سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حفظ انقلاب (3) :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، لِإِیلَافِ قُرَیشٍ ، إِیلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّیفِ ، فَلْیعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْ... .

با سلام مجدد

انقلاب :

نمی خواستم در این فرصت این قسمتو بنویسم ، شاید فردا ، ولی صابکار آخرش امروز زنگ زد و خواست به بهانه ی اینکه بچه ها امروز رفتن وسایل کارو جمع کردن و آوردن ، بازم تهدید کنه ! که نذاشتم و حرفو کشوندم به اینکه فردا بریم سرکار ! (1) واستقبال کرد ، اگه نگم از خدا می خواست ، گفتم در این فرصت بنویسم و امیدوارم که بتونم ان شاءالله .

ناگفته نمونه با تشکر از مادر پدر ، عروس گلم ، که گفت مادر پدر ، ته تغاری رو نمی خواد ببرم به ترمینال یا پایانه ی مسافر بری ، تا مهمونمون بره خونش ، تهرون ، و با همسرش می بره و به من این فرصت داده شد .

خب ، تا فرصت دارم برم سر مطلب که گفتم برا نخستین بار چشم در اثری از آثار بدون استثناء خوب استاد شهید به اون افتاد (2) ، و گفتم که پیش از اونم خورده بود به چشم ، مثلا در دوران دبیرستان ، و اگرم چشم بهش افتاده بود تغییری در افتادن چشم رخ نداده بود ، و یا اگرم داده بود من متوجه نشده بودم که این برام تازگی داشت ، و بعبارت دیگه نو بود .

مثل سال نو و مقلّب القلوبی که گفتم و پیش از اون سالها بود که همه ساله گفته می شد و بگوشم خورده شده بود ، در حالیکه نه تنها ساعت تحویل هر سال ، بلکه در آغاز سه فصل دیگه هم میشه گوش داد و شنید ، و همینطورم دید با چشم انقلابو ، تغییرو ، نو شدنو ، حال بمونه که بعنوان مثال ملای رومی میگه :

هرنفس نو می شود دنیا و ما

بی خبر از نو شدن اندر بقا (3)

خب ، حالا نخستین بار برخوردم (4) با انقلاب (5) ی (6)که گفتم کی بود !؟ پس از پیروزی انقلابی (7) ! چراکه پس از شهادت استاد رویکری داشتم به آثار ایشون ، قبل از شهادت ایشون که نهایتش تو انقلابو وشایدم دم دمای پیروزی انقلاب اسم ایشون خورده باشه بگوشم ! چه رسه به آثار ایشون .  

مثل :

انّه فکّر

که پیشتر خورده بود به گوشم یا به چشم ، ولی بعدش ، نه اینکه بخوام بگم ، مثل اون که :

فکّر

چشم افتاده یا بیفته منبعدم بهش ! ولی متوجه برخوردش چی !؟ نشدم !؟ نمیشم !؟

خب ، فرار از زندان شروع شد ، برم ببینم ، تا فرصت دیگه ان شاءالله فعلا خدا نگهدار .

زیرنویس :

1 – البته بقول مقام معظم رهبری جمهوری اسلامی ایران نه از سر ضعف : خبر بیست و سی امشب شبکه ی دوی سیمای جمهوری اسلامی ایران .  

همچنین از سر ترس و مثلا ترس از بیکاری و اونم بقول صابکار ! این دم عیدی !

2 – خب برا اینکه سفارش به "خوندن" شده بود و منم برا خوندن بود که چشم افتاد و فرقشو گفتم در قسمت قبلی .

3 – که اینم از جمله اونایی بود که خورده بود بگوشم ، اگه قبل از اون تغییری که گفتم خورده باشه ! که بعد اون اوناییم که بگوشم می خوردم دیگه فقط برخوردی نبود ، که بخوره به من و بگم : حواست کجاس !؟ و با عذر خواهیم کار به دعوا باهاش نکشه ، مثلا ! یعنی اهل دعوا و اینام نباشم ! ولی دنبال :"خبر"یم نباشم که برام آورده ! مثلا :

برخوردم ، پس هستم ! من .

--------------------------------------------------

با سلام مجدد ، گفتم پیش از خواب بقیه ی زیرنویس نمونه برا فرصت دیگه .

4 – یعنی همون افتادن چشم ، چش من ، خوندنم ، با چشم .

5 –  نه با انقلابی ! با انقلاب .

6 – انقلابی با شعاری که گفتم ، شعار :

فکر می کند ، من ، من فقط فرانسوی اروپایی و غربیم نه ! در قرون وسطا هم نه فقط !

در کوههای فنلاندم نه فقط !

7 – انقلاب اسلامی ، اونم یه ماهی بعد روز جمهوری اسلامی و بعد سفارش به خوندن ، خوندن آثار بدون استثناء خوب استاد شهید .  

شب بخیر . 


خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :169
بازدید دیروز :591
کل بازدید : 1305580
کل یاداشته ها : 1756


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ