سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام علیکم

این روز ها که هوا رفته رفته سرد می شود برای اینکه کاری را که در دست داریم به برف و بوران نخورد به پیشنهاد بچه ها جمعه ها را هم تعطیل نمی کنیم و برای همین تازه فرصت کرده ام که به پرسش یکی از عزیزان بپردازم که پرسیده اند :

... اکنون دو پرسش واضح دارم.

1- حافظه را بطور واضح و گسترده توضیح دهید. تا من هم اگر فرقی دارد؛ فرقش را با دل یا قلب یا عقل کل ... متوجه شوم.

2- صمد چیست؟ صمد یکتاست. این قبول. اما چطور می توان آن را یکتا دانست؟ چرا که لاجرم وقتی یکتاست که از نوع وجود نباشد. چرا که اگر باشد؛ باید عدمی هم باشد. و این باز می شود به تعبیر شما دو رقمی؛ نه یک رقمی. چطور چیزی یک رقمی می تواند اصلا باشد؟ چطور هست؟ و اگر از جنس وجود نیست؛ از جنس چیست؟ 

خب ، اول تا یادم نرفته عرض کنم که امیدوارم جمعه را به مبارکی پشت سر گذاشته باشید و هفته ی بهتری را پیش رو داشته باشید .

بعد هم در پاسخ به پرسش عرض شود که بنده حافظه را بطور واضح و گسترده برای کی توضیح دهم ؟ آیا برای " من " بقول این عزیز ؟ یعنی مخاطب بنده آیا بقول مرحوم علامه " چشم ایشان " است ؟ یعنی عضوی از اعضای حسی ایشان ؟ یا حس ایشان ؟ که مثلا پس از افتادن چشمشان به پاسخ بنده ببینندش ؟ و آیا بعد از دیدنش مثلا بقول مرحوم علامه با تجرید از حس به بایگانی یعنی حافظه بسپارند ؟

آیا این " دل یا قلب یا عقل کل ... " ی هم که یادآور شده اند از همین طریق بحافظه سپرده شده ؟ و بقول باب دانش علیه السلام : علم مسموع است ؟

خب علم یا دانش که فقط همین نیست که گفته شده باشد : فقد حسا فقد علما .

حدیث کسا را شنیده اید ؟ شنیده اید که وقتی پنج تن ال عبا برای ملائکه پیش آمد فقط یکی را می شناختند ؟ و با آن یکی چهار تن دیگر برایشان تعریف شد ؟

حالا توضیح بنده هم همین وضع را دارد !؟ بنده حافظه را برای کی توضیح دهم ؟ برای یکی که هم دل دارد و هم مثلا عقل ؟ حالا کل و غیر کلش بماند ، ولی توضیح برای آنکه می خواهد مثلا ببیند با آنکه می خواهد مثلا بحافظه بسپارد فرق دارد .

بنا براین پرسش اول این عزیزمان اینست که : حافظه را برای " من " توضیح دهید .

خب من را : " توضیح دهید ، تا بنده هم اگر فرقی دارد فرقش را با من متوجه شوم ؟! چراکه این " من " هم مثلش مثل همان عباست که تحت آن گفته می شود که من مثلا دل دارد ، عقل دارد ووو .

خب ، حالا من چی دارد ؟ که بنده برایش توضیح دهم ؟

فکر می کنم که پاسخ پرسش دوم ایشان را هم داده باشم ، چراکه عرض شد حرف اول ایشان هرچه باشد ، یعنی همان " من " یکیست ، یکی که نه تحت یکی دیگرست و نه تحت آن یکی دیگر ، و نه در کنار یکی دیگر ، بعبارت بهتر : لم یلد ولم یولد ، ولم یکن له کفوا احد .

------------------------

با سلام مجدد

در رابطه با مطلب بنده این مطلب نوشته شده :

. if.coo.ir (شنبه 16/9/1387 ساعتِ 2:30 صبح )

بنام خدا

باز هم باید تکرار کنم. شما موقع نوشتن مطالب؛ فکر میکنید. بعد تصور میکنید که آنچه را فکر کرده اید؛‌توضیح هم داده اید! من دوباره تکرار می کنم آنچه را که در این باره می فهمید؛ واضح توضیح دهید. و نگویید: (فکر کنم گفته باشم)؛ خودتان بفهمید!
چون قبلا هم گفتم این چنین بحث ها به اندازه کافی سنگین هستند. و راه چاره اش این است که به وضوح و گستردگی به آن پرداخته شود. نه آنکه کوتاه کوتاه و رمزآلود به آن اشاره شود.

قسمت اول سخن تان با قسمت دوم آن ؛ یک دریا با هم فاصله دارد. هر کدام دو مبحث جدا است. و هر کدام هم یک دنیا سنگین است.
من فکر می کنم قسمت دوم سخنتان را متوجه شدم. اما از آنجا که باز پوشیده و رمزآلود سخن گفته اید؛ مجبورم با آنچه شنیده ام مقایسه کنم. یعنی باید ببینم این سخن شما شبیه بعضی چیزهاست که پیش از این شنیده ام. و البته سخن من نیست. یا اینکه فعلا سخن من نیست.

اما قسمت اول سخنتان: این که (من) چیست؟ من یعنی اصل من. یعنی آن حقیقت من. مسلما منظور دست و پای من نیست. و مسلما حس من هم نیست. به تعبیر قرآن؛ منظور نفس من است.

اما آنچه در مورد دل یا عقل گفتم؛ گفتم که آن دو سخن به ترتیب سخن عرفا و فلاسفه است. که من نه عارفم نه فیلسوف. پس به پیشنهاد خود شما؛ سخن خودم را می گویم.

مسلما من دست و پا دارم. اما من دست و پا نیستم. من دل و عقل هم دارم. اما دل و عقل هم نیستم. من منم.

منظور ؛ من واقعی است. آن چیزی است که اگر دست و پای من هم نباشد؛ اما باز آن هست. حتی اگر من زنده هم نباشم؛ باز آن من هست. منظور نفس است. منظور روح من است که هیچ گاه نمی میرد. و بلکه از زندگی دنیوی به زندگی اخروی می رود. همیشه خواهد بود. چه منعم و چه معذب؛ اما خواهد ماند. انسان جاودانه است. و این جاودانگی یعنی همین. یعنی این من من.

 خوب است حالا بگوییم رمز این جاودانگی چیست؟‌که می گویم رمزش همان رمزی است که وجود من است. یعنی به همان علتی که من وجود دارم؛ جاودانه هم هستم. بخاطر متصل بودن به خدا.

در آیه (ونفخت فیه من روحی) خداوند می فرماید:‌و قسمتی از خودم را درون انسان دمیدم.

شاید بخاطر همان امانتی که خدا در وجود انسان گذاشته است؛ ما این قدر بالا رفته ایم. و بخاطر همین است که جاودانه شده ایم.

اما مثلا حیوانات این جاودانگی را ندارند. اشیاء ندارند. چرا آنها این امانت را ندارند.

همه موجودات به اندازه خودشان؛ آینه ی وجود خدای متعال هستند. و به همان اندازه به خداوند شبیه می شوند. و بیشترین شباهت به خداوند را انسان داراست.

پس پرسش اولتان این می شود که منظور از من؛ انسان است. و انسان را چنان که در بالا آمد؛‌تعریف کردم.

اما پرسش دوم من؛ که پرسش مهم من هم هست؛‌همچنان بی پاسخ است. که صمد چیست؟

البته عجله ندارم. شاید نیاز می بینید که ابتدا مطالب دیگری را بگویید. و به موقع به صمد بپردازید. من منتظرم می مانم.

 

این را هم بگویم که برای پاسخ دادن ؛‌خودتان را اذیت نکنید. به کارهای دیگرتان برسید. و سر فرصت هر وقت که شد؛ به گفتگو می پردازیم.
ضمن این که از این که وقت گذاشتید و به پرسش من پرداختید ؛‌تشکر می کنم.

 

خب ضمن عرض ادب و سلامی دوباره خدمت این عزیز گرامی اول عرض کنم که خب ایشان هم وقتی مطلبی را می فرمایند فکر می کنند و بعد هم بقول ایشان تصور می کنند که آنچه را فکر کرده اند توضیح داده اند .

برای این راه چاره همانست که عرض کردم که از اول با هم گام برداریم ، همان که حرف اول ماست ، حالا چه ما بقول مثلا مرحوم علامه چشم داریم برای افتادنش بحرف یکدیگر و چه بقول این عزیزمان روح یا جان داریم برای ارتباط با یکدیگر .

اما بعد ، ایشان به نکته ی جالبی اشاره کرده اند ، آنهم اینکه عرض بنده را با حرفی که شنیده اند مقایسه می فرمایند ، بله قضیه همین است ، منتها چه خوب بود که اولین حرفی را که شنیده اند و آنرا با حرفی مقایسه نکرده اند هم می فرمودند تا از همانجا گام به گام قدم برداریم !؟

آیا آن حرف ، اولین حرفی را که شنیده اند را عرض می کنم ، یک حرف است ؟ یا یکی نیست ؟ بعبارت بهتر آیا آن حرف صمد نیست ؟

خلاصه اینکه نقطه ی آغاز و بعبارت بهتر نقطه ی ب بسم الله بحث چیست ؟ چراکه امامت بحث در ید این نقطه است .

بنده تکیه بر حرفی دارم که یکیست ، یکی که صمد است ، یعنی نه تحت حرفی است که بقول ایشان با آن مقایسه شود و نه با آن حرف دیگری مقایسه می شود ، و نه بهمراهش حرف دیگریست که ربطی بهم نداشته باشند ، مثل مثلا همین حرف اول منطق قدیم که ایجاب و سلب باشد و همینطور صفر یک منطق جدیدش .

خب ، پس حرف اینست که مقیاس ما برای سنجش حرف چه حرفی است ؟

بنده فکر می کنم حرف اول ما برای سنجش هر حرفی همان " من " ی است که ایشان فرموده بودند و در تفکر دینی هم این حرف چیزی جز همان من نیست منتها من خدایی و بعبارت بهتر همان که ایشان فرموده اند یعنی نفخه ی خدایی .

حالا ایشان حرفشان چیست ؟ بنده هم گوش بزنگم .

یا علی

-------------------------------------------

سلام علیکم

در مقابل عرض بنده این مطلب فرموده شده :

f.coo.ir (یکشنبه 17/9/1387 ساعتِ 12:44 صبح )

بنام خدا

پرسش من هنوز باقی مانده است:

«« صمد چیست؟ یک رقمی است یا دو رقمی؟

نمی توانید بگویید دو رقمی است.

و اگر یک رقمی است؛ از چه جنسی است؟ نمی توانید بگویید از جنس وجود. چرا که در مقابلش، عدم هم تعریف می شود. و باز می شود دو رقمی. پس این یک رقمی، از چه جنسی است؟ »»

فعلا این پرسش اساسی بجث است ؛ تا گره بحث گشوده شود.

باز هم سلام علیکم و علیکم السلام .

این دو رقمی که بنا را بر آن گذاشته اید بقول شما از چه جنسی است ؟ وجود و عدم را عرض می کنم ، یعنی اگر از جنس وجود باشند در مقابلش بقول شما عدم هم تعریف می شود و می شود دو دورقمی و همینطور دو دویی یا این چیه دیجیتالی که حرف منطق جدید است .

بعلاوه آیا مبنای حرف شما مثل منطق قدیم است ؟ که حرف از وجود و عدم می زند ، یا مثل جدیدش ؟ که حرف از عدم و وجود می زند .

علی ای حال فرقی نمی کند چراکه وقتی حرف را با وجود آغاز کنید از عدم خبری نیست و اگر با عدم آغاز شود در نقطه ی آغاز یا نقطه ی ب بسم الله شما از وجود حرفی نیست ، وتازه وقتی هم که حرف از دومی زده می شود هم از اولی خبری نیست مگر اینکه بقول منطق قدیم حرف از عدم را تحت وجود بزنید و یا بقول منطق جدید حرف از وحود را تحت عدم ، مثل همین صفریکی که می گوید .

خلاصه همانطور که عرض شد حرف اول خود را بفرمایید ، چراکه گویا بنا را بر دو گذاشته اید و بنده نمی توانم حرفی بزنم که شما عدم یا رقم دیگرش وجود را در نظر نگرفته باشید ، البته نه در آغاز سخن ، چراکه منطق قدیم و جدید هم بنا را بر یک رقم گذاشته اند و شما هم بشرح ایضا ، منتها توجه نمی فرمایید که سخن را با نام خدای احد ، صمد ، لم یلد و لم یولد ، ولم یکن له کفوا احد آغاز کرده اید !؟

مگر اینکه مراد از این "بنام خدا " یی که فرموده اید بسم الله نباشد .


خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :588
بازدید دیروز :173
کل بازدید : 1344126
کل یاداشته ها : 1761


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ