سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام علیکم .

مطلب زیر که امیدوارم از زیر چشم بگذرانید ، از وبلاگ همبستگی بر گرفته شده است ، ناگقته نماند گه تغبری هم داده شده است .

در ضمن یادم رفت که عینکم را از خانه بیاورم ، پس کم و کسرش را ببخشید .

اما بر گرفته :

جمعه، 25 فروردین، 1385
نقطه ی آغاز

سلام ( یادآوری ) .

این مطلب را برای وبلاگ ( همفکری ) نوشته بودم ولی پارسی بلاگ راه نداد گفتم فعلا اینجا بنویسم .

سلام علیکم .

امروز هم اول تبریک عرض می کنم ، بازهم خصوصا خدمت پیروان آخرین جانشین آخرین پیام آور ، : ( چراکه ) در همین ایام هم باز هم پیامبر اعظم صل الله علیه و اله و سلم چشم به این به این دنیا گشوده اند و هم امام جعفر صادق علیه السلام .

اما بعد ، اول تشکر از عزیزانی که چشم اندازی به عرایض بنده داشته و علاوه بر این هم از کسانی که چشم بنده را هم با فرمایشات خود روشن فرموده باشند و بفرمایند ، ( چرا که ) تا این لحظه که این را می نویسم از اظهار نظرشان در نوشته ی قبلی خبری ندارم بجز مثلا اینکه بنده زاده خبر داده باشد که مثلا ( یه مسافر ) عزیز بابت این چیه کافی نت رفتن و پیغام گذاشتنم اظهار محبت فرموده و تشکر کرده اند که ... ، یعنی پوزش می خواهم که اگر این نوشته با توجه به اظهار نظر شما عزیزان تقدیم حضور نمی شود .

البته در صورت امکان سعی خواهم کرد که پس از مطالعه ی آن ، اگر توانستم چیزی در حد امکان بعرض برسانم انشا،الله .

روشن است که شما عزیزان بر : ( فعال ) بودنم زیاد خرده نمی گیرد ، خصوصا حالا که پس از چند روز تعطیلی عید و شروع ساخت ساز ساختمانی ، یعنی منجمله کار بنده ، دیگر مثل زمستان و سرمایش که کسادی کار بنده بود ، سعادت حتی رفتن به این چیه کافی نت هم کمتر نصیبم می شود ، از مثلا ( یه مسافر ) عزیز هم عذر می خواهم که اگر موفق به گذاشتن پیغامی هم برای ایشان نشوم ، از دیگر عزیزانی هم مثل مثلا آقا سید محمد رضا واحدی ، خواهر باران ووو که تا تلفن برقرار بود شاید همه روزه خدمتشان عرض ادب و سلامی خشک و خالی هم که شده داشتم و چشمم به بزرگواری ایشان افتاده .

امروزم به بهانه جمعه سر کار نرفته و در خدمتم ، راستی تا یادم نرفته این روز را تبریک عرض کنم .

امیدوارم حالا که : ( ما ) یعنی شما و دیگری واز جمله بنده هم به مقام : ( هشتم ) یا : ( دهم ) ی در دنیا رسیده ایم ، مثل پیشرفتمان در سوخت قبلی نباشد ، بلکه بقول مقام معظم رهبری چشم ما در سفره به آن بفتد ، ولو تقریبا : ( بیست سال ) دیگر ، نه اینکه مثل سوخت فعلی ما باشد ، البته : ( کسانی ) از : ( ما ، یعنی مثلا مثل بنده ) که تانکر نفت جلوی در حیاتش التماس دعا داشته باشد به نفتی که کی از شهر بیاد ، یا ماشین گازی که کپسولهای گاز منتظر آنند ، مثل گوش اهالی شهرک ما که گوش بزنگ است که : ( بیفتد ) به مثلا : ( ایران گاز ) و : ( هر کیمین بش کپسولی وار گیسن گاپیه ) .

شایدم بنده از سوخت فعلی هم به : ( ... قدر ... ) یا اندازه ی دانش هسته ای خبر دارم ؟ و مثل ( ولید ) می سنجم ؟ و: ( ... کیف قدر ) شاملم ؟ بعبارت دیگر شاید هم مثلا این بنده از : ( ما ) ست که به آن مقام ( هشتم ) یا ( دهم ) هنوز نرسیده ؟ و نه موجبه ی کلیه ی همه ی ما .

خب ، تا حوصله شما عزیزان را سر نیاورده ام ، ویا چینه دانم را پر نکرده ام ، بریم سر اصل مطلب ، خب کجا بودیم ؟

آیا در گشودن : ( چشم ما ) و یا چشم بستن ما ؟ یا بقول مرحوم علامه : ( حس ما ) و منجمله : ( بایگانی ما ) هم به مثلا این سیاهه می افتد ؟

این را از آنجهت عرض کردم که شاید عزیزانی فرصت کرده باشند که آن متن و هم چنین پاورقیش را از زیر چشم گذرانده باشند ، و شایدم برایشان چشم گیر بوده باشد که فی مابین ( حس ) و ( بایگانی ) هم : ( تجرید از حس ) ویا ( تجرید ما ) هم : ( سر سفره ی چشم ) دیده شده باشد .

حالا این افتادن : ( ما ) بقول علامه : ( در جهان خارج ) ، که علاوه بر بنده ، شما و دیگری مثلا تحت ( جمهوری اسلامی ایران ) ، یا مثلا ( ملت ایران ) و یا : ( خانواده ی ایرانی ) ، شامل دیگر مثلا خانواده ها هم می شود ؟

ودر این نظم و ترتیب ویا ( چینه ) ی حس ، تجرید و بایگانی ما هم جایگاه قلب ، فکر و عقل ما هم بماند .

ولی لازم به تذکر ، همین تذکر و یا بقول خودمان یادآوریست .

حتی اگر مثلا بنده بخواهم عرایض خود را تحت عنوان ( اندیشه در قرآن ) بعرض برسانم و مقصود فکر کردن روی چیزی در بایگانی یا حافظه باشد که ( آخرین ) حرف خدا با ماست ، مثل همان متن و پاورقی که آخرین حرف آخرین نماینده ی همان تفکر اسلامی باشد که به نقل از استاد شهید مرتضی مطهری نقل شد .

مثل همان که : ( یاد ) مانست که مثلا ( قصه گو ) ی عزیز خواسته اند از : ( تقلید ) بحث کنیم ، یا مثلا جناب دکتر غریب از : ( تقلید و غیر آن ) مثلا : ( اکتیو ) .

خب ، آیا مقصود جز اینست که پس از یادآوری آن از بایگانی به بحث گذاشته شده و می شود ؟ یا بقول مرحوم علامه ، این را هم که به بایگانی یا حافظه که سپردیم ، بریم سراغ : ( یک سفیدی ) یا غیر : (یک سیاهی ) و همینطور روز از نو و روزی از نو ؟ یا بقول استاد شهید در پاورقی متن ، تا بایگانی یا حافظه ی ما دستکم ( دو رقمی ) نشود ، نه تنها مثلا عقل و فکر ما هم بکار نمی افتد ، بلکه مثلا ( ذهنی ) هم نداریم ، حالا مراد از این هم بماند که مثلا : ( چشم ) این بود که : ( بر جهان خارج افتاد ) ؟ یا : ( چشم ما ؟! ) بقول مرحوم علامه در متن ؟

البته بازهم عرض می کنم که مانعی ندارد که از نزول روح ، عقل ووو ی ما هم حرف زد که عضوی از حواس اولی العظم ما ، مثلا ( چشم ما ) افتاده باشد به مثلا تقلید یا غیر آنهم ، ولی ، آغاز اینهم پس از یادآوری آنست .

امیدوارم که با همفکری شما عزیزان به دانش تقلید و شاید هم غیر آنهم دست بیابیم و اگر پیش از ما هم کسی به آن دست یافته ، ما به رتبه ی بعدی نایل شویم انشا،الله تعالی ، فعلا خدا : ( حافظ ) ، بقول ... ( صاد ) عزیز که ( خصوصی ) سال نو را پیش از این تبریک گفته بودند !

یعنی اینهم بابت قولی که داده بودم ، پس از خواندن نظرات شما عزیزان ، که ببینم آیا می توانم ببرم خانه و رویش فکر کنم ، چراکه قبلی ها در خانه باز نشد ، شاید بقول بچه ها فونت کافی نت با مال خانه فرق داشته .

 

این بود برگرفته ، و لازم می دانم از عزیزانی هم که نوشته ی قبلی را از زیر چشم گذرانده ، و زحمت کشیده و پیغامی گذاشته اند از صمیم قلب تشکر کنم و فعلا همین را از بنده پذیرا باشند و دعا کنند که چی ؟ بله ، باز مثل سابق ارتباط دو طرفه شود .

فعلا خدا ( حاقظ ) شما و به امید یادآوری دیگر و انشاءالله تعالی باز هم همفکری ، همبستگی ووو .


خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :420
بازدید دیروز :539
کل بازدید : 1310125
کل یاداشته ها : 1756


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ