شعر ، شاعر و شاعران :
سلام علیکم
... طسم ... وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ... .
اول آفرین بگم ، به پسرت ، نه تنها مثل رفت نون خرید ، آشغالارم برد بیرون تو ظرف آشغال شهرداری گذاشت ، ووو ، بلکه مثل تو که رفتی دیدن مامان بزرگش ، نذاشته دست به سیاه و سفید بزنم ، مثلا همین صبحی سفر رو انداخت و نون تازه و پنیرم آورد و تازه شیر گرمم جات خالی خوردم ، فقط بعد شکر خدا صبحونه رو که خوردم بلند شدم چایی رو طبق معمول خودم برا خودم ریختم و خوردم ، خب پسرته دیگه ! مثل من چایی خور که نیست !
خب ، آسمونم که دیروز همش بارید و زمینم سفید کرده ، هواشناسیم که خبر از افت دما داره ...
ولی یاد گذشته که میشه کرد ، مثل اونوقتی که آخرش شدم آموزگار پایه ی اول ابتدایی ، حالا چرا بعد پایه ی پنچم ، چهارم و سوم نشدم آموزگار پایه ی دوم ؟ بمونه ، خب شاید پایه ی اول آموزگار نداشت یا کم داشت و یکی از کلاساشم بقید قرعه به من و رفتم سر کلاس .
سر کلاس :
حضور و غیاب :
پسر خونه ؟
چرا جواب نمیدی ؟
دختر مردم ( روسریشو مرتب می کنه و ) : رفته میوه بیاره .
خب دختر مردم که حاضره و می مونه :
دختر همسایه ؟
: بله
خب :
بسم الله الرّحمن الرّحیم
بقولی :
بنام خداوند جان (و) خرد ، کزین برتر اندیشه بر نگذرد
یکی که بود : آقا چرا اونو تو پرانتز گفتی ؟
ممنون از نظارت دقیق شما خانم .
شاعر می تونست بگه : جان خرد ، یا خرد جان .
اونوقت در ادامه هم بشه گفت : اندیشه ی خرد جان .
ولی مثل این گفته که ما بعنوان مثال بگیم : دختر همسایه و دختر مردم .
و بعدشم اگه بعنوان مثال (دختر خونه) هم داشتیم میشه با دخترای کلاس می شدن چن تا ؟
: سه تا .
آفرین ، بذارین کنار تخته یاد داشت کنم که بازم یادم نره :
1،2،3
خب دخترا ...
اونا که بودن : بله ؟
شما می تونین برین احوالشو بپرسین ، مثلا چرا نمیاد مدرسه ؟
هردو : کی نمیاد مدرسه ؟
دختر خونه دیگه !
زنگ تنفس
------------------------------------------------------------------------------------------------