سفارش تبلیغ
صبا ویژن

با سلام و صبح بخیر ، صبح روز یکشنبه 10 فروردین 1392 ، آخرین روز دهه ی اول .

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، الم(لقمان)... .

شب آخر :

این قسمتو بقول درسهایی از قرآن شب جمعه ی شبکه ی یک سیمای جمهوری اسلامی ایران ، بمناسبت شب جمعه ای که پیش رو داریم می نویسم ، خب آدمیزاد مگه از فرداش خبر داره ؟ که کی و کجا شب بخیرو میگه به این دنیایی که یه روزی بشرح ایضا مثل همین صبح بخیر گفته بهش .

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ و...   

مثلا همین الان وقتی خواستم نوشته رو منتقل کنم به اینجا ، کامپیوتر و رایانه اینقد زور زد ! خدا خدا می کردم که فرستاده بشه بعد انتقالش ! خوبه منصرف نشدم و نگذاشتم برای یه وقت دیگه که پیش بیاد یا ... ، البته پیش از عرض ادب و سلام و خیر مقدم گفتن به "مسافرزمان" و نظر ایشون  

خب تا رایانه و شبکه داره اینم میفرسته ، یه صدایی میاد برم ببینم چه خبره ، کما فی السابق : برمی گردم ، البته ان شاءالله 

خب الحمدلله چیز خاصی نبود ! یه چیزی بود تو مایه ی اقتصادی فرهنگی و فرهنگی اقتصادی ، نظیر بحثی که داریم ... 

خب تا اینم که گفتم فرستاده بشه ، بله خب مثل اینکه ماشین لباسشویی هم دریافته دیشب که پدر صابخونه اومده بود عید دیدنیمون ، ازش قرض الحسنه گرفتم تا آخر این ماه ، برج فروردینو میگم ، اونم با کمال ببخشید پررویی ! آخه کرایه خونه ی دخترشونو چند ماهه که ندادیم ! که سال گذشته هم سابقه داشت ، ولی ایندفعه وقتی آقاشون قبض گازو که اخطارم داشت ، یعنی اگه ندیم قطع میشه ، آورد خبرداد که پسرشون منتقل شده به اینجا و بله ... 

البته خیلی خیلی محترمانه و با کمال تاسف که اینو میگه . خب حق داره بنده خدا ... 

یه چیزی بگم ، جهنم ! گوش شیطون کر ! آخه ... ، رایانه و آخرش ماشین داره تند تند میفرسته داده ها رو ، ولی حالا کو تا فرستادنی مثل فرستادن گوش ما به حس و ... ! اونم مطبوعش بقول باب دانش علیه السلام ! 

البته همونطور که در سخنرانی روز اول سال مقام معظم رهبری اومده ، گوش شیطون کرو من نمیگم ! مثل مغضوب علیهم و ... ، که بقول ایاک نعبد گو باشه ، که تو نماز صبح امروزم گفته شد ، یا نقل قولی که هنوز مسموع باشه و مطبوع نشده باشه ، حتی اگه مورد تاییدم واقع شده باشه . 

مثل "وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یعِظُهُ یا بُنَی لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ" که تو سوره ی لقمان قرآن عظیم اومده . 

و در ادامه اش اومده :...وَصَّینَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیهِ...

خصوصا مادر ، که یاد شعری از پروین اعتصامی انداخت منو، حالا چرا ، برای اینکه در ادامه اومده : وَإِنْ جَاهَدَاکَ عَلَى أَنْ تُشْرِکَ بِی مَا لَیسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَ... 

آخه شاعر میگه مادر یکی دو حرف تو زبون ما گذاشت و حرف زدن آموخت ، تعبیرشم اینه : یک حرف و دو حرف بر زبانم ... ، مثل همین گریه و زخمی که "مسافرزمان" گرامی در قلم رنجه خودشون داشتن و در پاسخ ایشان منو یاد تصور و تصدیق ، و ... ی انداخته که بحثشو داریم . 

خب ماشینم حق داره ... ، یادش بخیر مثل لب تابی که داشتم نیست که بقول مقام معظم رهبری در همون سخنرانی ، قوی باشه و...

مثل اونم بدرد اینم نمی خوره که بگیم برق بره و بیاد و شاید خراب بشه بریم بفروشیم بزنیم به چیزی مثل اون که پارسال دوسه ماه کرایه ی عقب افتاده رو پر کرد . 

همینکه منو را میندازه نه تنها جای شکرش باقیه ، بلکه حقشه که رایانه هم بهش بگم ! 

همینکه یکی دو حرفمو منتقل کنه ، که بهش میدم ، یا یک حرف و دوحرفی که شاعر گفت ، کارشو کرده ، البته بعد اینکه من گفتم بهش ، دادم بهش ، چراکه الباقی کارو شبکه ای که به اون متصله بدست میگیره و ... ، تا برسه به گوشی که گفتیم بصیرم هس و ...

مثل گوش من که سخنرانی مقام معظم رهبری بگوشم رسید و بگوشتون رسوندم تو خونه ، هرچند شما هم سر سفره ی هفت سین که بودیم گوش داده باشین .

چرا ؟ شاید برا چرایی که پاسخش در همان سخنرانی بگوش نرسیده باشه ! 

اصلا چرا ؟ جهنم ! چرا دروغ ؟ چراکه خب من تو سنم که باشه از همتون مسنترم توخونه ، افت داره که بگم ! شاید برای اینکه بگوشم نرسیده باشه !

هرچند قایم کردنی نیست که همونطور که عینکی شده ام برا مطالعه ، گوشمم مثل این کامپوتر ضعیف شده باشه و ...

خب چه مانعی داره که گوش همدیگه نباشیم تو خونه ؟ و از گوش جونتر که قویس و... بهره نبرم ؟  

نه برا اینکه شاعر میگه : برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی ، که ضعیف در این روزگار یایمال است

بلکه برا اینکه مثل یکی دو حرف سال گذشته نشه که آخرشم دقیقه ی نو مقام معظم رهبری کلنگشو با اقتصاد مقاومتی زدن ، برای اینکه یکی از آندو رو زمین مونده بود و انگار نه انگار که بگوش ما هم رسیده بود . 

البته نه بقول شاعری که نام برده شد ، از دو حرف یکی ، چراکه نامش حماسه ی اقتصادی بود و نه اقتصاد ، چراکه تحت نام حماسه بود ، سیاسیشم ، مثل تصور و تصدیق علما و دانشمندان که تحت نام علم و دانش قابل طرحه ، مقسم اینم یه حرفه ، حرفی جامع ایندو ، و بنام علم جریان دارن ، مثل : بسم الله و مجرای مثلا رحمان ... 

چراکه شاعر میگه برو قوی شو ، ولی مثل چی ؟ کی ؟

مقام معظم رهبری در همون سخنرانی فرمودن نه مثل آمریکا و... ، حتی نظیرش در منطقه ، یعنی بگوش منکه چنین رسید ، حالا گوش جوانتر و ... شما بهترشو شنیده تا بازم به دقیقه نود نکشیده برام بگین ، بعلاوه همون اول حرفم گفتم که ، وشماهم مثل من ، فراد شب ، شب جمعه ، ووو که بمونه ، بگو امشب !

خب داریم داریم به وقت اذان ظهر به افق خودمون نزدیک میشیم ، تا مادر صدامون نکرده ، که الان کرد ! برم ... ، اگه مهلت فرستادن اینم آخرشم بده ! آخه بالا سرم ایستاده !  

 ... ، قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَةٍ ... ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ... .

تَنْزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ ... ؟ الْعَزِیز ... (الزمر/1) ... خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا ... (الزمر/6) ...

 

خب امروزم به سر رسید ، ودیگه میشه رفت خوابید ، چراکه نه تنها نماز مغرب بلکه عشارو هم خوندیم ، ضمن شب بخیر امیدوارم که اگه امروز نشد ، فردا پس فردایی اینو بخونین ، فقط به دقیقه نود نکشه بازم ، اونم به شب آخرسال ، سال ... 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :31
بازدید دیروز :488
کل بازدید : 1311319
کل یاداشته ها : 1756


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ