سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

بإسم خدا ...   

وَیلٌ یوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ (49) فَبِأَی حَدِیثٍ بَعْدَهُ یؤْمِنُونَ (50)

بِسْمِ اللَّهِ ... ، ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِیدِ ، ... .

سلام علیکم

اول اجازه بفرمایید تولد آقا امام محمد بن علی بن موسی علیه السلام را که پیشرو داریم تبریک عرض کنم ، چراکه آدمیزاد است و از فردایش کی خبر دارد ؟ حتی امامان ما هم یکی پس از دیگری از این دنیا رخت بربسته اند و فقط یکی باقیمانده . 

ایشان ، آقا جواد الائمه علیه السلام را عرض می کنم ، نه تنها از ده امام معصومی هستند که بعد پیامبر یک روز هم اجازه ی مدیریت شهری هم به ایشان داده نشد ، البته اگر نه تنها به آقا امام حسن بن علی بن ابیطالب علیه السلام ، بلکه به پدرشان هم اجازه داده شده باشد که مدیریت کنند ، بلکه به امام نهم کمتر از ده امام دیگرهم اجازه ی زندگی در این دنیا داده اند ، البته اگر بقیة الله از چشم تکذیب کنندگانش پنهان نمی شد و خوانده می شد و ...

خب تا کجا خوانده بودیم ؟ رسیده بودیم به من و من دانش آموز ثلث سوم کلاس چهارم ابتدایی در پادگانی که خانه برای من در آن نوشته شده بود ولی مدرسه نوشته نشده بود ، چه رسد به مسجد که گفتیم مهندسان امروزی ما هم آنرا برای دانش آموزان خود نمی نویسند و نمونه ای هم بعنوان مثال نام برده شد .  

ث – نقشه ی شهر : زبانی و مکانی                              

1 – نقشه های بشری :

یکی همان نقشه پادگانی که آمریکایی ها برای ما ایرانی ها نوشته بودند ، در حالیکه دوره آموزشی شش ساله دبستان شاهنشاهی خوانده شده از نقشه ی آموزشی آمریکایی بود ، همانطور که بعد دوره ی ابتدایی ، راهنمایی و دبیرستان از نقشه ی آموزشی فرانسه خوانده شده بود که ولیعهدشاه دانش آموز شد درکشور شاهنشاهی نوشته شود ، و بعد انقلاب هم بقوت خود باقی ماند !

این اختصاص به خواندن و نوشتن نقشه ی آموزشی ما نداشت ، نقشه های جامع ترش هم همینگونه بوده ، نمونه اش نقشه ی مسکن مهرهایی که در نوشته ی قبلی بعنوان نمونه گفته شد ، که در آنها مدرسه هم نوشته نشده بود برای من دانش آموزش ، چه رسد به مسجد من مسلمانش ، چرا؟ برای اینکه برمی گردد به خواندن و نوشتن من ! و نقشه ی من !

حالا شاید یکی ، حالا خانم یا آقا ، بگوید : آقا شهرک ولیعصر که در نوشته ی قبلی گفتی مثل مدینه که گفتی یک مسجد ندارد ؟

و مانند این هرچه بفرمایید ، فقط بزبان فارسی باشد که بخوانم ، تا بعد ببینم به مدینة النبی می ماند ؟ یا به بشری و مثل همان نقشه آموزشی آمریکایی و فرانسوی و ... ؟

امابعد :

همین دیروز پریروز بگومگویی داشتیم با جماعت خودمان ایران ، معرف حضور که هست ، زینب کبری ابوی مرحوم خودمان ، همشیره ی بزرگوارمان را عرض می کنم که جای مادر خدا بیامرزمان است الان ، نشانی ما را می خواست که بیاید خانه ی ما ، چراکه از همان شهرک ولیعصر که از سنگکاریمان در آنجا گفتم ، نقل مکان کرده ایم و نه تنها شهرداری ، بلکه همان مسجدش هم خبردار نشد که روز بود یا شبانه از محدوده ی آن خارج شدیم ! چراکه در نقشه اش نوشته نشده بودیم !

در محل جدید هم از وردمان مسجد وشهرداری خبردار نشدند ، چراکه در نقشه ی اینجا هم نوشته نشده بودیم ! چه رسد به خواهرمان که خبر داشته باشد ، این بود نقشه ما را جویا شد ؟

 داستان کشتی نوح را دربگومگویمان داشتیم ، که کشتی حافظه ی ماست و وارداتش ، مثلا از چشم و حس و دلمان به آن که صد در صدش این سه نیست  ، که نهایتش دلخواه باشد و دلخواه یعنی من ! هنوز قابل بازبینی هست ، قابل تفکر است و هنوز هم صد در صد نیست برای بازگرداندن امانتی به حافظه ، دستکم یک رای هنوز کم دارد ، به تایید عقل که رسید آنوقت می شود تازه اول ماجر !

این را کجا بگذارد من ؟ در کجای نقشه من ؟ به چه عنوان ؟ بعنوان من ؟ و من یعنی این ؟

مگر من بقولی تهی است ؟ یا بقول دیگری فاقد نوشته ای ؟ و بی نقشه ؟

وبقول آقا امام سجاد علیه السلام چراگاه وارداتش ؟ و این نخستین چریدنی در آن ؟ کدام آن ؟ من ؟ تهی ؟ فاقد من ؟

یا تازه وارد در من وارد شود ؟ نوشته شود در من ؟ در نوشته ی من ! در نقشه ی من ! که خواندنیست و بعد نوشتنی ، نه خوانده شده تهی ، فاقد چیزی و هرتناقض نمایی برای نوشتن در آن و چریدن در آن ، در من ! و من منی خالی و پرنشدنی تا دلش بخواهد ، انفجار اطلاعات کیلویی چند ؟ در برابر این من سیری ناپذیر ! هل من مزید !

گوشی دستت هست ایران من ؟خواهر من ؟ مادر من ؟ من سپرده در من ! حالا مثل حسین و زینب چشم در چشم نه ، گوش بگوش . 

یا جواد الائمه ! بی نیاز از همبازی ، همکلاسی ووو

2 – نقشه ی من بشری مثل شما :

بازهم شاید یکی بگوید مثلا : آقا تویِ سنگکار را چه به مهندسی و نقشه و اینا ؟ خب حرف حساب جواب ندارد .

یک زمانی که بعد انقلاب بود ولی همین شهرک ولیعصر هنوز وارد نقشه ی شهر خوی نشده بود که به ما گفتند از خوی برویم به یکی از بخشهای نوشته شده در نقشه ی خوی ، بعد هم گفتند برو یم حسن کندی در نقشه ی شهرستان پلدشت ، و آخرش گفتند بجز استانهای آذر بایجان غربی و شرقی ، و کردستان هر استانی می خواهیم برویم ، که ما نه مثل ایندفعه شبانه از خوی درآمدیم ، بلکه روز روشن و پیش چشمهایی که می دیدند نقل مکان کردیم قم که ابوی مرحوم ما ساکن آنجا بود .

هفده سال در مدرسه شهید سید مصطفی خمینی شاه ابراهیم قم آموزگاری کردیم و بعد زمان جناب خاتمی با بیست و هفت سال سابقه بازخرید شدیم و برگشتیم خوی که وطنمان بود .

در این مدت که قم بودیم دانشگاهی قبول شدیم و در هفته یکی دو روزی می رفتیم تهران و برمی گشتیم ، تا اینکه در جلسه ای فرهنگیان بنده و چهار نفر دیگر را بعنوان هیئت مدیره ی مسکن انتخاب کردند ، و بنده مدیریت مجتمع مسکونی فرهنگیان را از هیئت مدیره ی قبلی بدست گرفتم و در آغاز کار با ایراد نقشه روبرو شدیم که عرض کوچه ها کم بود ، به مدیریت قبلی مراجعه کردیم گفتند شرکتی بنام آتک کشیده ببرید اصلاح کند ، پنج میلیون آن زمان گرفته بود و برای اصلاح دو میلیون خواست و بنده هم که مثل قبلی ها نبودم از این پولها بدهم .

رفتیم شهرداری قم و با مهندس فنی در میان گذاشتیم گفت صدوپنجاه هزار تومان می گیرد اصلاح می کند ، طبق قرار داد یک سوم دادیم مشغول شدند ، بنده هم هر روز سر می زدم و با چشم هم می خواندم کارشان را ، نقشه تمام شده و امضاء شده گرفتیم ، در همان نگاه اول دیدم یک اشکال دارد ، مثلا یک خانه راه ورودی نداشت ، مهندس فورا یک کوچه ی چهارمتری کشید و راه داد ! گفتم می شود من یک نقشه بکشم و او امضاء کند ؟ تا یک سوم آخر را پرداخت کنیم ؟ آخه نقشه با سواد خواندن نوشتن من ایراد داشت ، هرچند ایراد قانونی نداشت !

ناراحت شد ، هم برای بقیه ی دستمزدش و هم چون در ایتالیا مهندسی خوانده بود و حالا یک معلم ابتدایی می خواست از او بهتر نقشه بکشد ، رهایش کردم و رفتم خانه و با ابزار ابتدایی مشغول شدم ، خب کار سنگین بود و زمانبر ، آخرش تمام شد و ...

یکسال بعد برای اتصال فاضلاب مجتمع مسکونی ما که آنرا تکمیل کرده بودم و کار می کرد ، با فاضلاب قم که در حال اجرای عملیات بود به شهرداری قم دعوت شده بودیم که نقشه ی مجتمع را خواستند روی میز باز کنم تا برای هماهنگی با فاضلاب قم مطالعه بشه ، خدا حفظشان کند آقای پیروی شهردار را دیدم که خم شده بود روی نقشه یک کم هم بیشتر جلو رفت و یکباره گفت این ا ع ی که طراح و امضاء کننده ی نقشه است کیه ؟ یک لحظه به امضایم دقت کرد که با نام و فامیل امضاء می کردم و با تعجب گفت : نه ! گفتم آره ...

در مسکن و شهر سازی تهران هم که رفته بودیم بقدری نقشه چشمشان گرفت که دقت نکردند در طراح آن و فقط نشانیش را از ما می خواستند که ماهم عمرا آنجا می توانستیم به ایشان خود را لو بدهیم ، مهرش کردند و برگشتیم ، بدهی بناحق خود را به مهندس ایتالیایی هم دادیم که یک وقت در کارهای ما باشهرداری کاری نکند .  

که کردند ، البته نه ایشان ، و نگذاشتند به ساخت و ساز آنجا ادامه بدهم خصوصا به آن که نقشه با محوریت آن کشیده شده بود و نشد آنرا باز بانقشه ی خود بسازم و ...

 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :283
بازدید دیروز :649
کل بازدید : 1353258
کل یاداشته ها : 1763


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ