سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

پیدایش کثرت در معرفت یا شناخت (3) :

صورت مسئله (3) :

    عزیزانی که فرصت مطالعه ی مقاله ی ( پیدایش کثرت در ادراکات ) مرحوم علامه را هم پیدا کرده باشند دیده اند که مسئله مسئله ی ( پیدایش کثرت در ادراکات و علمهای حصولی ) است ، بعبارت دیگر ( پیدایش کثرت در علم و ادراک ) .

   حالا بنده کاری با مقصود ایشان از ادراک و علم و به اصطلاح ایشان ادراکات و علمها ندارم ، کاری هم با فرمایش صاد گرامی ندارم که ماحصل فعالیت ما هم درک یا بقول مرحوم علامه علمی حضوریست ، یعنی یکی از اقسام ادراک یا علم حضوریست .

   همچنین با این هم کاری ندارم که مسئله آیا پیدایش کثرت است ؟ یا کثرت پیدا شده ؟ که مسئله همانطور که در این مقاله مطرح شده حتی این هم نباشد که ریشه یابی کنیم نخستین ادراکات و علمهای حصولی را ، بلکه مسئله : ریشه های نخستین ادراکات و علمهای حصولی ، است ، که وضع موجود درک یا علم کثیری را ریشه یابی کرد ؟

   ووو ؟؟؟

   ولی با نقطه ی : آغاز کار وی کار داریم ! بعبارت بهتر : با نقطه ی آغاز کارمان کارداریم ؟  چراکه حرف مرحوم علامه در مسئله ی : (ریشه های نخستین ادراکات و علمهای حصولی ) اینست :

   در نخستین بار که چشم ما ... .

   چراکه بنده هم بشری مثل ایشان هستم ، یعنی در نخستین بار که چشم بنده هم بر مثلا : ( اندام جهان ) و بقول ایشان : ( جهان خارج افتاد ) ، همچنین به جهان دیگرش ، مثل مثلا : ( درون بینی ) که در پاورقیهای این مقاله به چشم می آید و همینطور : ( خود بینی ) هم بقول این مقاله ، و هریک از شما عزیزان هم مثل بنده .

   بله ، اگر حرف از حرف خدا باشد ، و بیکی از این سه یا سه راه دیگری درک شدنی باشد یه حرفی ، ولی فعلا بحث بحث دینی نیست ، ان شاءالله در بحث از اندیشه در قرآن به درک یا دریافت بشر از سخن خدا هم می رسیم .  

   فعلا یادمان نرود ما هم که پیگیر تعریفی از فکر یا اندیشه ی خود هستیم که موضوع بحث یا کاوشمان است ، نقطه آغاز این کارمان هم بقول مرحوم علامه از همین جا آغاز می شود ، و بد نیست ببینیم درک یا دریافت ما از اندیشه از کجاست ؟ از خود ؟ از وراء خود ؟ در درون خود ؟ یا بیرون خود و بقول این مقاله : جهان خارج ؟  

   و قانون گذاران قانون فکر یا اندیشه چطور ؟ یعنی دستور العمل اندیشه ی ما را از کجا آورده اند ؟ مثلا قانون قدیم فکر یا اندیشه را ؟ و یا جدیدش را ؟ و جدید جدیدش هم ؟ منطق فازی را عرض می کنم ؟ که می گوید : وضعییت موجود یا حال چیزی نه تنها بقول قدیم ایجابی و سلبی نیست ، بلکه بقول جدیدش حداکثر دو حالت صفریک هم نیست ، بلکه حداکثر یک حالت داریم و بر وزن لا اله الا الله نیست حالتی الا آن ، که به نظر بنده هرچند حرفش حرف خوبی می تواند باشد ، ولی همینکه می گوید حداقل دو حالتی نیست و چند حالتی را پیش می کشد می بینم که مرادش از آن آن واحدی نبوده از اول بلکه اینهم بنا را بر حداکثر دو حالت گذاشته و بعد بر سه ، چهارش ووو این چیه دیجیتال بی نهایت بقول ریاضیاتش ، نه یکی که نهایتی ندارد مثل بنده یا شما و یا ما بقول مرحوم علامه و در بحث دینی هم خدا که فعلا بحث ما نیست و بحث بحث خودماست و اندیشه اش ، اندیشه ی مثلا بنده مثل اندیشه شما و همینطور مثلا اندیشه ی حضرت علامه هم و بشرح ایضا اندیشه ی مطهر ... .

  خب ، ببینیم نقطه ی آغاز کارمان و از جمله تفکر یا اندیشیدن ما بقول مثلا مرحوم علامه از کدام نقطه است ؟

نقطه ی آغاز :

   استاد شهید مرتضی مطهری در پاورقی مقاله ی سوم همین اثر مرحوم علامه ، یعنی مقاله ی : ( علم و ادراک ) سه نقطه را ترسیم فرموده اند ، آنجا که می فرمایند :

    قدما و همچنین متاخرین براى ادراکات انسان از خارج سه مرتبه قائل شده‏اند مرتبه حس مرتبه خیال و مرتبه تعقل .

   عزیزان می توانند در پیوست توضیح استاد شهید از این مراتب اراکی ما بقول ایشان را ببینند ، چراکه شاید به تعبیری مثل مثلا : قوه ی ( خیال یا حافظه ) هم چشمشان بیفتد !؟ حالا قوه ی خیال یا حافظه ی برنامه داری مثل برنامه ی ایجاب و سلب قدیم ، یا صفریک جدید و یا نه حداکثر این دو برنامه ، بلکه به اصطلاح بیشتر از این هم بقول برنامه ی جدید جدیدش ؟ بماند .   

    ولی می بینیم که مرحوم علامه هم در ریشه یابی : ( ریشه های نخستین ادراکات و علمهای حصولی ) به یکی از همین ادراکات ما ، یعنی حافظه یا بایگانی بقول ایشان چنگ انداخته اند  ، ایشان پس اینکه دستاورد فعالیت ما ، که در نوشته ی قبلی بعرض رسید بقول ایشان یکی از اقسام علم حضوریست چنین فرموده اند :

   ... اگر چه میان او و سایر علمهاى حضورى بى فرق نیست ولى باید دانست که این علم حضورى چهار قسم مذکور خود بخود نمى‏تواند علم حصولى بار آورد پس بجاى دیگرى باید دست دراز نمود .

   خب ، بازهم ضمن عرض تبریک امروز ادامه ی بحث بماند برای فرصتی دیگر ان شاء الله ، انشاءالله که حوصله ی عزیزانم را سر نیاورده باشم  ، فعلا یا زهرا .

    پیوستی :

    قدما و همچنین متاخرین براى ادراکات انسان از خارج سه مرتبه قائل شده‏اند مرتبه حس مرتبه خیال و مرتبه تعقل .

مرتبه حس

    مرتبه حس عبارت است از آن صورى از اشیاء که در حال مواجهه و مقابله و ارتباط مستقیم ذهن با خارج با بکار افتادن یکى از حواس پنجگانه یا بیشتر در ذهن منعکس مى‏شود مثلا وقتى که انسان چشمها را باز نموده و منظره‏اى را که در برابرش موجود است تماشا مى‏کند تصویرى از آن منظره در ذهنش پیدا مى‏شود و آن تصویر همان حالت‏خاصى است که انسان حضورا و وجدانا در خود مشاهده مى‏کند و آنرا دیدن مى‏نامیم یا آنکه در حالى که کسى صحبت مى‏کند و صداى وى بگوشش مى‏رسد حالت دیگرى را در خود مشاهده مى‏نماید که آن را شنیدن مى‏نامیم و ... .

مرتبه خیال

    ادراک حسى پس از آنکه از بین رفت اثرى از خود در ذهن باقى مى‏گذارد و یا به تعبیر قدما پس از پیدایش صورت حسى در حاسه صورت دیگرى در قوه دیگرى که آنرا خیال یا حافظه مى‏نامیم پیدا مى‏شود و پس از آنکه صورت حسى محو شد آن صورت خیالى باقى مى‏ماند و هر وقت انسان بخواهد آن صورت را احضار مى‏نماید و باصطلاح باین وسیله آن شى‏ء خارجى را تصور مى‏کند .

    صورت خیالیه شبیه صورت محسوسه است‏با این فرق : اولا غالبا و در حال عادى وضوح و روشنى آنرا ندارد . ثانیا صورت محسوسه همیشه با وضع خاص نسبت مخصوص با اجزاء مجاور و جهت‏خاص در طرف راست‏یا چپ یا پیش رو یا پشت‏سر و غیره و مکان خاص احساس مى‏شود مثلا انسان هر وقت چیزى را مى‏بیند او را در جاى معین و در جهت معین و در محیط معین مشاهده مى‏کند اما اگر بخواهد همان شى‏ء را که بارها با اوضاع و جهات مختلف و در جاهاى مختلف دیده تخیل کند میتواند آنرا تنها پیش نظر خود مجسم نماید بدون آنکه آنرا در وضع و جهت و مکان خاص ملاحظه نماید . ثالثا در ادراکات حسى تماس و ارتباط قواى حاسه با خارج شرط است در صورتى که آن ارتباط از بین برود خود بخود ادراک حسى نیز از بین میرود اما ادراکات خیالى ذهن احتیاجى بخارج ندارد و لهذا ادراکات حسى خارج از اختیار شخص ادراک کننده است مثلا انسان عادتا نمى‏تواند چهره کسى را که حاضر نیست‏ببیند یا آوازش را بشنود یا بوى گلى را که موجود نیست استشمام نماید اما همه اینها را با میل و اراده خود هر گاه بخواهد میتواند با استمداد از قوه خیال تصور نماید .

مرتبه تعقل

    ادراک خیالى چنانکه دانستیم جزئى است‏یعنى بر بیش از یک فرد قابل انطباق نیست لکن ذهن انسان پس از ادراک چند صورت جزئى قادر است‏یک معناى کلى بسازد که قابل انطباق بر افراد کثیره باشد باین ترتیب پس از آنکه چند فرد را ادراک نمود علاوه بر صفات اختصاصى هر یک از افراد بپاره‏اى از صفات مشترکه نائل مى‏شود یعنى یک معنى را که در یک فرد دیده دو مرتبه متوجه مى‏شود که عین همین معنى در فرد دوم نیز هست و همچنین در سوم و چهارم و ... این مکرر دیدن یک معنى در افراد مختلف ذهن را مستعد مى‏کند که از همان معنى یک صورت کلى بسازد که بر افراد نامحدودى قابل انطباق باشد این نحوه از تصور را تعقل یا تصور کلى مى‏نامند .

    این سه نحوه ادراک بالوجدان براى انسان وجود دارد و هر کس با علم حضورى آنها را در خود مى‏یابد .

... .  

 

 


خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :28
بازدید دیروز :596
کل بازدید : 1345742
کل یاداشته ها : 1762


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ