سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترس از علم یا دانشجویی . :

سلام علیکم

دانشجویی یا طلبگی :

بسم الله الرّحمن الرّحیم

آشنایی با علوم إ ... .

--------------------------------------

زمین لرزه :

... ، ألحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ ... وَ ... ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یعْدِلُونَ ، ... .

خب گفتم امروز جمعه هست و تعطیله ، دوتا بنویسم ، گفته هامو دیگه .

داشتم از زمین لرزه (الف) ای می گفتم که تهرون ، پایتخت ایرون (ب) رو لرزوند و :"ترس" که جون یکی(پ) رو گرفت و جون یکی (ت) رم چی گرفت !؟ همون "ترس" !؟ یا ... ؟ که گفتم :

می ترسم ، پس ... .

خب آخه شادی یکی بگه :

نمی ترسم ، پس هستم .

البته نه مثل :

فکر می کنم ، پس هستم .

خب برا اینکه مصرع اول این دو تا با هم فرق داره ! دیگه .

یکیش مثل اینه :

چرا مسیح (ث) ی نیستم !؟

که مصرع دومش اینه :

علمی هستم .

چرا !؟ خب برا اینکه میگه دین یا إسلام علمی نیست !

جالبترش اینه که یه بچه مسلمون ، حتی شیعه ی جعفریم نه ، امام هشتمیم بگه ! خب معلومه دیگه ! اینکه لازم به گفتن نداره ! مگه کتاب خدا ، کتاب علمیه !؟

قبول باشه ، نماز مغربو میگم ، اول وقتشو میگم ، تازه ! بگم ؟

چی ؟ نگم ؟

حالا میگم ، تازه ! نونم گرفتم ! اونم چه نونی !؟ :"نون شب" معروف !

خب کجا بودم ؟ داشتم می گفتم که می ترسم ، البته نه اینکه پس هستم ! بلکه هستم ، ولی خب می ترسم دیگه !

مثلا گفته شده : "از ریسمون سیاه و سفید می ترسه" ، البته نه اینکه حکما :"سیاه و سفید" ش ، نه ! از :"سفید و سیاه" شم می ترسه ، کی !؟ خب :"آدم مار گزیده" دیگه ، یا مثلا بقول ما ترکا : طرف می ترسید ، با دست سیداحمد مار می گرفت" ، چرا !؟ نه اینکه چرا می ترسید ، چرا با دست سیداحمد ؟ خب سیداحمد مار گیر بود ، بلد بود مارگیری رو ، و برا همین نمی ترسید . 

خب ، مثال های ترس بازم هست ، ولی یه چیزایی هست که راست راستی ترس داره ، مثلا تو همین آیه ی فوق الذکر خدا گفته : ... اوناییکه کافرن ... .

خب بقول آقای قرائتی تو دزسهایی از قران همین شب چله یا شب یلدا ، که دیشب بود می گفتن که خدا به بعضیا گفته که :"حقّا" حتی کافر ، حالا "حقّا" مومن رو شاید منم جرات بکنم بگم ، ولی به یکی بگم : حقّا کافر !

خیلی ترس داره برام ! هرچند که دنیا رو بخواد بکنه تو یه :"کلاه" ! یا مثلا تو :"شهروند" و حتی با "نون شب" شونم کاری نداشته باشه ! مثلا . و خودشم بگه که :" شهر" م فقط "شهر" نیست ! بخش و روستا که نه ، بلکه استان ، چی میگم !؟ دنیا هم شهر ه ، خب چه مانعی داره که به دنیا هم بگه !؟ هیچی ! اما آیا :"شهرفاضله" !؟و اونم فردا !؟

تازه ! اسم یا نامگذاریش امروز باشه ! نه بعد اینکه بدنیا اومد !؟ اونم :"رو" ما ! خب این اسمش حقّا که کفره دیگه ! مگه کفر یعنی چی !؟ شاخ و دم که نداره ! همین "کلاه" گذاشتن سر ما اسمش کفره ، حتما لازم نیست که بقول عربا رفت :"زیر" جادر که به اون چادر که سرپوش شده گفت : کَفَر !

یا به سرپناهی دیگه ، مثلا همین :"کانکس" م برا اسکان موقتم که گفته میشه هم میشه گفت ، به سر پناه دائمی بنام خونه هم ، و به چیزای دیگه ای هم که شاید باورتون نشه ! بگم !؟

چی !؟ نگم !؟

بذارید حالا این :"سازمان ملل"و بگم ! یا اونچه که :"بین المللی" ش گفته میشه ! مثل اون :"دنیاوند" !

آخه عصر عصر آخرالزمانه و اینا رو دیگه نمی تونم نگم و بقول مقام معظم رهبری از هیشکیم :"باک" ندارم و میگم ! آخه ادعای :"جهانی" دارن ! مثلا همین :"دهکده ی جهانی" ! اونم بی پرده ! و آشکارم داره میگه :"صفریک"ه !

خب اگه اینارو نگم ، دانش آموز دبستان و دبیرستان ، حتی دانشجوی دانشگاهم نه ! بلکه طلبه حوزه ی (علوم دینی" یا اسلامیم گوشش که نه ، حتی چششم نمیفته به مکتوب یا نوشته ی :"01" (ج) ! که همون نه رقمی سابقه این ریاضیات جدید! و ریاضیات ده رقمی که نداریم !؟ نداشتیمم که داشته باشیم ! و ده همون یکه تو دهگان !

خب آدم می ترسه اینو نگه ! منکه می ترسم ! برا اینکه این از توش مثل همون :

چرا مسیحی نیستم!؟

درمیاد و فرادش : چرا دیندار نیستم ! خودشم علمی !

حالا کدوم علم یا دانش !؟ بقول مفام معظم رهبری :" خدمت اونم میرسیم" ان شاءالله .

فعلا شب بخیر .

----------------------------------------------

الف : یا زلزله .

ب : جمهوری اسلامی ایران .

پ : یه خانم ، یا بقولی :"زن" .

ت : یه :"کودک" ، حالا پسر ؟ یا دختر ؟ ووو ؟ بمونه ! در نوشته ی قبلیم موند .

ث : یکی از مناسبتای این ماه ، ربیع الاول ، و برج دی که وارد اون شدیم ، سالروز تولد حضرت عیسی بن مریم علیه السلامه که یکی از پنج پیامبر جهانی ماست ، مثل حضرات ابراهیم ، موسی ، نوح و آدم علیها سلام  ، با این تفاوت که مثل آقا امام زمان علیه السلام ، در دنیا هستند ! و از دنیا نرفته اند .

ج : از چپ خوانده می شود ، نه از راست ! که جایگزین :"دَه" شده باشه ! چه رسه به جانشین !

چرا بجای یک :" صفر" بکار برده می شود ! و اینم از اوناس که گویا بگوش نمیرسه ! اونم در :"حقِّ" (چ) برخوردار از نعمت گوشم !؟

چ : جهت اطلاع مثلا سیمای جمهوری اسلامی ایران ، شبکه ی یک ، برنامه ی :"درسهایی از قرآن" . 


  

پیدایش پدیده 27 :

سلام علیکم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، إِذَا السَّمَاءُ انْفَطَرَتْ ، وَ ... .

ازدواج دانشجویی :

اول خدا رو شکر بگم که پیش از افطار اجازه ی نشستن پشت کامپیوترم بهم داده شد ، البته قبل از اذان ظهرم که دیدم مشتری نداره از فرصت استفاده کردم ، ولی مثل الان نبود که بعد اذان مغربم بتونم براتون حرف بزنم .

تور علمی : 

چرا ؟ خب برا اینکه امروز بیرون از خونه نرفتم ، بقول پیامبر " ولو یه قدم " ، البته نه برا اینکه جمعه بود و طبق قرار داد صابکارمون نمی تونه بازخواست کنه و ...

البته با بدنی که محل بحثمونه یه قدمم بیرون از در خونه نرفتم و مثلا چشم به کوچه هم نینداختم ، وگرنه همونطور که گفتم پیش از ظهر با کامپیوتر سیر و سیاحتی داشتم و ... 

همونطور که بازم مثلاعصری دید و بازدیدی داشتم از برنامه ی معرفت شبکه چهار تلویزیون ، که می خواست منم ببره تا منطقه ی صفر مرزی خودش ! که خودشم نبینه ! مثلا تو : " آینه " ، و منم خودمو نبینم با : "سخن آفرینی " اون ! که : " غیب " شده بود پشت حرفش ، در حالیکه بقول همون آینه ی تمام و کمال : " علی " پیدا بود ! تمام قدش . 

البته نه در تور چشم و حتی بازش ولو یه قدم ...

چشم ، اومدم ، سر سفره ی افطار ... 

 ... , عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ وَأَخَّرَتْ ، ... .

نماز روزتون قبول ، دلم می خواد که سفره ی افطاری رو باز تر اینم بکنم ، ولی بازم به دیروقت میکشه و فردا دیگه جمعه و تعطیل رسمی نیست که بشه نرفت سرکار طبق قرارداد ...

البته نه اینکه بجای دلخواه بعنوان مثال همون برنامه : "معرفت" تلویزیون تور : "خیال" ی گذاشته ، بعد تور " حس " ی ، اونم بعنوان یه تور علمی ! اونم بفرموده ی پیامبر که : طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمه ، اونم دلخواه یا بخیال ! خدا که محب یا دوستدار طلاب و جویندگان علم و دانشه ، یا بقول ایشان : عاشقشونه ! 

چراکه سفره محقر میزبانی ما از ایشون فعلا حسی از اعضای بدنی هس که گفتم کوچکتر از سفره ی غزه هس ، بدنی که محل ازدواج درون با بیرونه ، و اگر بجای ازدواج حسی گفته شد علمی ، برای این بود که در بیرون مثلا : "دانش محور" گفته میشه ، و صرف نظر از اونم که "خیال محور" رو هم شامل بشه ، ولی در سفره اش " حس محور" ی که هس . 

البته نه فقط برای اینکه در بیرون حرف از مثلا علوم حسی هس ، بلکه از باب معرفت علومی هم هس ، که یکی از ابواب علمشون باب معرفته ، و سر سفره معرفتم با معرفت حسی میشه افطار کرد . 

پس بحث همون بحث ازدواج و فعلا بحث ازدواج حسیه ، تورم تورحسی ، فعلا یه عکس یادگاری با حسی از بیرون داشته باشیم کافیست ، یا تصویری سر سفره ی عقد در " آینه " با اون .

البته من حرفی ندارم که علاوه بر حس رو هم طلب یا جستجو کرد ، ولی به اسم علم و دانش ، حتی معرفت و شناخت رو هم نمیشه سر سفره گذاشت ، چه رسه به خیال ، عشق ووو ، که معادلی براش در درون یافت و کنارش گذاشت در برابر : " آینه " ، و اسمشم گذاشت : " ازدواج دانشجویی" !

فعلا تصویر دو بدن در " آینه " ، با حسی مشترک هم کافیه ، برای پیوند زناشویی ، زناشویی درون با بیرون ، با " بدن محوری" .  


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :615
بازدید دیروز :76
کل بازدید : 1339153
کل یاداشته ها : 1761


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ