سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تولد امام ، امام دوم (4) :

سلام علیکم  

با اینکه امروز ، که بعد نزدیک به دوازده ساعت کار ، البته منهای یک ساعت وقت نهار ، ننشسته دیدم خوام میاد دراز کشیدم و تا نزدیکیای اذان مغرب ، نزدیک به دوساعت خوابیدم ، ولی بر خلاف دیشب الانم خوابم میاد و خدا کنه بتونم بنویسم .

... ، وَالَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ ، ... .

یه چیز جالب دیگه بگم و بعد مطلبی رو که امشب میخوام مطرح کنم رو بگم .

امروز ساعت نزدیک به یک بود که اوستا و برادرش برا ناشتایی در اومدن ، البته من فکر کردم برا ناشتایی ، و برا همین گفتم ساعت یکه ! که دیدم نه برا نهار در اومدن و منم راهی خونه شدم و ساعتی بعد برگشتم .

مگه به عقل جور در میاد !؟ و بفکرم میرسه !؟ و برا یادم غیب بحساب میاد !؟ آخه مگه میشه !؟ مثلا دویست و شیش صندوقدارم سوار شد ولی پول برا گرفتن نون برا ناشتایی نداشت !؟

اینو اوستا گفت و برادرشم همینو گفت ! در حالیکه طبقه ی بالا یا سوم همین جایی که کار می کنم رو برادر اوستا خریده ! و گویا دستمزد کارم بابت همین معامله محاسبه شده !

البته از بالای داربست شستشو با دو تا انگشتشاش می مالید و یه چیزی داشت به صابکار می گفت ! و اوستا هم بعد اینکه گفت پول برا نون نداشتم گفت که صابکار قرار بود امروز پول بده ، که خدا کنه این باشه و همینطور !

چرا ! خوب فقط یومنون بالغیب که نداریم ! ایمان قلبی یا دلی و قلوب حسی حواس پنجگانه هم داریم ، که همچین مثل عقل ، فکر و یادآوریم غیب غیب نیستن ، مگه اینکه همش بدن و چشم ، گوش ، دماغ ، زبونش باشه ! اونم نه تنها بعنوان  "بدن ما" ، بلکه حتی هدایتگر حتی به چشم اومدنی ها ، بگوش رسیدنی ها ووو ی بیرونی به ما !

چراکه کدوم ما !؟ چه رسه به من ! که آیا مقصود مثلا سرمنه !؟ و مثلا چشش !؟ و هدایتگر من !؟ یا حس من !؟ و بعدشم قلب یا دل من !؟ تمام !؟ خب چه نیاز به حتی یادآوری من !؟ حتی بقول آقا امام اول علیه السلام : یادآوری مسموع !؟ که نفعیم نه تنها بحال ما ! بلکه بحال منم نداشته باشه ! حتی بقول استاد شهیدم :"زاینده" ی اونم که بهش فکر یا اندیشه هم گفته بشه ! چراکه هنوز عقل یا خرد غایبه ! هدایتگر اصلی منم ! حالا ما و جمعی بمونه !

مگه اینکه معقول باشه که مثلا اوستای منم پول نون نداشت ! اونم نه اینکه شاید مثلا ! حالا چه پنجاه پنجاه ، و چه حتی یکدهم ، یکصدم ووو .

البته این مانع نمیشه که گفته بشه مثلا آقا زاده ها ، حالا هر آقایی ! بقول آقا امام اول علیه السلام : براشون مطبوع نشده باشه ، مثلا پول نون نداشتن ، ولی قلب یا دل ، دستکم مثلا گوش که دارن و حتی مسموعشو ! و مشمول متقین و :

... ، أُولَئِکَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ، ... .

یا بقول صاحب تفسیر شریف المیزان : مشمول هدایت دوم میشن !

چراکه هدایتگر ی مثل چشم ، گوش و اعضای دیگه ی بدنم  ، هدایتگرشون به هدایت حسه ، حواس بینایی ، شنوایی و حواس دیگه ، و هدایت ختم به اینم نمیشه که هدایت دوم مطرح باشه در اینجا ، که البته مطرحه ، ولی مثلا هدایت اقامه ی نماز کجا و هدایت مثلا چشم ، گوش و اعضای دیگه بدن کجا !؟ صرف نظر از اینم که مقصود صاحب تفسیر این ، ذالک ، و یا ... باشه ! و بقول صاحبان تفسیر شریف نمونه هم "ذالک" برا این هدایتها هم نباشه و برا اونیم باشه که صاحب تفسیر شریف المیزان فرموده .

خب ، ذکر خیر آقا زاده ها شد و یاد یه نقلی افتادم ! میگن در مجلسی شاهانه ، شاه چشش افتاد به جوونی خوش تیپ و قد و بالا ! پرسید اون کیه ؟ تا حالا ندیدمش ، گفتن پسر فلانیه و تازه از فرنگ برگشته و رفته بود برا تحصیلات عالیه !

شاه گفت خوب الان مشغول چه کاریه ؟ گفتن "دنبال کار می گرده " مثلا ! شاه گفت ، خب یه موسسه ای و جایی براش تاسیس کنین و راه بندازین بره مشغول شه ! دیگه !

 

خب مگه آقا زاده ها نون نمی خورن ؟ ازدواج نمی کنن ؟ ووو ؟ و فقط بنده زادها نون می خورن ! و ازدواج می کنن ! ووو ! که یه جایی براشون راه انداخت که برن مشغول بشن !؟ 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :499
بازدید دیروز :76
کل بازدید : 1339037
کل یاداشته ها : 1761


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ