بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، یا أَیهَا النَّبِی إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّکُمْ لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُیوتِهِنَّ وَلَا یخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ یأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَینَةٍ وَتِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ یتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لَا تَدْرِی لَعَلَّ اللَّهَ یحْدِثُ بَعْدَ ذَلِکَ أَمْرًا (1) ...
با سلام و عرض تبریک امروز جمعه
بعد انقلاب سخنرانیهای آقای خمینی رحمت الله علیه رو از تلویزیون گوش می کرد ، یه روز با پسرعمه اش که بعد تو کربلای پنج پرواز کرد ، تو خونه ی اونا داشتند به یکی ازاون سخنرانیها گوش می دادن که پسرعمه اش گفت :
دایی اوغلی بوُ مافوق عالم وجود که امام دِدِی یَن نَمَ ؟
گفت : بذار سخنرانی تموم بشه بعد میگم .
سخنرانی هم که تموم شد گفت : با بچه ها قرار داریم .
رفتند محل قرار که قهوه خونه ای بود تو کاروانسرایی تو بازار خوی ، بچه ها یعنی جعفرلو ، برخه و حسین سیوانی و دادشش ابوالفضل هم اومده بودن .
مثل همیشه بحث و چایی برقرار شد ، بحث رو کشوند به اینکه : مافوق عالم وجود یعنی چی ؟
هیچکدوم زیر بار این حرف نرفتند و گوینده اش را هم زیر سئوال بردن .
ولی همینکه گفت : حضرت امام در سخنرانی امروزشون اینو فرموده اند ، همونا شروع کردن به توجیه و آخرش این شد که باید دید منظور امام چیه ؟ و یا اینکه چیزی رو که امام می فهمه ما نمی فهمیم ، ووو
پسر عمه اش داشت گوش می کرد .
وقتی برمی گشتن خونه ی اونا که مهمونشون بود ، یعنی از قم آمده بود به دیدنشون ، گویا مسئله برای پسر عمه اش روشن شده بود ، آخه چیزی نپرسید ، ولی زیر زیرکی بهم نگاه می کردن و حرفهایی هم با هم می زدند در رابطه با حرفی نبود که در سخنرانی شنیده بودن و قرار بود بعد سخنرانی برای پسر عمه بگه یعنی چه ؟
یعنی : مافوق عالم وجود رو که در سخنرانی گفته شده بود آدم با نماز به اونجا می رسه .