سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرزمین مادری :

سلام علیکم

... هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ ، ذُو الْعَرْشِ الْمَجِیدُ ، ... .

اشاره :

با سلام مجدد به امام هشتم ، آقا عالم ال محمد علیه السلام (پ) .

خب ، یکی از خلیفه زاده های اون خلیفه ی عباسی که در نوشته قبلی گفتمم ، مثل پدرش گفته که حتی خلافتم خواستم به علی بن موسی بدم ! ولی قبول نکرد !

حالا بمونه که خلیفه زاده ، یا بقول مثلا سریال افسانه ی جومونگ :"شاهراده" یا امپراطور زاده ی بغداد نشینو که برادرش بود کشت ! و خلافتو بدست گرفت ، و گیریم که ارث پدریشم باشه ! خلافتو میگم ! خب چرا به دیگری ببخشه ! یا واگذار کنه !؟

و چرا به علی بن موسی !؟ و امام هشتم شیعیان !؟ خب به یکی دیگه ببخشه ، یا واگذار کنه !؟ اگه حرف از بخشش یا واگذاریه و یا ... !؟

حالا بمونه که گفته خواستم خلافتو بدم ! و بعد پاسخ امام علیه السلام ، مثل پدرش دیده که اگه خلافتیم داشته باشه تحت خلافتی مثل سرزمین مادری امامه ! مثل سرزمین مادریش ، که ایرانی بود !

سرزمین مادری 2 :

سرزمین مادری ما بنی آدما یکیه ! البته نه علمی اون ! به روایت تاریخ علمی که قبلا به نقل از مرحوم علامه محمد تقی جعفری گفتم ، که گفته گویا از مثلا یونان باستان تا عصر حاضر ، این وسط هیچ اتفاق علمی در مثلا مدینة النبی رخ نداده !

ولی هرکدوم از ما هم یه سرزمین مادری داریم ، حالا یکی مثل ما سرزمین مادریش ایرانه ، یکیم مثلا مانند رییس جمهور آمریکا سرزمین مادریش آمریکاس ، قاره ی آمریکا و حتی شمالی اونم نه ها !

بحث من اینو اینا نیست ! بحث از چیه !؟ برا طرحش بد نیست یه نگاهی به خبری که تلویزیون داشت بیندازیم ، اونم از جایگاه امنیت ملی ، که گفته شده باشه : این مادرا که آمریکا میگه ، و یکیشم بعنوان مثال :"مادر بمبها" نامبرد ، هیچ تاثیری نداشته و نخواهد داشت برا مای ... !

کدوم ما !؟ که امروز مادرشو آمریکا نداشته باشه ! و در ثانی سرزمین مادری (پ4) ما هم تحت اون نباشه !؟

بعنوان مثال دانش اقتصادی ما (پ5) دانشی مستقل از دانش اقتصادی دنیاس ! آیا مثلا در دانشگاهای ما اگه نگیم مقلّد ، مرجعی تحت مرجعیت جهانی نیستیم !

اصلا شمای امنیت ملی ما ! بگو تو چی دنیا سرزمین مادری ماست !؟ و تو چی دنیا سرزمین مادری آمریکا نیست !؟ و در ثانی هم سرزمین مادری ما ، مثل خلافت اون خلیفه زاده که داشته باشیم ، دومیه ! یا سرزمین مادری آمریکا دومی ماست !؟

 

پ – خب قبلا گفتم که شیعه ی هشت امامی نداریم و شیعه هشت امامی دوازده امامیم هست .

و هفت امامیا حرفشون مثل حرف همون خانم کارشناس برنامه ی شبکه آموزش سیمای جمهوری اسلامی ایرانه که گفت سرزمین دیگری رو ولش ، حالا اونجا هم سرزمینی :"عاطفی و عقلی" داره !؟ و :"به تعبیر معروف " دو دوتا چهارتاشم ، هرکدومشونم :"موجود و مطلوب" داره !؟ مثل :"داده" ی خانم کارشناس !؟ یا مثل سرزمین خانم مجری برنامه !؟ بمونه !

مگه اینکه عجایب :"هفتگانه" ، یا بقولی دیگه :"هفت شهر " مثلا خانم مجری رو خانم کارشناس داره میگه !؟ حالا با گردش مثلا عاطفی !؟ یا عقلی !؟ موجود !؟ یا مطلوبش !؟ بمونه ! و یا اینکه خانم مجری رو دعوت به سرزمین خودش کرده و داره راهنمایی میکنه ، مثلا اینجا موجود عاطفیه ، یا عاطفیه موجوده ، و مطلوب ... ! حالا مطلوب من کارشناس !؟ یا گردشگر : ولش ! بمونه !

ولی گردشگر مثلا عاطفی !؟ یا عقلی !؟ حالا هردوش !؟ بمونه ! که ایندو رو !؟ (پ2) یا یکی از ایندو رو برا گردش در سرزمین خانم کارشناس ، که اگه "به تعبیر معروف" نخورده نون گندم ، گردشی در سرزمین خانم مجری که داشته ! چی !؟

نه با یکی از عجایب ، شهر ووو ی هفتگانه ی خودش ! بلکه در کدوم یک هفتگانه ی متقابل !؟ م کمثل خودش نه ! یکی از دوگانه ی ایشونم ! دو دوتا چهار تاشم بمونه ! و ...

پ2 – مثل دو دویی های دیگه ، مثلا بقول استاد شهید مرتضی مطهری ، که به ابدای معلم ثانی باب علم یا دانش شد و حالا بقول استاد شهیدم ابواب علوم یا دانشها هم باشه و اختصاص به علم یا دانش خاصی نداشته باشه ، بلکه به تعبیر معروف :

العلم ، ... .

یعنی دانش ، اگه همراه با اذعان به نسبت باشه تصدیقه ، والا (پ3) تصوره .

پ3 – وان لم یکن اذعان ...

و اگه همراه با اذعان به نسبت چی !؟ نباشه !

خب ! چی باشه !؟ خب مثلا تصور ، خب در سرزمین خانم کارشناس چی باشه !؟ خب یکی از دو دویی ایشون دیگه ! حالا عاطفی !؟ یا عقلی !؟ موجود یا مطلوب !؟ فقط خدا کنه که :"معدوم" نداشته باشن هیچکومشون !

خصوصا در سرزمین خانم مجری ! که سر زمینو آب و جارو کرده باشه برا :"ورود" داده ! ی خانم کارشناس !

بعبارت دیگه سرزمینشو واگذار کنه به خانم کارشناس ، مثل واگذاری به معلم ثانی ! بقول استاد شهید ! و تقسم سرزمین به : تصور و تصدیق ، معرفت و حجت و یا :"به تعبیر معروف !" خانم کارشناس : عاطفه و عقل ، مثلا .

پ4 – اونم در عصر مثلا :"دیتا سنتر" ، که حرف از مدیریت هر سرزمین مادری داره !

حالا کاری ندارم که مثلا اون خلیفه زاده : داره !

مگه اینکه سرزمین مادریمونو براش چی !؟ گفتم که : آب و جارو کرده باشیم !

پ5 – اونم در حالیکه رویارویی ، یا بقولی جنگ اقتصادی و در ثانیم اقتصاد علمیم داشته باشیم ! 


  

پیدایش 2 (قسمت چهارم) :

... ، یا أَیهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ ... ، ... ، هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ ، ... .

سلام علیکم ، شب بخیر

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، یا أَیهَا النَّبِی اتَّقِ اللَّهَ ... إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا ، ... ، النَّبِی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ... ، وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنْکَ وَمِنْ نُوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى ابْنِ مَرْیمَ ... ، لِیسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ  ... .

مدیریت ارتباطات :

صبح یادم رفت ، شایدم برا اینکه گیر آقا پلیسه نیفتیم و بقولی ازمون مدارک نخواد ، فرصت نشد که بگم شما تنتون سالم باشه و کامپیوترو اشغال کنین بهتر از اینه که حال و حوصله ی کامپیوترو نداشته باشین و در این حال به من فرصت دست بده .

خصوصا وقتی به دکتر و درمانگاهی هم نتونید برید ! در حالیکه برا بعضیا نه تنها یه بیمارستان به جنب و جوش میفته ، و نه تنها دکترا و متخصصای درجه یکم براش دستبکار میشن ، بلکه گویا مملکتم تعطیل رسمی شده و مسئولین مملکتم مثل فک و فامیل و آشنایای اونا هستن و ملاقاتشون میرن ، تازه رسانه های ارتباط جمعی و خصوصا صدا و سیما هم  اینارو پخش کنن و اونم  نه فقط بحسب شغل ، بلکه ... ، تازه نه فقط گوش بخبر داد و تصاویرشم دید ، بلکه ... ، تازه از مریضی خودتم نه تنها بگی ! بلکه یادت بره !

خب بله ، برا مثلا مردم غزه چرا ، ولی اینهمه تفاوت میان دو مریض ؟! دو نیازمند به درمان ؟! یاد سریال امام علی افتادم ، البته یادم نمیاد تو اون در بستر بودن امام و براش غذا آوردن و اینکه برا قاتلشم ببرن رو دیده باشم !

وقت نماز مغرب گذشت و بقول آقا امام رضا علیه السلام ستاره ها دراومد ، ان شاءالله بعد نماز 

پیامبر اکرم صل الله علیه و اله وسلم فرموده : انُ (ی) تارک فی (کم) الثقلین ، کتاب الله و عترت (ی) .

و فرموده : (انا) مدینة العلم و (علی) بابها .

دیروز عصر برنامه ی رهیافت شبکه ی چهار سیما رو نیگا می کردم ، یاد آقا پلیسه افتادم و مدارک خواهیش ، کارشناس محترم برنامه در میان مدارکی که می خواست به یه مدرکی هم اشاره کرد ، با انگشت اشاره ! آخه از مدارک دیگه فقط نامبرد ! که گرفتنی بودن ولی اون یکی داشتنی ، مثل اعضای حسی حواس ، قلب ، حافظه ، یادآوری ، فکر و عقل نشون داده شده ، یا نزولیش عقل فکر ، ذکر ، حفظ ، قلب ، حس و عضو بدنی که نشون داده شد با انگشت . 

یاد کارشناس دیگه ی همین شبکه در عصر روز آخر ماه مبارک افتادم ، که در پاسخ پرسشی گفت ، در جهانی شدن ، در جهان مدرن و پست مدرن ، مردم بعنوان مثال  نونشونم از حکومت می خوان ، مثل گذشته نیست ، مثلا شاه کاری به این نداشت که مردم بیکارن .  

بعنوان مثال گفت امروزه مردم  امر آموزش و پرورش رو به حکومت واگذار می کنن ، نقش مردم ، مثلا خانواده رفته رفته کمتر میشه ، مثل پرداختن به همون مطلبی که نیاز به مدرک داره و یکی از مدارک قابل اشاره با انگشت اشاره بود . 

بعبارت دقیقش نقش (من) ، (شما) رفته رفته کم میشه ، حتی بدن قابل اشاره ما هم ، در حالیکه اگه نگیم مدیریت ارتباط با جهان مدرن و حتی پست مدرنو هم داراست ، خب با چی می دیدم و می شنیدم فرمایشات این کارشناسای محترمو ؟ وسیله ی ارتباط ما با دنیای بیرون چیه ؟ دنیای بیرون از چه دری می خواد وارد درون ما بشه ؟

نه اینکه ما مثل بعضیا " دیوار " کشیده باشیم ، و یا "ایست بازرسی " گذاشته باشیم  ، و یا " موانع " و "دست انداز" ایجاد کرده باشیم ، ووو ، بلکه ورودی دنیای بیرون به درون ما چیه ؟ حالا به مدیریت کی ؟ بمونه . 


  

سرپرست ...

بسم ...

سلام علیکم

تَبَارَکَ الَّذِی بِ ...

اشاره :

اول خسته نباشید ، ببخشید نباشیم بگم ، روز اول کاریمونو ، که یکیمون بعدظهرشو رفت باشگاه و منم گفتم حالا که بیکارم کمی حرف بزنم براتون ، که هروقت فرصت دست داد بخونین ، از چی ؟ خب بله پرسش خوبیه ، البته بعد اینکه پرسشمون این باشه ، و مثلا برا چی ؟ نباشه ، که گفتم ، بیکار بودم بعدظهری گفتم از فرصت استفاده کنم . 

عزم مدیریت :

مدیریت فرهنگی :

فرهنگ پسین : 

خب یکی رفت باشگاه ، دوتا دیگه هم تو خونه مشغول کارند ، و خلاصه همه مشغول کار و اونوقت من بیکار ؟ اونم من پدر ؟ و سرپرست خانوار ؟ خب یکی رفت باشگاه ، دوتا دیگه هم تو خونه مشغول کارند ، و خلاصه همه مشغول کار و اونوقت من بیکار ؟ اونم من پدر ؟ و سرپرست خانوار ؟ که با هدفمندی یارانه ها این اسم من شد در فرهنگ ما ، که تو خونه بنام پدر بود . 

خب مانعی نداره ، البته اگه معناش همون معنای پیشین باشه ، مانند مثلا امام ، سپس مدیر که معناش همون امام باشه و وقتی گفته میشه مدیریت معناش همون امامت باشه . 

یا حتی به یه معنی از معنای پیشین باشه ، مانند مثلا همون امام و مدیر ، که معنای مدیرم به یه معنی از معنای امام اشاره داشته باشه و نه همش . 

حالا نمی گیم ، ببخشین نمی گم که می خواد اسم پدرو بگیره و جاش سرپرستو بده ، که معنای پدر که نده ، ولو معنایی از اونو . 

ولی اگه معنایی علاوه بر معنی من به اسم پدر باشه اونوقت با پیشین فرق داره و منو بفکر این میندازه که آیا من پدر سرپرست بودم ؟! نه اینکه بعدش خواهم بود ، که پیش از این نبودم ، یا اگه بودم من پدر خبر نداشت که بود ، و حالا می خوام بشم ، چراکه می خوان بشم ! کی ؟ خب هدفمند کننده ی یارانه دیگه ! 

السلام علیک یا اباعبدالله ... 

حالا نمی گیم ، ببخشین نمی گم که می خواد اسم پدرو بگیره و جاش سرپرستو بده ، که معنای پدر که نده ، ولو معنایی از اونو .

یادم میاد اول جنگ که هواپیماهای عراقی اومدن تا تهرانم ، بقول ما پدر انقلاب ، حالا انقلاب اقتصادی و فرهنگی یا بقول مقام معظم رهبری اول فرهنگی ، گفت ، به خانواده یا خانوارش ، یه چیزی انداختنو در رفتن ... 

السلام علیک یا سجاد ال محمد صل الله علیه و اله و سلم ، یا علی بن الحسین علیه السلام 

خب نماز مغربو به افق خودمون خوندیم ، بنام عبد یا بقول خودمون بنده ، شکر خدا ، نه بنام بنده ی ناشکر مغضوب و ضال ، ان شاءالله بقول آقا امام علی علیه السلام هنوز مسموع نباشد از خدا ، پیامبر و نقلش ، که تو پرانتز در بحث قبلی گفتم ، بلکه مطبوع شده باشد ، نه اینکه بهمون بگن بنده ، عبد ، خودمونم بگیم و حرف حرف خودمونم باشه در : ایاک نعبد و ... ، نماز مون . 

خب چی داشتم می گفتم ؟ حرف از نام جدید م بود ، یا بقول خودمون نو ، که بهتر از نام پیشین باشه ، فضای تازه ای رو برای کار و تلاش برام باز کنه ، فضایی عالی تر بقول خودمون برتر ، خب در این صورت چرا به این نام خوانده نشوم که نه ، بلکه مطبوعش ؟ خب چی داشتم می گفتم ؟ حرف از نام جدید م بود ، یا بقول خودمون نو ، که بهتر از نام پیشین باشه ، فضای تازه ای رو برای کار و تلاش برام باز کنه ، فضایی عالی تر بقول خودمون برتر ، خب در این صورت چرا به این نام خوانده نشوم که نه ، بلکه مطبوعش ؟ چرا استقبال نکنم ؟

چرا ثبت نام نکنم ؟ 

بِسْمِ اللَّهِ ... ، الْحَاقَّةُ ، مَا الْحَاقَّةُ ، وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْحَاقَّةُ ، کَذَّبَتْ ...

مگرهدف پیوستن به جرگه سرپرستان و نماندن در محدوه ی پدر نیست ؟ خب هدف چیست ؟ یعنی چی بود !؟ در مرحله اول هدفمندی یارانه ها ؟ حالا مرحله ی دومش بمونه ! 

البته اگه پیوسته باشیم و هنوز مسموع نباشه و مرحله ی دومش برای این باشه که فقط به من نگن سرپرست ، بلکه خودمم بگم و مثل پدر که هستم ، حالا تو این مرحله سرپرست باشم ، حتی سرپرست خانواده یا خانوار خودم ، نه اینکه بازم مثل مرحله اول بهم بگن سرپرست و ادامه داره ... و من مثلا گوش هنوز ...  


  

اولین شب :

سلام علیکم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ  \الر کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ\...

شب بخیر میگم در اولین شب جمعه ی ملاقاتی که شب عیدی با تلویزیون داشتم ، ملاقاتی که باگوش داشتم ، چراکه هرچند چشمم نیز گه گاهی به آن بود ، ولی مقصود بگوش رسیدن پیام نوروزی مقام معظم رهبریست که تلویزیون پخش مستقیم داشت .

حالا این وسط کاری به تلویزیون ندارم ، یعنی اطلاع چندانی از مدیریتش ، که محل بحث ماست ، اطلاع چندانی ندارم ، همینطور میان صداش تا بگوشم برسه ، چراکه در آغوش هم نبودن را در شب هفت گفتم ، که بگم گوشم مثل تلویزیون پخش مستقیم داشت برای شنیدنش ، البته به شرط همانکه در مقام شنیدن باشم ، فاقد آن نباشم و صفرکیلومترم نباشه .

و ملاقاتی صورت گرفته باشه میان شنوایی و صدای تلویزیون در گوش ، مثل اتفاقی میان گوش با صدای تلویزیون افتاد در فاصله ی میان ایندو در بیرون از گوشم ، که فاصله داشت با تلویزیون که صداش یک طرف قضیه بود در این ملاقاتی که با من داشت ، وقتی که گوش دادم بهش .

اولین پرسش : اولین مدیریت  

پرسش اینه که مدیر این وسط کیه ؟ چراکه بیرون از دو طرفه ، و در ثانی ، حالا مثل این وسط با تلویزیون کاری ندارم ، یعنی با مدیریتش ، ولی مدیریت گوشم واگذار کنم به مدیراون ؟ که مثلا گفت : "اقتصادوفرهنگ" منم بگم :"اقتصادو فرهنگ" ؟

حالا من هم زبان داشتم و فاقد آن نبودم و صفرکیلومترم نبود و گفتم ، به شرح ایضا طرف مقابلم گوش داشت برای بازخورد ، و فاقدش نبود و صفرکیلومتر، ولی این وسط من در مدیریت چه نقشی دارم ؟ جز نقل مثلا "اقتصادوفرهنگ" برای شما در خونه ؟

 

شما چطور ؟   


  

شب هفت :

سلام علیکم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، الر... ( قرآن عظیم سوره ی یونس)

صبح بخیر ، امروز میریم که شب دومین جمعه ی سال نورو داشته باشیم ، شبی مثل شب عیدی که ... 

که میشه گفت دیشب شب هفتش بود ، و همینطور هرچی که در رابطه با اون بگیم ، مثل چی ؟ مثلا شب عزم مدیریت چطوره ؟

خب عزم ملی هم که باشه فبها !

مدیریت درون و برون : 

الف : مدیریت جهادی

حالا کاری نداریم که بعنوان مثال بقول شهردارتهران جهادی داشتیم و : جهاد ادامه داره ...

وبشرح ایضا مدیریت که : مدیریت ادامه داره ...

لام : ووو ...

مثل همین مدیریت و جهادی که : هردوشم ادامه داره ... ، مثل : "اقتصاد وفرهنگ" که شب عیدی ایندو هم بگوش رسید ، نه فقط اقتصاد ، یا فقط فرهنگ ، بلکه : " اقتصاد و فرهنگ" ، مثل : "تصوروتصدیق" ابداعی معلم ثانی بقول استاد شهید ، البته با پیش فرض ایجابی و سلبی ، یا سلبی و ایجابی جدیدش ، و سومی ایندو خاکستری بودن میان ایندو ! کما فی السابق ! که در مباحث سال گذسته بقدر کافی روشن شد که پارکینگ ، استراحتگاه ، آرامگاه ووو ی ایندو روشن نیست ! خلاصه اینکه شب را در کجا بسر می برن ؟ ایندو ؟ آیا مثلا در آغوش هم ؟ یا زیر سقف ایندو ؟ عرششونم بمونه !؟ قدم رو کدوم فرش می گذارد! اولی نخست ! و آنگاه دومی ؟

وقتی هواپیماهای عراق روز اول جنگ تحمیلی زدند و رفتند ، رنگ صورت بعضیا هم تغییر کرده بود ، رهبر انقلاب گفت : نترسین بابا اینا یه چیزی انداختن و در رفتن ! پاشونو که رو فرشمون نذاشتن تا ببینن اینجا ایرانست ! مهد ... 

مام وطن ، بلد ما که یادتون میاد ؟ مادر آن ؟

... 

راء : جهاد !

جهاد درون و بیرونی :  

جهاد درونی : جهاد اکبر 

پیش فرضها :

بعنوان مثال دوگوش ، البته اگر بقولی فاقدش نباشیم ، تازه صفرکیلومترم که یادتونه ؟

جهاد بیرونی :

پیش فرضها :

گفتیم که ! بعنوان مثال زبان تلویزیون ، وقتی که شب عیدی شنوایش بودیم ، شب : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ  \سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیهُ مِنْ آیاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ\... .

چراکه فقط با گوش که مدیریتش نمی کردیم ، دوتا چشمم داشتیم ، البته اگه بازم فاقد ایندو هم نباشیم و تازه ...

می ماند مسئله ی مدیریت زبان زمانیکه مام مانند تلویزیون ناقل باشیم ، پیامرسان باشیم و پیام آور ، پیامرسان مثلا تبریک سال نو ، و بقول باب دانش علیه السلام یادمونم باشه که : ... ولا ینفع المسموع اذا لم یکن المطبوع

نه اینکه شب هفت مسموع رو هم پشت سر بذاریم و ...

شب بخیر ! آخه هنوز به ظهر امروزم نرسیدیم ! و : روز ادامه داره ... ، نه اینکه : شب بخیر مسموع ! گفت !؟ کی ؟ خب بقول امام علیه السلام : مطبوع دیگه ! ...


  

 

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالتِّینِ وَالزَّیتُونِ ، وَطُورِ سِینِینَ ، وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ ، لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ، ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ ، إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیرُ مَمْنُونٍ ، فَمَا یکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ ، أَلَیسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحَاکِمِینَ .

سلام (علیکم

خدا هیچکس و اهل هیچ جایی را بی پدر و بزرگتر نکند ، و بدترش بقول آقا امام حسن ثانی علیه السلام ، آخرین امام شهید از نسل نوشته ی خدا در خانه کعبه در سیزده رجب ده سال پیش از بعثت آخرین پیامبر خدا : بی سرپرست سیاسی نکند .

چراکه چنین بلایی سربنده آمده ، هم در نخستین روز رفتنم به دبستان و هم درجشن پایان فارغ التحصیلی از پایه ی اول دوره ی ابتدایی آموزش و پرورش که آنوقتها شش سال بود .

مدیریت خواندن و نوشتن : مدیریت زبان و مکان  

الف -  مدیریت زبان :

از خواندن و نوشتنم در خانه و مکتبخانه گفتم ، تا اینکه یک روز از تابستان سال 1336 یادش بخیر مادر خدابیامرزم دست مرا گرفت واز بغل پادگان عباس آباد تهران  پای پیاده برد یوسف آباد ، که وسط راه بیشترش تپه ماهور بود ، تا در مدرسه ای ثبت نامم کند ، که یک ماه سنم کوچک بود و قبول نکردند و برگشتیم خانه تا سال بعد ، که پدر منتقل شد به نظام وظیفه ی بابل ومهر سال بعد که تازه آنجا رفته بودیم راهی مدرسه شدم .

روز اول که برگشتم خانه گفتم دیگه مدرسه نمیرم ! گفتن چرا !؟ گفتم : همه عربی حرف می زنن ، من که چیزی نمی فهمم ، و با این حرفم موجبات خنده ی اهل خانه را فراهم کردم ، منجمله خودم را که از پکری هم در آمدم .  

حالا چرا عربی ؟ که موجب خنده شد ، برای اینکه خب مادرو مادر بزرگ پدری با بزرگ و کوچکمان تا وقتی که بدنیا بودند و ازنعمتشان محروم نشده بودیم با زبان ترکی حرف می زدند ، و ما هم که بجز مادر بزرگمان با بقیه اهل خانه مجبور نبودیم تحت مدیریت زبان فارسی به زبان ترکی حرف بزنیم ، و می ماند زبان عربی که در خواندن نماز ، ادعیه و کتاب خدا در خانه ی ما بکار می رفت ، و نه برای حرف زدن ، که تحت مدیریت حتی زبان مادریمان باشد که خود با مدیریت زبان فارسی ما بود .

البته نه برای مثلا اسمهایی چون فاطمه ویا محمد ، علی ، حسن ، حسین ، جعفر و موسی ، وهمچنین بعنوان مثال مسجد ، جمعه و مکه و نظایرش که در زبان ما نهادینه شده بود ، و یا با مدیریت پدر بگوشمان رسیده بود که مثلا "تین" یعنی انجیر ، که فقط با گوش خوانده و درشنوایی نوشته نمی شود ، بلکه مثل دیگر خوردنی هاست که با مدیریت زبان در چشایی نوشته می شوند و مانند دیگر کتب حسی امامِ راه در ادامه کار خواندن و نوشتن ماست .

خب ، من فارس زبان که فقط با ترکی و عربی آشنا بودم ، و در نخستین روز رفتنم به مدرسه با زبان تازه ی روبرو شده بودم ، آیا گزینه ای مناسبتر از آن داشتم که گفتم : همه عربی حرف می زنن ، من که چیزی نمی فهمم ؟  

ب – مدیریت مکان :

از قضا به اصطلاح کلاس اول دبستان را خیلی هم با موفقیت گذراندم ، منتها از شانس بنده آقازاده ی مدیر مدرسه ما همکلاسی ما بود و آخرسال در جشنی که برای اهدای جایزه به شاگرد اول های مدرسه ما هم در سینمایی ترتیب داده شده بود ، فقط به یکی بعنوان شاگرد ممتاز ! در آن جشن پایان سال تحصیلی جایزه داده شد و آنهم بنده بودم .

و این فقط در بینایی نوشته نشد ، بلکه به دل هم نشست و در حافظه هم تبث شده که اکنون نیز بیاد می آورم ، در حالیکه بجز آن روز اول و این روز آخر از کلاس اول دبستانم چیزی دیگری بیادم نمی آید ، حتی نام و نشانی ازآموزگارم که قدر دانش باشم که هستم ، که اگر زنده است در صحت و سلامت باشد و اگر برحمت ایزدی پیوسته با معلمان ربانی محشور باشد ان شاءالله تعالی .

بنابراین آنچه را که در حافظه ام مانده بود با مدیریت یادآوری به قلم فکر یا بقول خودمان اندیشه ، در این صفحه تقدیم حضور می کنم  تا قامت احسن عقل یا خرد در ارزیابیش چه فرماید و چه حکم کند ؟

این ایام را که هفته ی معلم نامگذاری شده به اولین و تمام معلمانم که برگردن من حق دارند و به تمام معلمان تاریخ بشری خصوصا به استاد شهید مرتضی مطهری تبریک عرض می کنم و تا فرصتی دیگر فعلا خدا نگهدار .

 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :362
بازدید دیروز :76
کل بازدید : 1338900
کل یاداشته ها : 1761


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ