سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیدایش پدیده 16 :

سلام علیکم ، عصر بخیر

... ، قُمِ اللَّیلَ إِلَّا قَلِیلًا ، نِصْفَهُ أَو ... .

ساعت فکر و اندیشه :

از فرصت دست داده ی بعد از ظهر امروز گفتم استفاده کنم و یکی دو نکته رو در رابطه با حرفی که دیشب زدم براتون بگم ، یعنی همون که گفتم ، در اینجا بگم .

... إسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، حم ، تَنْزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ ، إِنَّ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآیاتٍ لِ ... ، ... ، فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَرَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ، وَلَهُ الْکِبْرِیاءُ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ .

اصلاحیه :

اول اینکه شاید به نقل از امام علی علیه السلام گفته باشم بهترین تفریح ورزشه ، البته هرچند ورزش یه کاره و همشم بدنی نیس ، ولی فرمایش امام علیه السلام اینه که بهترین تفریح کاره ، حالا چه کار بدنی و چه کار دینی ، البته با پیشنویسی که از پیامبر نقلشو پیشتر در اینجا داشتم ، که فرموده اند : العلم علمان ، علم الابدان و علم الادیان .

چراکه نه تنها پدیده کار ، چه کار بدنی و چه کار فکری ، که بقول برادر استاد حسن رحیم پور ازغدی : بعضیا حاضرن ساعتها " بیل بزنن " ولی ساعتی کار فکری نداشته باشن ، بلکه پیشنویس و سرنوشت : " بهترین تفریح کار" با اونکه شاید " بهترین تفریح ورزش" گفته شده باشم فرق داره .  

اما بعد :

ساعت علم و دانش : 

 ... : اطلبوا العلم من المهد الی اللحد .  

یادمون نره که گزینه ی پدیده ای به اسم و نام فوتبال بعنوان مثال روی میز پیشنویس گفته شد ، حالا با پیشنویس دانششم بعنوان مثاله ، و همونطور که دیشب گفته شد لازم نیس که به دلخواه منم باشه ، و جام جهانیشم اونی که دل من می خواد ببره ، و ببره به خونش ، به مهدش ، مثل مهد فوتبال که جام بیستم رفت به اونجا ، البته اروپا ، چراکه مهد مهدش از دور مقدماتیشم بالا نیومد .

البته من کارشناس پدیده ای بنام فوتبال نیستم که از مهد و لحدش خبر دقیقی داشته باشم ، بعبارت دیگه از متن پینویس و سرنوشتش دقیقا خبر داشته باشم ، چیزی که هر پدیده ای داره ، چراکه پدیده یعنی همین دیگه ، که مثل همون ماهی که در آسمون پیدا شد ، و یواش یواش ، کم کم و به تدریج داره به همون شکل اولش در میاد ، البته بقول امام علی علیه السلام متقارنش ، هر چی که پیدا میشه ، نه تنها در بیرون برا چشم ، گوش و دیگر اعضای بدنمون ، بلکه در درون برای فقط حسم که داشته باشن اعضای بدنمون ، فقط پیشنویس نداره ، سرنوشتم داره ، سرنوشتی معلوم و دانسته شده ، و بقول امام مقرون به پیشنویسش .

بعبارت دیگه بستگی داره به پیشنویسش ، بازم بعنوان مثال اگر پیشنویس مثلا علم و دانش :"تصور و تصدیق" باشه ، یا بقولی دیگر فقط باب :"تصدیق" باشه و یا اصلا همون که چشم ، گوش و دیگر اعضای حسی ، مهد علم و دانش باشه و لحدشم حواس ، ووو ، هرکدام نه تنها حیات و ممات ، زندگی و مرگ ، بلکه یادمانشونم فرق داره ، در بازنگری پیشنویس ! حالا مهد و لحد ساعت بعد اونم بمونه ، ساعت بعد ذکر و یادآوری رو میگم ، بعد یاد آوری این پیشنویسا رو میگم ، اگه یادمون مونده باشه و بقول راهنمایی رانندگی امروزا با جرثقیل به پارکینگ منتقل نشده باشه ، وقتی که گوینده یا نویسنده اش سر حرف و نوشته اش پیدا نباشه ! با حرف ، سخنرانیش و نوشته اش نباشه ! در حالیکه بقول امام از حرف و نوشته اش پیداس کیه ! 

مثالی دیگه : 

خب ، پس مانعی نداره که شما دوتا توخونه ، یا یکی مثل شما در چهاردیوارخونه ی ما ایران ، ووو ، دلتون بخواد مثال دیگه ای بزنین ، حالا بهرمناسبتی ، مثل مناسبت شبهای فوتبالی که پشت سر گذاشتیم ، حالا با پیشنویس و سرنوشتشم کار ندارم ، همینکه پیدیده ای باشه کافیست ، بیرونی و درونیشم برام فرقی نداره ، که در چهاردیواری خونه باشه یا بیرونش .

گزینه ی جنگیم باشه مانعی نداره ! هوایی و زمینیم باشه فرقی نداره ، فقط کافیه پیدا باشه و ناپیدا نباشه ، مثل گزینه ی نظامی بعضیا که یه راهنمایی رانندگی می خواد که گزینه های بی صاحبشونو بفرسته به پارکینگ ، مثل گزینه ی نظامی اونایی که پیاده نظامشونو با لباس داعشم پیداس ، که از قضا بی مناسبت با شبهای قدری که پیش رو داریم هم نیس ، و سواره نظامشونم با لباس جعلی پیداس .

پس هر گزینه ای باشه کافیه روی میز پیدا باشه ، نه میز ناپیدا ، چه رو میز چشم و گوش و دیگر اعضای حسی بدن و چه مابعدش ، ولو اینکه میزم فقط میز حس باشه ، چراکه فقط کافیس که قابل بازنگری باشه ! همین . 

ولو اینکه بقول راهنمایی رانندگی هم بی صاحاب و هم بی سرنشینش با جرثقیل به پارکینگ فرستاده شده باشه تا ... 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، حم ، تَنْزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ ، مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمًّى ... .  


  

روز تولد مادر :

سلام علیکم

اول خوش آمد بگم به مادر بعد بریم دنبال حرفی که در این فرصت می خوایم بگیم ! چرا ؟ حالا میگم .

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، المر تِلْکَ آیاتُ الْکِتَابِ وَالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیکَ ... 

 پدیده :

تا یادم نرفته اینم بگم بعد بریم !؟ مادر گفت : کرایه ی اتوبوسا رو زیاد کردن ، پرسیدم : "ملایم" ؟ یه چیزی گفت در حدود یک سوم قبلی ، حالا این : "اصلاح قیمت" چقدر در یارانه ی قبلی اصلاح خواهد شد ؟ بقول برگردون آقای معزی : "وای برای ... " . 

وقتی که صدام کرد برم نماز مغربو بخونیمم پرسیدم : "داخل شهری چطور؟" گفت : رفتنی سه هزار و پونصد تومن دادیم ، برگشتنی پنج هزار تومان ، یعنی همون مسیر رفتو ، البته اینم اضافه کرد که به شهر مادر بزرگ که رسیدن پول کرایه سواری رو به راننده ندادن ، یعنی یه جایی تو ترمینال بود به اونجا دادن ، برا اینکه از مسافرا اضافی نگیرن . 

چی میگم ؟ از یه پدیده ی بقول تبلیغات تلویزیون :"رویایی" و در مثلا "کیش" نمی گم که نه تنها اون زن زابلی که در کتاب جمع آوری شده ی "اقتصاداسلامی" استاد شهید اومده ، بلکه مانند ماها هم اگر نگیم محاله برامون دیدنش ، تازه اگه هم پدید اومدنی باشه برامون زیاد برامون دیدنی نیست که اینهمه برای پدید اومدنش تبلیغ میشه و "رویایی" نامیده میشه و که ...

تولید مثل :  

البته اینم بگم ، با اینکه مادربا اومدنش تلویزیونو قرق کرد ، ولی الان که دیدم داره سریال "خط" و نگا میکنه باهاش نشستم نگاه کردم ،  اونجاش که مادر از دخترش پرسید : چرا اوناکه می فهمن "می فهمن !" ؟ یاد یکی از پدیده هایی افتادم که در نوشته ی " روز تولد " ، نوشته ی قبلی براتون پدید آوردم ، آخه سریال اینو گفت : " چرا اونایی که می فهمن عذاب میکشن ؟ " . 

چراکه نه تنها پدیده ی : " نخستین بار که چشم ما افتاد به اندام جهان خارج ... "! یا بقول مقام معظم رهبری در سخنرانی روز اول امسال : "بیرون" ، حالا "کلیشه" ای یا " رویایی " چه غربی و چه شرقی آن ، و یا بقول یکی از کارتون خوابای همون سریال "آرزو" و یا بقول دیگری "هدف" ، ووو ؟ بلکه پدیده : " مادر" م را در آن خوشامدگویی کردیم ! 

چراکه نشانی ایندو پدیده فقط در بیرون نیست ، خوشامدگویی در: " درون " م داره ، مثل پدید آمدن آندو در من هم ، که گفتم : حالا کوتا قد مادر ؟ 

اینم بگم و برم شام بخورم که مادر صدا ... ، خوشامد به پدیده هایی نه تنها مثل آدم ، نوح ، عیسی ، موسی و ابراهیم ، و حتی به محمد ، علی ، حسن و حتی حسینم می توان گفت ، مثل حواس پنجگانه ، با قلب و دل ، ذکر و یاد ، فکر و اندیشه و حتی عقل و خرد ، ولی مادرو با چی ؟ جز در سایه ی خدا ؟ با مثل روح و جانی که در ما دمیده ؟ در حافظه ؟ برای تولید مثل مادر ؟ 

حالا کو تا حافظه !؟ ما هنوز اندر خم افتادن چشم به بیرون هستیم و نهایتش یه چیزی در بینایی ما پدید اومد و اونم برای نخستین بار ! جز این نارل شده برایمان از جهان بیرون ؟ حالا در کجا ؟ بمونه کلیشه ای ذهن ... اومدم ، برم تا مادر محسن ...  

 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :463
بازدید دیروز :501
کل بازدید : 1311263
کل یاداشته ها : 1756


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ