سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

 

ساختار ادراکات :

بعد از نماز مغرب و عشا

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ ، ... .

سلام پسرم ، سلام دخترم

الحمدلله رب العالمین اینجا که زمستونم بهاره ، اونجا چه خبر ؟ زمستونه مراقب خودتون باشین ، خصوصا تو دخترگلم ، نه تنها مراقب خودباش که سرما نخوری ، و خوب لباس بپوشی ، بلکه مراقب داداشم باش که از تو کوچیکتره ، چی خیال کردی ؟ فکر کردی تورو کمتر از اون دوست دارم ؟ که اول به اون سلام کردم ؟

اول نذار دلش برا دست پخت من تنگ بشه ، بعدش دیگه مهم نیس ! برا اینکه مثلا فس فوت که فقط خوردنی نیس ! که کم کم فقط دست پخت منم از یادت بره ، بلکه اسمشم  مثل جمهوریه و فرنگیه ، و تو فرهنگ ایرونی ماهم نیومده ، چرا بعد ترجمه و برگردون علم و دانش یونان باستان و زحماتی که معلم ثانی ، بوعلی ووو کشیدن تو فرهنگ ما جا واکرده و نه تنها نهادینه شده ، بلکه امروز عدل که نه ، عین ساختار نه تنها انسانی بقول پدر ، بلکه ساختار دینی ما هم شده و جاتون خالی ! جشن تولدشو میگم ! تو اینجا ! که یکی دو روز دیگس .

اونجا چی ؟ فکر نمی کنم ! که برا ساختاری که داشتن جشن بگیرن ، مگه اینکه مثل زمان شاه تو اینجا ، که برا شاهنشاهی جشن گرفته می شد ! اونجا هم برا مثلا هزاره ای از مثلا جمهوری که داشتن جشن بگیرن و شما هم برا تماشاش برین بیرون ! بیرون از خونه رو میگم ! آخه اونجام مثل اینجا هنوز همه ساختار خونه رو دارن ، و غذای بیرون از خونه ، حتی با اسم ایرونیشم فکر نمی کنم جای اونی که ازم یاد گرفتی رو بده .

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ ، ... .

پسرم ، با اینکه خواهرت از تو بزرگتره ، و احترامشو نیگر می داری ، ولی بازم بقول پیامبر ، میون شما دوتا اون مثل منه و تو مثل پدر توخونه . 

البته شما دیگه بچه نیستین ، بقول پدر :"مِنْ عَلَق" رو پای خودتون ایستادین ، ولی یادآوریش چه مانعی داره ؟ برا مومن و مومنه  سودمندم که هس . 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ، ... .

خدا نگهدارتون .

 

 

 


  

 

 

ساختار ادراک (پایانی) :

بعد نماز صبح

سلام علیکم ، وقت بخیر

... ، أَرَأَیتَ الَّذِی یکَذِّبُ بِالدِّینِ ؟ ... .

الحمد لله رب العالمین اینجا بازم صبحی دیگه آغاز شد ، اونجا اگه شب باشه و خواب باشین ، ان شاء الله وقتی بیدار شدین این نوشته رو می بینین ، مگه اینکه این کله ی صبحی بوقت اینجا ، انجمنی ، اتحادیه ای و یا ... بیاد شما رو از خواب بیدار کنه که پاشین این نامه برای شما نوشته شده .

وبعد هم که ...

اینجا هم مثل اونجا ، فکر نمی کنم یکی بیاید شما رو ، اگه بر فرض اینجا بودین ، بیاد از خواب بیدار کنه برا این نوشته ، حتی من ، ولی مانع بیدار شدن یا بیدار کردنتونم نمیشم .

اونم برا ساختار ادراکی که دارین !

... ، وَیمْنَعُونَ الْمَاعُونَ . بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، قُلْ یا أَیهَا الْکَافِرُونَ ، ... .

امیدوار هرکجا هستین خدا پشت و پناهتون باشه ، چه اینجا و چه اونجا که گفتم برفرض که اونجا باشین ، چراکه یه جایی که هستین ، و فرض نباشین که نداریم ، چه اینجا و چه جای دیگه .

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، أَلَمْ تَرَ ؟ ... .

والسلام علیکم و رحمة الله و ... ، پدر .

 


  

 

ساختار ادراک (2) :

... ، أَرَأَیتَ الَّذِی ؟ ... .

سلام علیکم ، صبح اول هفتتون بخیر

هرچند اونجا علی القاعده آخر هفته هس ، علی ای حال گفتم سر صبحی قبل اینکه بریم سر کار ، البته اگه پول کرایه ماشینو داشته باشیم ، وگرنه مجبور میشیم پیاده هم شده بریم ، البته یه پیامکی زدم به صابکار که ماشین لازمه برا فروختن بالابری که تو کار قبلی خریدیم نزدیک 300 هزار تومن ، گفتم حال و احوالتونو جویا شم ، البته همونطور که قرار شد به خورد و خوراکتون و رفت و اومدتون کاری ندارم ، خودتون می دونین .

اینجا هم همونطوره ! مثلا :"ویتامین ث" ی تلویزیونم ، همین الان گفت که مثلا انجمن اسلامی در اینجا کاری به این چیزا نداره و بچه ها ، البته نه بچه ی بچه ، جوون دبیرستانیم از :"جیب" خودش مایه می ذاره .

لابد اونجا هم مثلا اتحادیش همینطوره دیگه ؟ امیدوارم جیبتون خالی نباشه برا مطلب :"اصل" ی .

که من هنوزم میگم اصل درک و دریافت خودتونه و برا همین این بحثو مطرح کردم ، خرج و مخارجشم بقول رییس جمهور قبلی جمهوری اسلامی ایران :"تو جیب" تون هس ! وگرنه مگه میشه از شما پرسید : أَرَأَیتَ ؟ 

حالا کاری نداریم به اینکه رییس جمهور فعلیشم کما فی سابق این ماهم می خواد تا آخر دهه ی فجر تو جیب خودش نیگر داره ، و کما فی السابق برا اینم نباشه که سر برج سر جیبش شلوغه و اول دهم و بدش یازده ، دوازده و بیست و دوم بشه ، چراکه راستشو میگه و میگه ندارم ! و از اینجا اونجا جورش می کنم ، مثل قبلی ! و اینو من بهتر از شما درک و دریافت می کنم .

مثلا همین سر صبحی که پیامک و تک زنگ زدم به صابکار ، برا اینکه همین یه خورده اعتبارم که دارم ته نکشه ، زنگ زد و گفت ...  

بعد از نماز مغرب ، ساعت 23

صبح ، صبح که نه ، پیش از ظهر داشتم براتون می گفتم که گفت ... ، که پسر صابکار با پرایدشون اومد در خونه و رفتیم سر کار .

خب ، برا چی اینارو میگم ؟ خب برا اینکه مثل من شما درک و دریافت دارین ، و گرنه نه تنها من بلکه خدا هم بنویسه :

بِسْمِ اللَّهِ ... .

 چه فرقی داره ؟ یا بدون اون و مقدمه بقولی بنویسه :

الم ، ذَلِکَ الْکِتَابُ ... .

بازم چه فرقی داره برا اون که بقول مثلا استاد شهید مرتضی مطهری در پاورقیهای اصول فلسفه و روش رئالیسم مرحوم علامه محمد حسین طباطبایی : ساختمون ادراکی ، ذهنی ووو نداده باشه بهش ؟ و مثلا بعد افتادن چشش به اون نوشته حافظه ، ذهن و دستگاه ادراکی شکل بگیره ؟! اونم شکل :

... ، أَرَأَیتَ الَّذِی یکَذِّبُ ؟ ... .

اونم بحسب دستور نویسنده !؟ که :

... ، اقْرَأْ ... .

برا اینکه به باسواد و مثلا دبستان ، دبیرستان ووو ، یا به مکتب و حوزه رفته که دستورو ننوشته که ! که بگه خوندن بلد نیستم ، هرچند خوندشم با چشم مقصود نویسنده باشه ، همینقدم خوانندش درک و دریافتی داره که بهش دستور داده شده :

... ، اقْرَأْ ... .

وگرنه مثل این می مونه که من براتون که فرض کردیم اونور آبید دارم می نویسم که :

گفت پسرشو میفرسته که ببرمون سرکار و بعد خودشم میاد ، با مزدا3 ش ، و پولم میاره ، که خدا خیرش بده اومد و دویست تومنم داد ، و گفت دعا کنیم که یه واحدشم که شده بفروش برسه و ... ، که نیازی به گفتنم نداشت و من می دونم که اگه داشت همونو که میگفت می کرد .

این برا اینکه درک و دریافت دارین ! گفتم که نگران خورد و خوراک ما هم نباشین ، و این تو نه تنها : "منابع اصیل" ما اومده ، بلکه برا اونی که درک و دریافت داره اومده ، وگرنه چه فرقی داره که مثلا من براتون بنویسم یا ننویسم ؟  

چه با :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... .

و چه بدونش ، چه با سلام و چه بی سلام .

چراکه برا کی ؟ 


  

 

ساختار ادراک :

سلام علیکم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، أَرَأَیتَ ؟ ... .

اشاره :

مطلبی رو که امروز از دهه ی فجر می خوام پیش از رفتن سر کار مطرح کنم ، و ان شاءالله از سر کار که برگشتم پیگیرش بشم ، همونطور که می بینین اسمشو گذاشتم ساختار ادراک .

حالا شما اسمشو هرچی بذارین اشکالی نداره ، مثلا شاید برنامه ی طلوع امروز شبکه ی چهار اسموشو بذاره ساختار دانش هوانوردی عمومی ، و یکی دیگه مثلا در به اصطلاح علوم انسانیش بذاره ساختار ذهن نوردی عمومی مثلا ، و یا بازم بعنوان مثال در به اصطلاح علوم دینی ساختار ...

پس هیچ مانعی نداره که شما تو خونه ، خونه ی خودتونم هرنامی براش بذارین و مقصود ساختار همون خونتونم باشه ، یا ساختار خونه ی ما هم بعنوان خونه ی یه خونواده ، یا حتی محله ، شهر و کشور و کره ی زمینم تو هوا ، هوای عمومی رو میگم و منجمله هوای منم . 

هوای اطراف بدنمو میگم ، مثل هوای اطراف کره ی زمین در هوانوردی ، نه فقط بالای سرم ، و مثلا : بالاتر از نه تنها زمین ، بلکه مثل سر من ، بالاتر از سرشم ! بقولی ، اگه گفته شده باشه ، خصوصا اگه نشون دادنی هم باشه ! که بشه دید . 

جمعه 17 بهمن 1393 ساعت 11 و 10 دقیقه

سلام علیکم

امروز اتفاق جالبی افتاد ! براتون میگم ! کمی صبر داشته باشین میگم ، اول جمعه رو تبریک میگم . 

مگه اینکه بقول معروف مثل بعضیا شیش ماهه بدنیا اومده باشین (لبخند) ، منکه نه تنها ندیدم ، بلکه نشنیدمم یکی ده ماهه بدنیا اومده باشه .

نه اینکه فقط مادرش بدنیا آورده باشه ! آخه شاید اگه ندیده باشین ، ولی شنیده باشین که بعضی مادرا با عمل جراحی فرزندشونو بدنیا میارن ! دکترا و پزشکارو میگم ، خدا بیامرزه مادربزرگم ، مادر خدا بیامرز پدرمو میگم ، تو این کار اوستا بود و منو اون بدنیا آورده ، با اینکه بچه بودم ولی یادم میاد اونو سر هر مادری که فرزندشو نمی تونست بدنیا بیاره می بردن ، بدون عمل بچه رو که نمی خواست بدنیا بیاد بدنیا میاوردش .

آخه بچه بقول مادرتون از یعد چهار ماهگی رو پای خودش وامیسته و جون میگیره . 

قبل اینکه اتفاقی رو که امروز افتاد بگم ، اتفاقی رو که دیروز افتادو بگم !(لبخند) ، قبل اونم یه اتفاقی افتاد که اول اونو بگم !! (لبخند) ، اونم اینکه چند روز پیش صابخونه زنگ زد و وقتی گفتم هنوز از صابکار پول نگرفتیم ، بازم یادآور شد که داره یه پولی رو با این کرایه که از ما میگیره میده و بابت دیرکردش جریمه میشه و خواست که جریمه رو گردن بگیریم ، خب حق داشت بنده خدا ، گردن گرفتم .

جاتون خالی دیروز نهار مرغ خوردیم ! البته پسر خونه که نه ، واسه اینکه اونم خورد ، نهارو صابکار گرفت آورد سر کار ، وقتی بهش زنگ زدم و بازم گفتم پول نداریم ، مثلا برا گرفتن نهار ، و پرسیدم چیکار کنیم ، بمونیم سرکار ؟ یا بریم خونه ؟

امروز صبح هم پول کرایه ماشین نداشتم که برم سر وعده ، آخه صابکار قبلی که هنوز بما بدهکاره زنگ و اس ام اس و ... زد که بیا سرامیکا همش داره میریزه !

رفتم ، پیاده ، و دیدم چهار پنج تاشو خودش ریخته ! سلام دادم و گفتم ما که قبلا گفتیم این چندتا ، نه همه ، که ول کرده ، صرف نظر از ضربه زننده بهشونو ! داربست ببند بیام درست کنیم .

وقتی گفتم اون فرضو که گفتی بدم ببری تعمیرکنن ، بده لازمه ، بازم مثل سابق گفت بیا اینارو درست کن بدم ! گفتم طلبمون چی ؟ که کار به ترک اونجا کشید ، آخه گفت ، همونطور که پیامک زده بود ، گریه میندازمت ، در حالیکه نمیدید همون موقعم دارم گریه می کنم ! ولی یه حرف جالبم زد ! گفت ده (10) سال زندان میندازمت !

خب اینم راست می گفت بعید نبود ، برا همین میگم این خونه دیگه امن نیست ، ای کاش می تونستم شما رو وردارم ببرم یه خونه دیگه ، و چه بهتر یه شهر دیگه ، و بهتر از اون یه ... دیگه ، استان دیگه رو نمیگما . 

ولی حیف که کرایه ماشین سر کار رفتنم نداریم ، البته صابکار فعلیمون فکر نمی کنم زنگ بزنه و بازم مثلا بگه : سر ساختمونید ؟ 

بعد از نماز ظهر و اخبار شبکه یک سیمای جمهوری اسلامی ایران ، ساعت 15 و 16 دقیقه 

حالا کجا ؟ برا مادرتون که فرقی نمیکنه ، هرکجا من باشم ، ولی شما جوونا ترجیحا آمریکای شمالی ، خصوصا اروپا ، علی الخصوص فرانسه و مناسبترش نوفل لوشاتو .

چرا ؟ خب مگه تو خبر ندیدین که جدای از پدر و مادر ، و فارق از خورد و خوراک و کرایه ماشین مثل شما جوونا اومده بودن اونجا ؟ و از قانون و پلیس فرانسه هم مانعی براشون نشون داده نشد ، اونم تو خبر ساعت 14 شبکه ی یک سیمای جمهوری اسلامی ایران !

حال بعدش این تجمع ، که کاریم به ساختارش نداشته باشیم ، چه پیامدی خواهد داشت ؟ بمونه ، که مثل دیگر تجمعات نظیرش برخوردی قانونی و پلیسی رو پیشرو خواهد داشت ؟ که در اخبار بعدی نشون داده بشه مثلا نه ، بلکه چه پیامدی در ساختار ادراک شما داره دیدنش که در رابطه با بحث منه که اونو دیروز مطرح کردم . 

چراکه اون جوونا نه تنها پی برخورد قانون و پلیسو به تنشون مالیده باشن ، ونهایتشم خودشون میرن سرکار و خرجشونو در میارن ، مثل خرج همین سفرشونو به نوفل لوشاتو ، مگه اینکه اهل همونجا باشن ، در رابطه خرج اومد و رفتشونو میگم ، که در این صورت تو ببین چقدر میشن تو فرانسه و اروپا فقط ، حالا آمریکای شمالی که خبرش هنوز بدست من نرسیده ، اونم فقط جوون ، حالا با پدر مادر چقد ؟ مثل شما ؟ که الله اعلم ، بلکه یه درک و دریافتی از مثلا جمع کردشون که دارن ، ولو اینکه اونو دیده باشن ، پس میشه از شما بپرسم : 

... ، أَرَأَیتَ الَّذِی ؟ ... . 

چراکه گویا دین یعنی اسلام قراره با خورد و خوراک شما نه تنها ، بلکه با خرج سفرتون به نوفل لوشاتو هم کاری نداشته باشه و فرض کنیم امروز شما اونجا بودین ! حالا به فراخوانتونم کاری نداره ! دین و اسلامو میگم ، که ربطیم به نه تنها مادرتون ، بلکه منم نداشته باشه .  

فرقی نمیکنه هردوتونو میگم ، ولی خصوصا تو رو میگم دختر خونه ؟ 


  

 

پرسش 1و2 :

سلام علیکم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، إِنَّا أَعْطَینَاکَ الْکَوْثَرَ ، ... .

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ ، ... .

کثرتو هم تو کوثر داریم و هم در تکاثر ، البته منظورم "کثر" ست ، که تو هردوش بچشم میاد ، وگرنه فقط یکی از ایندو رو خدا داده ، و چیزیرو برا هلاک کردن بندش که نمیده .

حالا فرض کنیم که بقول مثلا مرحوم علامه :

در نخستین بار که چشم ما افتاد ...

به جهان خارج و بعنوان مثال یه سیاهی ...

یا :

در نخستین بار که چشم ما افتاد ...

به چهان خارج و بعنوان مثال یه سفیدی ...

ویا اینکه :

در نخستین بار که چشم ما افتاد ...

به جهان خارج و اونو خاکستری ، حالا سفید و سیاه ، یا سیاه و سفید دید ... .

پرسش :

با چشمی کوثر ؟ یا برا تکاثر ؟

در ثانی ، برفرض دید ، با کدام دید ؟

چراکه بقول پیامبر صل الله علیه و اله وسلم : مومن دو دید که نداره ، ولو اینکه دو چشمم داشته باشه . 


  

 

او آمد (پایانی) :

با سلام  

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالْعَادِیاتِ ... ، أَفَلَا یعْلَمُ إِذَا بُعْثِرَ مَا فِی الْقُبُورِ ، ... .

ضمن شب بخیر بهتون ، امیدوارم روز خوبی رو پشت سر گذاشته باشین و شب آرومی رو هم پیش رو داشته باشین ، همینطور ان شاءالله روزی دیگر و صبحی دیگه .

خصوصا بعد این دنیا رو که با تموم روزا و شباش ، هفته ها ، ماه ها و سالاش پشت سر می ذاریم و شب آرومی رو همین بدنی که با اون بدنیا اومدیم پیش رو خواهد داشت ، پس از اونچه که با مثلا چشش تو این دنیا دیده و پشت سر گذاشته .

مثل هر باری که با افتادنش به اونچه که بچشم میاد ، پشت سر میذاره و روز و شبی داره به اندازه ی یه چشم برهم زدنش .

حالا چقد ؟ بمونه ! خب اندازشو میشه از نانو کارا پرسید ! بازه اومد رفت بعنوان مثال چش بدنی رو میگم ، که اومد ! به همونجایی که از اونجا اومده بود ! حالا کجا ؟ بمونه ، آروم گرفتنشو بیشتر الان می خوام بگم ، از نانوش گرفته تا مثلا امشب که بسته میشه بهنگام خواب در بستر ، همینطور در آرامگاه پس از این دنیا ، که دیگه برگشتی نداره و پلکی باز نمیکنه در اونجا .

ولی اونچه که بوسیله ی اون نوشته شده در همونجایی که با هر پلک برهم زدنم قلم خورده ، در اونجا باقیس .

چقد ؟! نانوتر از همون پلک برهم زدن چشش نباشه ! طولانی تر نیست ! قلمفرسایشو میگم ! تو همونجایی که از اونجا بعنوان بینایی چش چش انتظار اومدن اون بود و وقتی اون اومد اینم راه افتاد که بیاد !  

کِی ؟! اینم از نانوکارا بپرسیم !؟ نه دیگه ! اونا با چیزایی که تو این دنیاس ، دنیایی که بعنوان مثال گفتم چش به اون اومده ، سروکار دارن ، با هر رتبه ای که تو این کار داشته باشن !

خب کِی ؟ از وقتی که کفایت مذاکرات داد ، مذاکره چشش با دنیایی که اونو به اونجا فرستاده بود .

تا کِی ؟ اینم تا وقتی که کفایت مذاکره با چشش بهش داده بشه .

کفایت مذاکره داده به این چی ؟ اینم همینطور ! بعدیشم همینطور ...

تا کجا ؟ تا : اواومد ! و این پشت سر گذاشته شد و آروم گرفت در آرامگاهش !

امروز تلفن زنگه زد و به پدر خبر دادن که براش اخطار اومده به آدرس خونه ی قبلیمون و نشونی خونه ی فعلیمونو خواستن که بیارن براش !

می دونین یاد چی افتادم ؟ یا وقتی که بهش زنگ زدن و گفتن کار دارن و می خوان بیان باهاش حرف بزنن که براشون کار کنه ، و وقتی نشونی گرفتن و اومدن سر کارش ، ماموری با لباس شخصی اخطار همین اخطاری رو که امروز اومده داد بهش ! که توش بیست روز وقت داده شده بود برا تجدید نظر خواهی که در آخرین فرصت داده شده داده شد .

به کجا ؟ به همونجایی که نمی دونست ما کجا هستیم !

راستی ما کجا هستیم ؟ تو جمهوری اسلامی ایرانو میگم ؟ که سی و شش ساله شده و و هنوز نمیدونه ما کجاش هستیم !

چرا ؟ خب برای اینکه آرشیو نداره دیگه ! و اگه هم داشته باشه مارو تو ننوشته دیگه ! چرا ؟

خب بعنوان مثال چشش که نیومده مارو ببینه و ... به بایگانیش بسپره !

برا همین همونطور که گفت برامون کار داره ! حالا هم از کجا معلوم که نمی خواد چشش به ما بیفته ؟

ولو دادگاهش به نمایندگی از اون ، که اخطارش اومده !

که همین سال ازش خاطره ی خوبی نداریم ! از نماینده ی جمهوری اسلامی ایران سی و شش ساله ی بیخبر از ما رو میگم !

اگه از ما خبر داشت که ، بعد نماز جماعت همین مغربی که خوندیم ، تو مسجد محل سکونتمون بما نمیداد ، به نشونی خونه ی فعلیمون که میداد !

خب وقتی از ما خبر نداره ! چجوری می خواد در باره ما قضاوت کنه و حکم بده ؟ آیا بعد دیدن ما با چشش ، و بعد شنیدن حرف ما با گوشش ، که برا ما سابقه نداره این ! ؟

یا بعد همون که در نوشته ی قبلی گفتم !؟ پس از یادآوری حرف ما که بحافظه سپرده ؟ و بر اساس نوشته شده در اون با جمعی حواسش ؟ منجمله شنیدن حرف ما با گوشش ؟

یا با منطق ایجابی و سلبی قدیم ارسطویی خود !؟ و جدید سالبی و ایجابیش !؟ یا شایدم فازی خاکستری ایندو !؟

بقول برادر حسن رحیم پور ازغدی ، در سرمقاله ای در روزنامه ی "عصر" کیهان : با کدوم منطق ؟ 

پرسش :

آیا همون منطقی که نه تنها اون نیومدم داره ، بلکه بقول طلبه هاش ، بروزن :"صفریک" جدیدشم که عیانه و حاجت به بیان نداره که نیومدش حق تقدم داره !؟

چشم ! طبق منطق خودشون فکر می کنیم بچه ها . 

فقط حیف که بقول فیلم مارمولک اسلام دست و پای ما رو بسته ! آخه بقول پیامبر مومن دوبار ایمون نمیاره !  


  

 

باسلام و صبح بخیر به بچه های گلم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالْعَصْرِ ، ... .

اگه گفتین الان داشتیم به چی فکر می کردم !؟ به اینکه لازم نیست مثل قبل کاغذ قلم بردارم براتون بنویسم ، اینو که می خوام براتون بگم . چی بگم ؟ خب معلومه دیگه ! مثل شما خودمو دیگه !؟ البته خود الانمو ، بروزمو ، امروزمو .

خب مگه امروزم با دیروزم فرقی کرده ؟ خب بله ! قبلا مثلا کاغذ قلم برمی داشتم و براتون می نوشتم ، اینو که دارم براتون می گم ، ولی الان چی؟

الان عصر عصر علم و دانشه و فناوری ... 

خب این یعنی چی ؟ آیا یعنی همه چی ، مثلا منم فرق کردم ، حرفم چطور؟ که دارم بهتون میگم ؟

چی رو ؟!

اینو که شما چطور ؟ شما هم فرق کردین ؟ یا مثل سابق دارین بحرفم گوش میدین ، یا می خونین نوشتمو ، نوشته ی حرفمو ؟ ولو توعصر کامپپوتر ؟

یعنی قبلنا که مثلا رادیو تلویزیون نبود ، نه تنها گوینده ی حرفی ، بلکه شنودشم فرق داشت با الان که عصر عصر رسانه ها مثلا گفته میشه ؟!

منکه فکر نمی کنم ، یعنی یادم نمیاد ، یعنی بحافظه نداده ، نه تنها پنج حس ، بلکه یکی از حواسم که اگه قبلنا ، یه زمونی مثلا ارسطویی فکرمی کردم ، الان که نه ! بعدش با اومدن کامپیوتر مثلا ریاضی فکر کنم ، حالا با اومدن چی چی الان مثلا فازی فکر می کنم ، منکه خبر ندارم ! لابد یه انقلاب ، یه تغییر و یه چیزی بروز شده که فکر کردنم بروز شده دیگه ! 

در حالیکه من دیروزم فکرمی کردم ، امروز و الانم دارم فکرمی کنم  ، چه با کاغذ قلم اینو گفته باشم  و چه با این الان ، و برا شما هم فرقی نداره که تو کاغذ خونده باشین یا تو این الان ، اونو که اومده ! تو این ، الان . 

برا شما که خوش اومدین برا دیدنش ، ان شاءالله که تو خودتونم یادتون نره بازبینیش ، یادآوریشو میگم ، تا بهش فکر کنین و بیندیشین و ... ، بوقتش ، زمانشو میگم ، عصرشو میگم  ، عصر فکر و اندیشه و ان شاءالله تا صبح دیگر ، عصری دیگر . 


  

 

او آمد (2)

زکاة :

باسلام

چرا همه به پدرتون نیگا می کنین ؟! مثل طلبکار ، مگه فقط خودتون طلبکارید ؟

بله تو قانون اومده بود : ... مسلم و مسلمه ، ولی کجاش اومده پدر بر پسر حق تقدم داره ؟ یا مادر بر دختر ؟

کتابا ، کتاب قانون ، تونو بازکنین ، سوره ی بعدی رو :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ، وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ،  الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ،  وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ، ... .

کلمه و ترکیبهای تازه :

ذکر :

یعنی بادآوری ، مثلا :

زکاة العلم نشره 

در ترکیب :" ذِکْرَکَ" م که :" کَ" رو قبلا براتون گفتم ، مثل محسنمادر و دخترپدر رو . 


  

 

او آمد :

با سلام به دختر گلم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالضُّحَى ،  وَاللَّیلِ إِذَا سَجَى ، مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى ، ... .

باور کن منم ، نه تنها مثل پدرت که رفته بود ببینه تلویزیون چی میگه ، بلکه مثل تو هم که بخوای ببینی من چی میگم ، مثل همون که اومده بود به اونایی که برای خوندن نمازجمعه اومده بودن  ، یا مثل برگزار کننده ی هفتمین جشنواره بین المللی فارابی ، ووو ، نرفته بودم که بقول همون وقتمو ضایع بکنم ، یا بقول دیگری مثلا گفتگو کنم .

برای اینکه خدا این چشو برا این نداده که بیفته به مثلا تلویزیون و بعدشم ببینه اون چی میگه و بعدشم فراموشمون بکنه بنوشته ای و بقولی ! و نعمتیو که داده ضایع بکنه و یا فقط همین که ببینه چی دید و بازم روز از نو ... !

نعمت دیدن و حتی بقول پدرت ابراهیمی اونو بعنوان مثال گفتم ، چهار پیام آور از جهان خارجم همینطور . 

حالا چه پیامی ، برا کی ، ووو ؟ بمونه ، خصوصا پنج بعلاوه جامع اونا .

ولی ضایع نیست !؟ خونه ای ، اونم نمازخونه ای برا پذیرایی از یه پیام آور و بعنوان مثال همون حس بینایی که پس از رفتنش به جهان خارج و مثلا صفحه ی تلویزیون و ... ، با افتادن چشش به اون ، نداده باشه خدا ؟

یا نعوذ بالله یادش رفته باشه !؟

اونم وقتی بندش که بعنوان مثال این کامپیوتر یا بومی شدش رایانه رو که آفرید ، یه همچین جایی رو براش پیش بینی کرده باشه ! ولو صفر ، خالی و تهی از عبودیت و سیاستی که جدای از عبودیتشم نیس !؟ اینکه دیگه خیلی ضایعه ! 

نه فقط بقول ، بلکه بنوشته ی معلم اول و دوم و پیروانش !

باور نداری !؟ مراجعه کن به نوشته های پدرت به مثلا روزنامه ی عصر موسسه ی کیهان ، مثلا سرمقاله هاش ، که :"مطالبه" شده بود :"باکدام منطق؟" . 

البته اگه آرشیوی !؟ داشته باشه ! برا مطالبه !

طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمه 


  

 

آن دو آمدن :

باسلام

گیریم که ، بقول مُفتِّحِ همون جشنواره که گفتم ، هفتمین جشنواره ی بین المللی فارابی رو میگم ، سیاست و سیاستمدار و بقول مادر نماز خون ، برا دانشگاه که نه تنها ، برا حوزه هم طرح و برنامه ای نداشته باشه ، اونم برا علوم دینی و انسانی ، که خدا نیافریده ! و هیچ جای دنیا هم یافت نشه کشوری که پدر ، نماز خون و سیاستمدارش نقشه علمی برا دانشگاه و حوزه ی خودش نداشته باشه ! اونم نقشه ی جامع بقول برادر خراسانیمون !

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالْفَجْرِ ، وَلَیالٍ عَشْرٍ ، وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ ،  وَاللَّیلِ إِذَا یسْرِ ، هَلْ فِی ذَلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ ؟ ... .

باورتون میشه !؟ مادر با پدر داشت به سخنرانی اون از تلویزیون گوش می داد ! به سخنرانی قبل از خطبه های نماز جمعه ی امروز تهرون .

و با هم حرفم می زدن ، جارو برقی رو خاموش کردم ، سر و صداش نمیذاشت ببینم چی باهم میگن ، ولی گویا پدر فهمید ، با لبخندی گفت دلت می خواد ببینی چی میگیم ؟

نذاشت جوابی بدم و گفت تا حالا با خودت مگه حرف نزدی ؟

بازم نذاشت و گفت باکی حرف می زنی ؟ دلتو میگم ؟

و گفت ! اینبار پرسید !

پرسش :

خودمون با خودمون کجا حرف می زنیم ؟ و تو اونجا دلت با چیت حرف می زنه ؟ بعد یادآوریش و فکر کردن بهش ، یعنی دونستنش ؟

و گفت حالا بگو بینم بازم فقط دلت می خواد ؟ یا می خوای بدونی ؟ که چی میگیم ؟ چیت می خواد بدونه ؟ بازم دلت ؟ یعنی وقتی خودت با خودت ، تو اونجا ، تو خودت ، حرف می زنی ، دلت با دلت حرف می زنه ؟ یا دلت با همون که بعد فکر کردن و اندیشیدن و دونستن حرف دلت به پرسشی که برات طرح کردم می خواد پاسخ بده ؟

... ، یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ، ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیةً مَرْضِیةً ، فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ، وَادْخُلِی جَنَّتِی .

پیش از به زبون آوردن برای منو میگم ؟ تو خودتو میگم ؟

چی داشتم می گفتم که کشید به اونجا ؟ تو خودمو میگم ، می گفتم برفرض محالم شده نقشه ای برای مملکت مثل ممالک دیگه نداشته باشیم ، ولی اون ممالک ، پدرا ، نمازخونا و سیاست مداراش چه طرح و برنامه و بقول برادر مشدیمون نقشه ی جامع ای دارن ! پیش از به زبون آوردنش برا مملکت ؟ نه مملکت خودشونا ! بلکه مملکت خودشون !؟

مثل نقشه ی مثلا فارابی برا علم و دانش ، یا آشناترش برا جوونای ایرونی ! که نیازی به برگزاری جشنواره هم نداره و نقشه ی جامع علمی دهکده ی جهانیس ! منجمله جمهوری اسلامی ایران و دانشگاه و حوزه ی اون !

 

بقول برادر خراسانیمون :"گوش بدین " گفتم :"اون" ! جمهوری اسلامی ایرانو میگم ، نه یه کلمه زیاد و نه یه کلمه کم ، بلکه کلمه ی "جمهوری اسلامی ایران" و میگم . 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :461
بازدید دیروز :194
کل بازدید : 1345579
کل یاداشته ها : 1762


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ