ای کاش من یه مدرِّس بودم 5 :
وقتت بخیر
بسم الله ... اقْرَأْ کِ ... اقْرَأ بِ ... اقْرَأْ وَ !؟ ... .
خب منکه سر کار نرفتم ، یعنی دیروزم که رفته بودیم مهندس گفت تا پونزدهم بهمن کار نکنیم ، البته وقتی پرسیدم اگه زودتر از اونوقت دما اومد رو صفر چی ؟ که گفت نه میشه کار کرد ، برا همین گفتم چرا امروز شب بشه ؟
الان :
خب الان چی ؟ چه وقتیه ؟ یا چه وقتی بود ؟ همونطور که گفتم ان شاءالله خواهد بودش ؟
خب بله ، الان می تونه مثلا یه ساعتی از بیست و چهار ساعت امروز باشه ، و ساعتیم بود و ان شاء الله شم .
و همونطورم که می تونه الان ساعتی از روز هفته ووو هم بوده باشه ، فرارو میتونه ... و دقیقه ساعتشم بوده باشه ، حالا فرارو کدوم یک از این دو ؟ فرقش در اینه که کدومیک به اون یکیش اضافه میشه در جمع :
1+1 ، 10+10 و 100+100 ... = 2 ، 20 و 200 ...
این دو و تفریقشم همونطور ، که گفتم نخواستم مثال بزنم و گذاشتم که بذاری بعهدی خودشون ، یک به یکشون ، چه مثل من و چه مثل تو دخترخونه .
چرا ؟ گفتم که یه "وقت" گفته میشه جمع و تفریق چهار عملی اصلی که تو مدرسه بهشون درسشو داده مدرِّسشون ، الحمدلله هموشن رفتن ، و گفتم که اون "وقت" م جمع این دو عمل اصلی چهار عمل اصلی بخودشون واگذار شده دیگه !
خودروی عمومی :
خب تاخیر در ارسال برا این بود که به اینترنت وصل بشم دیگه ! فراروشو میگم دیگه ! فراروی ارسال نوشته رو میگم دیگه !
یادش بخیر ! گفتم که ، در اینجا هم ، که استاد شهید مرتضی مطهری در اون کتاب "اقتصاد اسلامی" که از بازارم "جمع" شد ، یادی کردن از اون :"زن زابلی" ، در حالیکه مثلا تهرونیشم ، حتی مردشم ، الانم ! مگه خودروی شخصی داره ؟ که حالا تو سیمای جمهوری اسلامی حرف از زوج و فردش که نه فقط ، بلکه هیچیک از این دوشم نیاره تو خیابون ؟ یا تو مثلا بقول استاد شهید :"اتوبان تهران قم" ؟ ی که اون زنم توش سهم داشته باشه !؟ نه فقط در :
... إقرأ بِ ...
ساختش ، بلکه فراروی :
... إقرأ وَ ...
ش ؟ الان !
یادش بخیر ! که الان شخصی که نه فقط ، عمومیشم بگه ! فرارو رو میگم ؟ فراروی عمومی رو میگم ؟ مثل :"خودروی عمومی" که گفته میشه !؟ حالا چه در خیابون ؟ و چه در بزرگتر و چه کوچیکترش ؟ فراروی خانه و مثلا خونه ی ما ؟ و قراروشم مدرسه ؟
البته ما که بچه مدرسه ای نداریم الان ! که پاشیم بریم ، یعنی برم ، نه اینکه مثل ... مجبور بشی تو بری و فراروشونو تو مدرسه ببینی که حتی جمع و تفریق چهار عمل اصلی بخودشون واگذار شده ؟
حالا جمع تفریق چهار عمل اصلی که گفته میشه بمونه !
که من به تو گفته باشم که بهشون بگی ؟ یا تو بهشون گفته باشی ، یا اونی که خودشون بگنه ؟
بسم الله ... اقْرَأْ بِ ... اقْرَأ وَ ... اقْرَأْ کِ ... .
سلام علیکم
باز هم تا یادم نرفته اول جمعه را خدمت شما عزیزان تبریک عرض می کنم ، خب امروز در ایران از شرقی ترین نقطه اش تا غربی ترین مرزش نیز بمناسبت اربعین حسینی عزاداریست وخدمت هموطنان عزیز عزادار هم عرض تسلیت دارم .
در این فرصت می خواهم پرسش دیگری را مطرح کنم که با دو پرسش قبلی یک تفاوتی دارد ، بعبارتی درون دینی است یعنی طالب علم یا جوینده ی دانش دیندار با این مسئله روبروست ، خصوصا دینداری که کتاب آسمانیش قرآن است که در آن پس از آیات اولیه ی سوره ی اقرا که از آیات اولیه ی نازل شده بر قلب مبارک پیامبر اعظم صلی الله علیه واله وسلم است در ادامه این آیات که بعد ها نازل شده این پرسش مطرح است که : الم یعلم بان الله یری ؟ آیا نمی داند که خدا می بیند ؟
چراکه دو پرسش قبلی ما این بود که عالم یا دانشمندی که علم یا دانشی دارد آیا داشته اش علم یا دانش است ؟ یا مثلا معرفت ؟ و همینطور طالب علم یا جوینده ی دانش در پی علم یا دانش است ؟ یا مثلا همان مفرفت یا شناختی که عرض شد ؟
پرسش دوم نیز این بود که نظم و ترتیب این کار چیست ؟ بعیارت دیگر که عرض شد این اتفاق برای عالم یا دانشمند در کدام یک از مراتب درک یا دریافت اتفاق افتاده ؟ و برای طالب علم و یا جوینده ی دانش هم اتفاق می افتد ؟ مثلا آیا بقول مثلا مرحوم علامه در هنگامه افتادن مثلا چشمشان به چیزی ؟ یا هنگامی که چشم ما بیفتد به چیزی ؟ ووو که عرض شد نهایتش یادآوری آن چیز است که پس از حسش و بقول ایشان تجرید از حس و به بایگانی یا حافظه سپرده شده یادآور شده اند و می شویم و روشن نیست که تا این مرحله در کدام مرحله حکم و قضیه ی مثلا ( این یک سیاهی است ) رخ داده ؟ آیا مثلا در همان نخستین بار که مثلا چشمشان یا چشممان افتاد به چیزی ؟ یا در مرحله ی حس ووو ؟
خب روشن است که این دو پرسش فقط برای مثلا دانشمند مسلمان و دیندار مطرح نیست ، و فقط دانشجوی مسلمان و دیندار هم از خود نمی پرسد ، ولی اگر پرسش این باشد که آیا نمی داند که خدا می بیند یا آیا نمی دانم که خدا می بیند ؟ این مسئله پس از اینست که بدانند یا بدانیم که خدایی هست !
هرچند بنده می خواهم مسئله را اینگونه مطرح کنم که آیا نمی دانند یا نمی دانیم که خود می بینیم ؟ بلکه می خواهم این پرسش را داشته باشم که وقتی مثلا بقول مرحوم علامه که بعنوان مثال ایشان را عرض کردم وگرنه هرآنکه بگوید : " برای نخستین بار که مثلا چشم ما افتاد به ... " چیزی ، آیا می دانیم که چشم ما افتاد ؟
خب آیا مثلا چشم ما می داند ؟ یا حسش بینایی ؟ یا بقول مرحوم علامه در مرحله ی بعدی ادراک یا دریافت یعنی تجرید کننده از حس ؟ و یا در مرحله ی پایان کاری که ایشان دارند یعنی بایگانی و نهایتش هم یادآوری ؟
حالا بماند که با توضیحاتی که مرحوم مطهری در پاورقی فرمایشات مرحوم علامه دارند حرف حرفی است که امروزه در نطق منطق جدید هم آمده ، یعنی منطق قدیم ایشان هم حرفش اینست که ما فاقد ذهنیم و این حرف همان حرفی است که امروزه در منطق جدید به این شکل می گوید که : ما مجموعه ی جامع نداریم ، پس مجموعه ای داریم که صفر ، خالی و یا تهی است و از آن تعبیر به صفریک می کند ، یعنی حالا که مجموعه ی جامع ، مثلا اینکه گفته شود : الله احد ، الله الصمد نداریم ! چرا که با تناقض راسلی روبروست ، ولی می توان مجموعه ای داشت , یعنی یک مجموعه داشت که تهی باشد و با تناقضی هم روبرو نشود ! بعبارت منطق قدیمش به اصطلاح ذهنی صفر کیلومتر بلکه بقول مثلا مرحوم مطهری : فاقد ذهن !
که خب با این پرسشی هم روبرو نیست که آیا می داند ؟ که مثلا چشم افتاد به ... ! بلکه این چیه ذهن و دستگاه ادراکی و حتی بقول مرحوم علامه بایگانی و یا حافظه ی ما بعد از افتادن مثلا چشم ما به چیزی شکل می گیرد و برای نخستین بار مثلا قضیه ی ایجابی : " این یک سیاهی است " به آن سپرده شد و بار دوم هم پس از بازهم قضیه ی ایجابی مثلا " این یک سفیدی است " ، حالا زیر مجموعه ی اولی ؟ یا آن تحت این ؟ و یا کفو آن در کنارش ؟ را هم در حافظه داریم و ایندو حالا در مقایسه با هم مثل آن نیست که سیاهی سیاهی بود و سفیدی هم سفیدی ، بلکه بشکل سلبی است ، یعنی سیاهی سفیدی نیست و سفیدی هم سیاهی و اینگونه بود که علم یا دانش آغاز شد ! مثل دو رقمی صفریک منطق جدید ، با این فرق که در نطق با هم این تفاوت را دارند که آن می گوید : " یک صفر " و این : " صفر یک " را بجای آن می گوید ، ولی در واقع معنی هر دو گویش ایندو یکیست ، هردو حرف از حافظه ای تهی می زنند که مثلا نمی داند که می بیند !؟
ببخشید که اگر کمی طولانی شده باشد و از حوصله خارج ، تا فرصتی دیگر ان شاءالله فعلا خدانگهدار ، پیش از خدا حافظی یادآور این فرمایش آقا اباعبدالله الحیسن علیه السلام باشم که اگر خدا نداریم خودی که داریم که زیر سوال می رود !؟ به تعبیر آقا : اگر دین نداریم آزادگی چطور ؟
با آرزوی جمعه ی ظهور برایتان