• وبلاگ : خانه ي خانواده
  • يادداشت : : ( من ) فكر مي كنم .
  • نظرات : 11 خصوصي ، 89 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام.آقاي يزدي

    اشكالي كه به عبارت

    «عقل را که پيش نياز عشق است» گرفتيد ،وارد بود .جمله را حذف كردم.درست است. تا عشق نباشد كسي به دنبال چراغ نمي گردد.اگرچه اين عشق شايد عشق به دانستن باشد عشق به شناختن باشد .اما عشق بعد از شناخت به نظرم عشقي ديگر است كه ماهيت مشخص دارد عشق به راهي است كه قبلآ با چراغ روشن شده . عشقي منطقي است .عشقي اكتسابي است.نظرتان چيست؟

    پاسخ

    عليكم السلام آقاي دكتر عزيز . تا حدودي همانجا نظرم را بعرض رسانده ام و اميدوارم كه اشكالي نداشته باشد تا آن حدود هم . مسئله خيلي هم پيچيده نيست ، ساده مثل دوست دارم بدانم و بعدهم مي دانم . بهمين سادگي هم در تعقل است پس از دانستن يا بعبارت ديگر پس از تفكر . حالا شما دوست داشتن را اگر مي خواهيد عشق به دانستن تعبير كنيد از نظر بنده اشكالي ندارد ولي شايد همه عاشق دانش را دوست دارش نگيرند . و اين كلمه را هم مثل همان چراغ كه بكار برده ايد ديگري چيز ديگري بگيرد مثلا خواجه ي شيراز مي گويد : عقل خواست از اين شعله ( چراغ ) افروزد ، عشق آمد و آتش به همه عالم زد . ضمن اينكه به نظرم موجه شده باشيد كه قضيه را راي بنده ( عقل و عشق ) نمي بينم بلكه ( عقل و دل ) است . و اگر مراد از عشق دوست داشتن باشد آنگاه موضوع كار عقل و دوست داشتن است كه كار دلست . در ضمن تعابيري مثل دانستن ، شناختن ، ماهيت ، منطقي و اكتسابي هم در فرمايش شما را آيا بنده هم بهمان منظور كه شما بكار برده ايد بكار مي برم ؟ همانطور كه ما هنوز مرادمان از عقل را به همديگر نگفته ايم و چه بسا كه بيشتر اختلاف نظر هم از همين جا براي خيليها پيدا شده و محل نزاع برايشان روشن نيست .