سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام علیکم .

ضمن باز هم عر ض تبریک بمناسبت امروز ، امیدوارم که ( چشم ما ) به مایی علاوه بر خانواده ی ما بر جماعت و جمعه ما هم روشن بشود ، و علاوه بر شهر و حتی دیارمان ایران هم ، به مای جهانی ما در : ( جهان خارج ) هم بیفتد ، همان که مثل عقل یا خرد ما در ( جهان دیگر ) ست .

خب الحمد لله رب ال ( هم جهان خارج و هم عالم دیگرش ) باز فرصتی دست داد که به خدمت برسم ، هرچند پیامهای شما عزیزان را در دست ندارم که با توجه به آن مزاحم اوقات شریفتان شده باشم ، حالا بقول خوبی : ( وماخلفهم ) بماند .

خب کجا بودیم و هستیم ؟ آری : ( چشم ما ) دست ما را بسته است !؟

حالا به اصطلاح نرم افزارش بماند ، ولی مثل همین کامپیور یا یارانه ای که به دست ما ( افتاده ) ، آیا ( چشم ما ) هم در دسته ؟

خب این رایانه را که خبر داریم که نه تنها اول ، بلکه آخرش هم : ( نانو ) تر از یک ( صفر یک ) که نبوده و نیست ، نخواهد هم شد ، حالا ( شبیه ) ما یا شبیه خالق یا آفریننده اش ؟ بماند .

ولی : ( چشم ) چی ؟ آیا شبیه ما ؟ و مایی که نبود ؟ یا این هم آفریننده ای دارد ؟ حالا در جهانی دیگر از جهان خارج ؟ یا مثلا همین چشم آخرین یا : ( نخستین ) جانشین ما در جهان خارج است ؟ بماند .

آیا ما خواستیم که خلیفه یا جانشینی در جهان خارج داشته باشیم که آخرش یا اولش : ... چشم مابر اندام جهان خارج افتاد ) ؟ و مثلا بر یک سیاهی افتاد ؟ ببخشید بر : ( تقلید ) ؟ یا یکی که : ( بشه ازش تقلید کرد ) و شایدم : ( نشه ازش تقلید کرد ) هم افتاد ؟

ودر نهایت : ( میشه ) و شایدم : ( نمیشه ) هم همینطور که در پیگیری ( قصه گو ) ی عزیز هم مثل نظر جناب ( دکتر غریب ) عزیز آمده بود .

در اصل هم قضیه همینست که مثل چشم ما این رای ، نظر ووو ی ماست که به شکل یک کلمه ویا در قالب یک عبارت بهاری ( متقابل ) دارد برای چشم ما .

همانطور که خانواده ، جماعت ووو ، یا حجت جهان خارج هم متقابلا بهاری دارد .

و نکته ی اصلی و اساسی هم ، همانطور که عالم ال محمد صل الله علیه واله و سلم فرموده اند : نه تنها یگانگی هر یک از این دو جهان ، بلکه وحدت ایندو هم می باشد ، یعنی همانطور که : ( یک کلمه ) ای مثل ( سلب و ایجاب ) یا ( صفریک ) جدیدش نمایندگی می کند پشت صحنه ی مثلا چشم ما را ، بعبارت دیگر جانشین ماست ، : ( وما خلفهم  ) که در دست رس مثلا چشم ما قرار گرفته هم یک رقمیست نه ( دورقمی ) .

: ( چراکه ) یک طرف قضیه که مثلا فرمایش شما باشد برای چشم بنده ، در شکل یک کلمه یا در قالب یک عبارت ، طرف دیگر هم که چشم بنده است که با آن روشن شده ، و یا بهاری که چشم بنده هم با اظهار نظر شما عزیزان دارد .

خلاصه بهار آفرین ایندو پروردگاریست که : أصلُ مَعرفةِ الله تَوحیدُه ، و اول دین هم که امام علی علیه السلام فرمودند : معرفت ... ، یا شناخت است ، همانطور که : أوّلُ عِبادةِ الله مَعرفتُه،  ، که ( قصه گو ) ی عزیز هم خواسته بودند اول معرفت یا شناختی از ( تقلید ) داشته باشیم و بعد ، یا در سفر دوم بریم سراغ مثلا یکی که بشه از ش تقلید کرد و ... .

برای همین بود که بنده عرض کردم فرقی نمی کند که معرفت یا شناختی از فکر یا اندیشه داشته باشیم و یا بقول ایشان از تقلید و یا مثلا از : ( اکتیو ) ی که عرض شد .

( چراکه ) اول یا : ( نخستین بار که چشم ما بر اندام جهان خارج افتاد ) بعنوان مثال بر : ( یک سیاهی ) افتاد ، پس مانعی ندارد که بعنوان مثال بر فکر یا اندیشه هم افتاده باشد ، مثلا همانکه پیروان منطق قدیم برای ما می گویند ، ویا اندیشه ی پشت صحنه ی همین رایانه که عرض شد علیرغم فرمایشی که از بوعلی در کتب منطق ارسطویی گفته می شود ، منطق جدید یا منطق ریاضی رودستش زده .

چراکه اول می خواهیم ببینیم که مثلا : ( این سیاهی ) بقول مرحوم علامه ، یعنی چه ؟ همانطور که بنده از کافی نت چی پرسیدم ( اکتیو ) را و یا مثل همین : ( تقلید ) و شایدم : ( تقلید و ... ) که فعلا موضوع بحث ماست و تازه پیگیر یا پرسشگرش هم گلایه هم داشتند که : ... .

راستی ، از فکر یا اندیشه چه خبر ؟ تعریفش را عرض می کنم ، اول یا نخستین بار که ... .

حالا : ( اندیشه ی سیاسی ... ) هم باشد ، باز هم برای چشم بنده که بهارآفرینست ، ولو به نقل هم ، یعنی بقول امام علی علیه السلام : ( مسموع ) هم باشد .

: ( چراکه ) ما در قرآن هم فکر می کنیم ، چه رسد به آنکه عرض شد ، حالا بقول بعضی با عشق ، و یا با ( علاقه ) و ( محبت ) ی که در قرآن آمده ؟ بماند . ( چراکه ) از یه بنده خدایی پرسیدند : کجای قرآن عشق آمده ، فرمود : شما بگویید کجایش نیامده ؟ 

مثلا همان اول قرآن که آمده : ... ، اقرا بسم رب ( ک ) الذی خلق ، خلق الانسان من ( علق ) ، مثلا ک یا علق ، ویا اگر اول آمده باشد : الم ، ... ، الف هم یعنی عشق و شاید هم مراد از ( چشم ) ما هم که بر آن می افتد هم یعنی عشق .

 البته برای بنده که فرقی هم ندارد که ببینیم : ( عشق ) یعنی چه ؟ خصوصا اگر آنجا هم که در قرآن جان ، خرد ووو هم آمده ، نشود گفت که ( نیامده ) ، عشق را عرض می کنم .

خب معلوم است که نمی شود گفت !؟ بقول استاد شهید مرتضی مطهری ، در اثر : ( خوب ) نقدی بر مارکیسیسم : آقای خمینی یک حرف خوبی دارند ، که مثلا مرحوم آیت الله بروجردی هم ندارند ، و آن حرف هم اینست که : قضیه سالبه که ( وقوع و لا وقوع ) ندارد ، که : ( بشه ) مثل آمده ( نیامده ) هم گفت ، یا : ( میشه ) مثل آن ، این را هم گفت ، نه اینکه مثلا : ( نمیشه ) گفت ، بلکه : اذا وقع ، می شود و : لیس لوقعتها ( کاذبه ) .

یعنی چه ؟ یعنی قانون وقوعی ( وقوع و لا وقوع ) نیست ، چه موجبه و چه سالبه ، چه صفر و چه یکش ووو از این دست هم که تا دلمان بخواهد هم در حوزه ی : ( ما ) و هم در جدیدش دانشگاهمان که نماینده ی پشت صحنه ی آنست ، مثل کتب درسی مدارس آموزش و پرورش ما که نماینده ی آن و پشت صحنه آنست ولو هم که گفته شود که : ( مابین ایدیهم ) هم نیست ، به : ( چشم ما ) می آید ، و پس از رسولی چون چشم به امامت حس و شایدم : ( تجرید ) به بایگانی یا حافظه ی ما سپرده می شود و در مقام یادآوری هم از هر کدام از دو قفسه اش که لازم شد پیش کشیده می شود .

: ... ، کلا لئن لم ینته لنسفعا بال ( نا صیه ) ، ناصیه ( کاذبه ) ... . صدق الله علی العظیم و صدق : پیامبر اعظم صل الله علیه و اله و سلم .


خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :424
بازدید دیروز :539
کل بازدید : 1310129
کل یاداشته ها : 1756


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ