سلام.
دوباره مي نويسم.نوشته بودم كه من سواد قرآني ندارم پس فكر مي كنم.مثل آن روستايي بي سواد در كتاب استاد مطهري.چون بالاترين عبادت تفكر است و بالاترين كتاب قرآن ، فكر كردن درباره ي آن را مفيد مي دانم و نمي ترسم از اينكه تفسير به راي بشود و عاقبتش دوزخ !
از رابطه ي ذكرو فكر پرسيده ايد .
فكر كردن ابزار و مقدمات مي خواهد. وقتي جهل مركب داري ، نمي داني كه نمي داني . پس فكر هم نمي كني. ذكر بايد بيايد غبار فراموشي را از فطرت هاي خواب رفته پاك كند و جهل مركب را به جهل ساده تبديل كند . آن وقت است كه مي فهمي چيزي هست كه تو نمي داني .پس فكر مي كني . پرسيدن از اهل ذكر شايد همين باشد ! بايد بپرسند چه نازل شده تا شايد فكر كنند . دعوت پيامبر جهل مركب را براي جاهلان به جهل ساده تبديل كرد . حالا وقت سنجش بود .حالا وقت فكر بود . وليد سنجيد و فكر كرد . اشكالش اين بود كه در اين سنجش بين حق و خودش در مقام باطل، علم به حق پيدا كرد ، اما در اين بين عاقبت منافع زود گذرخودش را انتخاب كرد و به فريب ادامه داد.