سلام علیکم
ضمن عرض تبرک امروز جمعه خدمت شما عزیزان عرض شود که لازم نیست که بازهم راه دور برویم و مطلب را در مدارس پیگیر باشیم تا دستگیرمان شود که نه تنها نادان پا به مدرسه نگذاشته ایم بلکه مدرسه هم می داند که ما برای دانستن به آنجا رفته ایم و می رویم ، خصوصا اگر مثلا گفته شود که بیاییم دیارمان ایران را هم سراسر مدرسه کنیم ، یعنی شهرمان در آن و محلمان در شهر و خانه ی خود هم در محل مدرسه باشد ، بلکه نزدیکتر از این هم !؟
خلاصه اولین یا نخستین چیزی که برای دانستنش گام برمی داریم مقصود است ، مثلا همان که مرحوم علامه فرموده اند که : نخستین بار که چشم ما بر اندام جهان افتاد و مثلا یک سیاهی را دیدیم .
حالا فعلا کاری نداریم با اینکه این درک یا دریافت ما از این سیاهی علم یا دانش است یا همانطور که عرض شد ما با تفکر یا اندیشیدن عالم یا دانا به این سیاهی را هم می شویم ، چراکه در حرکت از خود به جهان خارج حرکت چشم به سیاهی را هم داریم مگر اینکه سیاهی را در حافظه ی خود داشته باشیم و فقط نیاز به یادآوری آن داشته باشیم که فکر کنیم یا بیندیشیم که بدانیم چه چیزی است ؟ که چنین نیست ؟ چراکه حرف از اولین یا نخستین دانستن است و هنوز سیاهی را به حافظه نسپرده ایم که یادی هم از آن کرد .
حرف همینجاست که نخستین ادراک یا دریافت ، حالا دانستن ما نمی تواند جز مثلا یک سیاهی باشد ، همانطور که مثلا مرحوم علامه هم حرفشان این است که نخست بعنوان مثال
یک سیاهی را درک یا دریافت کرده ایم از جهان خارج .و حالا با این هم کاری نداریم که پس از افتادن چشم ما به سیاهی و حس آن و نهایتش هم سپردنش به بایگانی یا حافظه و یا این چیه ذهن حالا چشم و حس و نهایتش هم حافظه و خلاصه ما هم یعنی یک سیاهی ؟ ولی بقول منطق ارسطو و پیروانش عدم این یا بقول منطق جدیدش صفر این نه تنها نبود ما ، بلکه نخواهد هم بود ! که نطق ارسطویی یا جدیدش ریاضی اینست یا آن ، همان که مثلا نادان بود و منجمله به یک سیاهی هم بعنوان مثال .
چراکه یک چیزی بود ، نبود ؟ چشمی هم نبود ؟ که بقول مثلا مرحوم علامه به یک سیاهی بفتد ؟ چرا بود و آنهم نه فقط چشمی ، بلکه حسی ووو ، حالا اولش چه بود ؟ بماند ، ولی بود و یک چیزی هم بود و نه حتی دو ، چه رسد به سه ، چهار ووو ، بله مجموعه ای از چشم ، حس ووو مانعی ندارد ولی نه مجموعه ی تهی بود و نه حتی دو رقم که یک رقمش مثلا چشم باشد و رقم دیگرش حس ووو .
خب ، یک مطلبی هم صاد گرامی یادآور شده بودند که اینجا جای آنست که ذکر شود ، آنهم اینکه گفته بودند بعد مدرسه رفتن چطور ؟ آیا بعدش دانا هستیم ؟ در حالیکه هنوز هم خیلی چیزهاست که نمی دانیم ؟
حالا چرا جایش عرض کردم اینجاست ؟ برای اینکه ما که نه مجموعه ی تهی بودیم و نه حتی دو رقمی که حرف منطق ارسطویی است و همچنین منطق ریاضی هم ، و حرف این چیه متد علوم دیگر هم همین است در این چیه متدولوژی علوم ، خب ما که یک مجموعه بودیم حالا چی ؟ خب حالا هم همانیم و همین هم خواهیم بود ، منتها حالا مثلا بقول مرحوم علامه بعنوان مثال : مجموعه ی سیاهی ، و نه مثلا بی رنگ سیاهی که رنگی نداشته که مثل همانی که با شکسته نفسی می فرمایند : نادانند ، بعضی هم می فرمایند : بی رنگند و اندیشمند دینی ایشان هم می فرماید که "رنگ خدا " یی هم همین بی رنگیست که این هم تعبیر دیگریست از تعبیر سلبی منطق قدیم و صفر جدیدش .
ببخشید که امروز پرحرفی کردم و بدرازا کشید ، امیدوارم که ان شاءالله فرصت چشم انداختن به آن را داشته باشید .
تا فرصت دیگر یاعلی .