ارسالکننده : خانواده ی خانه در : 1393/10/25 ساعت 1:21 عصر پنجشنبه
... ، تَبَارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ . بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، هَلْ أَتَى ... .
اللهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شئی ... .
سلام علیکم
حافظ قرآن ، خواجه ی (شیراز) میگه :
پرسشی ... .
داره ، البته تا اونجا که :
یارب این ... .
یادم باشه داداش محسن تا نرفته ، برنگشته سر خدمت ، حالا تو پادگان ، سربازخونه و یا ... ، بهم بگه ، هرچند با مامان و آبجی مریم رفتن دیدن مامان بزرگ ، ولی میخوام از دید اونم بدونم که از مادر بزرگ چه خبر ؟
چراکه مثلا وقتی که گفته میشه ، شده :
در نخستین بار که چشم ما افتاد به اندام جهان خارج ...
و حالا نخست یا بعدش :
... یه سیاهی دیدیم ... .
خب چش من در جهان خارج به اون افتاد ، چش شما چطور ؟ منجمله چش دادش محسنم ؟
آیا در اندام جهان خارج ؟ یا در خاصه ای از اندامش ؟ ووو ؟ حالا اون سیاهی یا سفیدی و یا رنگ دیگه ای باشه فرقی نمیکنه ، خاصه ی اندام جهان خارجو نمیگما ! چه سیاهی باشه ، و چه سفیدی و چه هررنگ دیگه .
که چه گفته بشه خاصه و چه اون رنگ فرقی نداشته باشه .
بلکه چش افتاده باشه به خاصه ای از اندام ، چراکه چش من به نانوتر از "دراندام جهان خارج" نیفتاده ، نمیفته و فکرم نمی کنم بیفته !
شما ، منجمله دادش محسنم چطور ؟
زبون علمی :
پنجشنبه ها کارمون که تموم میشد ، در حجره رو قفل می کردم و می رفتم خونه ، خونه ی اول دیگه !
و شب بار :
... ، الرَّحْمَنُ ، عَلَّمَ الْ ... .
گفتم که پدرم گفته بود شب جمعه بعد نماز علاوه بر سوره ی اذا وقع ، که هرشب بخونیم ، این سوره رو هم بخونیم .
چیزی که بد نیس ناگفته نمونه همون کارمونه که گفتم ، تو خونه ی دوم دیگه !
برا اینکه کارمون مثل کارمون تو خونه ی دومایی مثل مسجد محلمون ، مدرسه ، چه مکتب و چه دبستونی که رفته بودم ، بود ، اونجاهام من فقط نمی تونستم که اقتدا کنم ، مثلا به پدر ! تو خونه دیگه !؟ و فقط درس گرفتن از پدر مادر ، امام جماعت و ملا و آموزگارم ، به هیشکی نمی تونستم درس بدم ، بازم بی دانش آموز نبودم !
آخه درستکه من تو خونه ی دوم ، تازه ، یه درس خون بچشم میومدم ، و بقیه ، بجز یکی که بهشون آقا شیخ بزرگ می گفتن ، و هرروز بجز ایام تعطیل میومدن ، بعد نماز صبح ، آخه ایشون امام جماعت تقریبا مسجد جامع شهر بودن ، که جمعه ها توش دعای ندبه خونده می شد و با پدر اونجا می رفتیم ، بله میومدن و درس میدادن و اگه کاری نداشتن می رفتن ، چراکه مثلا سربرج علاوه بر درس همه روزه ، بجز ایام تعطیل ، یه کار دیگه هم داشتن .
بله بجز ایشون ، و مثل من ، بقیه درس می گرفتن و درس می دادن ، مثلا مثل ماه ، که از خورشید میگیره و به زمین میده ، همینطور مثلا چش ما ، چه :
در نخستین بار که چشم ما بر اندام جهان خارج افتاد و ...
و چه همین الانم که به این نوشته می افته ، یادمون نره که در اینجا ، در این صفحه .
آخه پدر نگفت که برو برگرد بیا خونه بگو !
مثل ماه دیگه ! حالا بمونه که ستاره و خورشید بزرگم فقط درس نمیداد ! در جهان خارجو میگم دیگه !
ارسالکننده : خانواده ی خانه در : 24 دی 1393 ساعت 7:36 صبح چهار شنبه
زبون دوم :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، الرَّحْمَنُ ، ... .
سلام علیکم
... ، یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یؤْتِکُمْ کِفْلَینِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَیغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ، ... .
تو همون روزای اول :"متوجه" شدم که پدر راست میگه ، و برخلاف زبون دومش ، حالا چه پدری و مادری توخونه ، و چه تو خونه ی دومش که مکتب باشه یا مدرسه و یا ... ، دروغ نمیگه .
راس راسی هم درس بود و هم مثلا خدمت سربازی ، حالا دیگر مزایاش بمونه ، مثلا تو مدرسه یه اطاقم بعدا بهم دادن ، نه اینکه بیرون نرم و با مثلا همکلاسیای پسر سابق همبازی نشم ، اونم بدون لباس دوم ، یعنی با لباس سابق و اصلی !
چراکه در مدرسه باز بود و میشد رفت ... ، شاید برا همین بود که ...
آخه اونسال با سالای قبلی یه فرقی داشت ، بعضی از سربازای امام زمانو به سربازی شاه آورده بودن ! و پدر هواشون هم تو پادگان داشت و هم بیرون و تو شهر .
یادم میاد یکی از اونا ، شاید برا همین در مقابل شبا بعد نماز مغرب و عشا در مسجدی به من فوق برنامه ی مدرسه ، که در مقابل فراگیری من کم آورده بود ، عوامل منظومه رو یاد می داد ، در حالیکه در مدرسه هنوز مشغول امثله و شرحش بودم ، پیش استادی که دفتر ازدواج و طلاقم داشت ، و میانه ی خوشی با استاد صرف میرم نداشت ، که امام جماعت مسجد مصلی هم بود ، نه فقط برا اینکه پدرم برا اینکه جوابگوی فراگیری من بشه ، یه درسم پیش اون برام ترتیب داد ، چراکه اینقد متوجه شده بودم که اختلاف و حتی یه روز یقه گیری و گلاویز شدنشون ریشه در خردادی داره که پشت سر گذاشتیم ! اینو از درس دادنش به من ، نه همه ی شاگرداش ، متوجه شدم ، که همین توجهو استاد قبلیم ، بلکه بعدیها هم داشتن ! منجمله همون درس خصوصی سرباز شاه که گفتم .
چشتون روز بد نبینه ! همین "توجه" ، نه توجهی که گفتم ، همون توجه منو میگم ، به یادگیری رو میگم دیگه ، کار دست من داد ! آخه علاوه بر درسای طبق برنامه ی مدرسه و اونم ویژه ی منو و فوق برنامه و مثلا پامنبری رفتن تو مسجد مصلی ووو ، دور از چش همه ی اینا یه درسیم یواشکی می خوندم .
آخه کتاب درسی ما که از اسمش پیدا بود جامع مقدمات بود ، در مقدمات یه درسیم داشت که منو متوجه زبون اصلی و اولی نه تنها پدری و مادری در خونه ، و اساتیدم در مدرسه و فوق مدرسه و مسجد مصلی ووو هم کرد ، بلکه متوجه زبون خودمم کرد !
که از قضا به زبان فارسیم بود و نیازی به آموختن زبان عربی نداشت ، که بیشتر کتاب درسمون به عربی بود و من تازه داشتم مقدمات اونو فرامی گرفتم .
درسی عمر خدمت سربازی امام زمانم کفاف نداد پیش استاد فرابگیرم و بعدها هم که با زن و بچه دبیرستان رفتم و دیپلم گرفتمم این فرصتو نداشتم ، آخه دبیرتان شبونه می رفتم و درست در اون ساعتا تو محل کارم کار داشتم ، شاید برا همین بود که تنها همون درسو وقتی رفتم دانشگاه حضوری گرفتم ، هرچند قبلا مثلا تو دفتر مجله ی حوزه پیش استادی حوزوی آزموده بودم ، البته نه منطق کبری شو که تو کتاب درسیمون بود ، بلکه مقدمه ی دیگر مقدمات اونم ! جامع المقدماتو میگم دیگه .
و هرچند مقدماتی ترین آشنایی با علوم اسلامی استاد شهید مطهری رو هم آزموده بودم ، البته بدون استاد ، چراکه فارسی بود و بعنوان مثال مانند منطق تفتازانی نبود که اگه نیازی به حاشیه ی ملا عبدالله هم نداشته باشه ، عربی نبود .
خانه ی دوم :
... وَاللَّهُ الْغَنِی وَأَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ وَإِنْ تَتَوَلَّوْا یسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیرَکُمْ ثُمَّ لَا یکُونُوا أَمْثَالَکُمْ . بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، المر ... .
سرباز خونه :
فرار از سربازی :
سلام علیکم
بعد قبولی در امتحانات خرداد و گرفتن مدرک ششم ابتدایی تابستونی رو گذروندم که با تابستونای قبلی فرق داشت ، از تعطیلی و بازی خبری نبود ، برا اینکه پدرم گفت برم یه کار یاد بگیرم و منو گذاشت پیش یه خیاط که تو بازار مغازه داشت .
آخرای تابستونم که وقت ثبت نام برا رفتن به دبیرستان رسید ، که گفتم شاید برا همین از پادگان به شهر نقل مکان کردیم ، چراکه در اونجا اولش دبستانم نداشت و ... ، گفت درس می خوای بخونی ؟ اینم درس !
تا اومدم بگم " آری نه " لباسم تنم کرد و شدم سرباز امام زمان !
مصلی :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ الَّذِینَ ، کَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ ، وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ ... .
سلام علیکم
چیه ؟ کامپیوتر مشتری نداره ؟
آهان ، اونی که بقول دختر خانمی به نقل از آقای مهران مدیری گفتم بگم ؟
یادتون میاد که در مرد هزار چهره ، تو کابین هواپیما چی گفت ؟ این چیه ؟ اون چیه ؟ اونوقت اینا همش چیه ؟
باشه ، بقول گزارشگرای فوتبالی میریم که داشته باشیم دو و مشابهش بیست ، دویست ، ووو رو .
... ، یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یؤْتِکُمْ کِفْلَینِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ ... .
خب کجا بودیم ؟ منم مثل شما :
ما در نخستین بار که چشم ما افتاد به اندام جهان خارج ... .
مسجد مصلی :
گفتم که دواردهمین خردادو که پشت سر گذاشتم رفتیم شهر ، از گروهبان محله ی پادگانی که گفتم مسجد نداشت و ... .
نه گروهبان محله ی شهری از اونجا اومده بودیم به اون پادگان ، و در اونجا مسجد بود و با پدر به نماز جماعتشم می رفتیم و بی خبر از مصلی و مسجد و نماز جماعتم نبودم .
مسجد موسی بن جعفر علیه السلام :
آخه ...
جدی ! انا لله و انا الیه راجعون ! خبر ساعت نه ، بیست و یکو از دست ندین
خب تا خبر اینم بگم ، آخه تو شهری که اومدیم تو محله ای ساکن شدیم که اسمش مصلی بود ، یه مسجدم به همین اسم داشت ، ولی مسجد نزدیک به خونه ی ما مسجد موسی بن جعفر علیه السلام در ته مصلی بود .
اینم بگم که همکلاسیای منم تو پادگان ، همشون اومدن شهر ، و من اینو بعد ، مثلا الان بهش توجه کردم ، آخه تو پادگان ، که براتون گفتم اولش مدرسه هم نداشت ! بعد یه جایی که کمپ آمریکاییا بود ! که بعدا مثلا الان میگم چرا اونجا !؟ رو کردن دبستان ، دبیرستان نداشت .
مسجد حاج بابا (پایانی) :
... وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ، لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یحْیی وَیمِیتُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ ، هُوَ ... .
کمیته ی شهرداری :
خب گفته شد : پاشو ، از پشت کامپیوترو میگم ، نیازیم نبود که متوسل شد به مادر ، که گفته بشه : چشم .
خب داشتم می گفتم ، البته پیشتر براتون گفتم ، هم بعد نوزده دی رو و هم قبلشو ، در اینجا هم .
امابعد :
کمیته ی شهرداری :
یه چیزی بپرسم ؟
چی ؟
آهان ، زدین به گل ، با کسر .
اینم میگم ان شاءالله اگه فرصت بشه ، ولی پرسش :
بیست و دو
!؟ چیکار کردین ؟ یاد چی افتادین دیگه ؟
از من بپرسین میگم جفتش یکیه ، قبل و بعدشم .
چی ؟ قبل از دو ؟ نداریم ؟
خب داشتم می گفتم ، با اینکه پیشتر گفتم ، شاید نگفته باشم ، نیازیم به گفتن نداشت که مسجد حاج بابا تنها مسجدی نبود تو شهر ، ولی بعد نوزده دی که نه ، بعداش تنها مسجدی بود که شهر رو شاخ اون می چرخید ، البته تا بیست و دوی بهمن سال بعد .
اما قبل :
قبل از نوزده دیم شاید نگفته باشم ، که وقتی ده دوازده خردادو داشتم پشت سر می ذاشتم و با پدر درجلسات قرائت قرآن گروهبان محله ی پادگانی که مسجد نداشت شرکت می کردم ، و پدر گفتم که پدر بزرگتون بانی مسجدی شد ، خصوصا در نامگذاریش ، و منم تو ساختش سهمی داشتم ، البته در مثلا آجر دادن به بناش ، پدر از اونجا منتقل شد به شهر و مسجد سلمان فارسی هنوز تموم نشده بود ، و نخستین مصلی من مسجدی در شهر بود که مشابه مسجد حاج بابا بود .
فکر نمی کنم که اونم الان سرنوشتی مشابه مسجد حاج بابا نداشته باشه ، بدون شک مسجد سلمان فارسیم همینطور .
چی ؟ قبل دو ؟
بازم کارم دیر شد ، بعدا میگم ، مشابه نوزدهو ، که فقط بیست و نه ، سی و نه ووو نیست .
مسجد حاج بابا :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ... ، ... ، هُوَ الَّذِی ینَزِّلُ عَلَى عَبْدِهِ آیاتٍ بَینَاتٍ لِیخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَإِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ ، وَمَا لَکُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا یسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُولَئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَکُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ، ... .
:"تغییر" !؟
سلام علیکم
سلام علیکم
چی ؟ قبض برق ؟
اول اینکه تا پول "توجیبی" تو جیب نباشه نمیشه حسابی براش باز کنه ، سازمان برنامه بودجه ی خونه رو میگم ، در ثانی "فوری" تر چی ؟ برا :"مقاومت" :
ما در نخستین بار که چشم ما ...
یا :
من در نخستین بار که چشم من ...
نه ، بلکه تا :
... افتاد ...
نش به پول بعدی رو میگم ، البته توجیب .
رو هیچ و پوچ که نمیشه حساب باز کرد ! تو هیچ و پوچم همینطور ! پس بمونه تا ... ، تا بعدشم ببینیم فوریتر چیه ؟ نهایتش چی میشه مگه ؟ تلویزونو نمیشه روشن کرد ؟ کامپیوتر و اینترنتشم نخواهیم داشت ؟ ووو ؟ با قطع برق ؟
ما ...
و :
من ...
م ؟ تغییر می کنه ؟ تا وقتی که ما زنده ایم ؟ و بعنوان مثال چشم از این دنیا نبستیم ؟ و بازم بعنوان مثال :
... بر اندام جهان خارج ...
نیفتاد ؟! مثل :
... افتاد ... !؟
البته :"بعد" :
... افتاد ...
نه :"قبل" ش !؟ چراکه :
... افتاد ...
البته توجیب !
سلمان محمدی :
مسجد حاج بابا :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ، وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ، وَقَالَ الْإِنْسَانُ مَا لَهَا ؟ ... .
سلام علیکم
از :"تو جیب مردم" چه خبر ؟
امروز چندم برجه ؟
دیدین که تو قبض برق ، که دیروز اومد ، تو قسمت مثلا مقدار زمان مهلت پرداختش چی نوشته ؟ شما بگین یعنی چی :
"پرداخت فوری"
حالا مثلا : تا سه سال فقر ریشه کن میشه ، ووو بمونه .
پانزده خرداد :
خب ، حالا :
من در نخستین بار ...
یا :
ما در نخستین بار ...
بمونه ، خبر که به من رسید "فوری" یاد :"مشابه"ش افتادم ، فکر می کنم به شما هم که می رسید کار شما هم همین بود ، یادآوری رو میگم دیگه ، اینکه گفتن نداره .
این شما که گفتم یعنی همه ی شما ، چه مادر خونه و چه آبجی نرگس و داداش مهدی که خونواده ی خونه ی چهار نفری ما بود ، و چه بقیه که بعد انقلاب چشم به این دنیا باز کردین ، که شروعش نوزده دی هزار سیصد و پنجاه و شش بود ، البته با یادآوری همون که گفتم فوری یادم اومد .
چرا ؟
مسجد
ارسالکننده : خانواده ی خانه در : 20/10/1393صبح شنبه ، ساعت 8:29
مسجد سلمان فارسی :
سلام علیکم
از همسایه چه خبر ؟ بحرینو میگم ؟
از خودگردون چه خبر ؟ دولت خودگردانو میگم ؟
از ارزش چه خبر ؟ قیمت نفتو میگم ؟
دیشب تلویزیون به نقل از سیدحسن نصرالله گفت که گویا هنوز می خوان مسالمت آمیز باشه ، وگرنه ...
خبراش حکایت از وتوی پیوستنش به دادگاه جهانی داشت .
چه خبر ؟ دویست دلار نشده ؟
...
خب کجا بودیم ؟
... در ...
اونوقت ، مثل دیروزو میگم ، :
... نخستین بار ...
، البته بعد این :
... که ...
خبرش بهم رسید ، که گفتم مثل امروز اینترنت و موبایل و این حرفا نبود ، ما در قم و مسجد اعظمش نبودیم ، ولی خبرا حکایت از اتفاقی میداد که گفتم وسایل اطلاع رسانی شاهم نتونست مخفیش کنه ، که هیچ اتفاقی نیفتاده .
حالا بعنوان نهضت یا بقول شاه مثلا اغتشاش ، آشوب ووو ، اونم وابسته به خارج ! ش جالب بود ! اونم انگلیسی اون !
که رادیو بی بی سیش جای رادیو ایرانو ، رادیو شاهو گرفته بود ، که با خبرای رادیو ایران فرق داشت و مشتری داشت ، که مثلا رادیو ایران چی چیا رو از قلم انداخته ، ووو
البته خبرا فقط از این طریق منتقل نمی شد ، خصوصا شبا با شبنامه ها و ...
خلاصه دهن به دهن و از در و همسایه خبر رسید که یه خبری هست ، ولی گفتم که ما تو قم نبودیم و تلفنم نداشتیم که از مثلا ابوی خدا بیامرزم بپرسم ، یا دیگری که در قم می شناختیم .
چرا ؟ آخه خبرا حکایت از تجمعی در قم که نداشت ! حرف از تجمعی در نقطه ای و محلی در قم داشت ، این برا من جالب و قابل پیگیری بود .
چرا ؟
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، یا أَیهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ ... .
خب روشنه ! خبر از تجمع کیا و برا چی ؟ بمونه ، خبرا ! برا کی بود ؟ برا من ؟ و یکی مثل من ؟ یعنی من نمیشنیدم و نمی دیدیم که همه می گفتن : "ای مردم " ... ؟! اونم ای :"مردم" ... !؟ حالا اهل خونه و خونواده بمونه ، ولی فقط گوش یا چشم داری که مخاطب نیست ، و فقط دارای ایندو هم نیست ! که فقط "تجمعی" از ایندو هم مورد خطاب قرار داده شده باشه ! که ...
تازه اونم فارسیش ! حالا ایرونیش و ... بمونه ! که ...
نوزده دی :
سلام علیکم
یادآوری :
... در ...
چنین روزی اتفاقی افتاد که خبرشو حتی رادیو تلویزیون شاهم نتونست مخفی کنه ، اونوقتا ازاینترنت و از این حرفا نبود ، حالا بمونه که اگه بود فکر نمی کنم با الانش فرقی میکرد .
یعنی چنین نبود که اینترنت شاه با رادیو تلویزیون و دیگر وسایل ارتباطیش فرق می کرد و بقولی اطلاعات در دسترس بود ، که بقولی اگه فیلتر نشه کافی باشه که به اینترنت وصل بشی و با خبر و اونم بروز ، بساعت و... بشی .
چراکه مسئله نه فقط همین :
... در ...
ی که گفتم نیست .
... ، لِیعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ وَیتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا . بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ ... .
... : انا مدینة العلم و علی بابها
بله مسئله رو فقط وصل شدن به اینترنت ، مثل گوش و چشم دادن به رادیو تلویزیون ، اگه بدونیم خب بله ورودیارو میشه بست و یا براش مثلا موتور جستجو گذاشت که با اونا وصل شد .
ولی ...