داستان :
سلام علیکم ، عصر بخیر .
قبول باشه ان شاءالله تعالی .
من و توهم که فکر نمی کنیم داستان ما ، دیگری هم مثل ما ، که خدای نکرده از نعمت عقلم که برخوردار نباشه ، از نعمت ذکر یا یادآوریم که :" شکی در آن نیست " برخورداره ، داستانش در کتاب خدا نیامده باشه ، چراکه کافیه که نماز خون باشه ، ولو به جماعتم نباشه ، چه در "معاشرت" ی در خانه ، و چه در محل سکونتش و مسجد محلشون ، و دو رکعت نماز بخونه .
مگه اینکه برا معاشرت بخواد بگه مسجد نه ، مثلا حتی مکتب ، مدرسه و مرکز آموزشی ، و برای آموزش ما بخواد کلاس بذاره ، که دونسته معاشرت داشته باشم ، نه اینکه داریم ، البته فکر نمی کنم اگه بدونیمم بد باشه !
اهل نماز یومیه هم که نباشه و اهل کتاب خدا هم که نباشه ، ولی بخواد ، دلشم بخواد ، دوستم که داشته باشه کتاب خدا رو هم مثل یه کتاب بحساب بیاره ، بازم کافیه کتاب خدا رو باز کنه و تو همون سوره ی اولش داستان خودشوبیاد بیاره .
مگه اینکه بگه حتی از نعمت یادآوریم برخوردار نیست ! وقتی که بیاد میاره ! می تونه بیاد نیاره !؟ هم ! ویا پس از خوندنم بیاد نیاره که از نعمت چشمی برا خوندن ، حتی خوندن کتابی که کتاب بحساب بیاره هم ، مثلا همین کتاب بحساب آورنده ! خودش ! برخوردار بود ! (زیرنویس)
خب ، من کتاب خون چشم که دارم ، دیگه چی ؟ خب کتاب یا نوشته حرفیه که نوشته شده ، ...
خب اذان مغربه و بقیه ی داستان بمونه بعد نماز ان شاءالله
-------------------------
زیر نویس :
سوره ی حمد ، آیه ی هفت