنهم مدرسه جدا از خانه ی ما .   

2 – مهندسی و ساخت دینی :  

پس مسئله فقط مدرسه نبود که رضایت به جدایی مدرسه از خانه داد و به خواندن و نوشتن خود ادامه داد ، حالا می خواهد مدیرش شاه هم نباشد ، چراکه آمریکا هم که باشد باید از سوراخ سوزن مثلا چشم ما که بگذرد تا ساخت و سازی داشته باشد در حس و دل ما ، حالا گیریم که از آنطرف عقل و فکر ما هم سر پستشان خواب باشند و یک تناقض نمایی هم در حافظه ی ما کاشتند ، آخرش که چه ؟ آیا هنگامه ی یادآوریش را نداریم ؟

ما را در بچگی به جلسات  دینی می بردند ، وقتی هم که خانواده ی ما به پادگان چهل دختر نقل مکان کرد این جلسات به نوبت در خانه یکی از اهالی گروهبان محله ی این پادگان دایر می شد ، یکی از آن جلسات با بقیه فرق داشت ، مثلا سوزی دیگر داشت ، به سوز عاشورا و تاسوعا که نمی رسید ، ولی سوزی دیگر داشت ، یکی دیگه مثلا آخرش صبحانه می دادند وتازه بعدش هم مدرسه نمی رفتیم ، ولی یکی دیگه اش نقشی دیگر داشت ! در خواندن و نوشتن من : من شهردانشم و علی ورودیش .

شهری که حتی مسجدی جدای از مسجد النبی را نمی پذیرفت چه رسد به مدرسه و مدرسه ی نظامیش ... ، مثل خانه ی من .

یاعالم ال محمد علیه السلام ، که در نیشابور یاد کردی شاه کلید را ، ... أنَا ... 

 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :453
بازدید دیروز :235
کل بازدید : 1304785
کل یاداشته ها : 1756


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ