بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
سلام علیکم ، صبح بخیر پسرم و دخترم
أَإِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا ذَلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ(ق/3)... .
در باب یادآوری ، البته نه بعنوان یکی از ابواب و ورودی های حافظه ، علما و دانشمندا بی حرف نیستن ، مثلا استاد شهید مرتضی مطهری می فرمایند ما وقتی یادآوری می کنیم یک وقت برای یادآوری دانسته ایست ، یه وقتم چی ؟ خب طبق معمول برای باب دیگر علم و دانش بقول علما و دانشمندا ، برای ندانسته ای ! خب برای اینکه بدونن ! کی ؟ لابد ما که نمی دونیم ! وگرنه برا خودشون که فقط از باب دانسته هاس .
در حالیکه ما نه تنها می تونیم قیل و قال آدم تا خاتم را بحافظه بسپاریم اونم بقول حافظ قرآن ، خواجه ی شیراز ، با چهارده روایت ، ولی ابواب و ورودیهای حافطه که فقط این نیست ! بلکه بقول بازم ایشون : اگه خدای نخواسته خدای نخواسته مثلا عقل خواست در حافظه چراغی روشن کنه چی ؟ عشق آمد و آتش به همه عالم زد ! یا : دست غیب آمد و بر سینه ی نامحرم زد ، ووو : !
خب چرا ؟ چرایش روشنه ، برای اینکه مسئله این بود : ما چیکاره ایم ؟
بعد حفظ و حافظ بودن کلم ؟ کل آدم تا خاتمم ؟
بعداز غروب آفتاب :
صبح دیر شده بود و می خواستیم بریم سرکار و نشد که بگم ، میگن یکی ادعای پیغمبری کرده و ازش پرسیدن معجزه هم داری ؟ گفت آره ، گفتن چیه ؟ گفت به دیوار میگم برو عقب میره ، گفتن بگو ، به دیوار گفت برو عقب ، گفتن پس چرا نرفت ؟ گفت رفت ولی شما ندیدین ، آخه حلال زاده ها می بینند ، یه عده برای اینکه حلال زاده باشن گفتن راست میگه ما دیدیم رفت عقب .
اینم بگم بد نیس ، قبلن گفتم ولی بی مناسبت نیس با حرف امروزم ، میگن یه بنده خدایی که نمی خوام اسمشو ببرم ، گفتن کجای قرآن عشق اومده ؟ پاسخ داد : شما بگین کجاش نیامده ! لابد همه جاش اومده و اصلن همش عشقه و ما نمی بینیم ! خودمو میگم .