سلام علیکم .

    دیشب باز برف خوبی آمد ، یعنی باز امروز فرصتی دست داد که خدمت برسم و در ادامه ی بحثی که پیش آمده ببینیم چگونه  نقد می کنیم یا می سنجیم و اندازه می گیریم .

   البته ما بعنوان یک نفری که دین دارست برای این کار مثلا اندازه گیری فکر می کنیم یا می اندیشیم ، چراکه آخرین کتاب دینی می گوید : انه فکر و قدر .

   ولی آیا مثلا منتقدی که دینی به او نرسیده هم فکر می کند و مثلا می سنجد ؟

    و در ثانی چگونه می سنجد یا اندازه گیری می کند ؟

    خب فعلا کاری نداریم که یکی مثلا می گوید حس می کنیم و می سنجیم مثلا مثل دانشمند حسی یا حسیون ، و یا یکی هم عقل یا خرد را کارشناس ، کاردان یا به اصطلاح متخصص و شایسته ی این کار می گوید مثلا مثل به اصطلاح حکیم یا این چیه فیلسوف ، و یا این وسط میان عقل و حس یا حس و عقل هم میداندار قلب یا دلست مثلا مثل به اصطلاح عارف و شاید هم این چیه عاشق و شایدم بقول مرحوم علامه طباطبایی همان که میان قوای سه گانه ی ما اول قوه ی خیالمان است که فعال می شود ، البته پس افتادن عضوی از اعضای قوه ی حس مثلا چشم ما به جهان بیرون از حس هم و دیدنش !؟

    ولی در این فرصت می خواهیم برای یافتن پاسخ پرسش دوم تا می شود فکر کنیم انشاءالله تعالی .

    چه گفتم ؟ فکر کنیم !؟

    بگذریم ، در بحث گذشته گفتیم که در تعریف فکر گفته شده : فکر حرکتی است به مبادی و از مبادی به مراد ، در مورد نقد هم گفته شده : در قدیم که پول بصورت سکه بود و سکه هم از طلا ، نقره و دیگر ، کسانی که سر و کارشان با پول بصورت سکه بود آخر کارشان داشته ی روزانه ی طلا ، نقره و دیگرش را می سنجیدند که چقدر ش طلاست ؟ نقره ؟ و از دیگرش هم به چه اندازه ؟ و این اندازه گیری یا سنجش نقد گفته می شد که ملاک یا میزان سنجش و اندازه گیری آنها هم طلا ، نقره و دیگر بود .

   بعبارت دیگر برای یافتن پاسخ پرسش خودشان که مثلا دشت یا کاسبی روانه ی ایشان چقدر است ؟ این کار را می کردند یعنی نگاه می کردند که ببینند چقدر ش طلا ، نقره و دیگر است ؟ و البته برای این کار یعنی نگاه کردن هم چشمشان می افتاد به دخلشان .

   ولی برای اینکه ببینند ، و در ثانی طلا ، نقره و یا قسم دیگرش را ببینند .

   پس این دیدن چشم یا مثل آن تعریفی که برای فکر گفته شده ، حرکت چشم بینایی برای دیدن مقدار طلا ، نقره و دیگر دخلشان بوده و بعبارت دیگر بنا را برای دیدن اینها می گذاشتند ، نه اینکه مثل تعریفی که از فکر گفته شده حرکتی داشته باشند به طرف دخلشان و بنا را براین بگذارند که در دخل چشمشان به چه می افتد ، چراکه در تعریف مذکور گفته می شود که حرکت به مبادی ( تصوری و تصدیقی ) ست .

   مگر اینکه بگوییم بنارا بر ( تصور و تصدیق ) بگذاریم ، مثل صرافهای قدیم که بنارا بر طلا ، نقره و دیگر مسکوکات می گذاشتند ، که از قضا قضیه هم همینطورست !

   مثلا در تعریف علم یا دانش گفته شده : دانش اگر همراه با ( حکم ) ی باشد تصدیق است والا تصورست ، والا هم مثلا چنین حاشیه زده شده که : و ان لم یکن اذعانا بالنسبة فتصورا .

   بعبارت دقیقترش بنا بر همان دورقم ایجاب و سلب گذاشته شده ، در حالیکه در تاریخچه ی نقد دیدیم که می خواستند ببینند دخل چیست ؟ نه اینکه چی نیست ؟ در حالیکه در تعریفی که عرض شد ، اگر هم بنا را بر ( تصور و تصدیق ) بخواهیم بگذاریم ، یک رقمش چیزی جز عدم یا سلب رقم دیگرش نیست !؟

  بنا براین اینکه در تعریف نقد ، سنجش و اندازه گیری گفته شده که مثلا مثبت و منفی یا منفی و مثبت چیزی را دیدنست یا مثلا خوب و بد یا بد و خوبش را ؟ این با تعریف فکری که گفتیم سازکارترست تا آنچه که به آن نقد و بررسی گفته می شد .

  مطلب دیگر اینکه در آیه ی : انه فکر و قدر ،  فقط این گفته نمی شود که ولیدبن مغیره اندیشید و اندازه گرفت ، و بر مبنای : جادو ، داستان اسطوره ها و دیگرش ، مثل طلا ، نقره و دیگر مبانی اندیشه ی صرافهای قدیم و برفرض مبانی منطق قدیم و جدید که ایجاب و سلب یا صفریک جدیدش باشد ، بلکه در آیه هر فکری با این مبانی را هم می گوید که هر چند اندیشیدند و اندازه گرفتند ، ولی : ... کیف قدر ؟

  خب ، فعلا بسه در این فرصت و ادامه ی بحث بماند برای فرصتی دیگر ان شاءالله تعالی .

 


خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :238
بازدید دیروز :501
کل بازدید : 1311038
کل یاداشته ها : 1756


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ