سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به مناسبت سالروز وفات کریمه ی اهل بیت سلام الله علیها :

اللهم صل علی ... حجتک علی ما فوق الارض و من تحت الثری ... .

... ، الْحَمْدُ لِلَّهِ ... ، ألرّحمنِ (الف) ... (ب) مَنطِقُ (پ) ... وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یعْدِلُونَ ، ... .

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و أ ... بعدد ما احاط ... .

سلام علیکم

ضمن تبریک بمناسبت امروز جمعه ، بازم اول ، به مناسبت امروز ، روز وفات خانم فاطمه ی معصومه سلام الله علیها ، تسلیت بگم و بعد برم پیگیر بحث :

(ت) منطق

بشم ، که داشتم :

تاریخچه ی

اونو می گفتم ، دیشب ، که خواب نذاشت ادامه بدم .

--------------------------------------------

بعد از خبر ساعت چهارده شبکه ی یک سیمای جمهوری اسلامی ایران :

پذیرایی و پرستایی :

قم شهریه که برا :"مدت" چند روزی از دختر امام موسی علیه السلام پذیرایی و بیمارم بوده پرستایی کرده ، که می خواست بره پیش امام زمانش ، ولی در این شهر از دنیا رفت و بخاک سپرده شد در این شهر .

تاریخچه ی منطق :

علم منطق :

خب بازی پرسپولس خودمون با تراختور خودمونه و گفتم اینو بگم که تاریخچه ی منطقم میگم ان شاءالله تعالی .

بعد برنامه ی ساعت نوزده معرفت شبکه ی چهار سیما :

خب بازی یعنی همین دیگه ! یکی می بره و یکیم می بازه ، البته :"برد برد" رو من انتظار داشتم ، ولی تیم دوم ما به تیم اولمون باخت ! اونم امروز ! یعنی :"هشت دی" ! مثل : بیست و نه بهمن !

اظهار نامه (ج) :

پیشگفتار :

مقدمه ای رو بگم ، برا اظهار نامه ، از چایپاره که بعنوان دفتر دار فرستاده شدم به منطقه ی پلدشت و کنار سد ارس و مدرسه ای در حسن کندی ، منتظر ماندم تا فصل نقل و انتقالات رسید و بجز آذربایجان شرقی و کردستان که مختار شدم تقاضای انتقال بدم ، قم رو که پیش از اونم در نظر داشتم در خواست کردم .

نامه ی انتقالی رو که گرفتم و سر بسته بردم قم که هنوز استان نشده بود ، و اداره کلم نداشت و یه اداره داشت ، باز کننده ی نامه ضمن رفتاری دور از انتظار با یه دفتر دار ، گفت کجا راحترید اونجا بفرستم ! گفتم نزدیک محل سکونتمون باشه بهتره ! ابلاغ برا مدرسه ی شهید سید مصطفی خمینی خیابون بیست و دوی بهمن شاه ابراهیم نوشته شد و رفتم به اونجا و با تعجب کردم که چرا گفته شد برم پیش از بازشدن مدارس بیام !؟

در روز تعیین شده رفتم و کم کم بقیه هم اومدن و پایه ها رو تقسیم می کردن از منم پرسیده شد که کدوم پایه رو می خوام تدریس کنم !؟

خب تدریس شروع شد و تا "مدت" ی که در آموزش و پرورش بودم تو همونجا مشغول به تدریس بودم ، مگه سه سالی که مدیریت تعاونی مسکن فرهگیان قم ، فاز سه و چهار انتهای باجک و اونور اتوبان بعهده ام بود در میان این مدت .

در این ایام یه اتفاقی در مدارس افتاد که مقصودم از اینهمه مقدمه این بود ! اونم اینکه یه :"میز" به "میز" ای دفتر اضافه شد ! که قبلا در مدارس نبود ، در اداره ها بود ، برا خودش شعبه و دفتر دستک داشت ، ولی در مدارس نبود ! البته نه اینکه نبود ! مخفی بود ! می تونست میز مدیر باشه ، معاون یا ناظم باشه ، دفتر دار باشه ، و حتی خدمتگذارم باشه ، یا یکی از آموزگارا یا معلما و یا در مقاطع دیگه دبیرا ، حتی یکی از دانش آموزا هم ! بعبارت دیگه همه بودن جز خود اونی که نبود !

البته برا من که نبودم هیچ فرقی نمیکرد که کیه ؟ من کار خودمو می کردم و مقصودم اینا که گفتم نیست ! مقصودم این میز در مدارسم نیست ! آخه اونی که می خوام بگم اینا نیست !

خب ، در همون ایام تدریس ، مشغول تحصیلم بودم ، با برادرای انجمن اسلامی مسجد امام سجاد علیه السلام محل سکونتمون تو اسماعیل آباد ، که فعالیت می کردیم یکی از برادرا روحانی بودن و پیشنهاد کردم به برادرای انجمن درس بدن ، صرف و نحوی شروع شد ، به یکی از برادرای روحانی ، البته لباس شخصی که تو مجله ی حوزه هم مشغول بود گفتم اگه آشنا داره به یه استاد خوب منطق بگه که بهمون درس بده که خیلی خوشش اومد و با یکی دوتا دیگه از برادرای روحانی رفتیم درس منطق گرفتیم تو همون محل مجله ی حوزه .

که زیاد دوام نیافت ! آخه من از این کار هدف داشتم !

خب این از این ! در همون اوایل دهه ی شصت که مشغول تدریسم بودم ، در داشگاهی در تهران قبول شدم ، خب مامور به تحصیل که بهم داده نشد ! مجبور شدم ترم اول دستکم درس منطقو حضوری بگیرم و هفته ای یه روز میرفتم تهران و برمی گشتم .

همینکه کلاس تموم میشد خودمو می رسوندم ترمینال و با اتوبوس می اومدم قم ، که یه روز یکی از دانشجو ها که اونم با یکی دیگه ار میزام از قم میومد ، ما رو با هم میزی دیگمون دعوت کرد بریم اونجا ! کجا ! مثل همونجا که تو مدرسه به میزای مدرسه اضافه شده بود و اونهمه رو گفتم که اینو بگم ! تا از ش نامی نبرده باشم .

خخب برا چی !؟ دعوتمون کرد ما سه تا همیز همیشگی رو ! و تازه بعدشم که بعد معلوم شد درست ما سه تا رو ! حالا نمیگم من و اوندوتا رو !

هیچی ! برا فعالیت فوق برنامه ! حالا هرچی که باشه ! خصوصا تحقیقیم باشه ! و از قضا هم به ان قلتایی که سر درس منطق داشتم و صدای استاد و دانشجوها رو که نه فقط ! بلکه مورد توجه گروه آموزشیم قرار گرفته بود که یه بار منو فراخوند و استادم اونجا بود و کار به مصالحه کشید که بذارم استاد درشو بده و وقت دانشجویانم به هدر نره !

که گویا مورد توجه اون :"میز" شده بود و راهکار این شده بود که فوق برنامه باشه اون حرفای مانع تدریس استاد و وقت دانشجویان ، که من اول گفتم مسیرم دوره و تو قمم کلی کار دارم و یکیش شغلمه .

ولی وقتی موضوع کمی روشن که چیه ! قید قمو ! زدم و خدا خواسته گفتم باشه ! ولی به یک جلسه که نه ! بلکه به پاسخ یه پرسشم نکشید ! با اینکه موضوع رو هنوز لو نداده بودن و اول جلسه حرف از یه فعالیت تحقیق بود ! حالا هرچی باشه ؟  

روش یا منطق و یا متد تحقیق :

که از اونا ، دعوت کننده و صاحب میز که روحانی دانشگاه دیده هم بودن (چ) ، که من موضوع تحقیقو بگم و از من که : فرقی نمی کنه ! هرچی که باشه .

که آخرش گردن گرفتم ! ولی گفتم یه شرط داره !

چی !؟

هیچی ! با کدوم روش ، منطق و یا متد !؟

منطق علم :

ختم جلسه ! شب بخیر .

-------------------------------------------

الف : مراجعه بشه به (الف) نوشته ی قبلی .

ب : ... عَلَّمناهُ ... .

پ : الطِّیر ... .

ت : اعلی یا :"کبری" : آشنایی با علوم اسلامی (ث) .

ث : مراجعه شود به (ب) نوشته ی قبلی .

ج : نوشته ی گفته .

چ : بهتر از ما دور میزش بگوش و چشمش رسیده بود : منطق

خودشم مکتوب یا نوشته شده .

--------------------------------------------------

در ادامه ی :"دسته ها (کلیدواژه های موضوعی) :

قم + شهر قم + برپایی + شهر برپایی + امام پنجم علیه السلام + عین علم + کشتن محسن + هفتاد علم + کشتن حسین + قم علم + علم کبری + علم صغری + علم وسطی + احاطه +سلطه + سلطان +السلام علیک یا سلطان + علی بن موسی الرضا علیه السلام . 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :578
بازدید دیروز :737
کل بازدید : 1307480
کل یاداشته ها : 1756


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ