... إقرأ ... (پایانی ) :
مسئله ی من :
در پاسخ به پرسشی که صبح مطرح کردم ، پاسخهایی داده شده ، از مثلا :"سوفیست" یا "دانشمند" یونان باستان گرفته تا عصر :"صفریک" حاضر ، که هرکدام ارزش خود را دارد و مکتوب یا نوشته اش هم ارزش خواندن داره .
چراکه ای بسا پاسخهایی که به زبان آورده نشده باشه ، چه رسه به ورودش به بازار کتاب یا نوشته و خوانده شدنش ، صرف نظرازهمچون خواجه ی شیراز و سردارانی که در این بیت :
آن یار کزو گشت سر دار بلند ، جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد
به آنان هشدار داده شده باشد حتی همانند آنم که گفته :
تیر منم کمان منم ، پیر منم جوان منم ، انی نه منم نه من منم ، من شمس شکر ریزم ، من حطه ی تبریزم ، فاش بگویم اسن سحن ، شمس منم و خدای من
ولی می توان گفت که پاسخها از یک نظر مثل همان "دانشمند" و :"فیلسوف" یا "دانش دوست" باستانی هستند ، مثلا در عصر جدید و پس از رنسانس یا انقلاب صنعتی غرب ، که اولش بعنوان مثال گفته شد :
من فکر می کنم ، یا می اندیشم ، پس هستم .
وبعد تا الان که ، هنوزم گفته میشه :
01
هرکدوم ازاین دو هم شباهتی به همون دوتای باستانی خود دارن .
البته اگر همونطور که پیش از اینم یاد کرده ام بقول مرحوم علامه محمد تقی جعفری ، در بازار پاسخگویی و حتی مکتوب یا خواندنی اون ، مکتوب یا نوشته شده ، و یا خواندنی بحساب آورده نشود مکتوب یا نوشته شده ای که از قضا ، حالا اولشم که گفته بشه نگفته ، ولی نه تنها میگه خواندنیست ، بلکه میگه :
... إقرأ ... .
پاسخ استاد :
پیش از اینکه پاسخی را که استاد شهید مرتضی مطهری به مسئله داده ، ببینم کدامیک از آن دو پاسخ است ؟ یادمون نره که اون :
صفر تاصد
ی که بحثش گذشت ، و همونطور که در همان بحث گفتم هرچند مکتوب نشده و حرفش زده میشه ، در یکی از دو قسم مذکور یا یاد شده می گنجه ، مگر اینکه مقصود از آن مانند :"صفریک " یا "صفرویک" و تعبیرات دیگرش نباشه بلکه مثلا :
صفرتایک
باشه ، اونم نه با احتساب فاز :"صقر" و "یک" ، :"ده" ، :"صد" وووش ، بلکه مثل فاز یکدهم تا نه دهم یک ، ده و حتی صدم ، منتها با این فرق که در صد میشه : نود و نه مثلا :"گوسفند" ! از صد در صدش .
بله در این صورت میشه گفت پاسخی متمایز از پاسخهای تا کنون به مسئله من داده خواهد شد و آندو را از بن بستم در خواهد آورد .
زبان من :
خب ، استاد در همون اثری که قبلا گفتم تحت عنوان "آشنایی با قرآن" چاپ و منتشر شده بحث مفصلی در این رابطه دارن ، و میشه گفت از اونجاش که بحثی تحت عنوان :"زبان قرآن" دارن ، که مختصرش اینه که ما ، یعنی من یه دل یا قلب دارم ، و یه عقل یا خرد ، البته صرف نظر از مثلا :" فطرت" یا مثلا :"روح" یا بقول خودمون جان .
چراکه نه تنها اون که گفته بود :
من فکر می کنم ، پس هستم
بلکه اونم که بعنوان مثال فقط نمیگه :
ای برادر تو همه اندیشه ای
چراکه مابقیشم میگه :
مابفی تو استخوان و ریشه ای
فکر نمی کنم که در مورد بی جانی اینو گفته باشن ، همینطور فطرت بقول استاد شهید : توحیدشون .
بلکه مثل :
قلب و عقل
یا مثلا :
عقل
ی که استاد گفته گفته ان .
شایدم :
عقل و دل
و از قضا هردوهم ! نه :
قلب و عقل
بقول استاد ، مگر اینکه مقصود استاد مثل حرفی باشه که صبح زدم ، اونجا که گفتم :
من تقصیر ندارم ، صدایی که بگوشم خورد از بیرون بود ، فکر می کنم از مسجدی همین نزدیکیا بوده باشه .
و مقصودم این بود که صدایی که از بیرون اومد به گوشم خورد ، نه اینکه پاسخم به پرسش :
گوش و فکر یا اندیشه
باشه ، در حالیکه استاد در اون بحث می فرمایند :
(انسان در عین اینکه موجودی واحد است، صدها و هزارها بُعد وجودی دارد. "من" انسانی عبارت است از مجموعه بسیاری اندیشهها، آرزوها، ترسها، امیدها، عشقها و ... اینها در حکم رودها و نهرهایی هستند که همه در یک مرکز به هم میپیوندند. خود این مرکز دریایی عمیق و ژرف است که هنوز هیچ بشر آگاهی ادعا نکرده که توانسته است از اعماق این دریا اطلاع پیدا کند. فلاسفه و عرفا و روانشناسان هریک به سهم خود به غور در این دریا پرداختهاند و هریک تا حدودی به کشف رازهای آن موفق شدهاند، اما شاید عرفا در این زمینه موفقتر از دیگران بودهاند.آنچه که قرآن «دل» مینامد عبارت است از واقعیت خود آن دریا که همه آنچه که ما روح ظاهر مینامیم رشتهها و رودهایی است که به این دریا میپیوندد. حتی خود عقل نیز یکی از رودهایی است که به این دریا متصل میشود. )
حالا چرا ؟ چرایش را در ادامه چنین می فرماید :
(قرآن آنجا که از وحی سخن میگوید هیچ سخنی از عقل به میان نمیآورد بلکه تنها سر و کارش با قلب پیامبر است. معنای این سخن این است که قرآن به نیروی عقل و با استدلال عقلانی برای پیامبر حاصل نشده، بلکه این قلب پیغمبر بود که به حالتی رسیده غیرقابل تصور برای ما، و در آن حالت استعداد درک و شهود آن حقایق متعالی را پیدا کرده است. آیات سوره نجم و سوره تکویر کیفیت این ارتباط را تا حدودی بیان میکنند. )
که به نظرم ایشان وحی را یه تجربه ی درونی گرفته باشن نه بیرونی ، اونم در "استدلال" برای :
قلب و عقل
برای عقل یا خردی که نه تنها تحت قلب یا دله ، بلکه گویا پس از اعضای حسی و حواسه ، نه پس از ذکر یا یادآوری و فکر یا اندیشه ، در هندسه ی ادراکات خواندنی ما ، یعنی من .
در حالیکه در جای جای پاورقی های اصول فلسفه و روش رئالیسم مرحوم علامه عبارت :
تا ذهن را نشناسیم فلسفه نداریم
را از ایشان داریم و تعبیر :"حافظه" را هم بجای :"ذهن" ، که فرصتی دیگر برای پرداختن به آن لازمه .
ولی ناگفته نمونه که تعبیر :
قلب و عقل
ایشان صرف نظر از نکاتی که گفته شد ، نزدیکترین پاسخ به مسئله ی من می تواند باشد ، البته اگر هیچکدام از این دو طرف مسئله نماینده :
01
دهکده ی جهانی ما یعنی من نباشد ، که فکر نمی کنم نباشد ! که گفته ، بلکه مکتوب یا نوشته شده در بازار جهانی ، منجمله بازار خواندنی جمهوری اسلامی ایرانم ، اینست که خواندنی ها آنگونه است ، بعبارت دیگر خواننده آنگونه می خواند ، ولو اینکه نزدیکترین طرف ما برای خوندنی قلب باشد و خونده هم عقل ، حواس و اعضای حسی خواننده ی بیرون ، مثل همون که صبح گفتم :
من تقصیر ندارم ، صدایی که بگوشم خورد از بیرون بود ، فکر می کنم از مسجدی همین نزدیکیا بوده باشه .
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته .
---------------------------------------------------------
پاسخ استاد : آشنایی با قرآن ، مقدمه ، تعریف قلب