نماز پیشین (1) 2 :
... ، وَقَضَینَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَینِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا ، ... .
در اشاره ای که داشتم دو تا دانش آموز داشتن میومدن که برن مدرسه ، یا بقولی خونه دومشون ، که کاری به این ندارم که کجا می رفتن ، خب برا اینکه به من چه ربطی داره !؟ مگه من هنوزم معلم ، آموزگار و یا ... هستم !؟ یا تو خونه ی ما بچه مدرسه هست !؟ که من بعنوان پدر خونه برام مسئله باشه رفتنشون به مدرسه یا مثلا خونه ی دومشون !؟ (2) .
پس باچی کار دارم ؟ خب با اونجایی که اون دوتا دانش آموز از اونجا می اومدن ، شنوای بینا !
چرا !؟ خب وقتی داشتن از اونطرف کوچه که گفتم از کنارم رد شدن و سلام ندادن دخترا ، که اگه می شنیدم جواب سلامشونو می دادم ، هرچند نگاشون نمی کردم ، ولی با هم حرف می زدن ، هرچند گوش ندادم که چی میگن ، ولی یه چیزایی به گوشم خورد ، مثل همون وقتی که برا نخستین و آخرین بار تو کوچه به چشم افتاد که دارن میان و میرن به مدرسه یا خونه ی دومشون ، خب همدیگه رو هم که نگم می دیدن ! جلوی پاشونو که نیگا می کردن و هیچکدومم دست یکی دیگه رو نگرفته بود که ببره مدرسه !
خانه سازی :
خب ، گفتم که داشتم از نونوایی برمی گشتم ، به کجا نداره که ! به همون خونه پیشن اون دوتا دانش آموز دیگه ! مثلا .
که ازش شنوا و بینا راه افتاده بودم ، مثل اون دوتا دانش آموز ، مثلا یکیم دستمو نگرفته بود ببره و برگردونه ! چراکه این چه کاریه !؟ که منم ببره !؟ خب میرفت نون میگرفت و برمی گشت به خونه دیگه ! مگه اینکه مثلا بخواد منو ببره مدرسه یا جایی بیرون از خونه رو بهم نشون بده ! الیته برام بگه ! و البته اگه گوش شنواییم داشتم ، تو خونه ! پیشین بیرونش ، یا پسینش خونه ، مگه اینکه بیرون از خونه مثلا کشتی نوح باشه و خونه ی ما تو اون ! مثل ما تو خونه !
زیرنویس :
1 – در نوشته ی پیشین ، که پایانش بود :
... ، ذُرِّیةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ ... .
2 – مگه اینکه گفته بشه سال سال اقتصاد مقاومتی ، تولید و اشتغال یا تولید – اشتغاله و این برا مدرسه هم گفته شده ، یا برا خونه دومم ، و مدرسه پس از خونه ، خونه ی پیشینش ، امسالم نقش داره و اونم نقش دومو ! بعنوان خونه ی دوم یا بقولی خونه ی :"پسین" خونه ی پیشینش ! و به تعبیر مقام معظم رهبری در سخنرانی روز اول سالشون در مشهد و حرم عالم ال محمد علیه السلام ، جزو :"مسئولین" بحساب بیاد ، البته دومین مسئول ، یا مسئول پسین پیشینش که خونس .
پیدایش پایانی 2 :
دوشنبه هفت مهر 1393 ، پیش از رفتن ... :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَینَ یدَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ، ... .
بارون :
می خواستیم بریم سرکار که بارون گرفت ، گفتم خوب شد ! ولی ادامه نیافت که نریم بیرون و براتون حرف بزنم .
آخه برا حرف زدن بدنی ، دهن و زبونی هم لازمه ، و برای همینم هس که بیرون میریم تا نونی در بیاریم و بدنی برای حرف زدن داشته باشیم ، همونطور که مثلا مرحوم علامه فرموده بودن که بدنمون بعنوان مثال یه چشی داره که بره در " جهان خارج " و مثلا به یه سیاهی یا بدنی بیفته تا بتونه بگه اونو "دید" .
بدن سازی :
خب بارون قطع شده بریم دنبال بدن سازی ، ان شاءالله که به خونه سازی هم بکشه ، خونه ای در محل ، شهر و دیار و جهانی که ... !
فقط اینم بگم و برم ، تو خبر ساعت هفت شبکه ی یک تلویزون دیدم که رییس جمهور آمریکا یه حرفی زد که بوی زمین میداد ! آخه الان مثل هواپیماهای عراقی که اول جنگ اومدن انداختن و در رفتن ، حالا با مجوز سازمان ملل ، بقول آمریکا ، یا ... ؟ بمونه ، داعشو که رو زمینه از هوا می زنن و در خبر اومده بود که غیر داعشی هم بی نصیب نمونده از این زدنا .
وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً ...
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ...
پیدایش (قسمت پایانی) :
بِسْمِ ... ، اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ ...
سلام علیکم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ، وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ، الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ، وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ، فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْرًا ، إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْرًا ، فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ، وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ .
مسئله ی خونه :
الحمدلله رب العالمین ، عالم اصغر و اکبر ، بزرگ و کوچیک ، ووو ، مشکل خونه هم حل شد و کار به بیرون کردن خودمنوم از خونه ی قبلی نکشید ، حالا اثاث خونه که مسئله نبود ! مهم اهل بیت یا خانواده ی خونه مثل شما دوتاس .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالْعَصْرِ ، إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ ، إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ .
خونه سازی :
راستی اینکه این مطلبو فرستادم و خواستم از اینجا بیرون بیام ، قبل از مطلبم مطلبی دیدم تو تازه نوشته ها به این عنوان : "سبک های معماری و شهر سازی" .
که منو یاد "نظریه" هایی انداخت در رابطه با عالم درون و بیرون ، مثل همون که گفته شده "مجموعه ی جامع" در بیرون پیدا نیست ، و این "ناپیدا" از قضا "یک" پیداس ! و اینگونه بود که "صفریک" پیدا شد ! و کاخ علم و دانش منجمله دانش شیرین ریاضی پیدا شد ! ووو ، منجمله از شاخه هاش مهندسی ، معماری و شهرسازیش ...
که من با این کاری ندارم ، صلاح مملکت بیرون خسروانش دانن ! ...
که : "نخستین بار که چشم ما به اندام جهان خارج افتاد" چی پیدا بود ؟ چشم ما به بدن جهان خارج ، جهان بیرون ، بیرون از خانه ، از درون ؟
مهندسی و معماری درون :
نقل نقل انتقال آن "ناپیدا" به درونم نیس ! چراکه بقول باب شهردانش علیه السلام همش که علوم ودانشهای نقلی نیس که ، بلکه همانطور که در "مکتب امام" آمده ! خب این منقولات پاشون به درون نمی خواد برسه ؟ یا مثل هواپیماهای عراقی که روز اول اومدن یه چیزی انداختن و در رفتنه ؟ درون که خالی از سکنه نیس ، مثل داعش امروز که میخوان وارد بشن ! با اینکه امتحانشونو تو سوریه پس دادن ! که تا یکی مثل شما دوتا توخونه هس ، خونه ی خالی ، صفر و تهی پیدا نیس !
برا همین تو مکتب امام اومده : ولا ینفع المسموع اذا لم یکن المطبوع ، خلاصه اش اینکه نه تنها اون منقولات ، بلکه هرمسموع عضوی از اعضای حسی بدن از بیرون ، نفعی بحال فرستنده اش هم نداره ! مگه اینکه گیرنده ای نداشته باشه ! یا بقولی :"فاقد" درونی برای گرفتن پیشرو داشته باشه ! و زمین بکر و صفرکیلومتری پیدا ! کرده باشه برای درون سازی ، مثل بیرون ، به سبک بیرون ، حالا چه به سبک یونانی قدیمش ، غربو میگم ! یا "صفریک" جدیدش ، و یا ...