خلافت و نبوّت ، قسمت پنجم :
سلام علیکم .
... ، الْحَمْدُ لِلَّهِ ... ، أَمَّنْ یجِیب ؟ ... ، وَإِنْ یکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَ ... .
یادش بخیر ! (الف)
نقطه ی آغاز :
باز محرّم داره میاد (ب) و اول ضمن تسلیت پیشاپیش امیدوارم که بهره ی کافی رو ازش ببریم ، خصوصا اونجاش که بیعت ورداشته شد !
خب ، کجا بودیم ؟! آهان ! بمناسبت :"جمهوریت" یا بقولی :"مردمی" یاد!ی شد از یونان (پ) دانشمنداشو و سابقه ی داششون که به نقل از رهبر فقید انقلاب (ره) گفته شد شاگردشون میرسه به استادی حضرت سلیمان علیه السلام ، که در آغاز نوشته اش به ملکه ی سبا آمده :
بسم الله الرحمن الرحیم
بعبارت دیگه در آغاز کارش که نوشتن اون نوشته بوده ، حالا بمونه که مثلا تو برنامه ی معرفت تلویزیون تو همین جمعه که بقولی ! عقبه ی ذهن گذاشته شده ، نوشتنم با نوشته مثل گفتن و گفته فرق داره ، مثل کار و هرکاری که شده ، داره میشه و خواهد شد .
کار علمی :
خب ، استاد افلاطون که ذکر! خیرش شد ، تو نوشته ی قبلی ، می گفت که کار علمی کار دوست داشتنیه ! شاگردش دید که دوست داشتن چی ؟ اونی که یاد!ش میاد ؟ حال بمونه که شاگرد اونم چی گفته باشه ؟ ارسطو یا بقولی معلم اولو میگم ؟ که بعد اون اگه چیزی گفته شده باشه مثلا در مقام معلم ثانی بود ! البته تا پایان قرون وسطی در غرب ! و ... که بمونه ! برا فرصت دیگه ان شاءالله .
چیزی که تو این فرصت می خوام بگم اینه که بقول رییس جمهور این :
ج.ا
ضمن :"خسته نباشید" و قدر دونی گفته ی افلاطون ، من مشکلی با این ندارم که کار علمی عبارت باشه از یادآوری ، خصوصا اگه آغازش یادآوری یاشه ، علی الخصوص که بقول پیامبر صل الله علیه و اله و سلمم :
دروازه
شم باشه ، و بمونه هم که یادآوری چی !؟ باز برا فرصت دیگه انشاءالله ، فقط آیا یادآوری دوست داشتنیا !؟ آخه ای بسا چیزایی که ازش اکراه داریم و بخیرمونه ! حالا بمونه که آیا همه ی دوست داشتنیام مگه بخیرمونه !؟ که فراموش نکنیم ؟! و هی بخوایم بدونیم !؟ هرطوریم که شده ، با هرروشم ! و خودشم روش علمی ! ووو! که الی ماشاالله تو بازار علم یا دانش عرض اندام میشه ! البته بقولی :
زیر سایه
ی یه روش !
بماند و شب بخیر .
... ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یعْدِلُونَ ، ... .
---------------------------------------------
زیرنویس :
الف :
دستمو میگم ! یه شب که داشتم درس و مشق یکی از بچه ها رو که داشت زیر سرمشقی رو تو کتاب فارسیش داده شده بود می نوشت نظاره می کردم ، بعد تلاشش یه خطیم من زیر سرمشقش نوشتم .
فرداش که رفته بود مدرسه ، دبستان دخترانه ی فردوسی ، خیابون بیست و دوی بهمن شاه قم ، خانومشون بهش گفته بود که چرا کتاب تو دو تا خط سرمشق داره !؟ بچه هم گفته بود که یکیشو آقام نوشته ! باور نکرده بود و برده بود به خواهرم که تو همون مدرسه آموزگار بود نشون داده و ادعای بچه رو گفته بود که خواهرمم حرف بچه رو تایید کرده بود !
ب :
صدای طبل و ... ش که پیشوازش رفته اند و چند شبه که تو فاز چهار شهر ما پیچیده ، همین الان که نزدیک ساعت دوازده شبه ، طبق شبهای قبلش قطع شد .
پ :
که خدا این بلایی رو که گرفتارش شده ازش دور بکنه ، همچنین از همسایش و حتی از آمریکا هم ان شاءالله .