سلام علیکم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ إِنَّا أَعْطَینَاکَ الْکَوْثَرَ(الکوثر/1)... .
گفتیم تا هوا روشن نشده و نرفته ایم سرقرار ، سرکار را عرض می کنم ، بازم عرض ادب و سلامی داشته باشیم خدمت شما ، خب کجا بودیم ؟
اشاره :
محل و جای قرار :
اشاره کردیم به جایی و گفتیم : اینجا ایران است .
میگن به ملا نصرالدین گفتن مرکز مثلا کره ی زمین کجاس ؟ گف : همینجا که وایستادم ، گفتن : از کجا میگی ؟ گف : اندازه بگیر و مترکن ووو .
حالا بازم بقول ما ترکا راه دور چرا ؟
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ(التکاثر/1)... .
بازم ببخشین ، آخه رفته بودم بیرون ، هوا روشن شده بود و سامانه ی بارشی بقول رادیو جوان ، همین الان : نم نم اینجا هم می باره .
برف روی برفی که هنوز رو زمینه ، البته که به افق ما ، افق مکانی ما ، بله داشتیم می گفتیم .
میگن پدر مامون خلیفه ی عباسی ، یعنی همون که به ابر می گفت : چیه سر صدا می کنی ؟ هرکجا بباری ملک منه ، یه روز برید و کم آورد و با اشاره به باغچه ی پدر آقا امام رضای خودمون ، ایرانیارو میگم ، گفت : میشه این فدکو برگردونیم به شما و دست از سر ما وردارین ؟ آقا فرمود : چراکه نه ؟
ولی حد و حدود اونو نمی دنس ! برا همین پرسید ، وقتی دید همون ملکش زندونی ملک آقاس ، شاید برای همین رفته باشه تو فکر زندونی کردن آقا !
خب ، از بحثمون زیاد دور نشیم ، بحثی که با علما و دانشمندان ، مسلمان و شیعه هم ، بلکه ایرانیشان داریم ، یعنی می خوایم داشته باشیم .
حالا مثلا رادیو جوان بگه با مهندسین ... ایرانی ، یا دیگری بگه مثلا دکتر ... ایرانی ، ووو ، فرقی نمی کنه ، چرا ؟ حالا مثلا رادیو جوان بگه با مهندسین ... ایرانی ، یا دیگری بگه مثلا دکتر ... ایرانی ، ووو ، فرقی نمی کنه ، چرا ؟ آخه گفتیم : اینجا ایرانه ، مگه اینکه بخوان مارو زندونی کنن ! کجا ؟ خب گفتیم که تو ملک خودشون .
وقت و زمان قرار :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ أَرَأَیتَ الَّذِی یکَذِّبُ بِالدِّینِ(الماعون/1)... .
حالا کجا ؟ بمونه ، اونم میگم ، الان بد نیس ببینیم کی ؟
چراکه همین الان بود که رادیو جوان گفت : الان کیف ...
حالا بازم نمی گیم تو کیف انگلیسی و بومی شدش ، آخه گفت : موجودی کیف .
حالا مثلا دکتر مهندسا کجا ؟ بمونه ، ولو اینکه دکترا رو هم تو ایران گرفته باشن ، و بومی شده اش هم نباشه !
مثل کیا ؟ مثل علما و دانشمندان ... دیگه !
دیشب تلویزیون داشت یه حقیقتی رو می گفت ، اونم تو شبکه قرآن ، در برنامه ای به نام پندار ، و داشت پوزخندم می زد ، آخه طرف می گفت : فردا ، نه الان ، بدنت بخارش می افتد و...
مثل الان مهندسای ایرانیم نه ، مثل فردای علما و دانشمندان ایرانیم ! که امروزه شبیه که نه اصلا خود فردای دینه !
عالی جنابانی مثل راسل و بومی شده ی اونا رو نمی گم ، که میگن تو کیفشون هیچی دارن و میذارن جلوی ما ! احمد و زهرا ! که چی ؟ خب تقسیم کنیم بین خودمون دیگه ! لابد عادلانه هم ، پنجا پنجا مثل نون !
که نه تنها نونی نداریم تو سفره ، الگوریتم بومی شده اش ، الخوارزمی رو عرض می کنم ، نیز به هرکدوممون هیچه .
اوناشو میگم که جیبی برامون نذاشتن که توجیبی داشته باشیم ! میگن فاقد جیبیم ، مثل ایاک نعبد مالک کیف .
مالک یوم الدین فردایی مثل دین الان ، الیوم و امروز ، حالا دیروز و گذشته بمونه و کی و کجاش .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قُلْ یا أَیهَا الْکَافِرُونَ(الکافرون/1)... .
الان که ساعت ده هم گذشته ، آخه دیروز قرار شد صابکارمون امروز سنگ بخره بیاره و هنوز منتظریم ، پشت پنجره بودم و بیرونو نگاه می کردم ، آفتاب روی بلندی کوهی افتاده بود و نم نم برفم تقریبا قطع شده بود .
برا همین قراره که ببینیم علما و دانشمندان ، یا دکتر مهندسای ... ایرانی چه می کنند ، کجاشم که گفتیم .
حالا چه کردن تا حالا بمونه ، الیوم ، امروز چه خبر ؟