با سلام و عرض تبریک
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ وَالْعَصْرِ(العصر/1)... .
الان خدمت می رسم ...
اتاق فرمان :
خب شکر خدا که بازم برگشتم خدمت شما ، چی ؟ خب اتاق فرمانه دیگه ! خب کجا بودیم ؟
کارفرما :
اینجا الانم هنوز خورشید خانم در نیامده ، اون طرف ما در شرق و مثلا مشهد فرق می کنه ، ولی امروزو ، حالا از بعد ساعت بیست و چهار دیروز ، یا الان و بعدش تا ساعت بیست و چهارشو میگیم چی ؟ مثلا سیزدهم برج ، یا اول ماه ، البته به افق ما یعنی ایران ، و در خارجم بعضی روزشمارشون میلادیس .
می خوام بگم که اینجا هم زمان خودشو داره و بعنوان مثال نماز اول وقت مثلا مشهد با نماز اول وقت ما در یه زمان نیست ، و ایندو در این کار تابع تهران نیستن ، با اینکه تهران پایتخت ایران یعنی کشور ماست ، بعبارت دیگه کارفرمای ما در این کار نه تنها فرق داره با اونور ما و مثلا مشهد که گفتیم ، بلکه حتی با مرکز ایرانم فرق داره .
ببخشید الان برمی گردم ...
قرارداد :
هوا روشن شده ، ولی از آفتاب خبری نیس ، البته نگران نباشین !
نه اینکه زیر ابره ، بلکه درخدمت شما هستیم !
نه اینکه تعطیل رسمیه و طبق قرار دادمون با صاب کارمون می تونیم امروز در خدمت شما باشیم ، بلکه کار چندانی نداریم که حتما امروز بریم اونو تموم کنیم ، یا فردا پس فردا تموم بشه و بمونیم بیکار تا اینکه سنگ بخرن ، کارفرمامونو عرض می کنیم .
ولی فردا چی ؟ نمی تونن بگن که امروزم تعطیل رسمیه ! طبق قراردادمون تهیه ی مصالح بعهده ی کارفرماس ، البته تو قرارداد اومده که ما می تونیم ایام تعطیلو نریم سرکار ، ولی نیومده که نمی تونیم بریم ، باشه امروزو میگیم تعطیل و ان شاءالله فردا میریم مشغول خورده کاریا می شیم تا سنگ بیارن .
ضمانت :
خب به اذان مغرب به افق ما داریم نزدیک میشیم و قراردادی که با خدا بستیم بهنگام نماز عصر داره به پایان می رسه و بریم آماده بشیم برای عقدقراردادی تا نماز عشا .
برای چی ؟ برای بهترین کار ، کاری مثل همان که ضامن آهو علیه السلام ضمانتش کرد ، علاوه بر پدرشان و پدرپدرشان تا امام اول ما و پیامبر و خدا ، که فرمود : ... انا ... ، من ضامن اونم .
خب تا سروکله ی علما و دانشمندانی مثل راسل انگلیسی و بومی شده هاش بازم پیدا نشده ، که بگن خب ضامن خدا چی ؟ فعلا خدا نگهدار