شروع کار اندیشیدن یا تفکر :
فرقی از فکر و ذکر را از استاد شهید مرتضی مطهری دیدیم و پیش از آن هم فرق معنی کلمه ی عقل و فکر را از مرحوم علامه دیده بودیم وهمین کفایت می کند که وقتی گفته می شود عقل یا خرد با فکر یا اندیشه معنیش فرق دارد و فکر یا اندیشه هم با ذکر یا یاد هم دیدیم که فرق دارد .
البته معنی کلمه ی ذکر را حضرت علامه هم فرموده بودند که عبارت بود از :
... کلمه ( ذکر ) ، به معناى پیش کشیدن صورتهایى است که در خزینه ذهن انبار شده ، و آن را بعد از آنکه از نظر و فکر غایب بوده ، حاضر سازیم ، و یا اگر حاضر بوده ، نگذاریم غایب شود.
و همین هم فرق عقل ، فکر و ذکر را می رساند .
خب ، پس تعقل ، تفکر و تذکر هم با هم فرق دارد یعنی دستکم یادمان باشد که اگر حتی مثلا حضرت علامه و یا مثلا استاد شهید هم هریک از اینها را بجای دیگری بکار نبرند !؟
نکته ی دیگر اینکه تفکر یا اندیشیدن که می خواهیم از آن حرف بزنیم اختصاص به حوزه یا دانشگاه ندارد ، همینطور در مطالبی که در این دو جا رویش فکر می کنند ، یعنی چنین نیست که کار مثلا کسی که در فقه می اندیشد نه تنها با کار کسی که در دیگر مطلبی که در حوزه به آن می اندیشد فرق دارد بلکه با کار کسی هم که در هر یک از رشته های دانشگاهی می اندیشد هم فرقی ندارد .
چراکه می خواهیم از کار متفکر یا اندیشمندی بگوییم که فکر می کند حالا چه در مثلا حوزه و چه در دانشگاه یا هر جای دیگر و روی هرموضوعی که باشد .
بعبارت دیگر همانطور که معنی کلمه ی فکر یا اندیشه که مثلا حضرت علامه فرمودند اختصاص به مطلب خاصی ندارد و بقول ایشان : به معناى نوعى سیر و مرور بر معلوم ... ، می باشد حالا معلوم هرچه باشد ، کار تفکر یا اندیشیدن هم هینطورست ، و فعلا هم کاری نداریم به اینکه فرق فکر و تفکر یا اندیشه و اندیشیدن هم چیست ؟ چراکه سیر و مروری که ایشان فرموده اند کاریست ، یعنی آیا ما همانطور که عضو ، حس و ادراکات دیگری داریم ، آیا ادراکی بنام فکر یا اندیشه هم داریم ؟ یا تفکر اندیشیدن یکی از اداراکات ماست ؟
این را هم برای این عرض کردم که مثل بیک معنی گرفتن مثلا عقل و فکر ، اندیشدن هم کار مثلا عقل گفته نشود حتی از طرف حضرت علامه ویا مثلا استاد شهید هم .
خب حالا بریم سر حرف امروزمان که ما کی فکر می کنیم ؟
آیا بقول مثلا مرحوم علامه بعد معلومی ؟ یا بقول ایشان معلوماتی ؟ و همینطور بقول استاد شهید : حداکثر بعد از دومعلوم ؟
یا نه تنها روی معلومی فکر می کنیم ، بلکه فقط به معلومی فکر می کنیم ؟ و آنهم نه حداقل یک معلوم بلکه حداکثر یک معلوم ؟
و ، آیا این معلوم بقول مثلا هموطن عزیزمان جناب دکتر غریب فطری هم می تواند باشد ؟ یا فقط بعد یادآوری مثلا آنچه که مرحوم علامه و یا مثلا استاد شهید فرموده اند دست بکار اندیشه می زنیم ؟
خب منتظر نظر شما می مانم و عرض امروز را با فرمایشی از باب شهر دانش علیه السلام جمع و جور می کنم و شما را به خدا می سپارم .
امام علیه السلام همانطور که در مورد عقل یا خرد فرموده بودند در مورد علم هم فرموده اند :
العلم علمان ، علم مسموع و علم مطبوع ، ولا ینفع المسموع اذا لم یکن المطبوع .
بنابراین علم یا دانش فقط این نیست که عضوی از اعضای ما مثلا بقول مرحوم علامه چشم ما بر آن افتاده باشد و بعدش هم دیده شده باشد و بعد تجرید از حس بقول ایشان هم به حافظه سپرده شده باشد و بیاد آورده شود و رویش فکر کرد تا معلومی داشت ، بلکه بقول مثلا برادمان جناب دکتر غریب معلومی فطری هم داریم و اول هم به آن فکر می کنیم ، البته اگر مثلا همین فطرتی که گفته شده چیزی نباشد که مثلا چشم ما بر آن افتاده باشد و ... ، چراکه این هم از مصادیق همان علم مسموع می شود که مثلا از برادران عزیزمان شنیدیم .
راستی تا یادم نرفته جمعه هم بر شما عزیزان مبارکباد .