نگاهی به تعریفی از اندیشه :
ضمن عرض تبریک امروز و آزروی هفته ی بهتر از هفته ی گذشته برای شما عزیزان و تشکر از صاد گرامی که بقول مرحوم علامه : چشم ما بر تعریف ایشان از اندیشه افتاده است ، چراکه فرموده اند :
سلام علیکم .
یکبار در همون اوایل بحث که این سوال مطرح شد عرض کرده ام که در مدرسه به ما می گفتند :
فکر کنید و پاسخ دهید .
حالا کاری به این ندارم که مقصودشان از این که فکر کنیم چه بوده ، : ( چراکه ) در درس مثلا ریاضی این فرمان با فرمانی که در درس مثلا دینی داده می شد فرق داشت ، ولی من فکر میکنم فکر یعنی همین که بریم دنبال پاسخ مسئله ای مثل همین سوالی که شما مطرح کرده اید .
این را هم گفته باشم کسی که پرسشی برایش مطرحه میره دنبال جوابش .
یعنی اگه تا حالا به این فکر نکرده ایم که فکر یعنی چه ؟ خب روشنه که پاسخش را هم جستجو یا بقول شما سرچ نکرده ایم .
عرض شود که بنده هم مثل ایشان دیده ام که در کتابها مثلا گفته شده که :
فکر حرکتی است به مبادی و از مبادی به مراد .
مثل تعریفی که صاد عزیز داشته اند که حرکتی بسوی پرسش و از پرسش به مراد که پاسخ پرسش است .
حالا مسئله اینست که حرکت از کجا به مبادی ؟ آیا مثلا از نامعلوم به مثلا مبادی ؟ مثل همان که از گفتار مرحوم علامه می توان برداشت کرد که : فکرمان هم مثل مثلا چشم ما افتاد به تعریفی از فکر ؟ یا چنین نیست که مثلا از نامعلوم به مثلا مبادی افتاده باشد ؟
حالا بماند که مبادی هم دو رقمیست و یک رقمش مثلا نامعلوم است و شایدم نامعروف !؟
چراکه اندیشه بعنوان یک حرکت هم آغاز و انجامی دارد و نقطه ی آغاز و به عبارت دقیقش بی بسم اللهی دارد ، حالا بماند الیه راجعونش ، چراکه فعلا دغدغه اینست که بقول عزیزی که خصوصی فرموده اند مسئله فکر کردنست و متاسفانه گویا ما فکر نمی کنیم .
و آنهم در حالیکه مثلا مدعی داشتن علومی چون دانش هسته ای هستیم و برای داشتن دانشی هم بی فکر که نمی توان داشت .
اول اینکه جای تاسف دارد که نتوان به اصطلاح عمومی حرف زد و خصوصی مطرح شود و در ثانی همانطور که عرض شده بقول مقام معظم رهبری : ما که نباید در مثلا تعریف فکر گذشتگانمان متوقف شویم و روی آن فکر نکنیم .
بنده فکر نمی کنم روی تعریفی که صاد عزیز و گرامی دارند و همینطور تعریفی که به نقل از کتابها بعرض رسید نمیشه فکر کرد بلکه هریک از اینها هم از مصادیق همان مبادی هستند وتازه حرکت عقلی ، فکری وووی ما و بقول مرحوم علامه مثلا چشم ما به آن یک نیمه ی کارست و ما یک مثلا فکر کردن هم در بازگشت داریم ، چراکه فکر کردن که فقط حرکت بسوی مبادی نیست و یک حرکت هم از این به همانست که مرادست یابقول صاد عزیز و گرامی پاسخ پرسش است .
حالا این پاسخ پاسخ پرسش مسئله ای مثلا برای دانستن دانش هسته ای باشد یا مثلا فسیلی آن که از قضا بحث روز هم هست ، قضیه ی بنزین را عرض می کنم که یک فکری برایش کرده اند !؟ نکرده اند ؟ هردو حرکتش را عرض می کنم وهمینطور بقول صاد عزیز و گرامی مسئله و جوابش را که با آن سرو کار داریم و نشات گرفته از فکریست .
تعریفی از فکر یا اندیشه :
یه وقت از همون بچگی که یک حرف دوحرف بر زبان ما گذاشت مادر بما گفتند فکر یا اندیشه و ما هنوزهم داریم همونو که بهمون گفتند میگیم ، یه وقت هم میخوایم ببینیم اینی گه تودهنمون گذاشتند یعنی چه ؟
مقصود در اینجا دومیست که تاکنون همش گفتیم اینکاری که میگیم می کنیم یعنی فکرمی کنیم یعنی چه می کنیم ؟ و تا حالا هم گویا نگفیم که چه میکنیم !؟
حالا هم نمیخواهیم ما هم یه حرفی بزنیم که بقول عزیزی فاتحه ی هرچه فکر یا اندیشه رو بخونیم و مقصود هم این نیست که مثل بعضی بگیم که فکر یا اندیشه اینه و اینگونه باید فکر کنیم .
بلکه به مصداق ( لم تقولون ما لا تفعلون ) می خوایم اون کاری را که به اسم فکر یا بنام اندیشه می کنیم بگیم و نه اینکه حرفی رو بزنیم که نمیکنیم و تازه دیگران هم باید آنگونه فکرکنند که به اصطلاح منطقی فکر کرده باشند .
فقط پرسش اینست که آیا وقت آن رسیده که ببینیم اون کاری که به اسم اندیشه یا بنام فکر می کنیم کدوم کارماست ؟ یا هنوز هم باید منتظر بود ؟ منتظر تعریفی از فکر ؟ و بعد ببینیم که اینی که گفته شد همونه که ما به این عنوان می کنیم ؟ یا اینم تعریفی از فکر یا اندیشه است ؟
خب تعریف ما از فکر یا اندیشه چیست ؟ یا چه تعریفی از آن را که شده پذیرفته ایم ؟
یا بقول هموطن عزیز ما جناب دکتر غریب نمیشه تقلید کرد ؟ مثلا از همان که یه حرف و دوحرف بر زبان گذاشت و بعد هم از دیگری ؟ حتی از مثل مثلا چون حضرت علامه ، یا مثلا استاد شهید مرتضی مطهری ؟ ووو ؟
یا همانطور که در پاسخ به پیام عزیزی عرض شد ، ضمن اینکه میشه رو حرف گذشتگان خود فکر کرد ، یا بقول مقام معظم رهبری : در آنها توقف نکرد ، حرف دیگران را هم نمیشه ( هیچ ) گرفت ، که صاد گرامی به نقل از استاد شهید متذکر شده اند .
بازهم که گفتیم : میشه رو حرف دیگران ( فکر ) کرد !؟ در حالیکه مقصود این است که اگر طبق مسموع یا شنیده شده ای هم باشد مطبوعش باشد .
یعنی باز نگفتیم که چه معرفت یا شناختی از فکر یا اندیشه داریم ؟ یا در چه تعریفی از آن توقف کرده ایم ؟ یا بقول مقام معظم رهبری توقف نکنیم بلکه فکر کنیم ؟ خلاصه اینکه یه معرفت یا شناختی از آن داریم که گفته می شود : فکر می کنیم .
خب ، گیریم زمانش رسیده باشد که ببینیم فکر یا اندیشه یعنی چه ؟ هر چند گویا عصر عصر اندیشه که نه بلکه انفجار اندیشه هم می باشد و راحت هم بشه حستجو کرد که فکر یا اندیشه یعنی چه ؟ حالا بعد هم روش فکرکرد ! چه بهتر ، ولی این که ازدستمان برمی آید که تعریفی از آن را این چیه سرچ کرد ؟
مگر اینکه بازهم کاری به این نداشته باشیم اینی هم که به اسم فکر یا اندیشه میگیم یعنی چه ؟ یا یکی که میگه فکر می کنم یعنی چه می کند ؟ و همینطور وقتی بما میگوید فکر کن یعنی چه بکنیم ؟ اونم وقتی براش دستورالعمل هم صادر کرده باشد ! بلکه اگر بقول او منطقی هم فکر نکنیم چه ؟ بله منطقی با ما برخورد کند !
تا یادم نرفته جمعه مبارکتان باد .
------------------------------
بقول عزیزی : بعد التحریر :
همین الان یه اخطار دریافت کردم .
قضیه از این قراره که عزیزی پیامی در پارسی یار داده بودند به زبان انگلیسی و بنده در پاسخ عرض کرده بودم که فارسی زبانم .
الان دیدم تحت عنوان مدیریت محتوایی گویا این چیه پارسی بلاگ ، نه اون عنوانی که با آن در پارسی یار پیام داده بودند ، فرموده اند :
سلام.خوشبحالتون پس.فکر کردم بی زبانید
علیکم السلام و عرض شود که خیلی خوشحالم که فکر می کنید ، حالا انگلیسی هم باشه مانعی نداره ، : ( چراکه ) کافیست که از فکرتان بهره مند شد و نیاز به یادآوری هم ندارد که برای بهره مندی کافیست که بزبان مادری ما باشد .
پاسخی به پرسش :
صورت مسئله چنین است :
تنها اختلافی که در گفته های من ( جناب عکاس گرامی ) وشما ( یعنی بنده ) کاملا مشخصه اینکه شما به وحدت کامله ایی عقیده دارید که حتی اعمال بد انسانها را مربوط به خدا میکنه وحتی همه شرهایی که اتفاق میفته هم گویا تقصیر خدا بوده واز این ببعد هم تقصیر خداست اینجور همه چیز را به گردن خدا انداختن به نظر شما آیا درست است؟
بعد هم جناب عکاس گرامی فرموده اند :
اگر بگویید بله من اعتقاد ندارم که خدا خود مقصر این اتفاقات است که اگر چنین بود دیگر حساب کتاب بازیچه ایی بیش نبودحال نمیدانم چطور برداشت میکنید امیدوارم منظورتونو روشن وبه اندازه سواد زیر دیپلم ما بیان کنید که از خوندن کلمات قلمبه سلمبه( که فقط تو ظاهر سواد آدمو به رخ دیگرا ن میکشد وهیچی را بر دانش آدمی اضافه نمیکند وجز خستگی مغزفایده دیگری ندارد) استقبال نمیکنم آرزوی موفقیتتان را در کارهای نیکتان را از خداوند متعال خواستارم
اول عرض کنم که در صورت مسئله بروشنی پیداست که مثلا مقصود از ( همه ) حداکثر همان مثلا ( بد ) و رقم دیگرش می باشد و همینطور مثلا ( شر ) و رقم دیگرش .
حالا کاری هم به این نداریم که آیا مثل منطق جدید که دو رقم نطقش ( صفر یک ) است ایشان هم همه ای را که می فرمایند همینطور فرموده اند یا مثل منطق قدیم ( منطق ارسطویی را عرض می کنم ) برایشان فرقی ندارد که فرموده باشند ( خوب و بد ) ، همینطور ( خیر و شر ) ووو ، از جمله که در صورت مسئله ی ایشان آمده مثلا ایشان و بنده ؟ یا فرموده باشند ( بد و خوب ) ، همینطور ( شر و خیر ) ووو ؟
چراکه فرق دارد مثلا ( صفریک ) با ( یک صفر ) مثلا قدیمش .
ولی همانطور که عرض شد ایشان هم مثل منطق قدیم و جدیدش این دو ، یعنی بد و همینطور شر ووو را با رقم دیگرشان با یک کلمه ی ( همه ) در صورت مسئله ی خود آورده اند و بنده را متهم به این کرده اند که :
... شما به وحدت کامله ایی عقیده داری
و کلمه ی قلمبه و سلمبه ی وحدت کامله ی ایشان هم بماند .
ولی ایشان گویا نفرموده باشند که کدامیک از حداکثر دو رقمشان یعنی همان همه را به خدا نسبت می دهند ؟ در حالیکه قل ایشان هم مثل عرض بنده یکیست !
بله ، اختلاف کلمه داریم آنهم اینست که همه ی بنده مثل همه ی ایشان ، بقول خودشان ، دو رقمی نیست که یکی از همه ی خود را از خدا بدانم و یکی دیگر ، باز از همه ی خود را ، بقول ایشان نه !
یعنی در صورت مسئله نفرموده اند که آن یکی از همه ی ایشان از کیست ؟یا از کجا آورده اند ؟ ویا کی به ایشان داده که خودش فاقد آن نباشد ؟ فاقد شیئ یا ( چیز بقول ایشان ) که معطی آن نمی شود ؟
آری بنده هم با ایشان وحدت کلمه دارم که مثلا خوب را از خوب و بد را از بد می توان گرفت ، همینطور خیر را از خیر و شر را هم از شر ووو ، یعنی مثلا همان ایشان وبنده یا بعبارت دیگر بنده و ایشان .
: ( چراکه ) عرض شد فرق دارد ایشان و بنده و بنده و ایشان .
امیدوارم که هر صورت هیچکدام از ما بقول ایشان مثلا بد ، همینطور شر و از این دست نباشیم و هردو زیر سایه ی آقایمان بسر بریم که همه ی ماست و دو رقمی هم نیست .
خب روز جمعه ای هم بسر رسید و باز نیامد همه ی ما .
عکاس (دوشنبه 31/2/1386 - 6:5 ص )
سلام خدمت شما برادرگرامی
خوب در مورد گفتاری که دارید کاملا قبول دارم که فکر و عقل و اندیشه ایی که میفرمایید با هم فرق میکنند حالا چه فرقی اون موضوع بحثتونه .
اما از شما برادر عزیز انتظار یک بام ودو هوا را نداریم چطور اینجا این همه یکی نیستن و چند تا هستند ولی در موضوعات دیگر شما همه چیز را یکی میکنید وجداگانه بحث نمیکنید ؟
از این مطلب چه نتیجه ایی میشود گرفت ؟
به هر حال قرار نیست باهم بگو مگو ها را بیخودی ادامه بدیم منظور شما کاملا در مورد سر منشا هستی مورد قبول همه است البته بحث کاملا جداگانه ایی رو میطلبد اما برادر بزرگوار من خیلی راحت میشود هر موضوعی را جدا گانه بحث کرد و با هم قاطی نکرد وبحث را هم به خوبی وخوشی تمام کرد غیر از اینست .
دلیل اینکه اومدم اینجا با هم صحبت کنیم اول اینکه ادامه بحثتونو بخونم ببینم به کجا رسانده اید دوم اینکه اگه حرفی هم داریم بعنوان یه مهمون بیایم خونتون یعنی همینجا با هم بزنیم یا شما مارو قانع کنید یا ما شما رو به هر حال آرزوی موفقیتتان در کار های خوبتان را از خدا وند متعال خواستارم
یا حق
akass9431.persianblog.com
و علیکم السلام و عرض شود که یک بام دو هوایی که عکاس عزیز وگرامی می فرمایند از این جاست که ایشان دیده اند در بحث تحدی که در این چیه وبلاگ وزین شبنم سهر گاهی بود ، یا هست ، بنده بحساب ایشان شش میلیارد آدم روی زمین را یک شش میلیارد می بینم و نه حتی دو آدم بحساب ایشان ، چه رسد به شش میلیاردش .
ولی اینجا گویا بقول ایشان نه .
در حالیکه همانطور که آدم روی زمین یکیست و آنهم صاحب امروز ، که همین جا خدمت شما عزیزان تبریک عرض می کنم ، و الباقی مثل ایشان آدمی هستند و بقدر ی خود هم صاحب امروز ، یعنی از آدم و یومش بهره ای به اندازه ی خود برده ایم ، در اینجا هم حرف ما این نیست که ما بحساب ایشان عضو ، حس ، قلب ، حافظه ، ذکر ، فکر و عقلی داریم ، بلکه قضیه مثل فاتحه الکتاب است .
یعنی همانطور که هر یک از آیات سبعا من المثانی آیه ایست ، تازه هریک هم یک دوتاییست ، یکی انا لله و یکی هم الیه راجعون ، فکر یا اندیشه هم درک یا دریافتی است .
پس عرض بنده این نبوده و که بحساب ایشان ما هفت درک یا دریافت داریم ، بلکه حرف این بوده و هست که مثل عضو ، حس ووو ، فگر یا اندیشه هم داریم .
البته برایم شنیدنی خواهد بود که برادمان عکاس گرامی هم سر منشاء ادراک را برایمان بیان بفرمایند که اول ما خلق الله عقل یا خردست ؟ یا امامشان بقول بعضی حس ؟ قلب ؟ ووو ، و حتی فکر یا اندیشه هم ؟
چراکه فرموده اند :
... منظور شما کاملا در مورد سر منشا هستی مورد قبول همه است ... .
چراکه می بینیم در سرمنشاء ادراک وحدت و انسجامی که ایشان می فرمایند بچشم نمی خورد ، مثلا آیا شنیده اند این حرف منسوب به ارسطو را که فاقد حس فاقد علم هم هست ؟ و بهمین معنی هم مرحوم علامه هم فرموده اند :
برای نخستین بار که چشم ما براندام جهان خارج افتاد و مثلا یک سیاهی دیدیم ... .
اصلا جناب عکاس گرامی هم این را فقط بفرمایند که آیا ما دوتا جهان داریم ؟ و یکی از این دو همان جهان خارجی است که مرحوم علامه فرموده اند ؟ و دیگری جهانی که مثلا دانشمند علوم تجربی می گوید ؟ یا مثلا عرفا ؟ ووو ؟
حالا بماند آن که این جهان را هم پرتوی از جهان خارج می گوید ، پرتوی از ماده ی تاریکی که نیاز به پرتو مثلا چشمی دارد که دیدنی شود .
اما اینکه فرموده اند :
دلیل اینکه اومدم اینجا با هم صحبت کنیم اول اینکه ادامه بحثتونو بخونم ببینم به کجا رسانده اید دوم اینکه اگه حرفی هم داریم بعنوان یه مهمون بیایم خونتون یعنی همینجا با هم بزنیم یا شما مارو قانع کنید یا ما شما رو ... .
اول اینکه مهمان حبیب خداست و قدمتان روی تخم چشم ما ، در ثانی در همان بحث ، بحث تحدی را عرض می کنم ، عرض کردم خدمت برادر گرامیم که خیلی خوشحالم که وحدت و انسجامی داریم ، مثل همین سر منشاء هستی که فرموده اید ، پس درخدمتم که تحت آن از هرچه بفرمایید حرف بزنیم ، از هر هستی را عرض می کنم ، مثل همان آدمی که عرض شد و یا درکی مثل مثلا فکر یا اندیشه که موضوع بحث در اینجاست .
اصلا بقول معروف کور از خدا چی میخواد ؟ جز همفکری ؟ که سر در اینجا هک شده ؟
پس منتظر قلم رنجه ی شما هم هستم و برای شما هم آرزوی موفقییت دارم ، والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته .
شروع کار اندیشیدن یا تفکر (2) :
در ادامه ی مطلبی که بعرض رسید این را هم عرض کنم که مثلا گفته می شود : اندیشه ی سیاسی امام ( ره ) ، این و مواردی از این دست که بیانگر تفکریست مقصود نظر ما در این جا نیست ، بلکه مقصود اینست که ما همانطور که عضو و حسی مثل مثلا بینایی داریم ادراکات دیگری هم داریم و ازجمله یکی هم اندیشه یا فکرست که گفتیم با مثلا عقل و ذکر فرقی هم دارد .
پس درمقام حرف از اندیشه ای هم نیستیم که مثلا بقول مقام معظم رهبری : تولید فکری بشود ، بلکه میخواهیم ببینیم آیا یک ادراکی بنام اندیشه داریم ؟ یا همانطور که بعضا گفته می شود این که اندیشه گفته می شود مثلا همان حس است که دانشمند تجربی دارد ؟ یا همان دلست که عارف دارد ؟ یا همان بایگانی است که حافظ دارد ؟ یا همان یاد است که ذاکر دارد ؟ ویا همان عقل است که مثلا این چیه فیلسوف دارد ؟ و همانطور که صاد گرامی یادآور شده اند بقول بعضی همان روح یا جان است ؟
هرچند بنده فکر نمی کنم حتی وقتی هم که عضوی از اعضای حسی ما هم چیزی را درک یا دریافت می کند آن هم بی روح یا بی جان هم باشد چه رسد به اینکه بی عقل ، بی فکر ووو .
ولی مسلما وقتی مثلا چشم ما به یه چیزی هم بقول مرحوم علامه می افتد این رفت آمد چشم همان مروری نیست که ایشان در مقام معنی کلمه ی فکر داشتند ، همینطور بعد افتادن چشم بقول ایشان افتادن بینایی تا یادمان هم به چیزی به آن معنی که عبارت بود از : ... نوعى سیر و مرور بر معلوم ... .
البته بنده نمی خواهم عرض کرده باشم که به مصداق سفارش امام علیه السلام که توصیه فرموده اند : ... ونظم امرکم ، بلحاظ ترتیب اندیشیدن نوعی ترکیب است که از استاد شهید مرتضی مطهری نقل شد .
چراکه در ترکیبی هم که استاد شهید فرموده اند ، مثل سیر و مرور حضرت علامه ، شروع بکار اندیشه پس از مثلا معلومی است که تجزیه شده باشد ، در حالیکه اگر مثلا دستاورد اندیشه علم یا دانش باشد ما برای مثلا معلومی که تجزیه کرده ایم هم اندیشیده ایم ، همانطور که برای سیر و مروری هم که حضرت علامه فرموده اند معلومی داریم .
حالا بماند که در فرمایش استاد شهید بیان هم نشده باشد که تجزیه شده معلومیست ؟ یا مثلا معروفی ؟ چه حسی آن و چه قلبی ؟ چراکه مثلا در دستورات چهارگانه ی دکارت که گفته : من فکر می کنم ، پس ... ، نیز می بینیم حرف از ( مشاهده ، آزمایش ، تجزیه و ترکیب ) است و مراد از مشاهده یا شروع کار مثل همان افتادن چشم به جهان خارج است که مرحوم علامه فرموده اند ، یعنی در آغاز کار به اصطلاح ذهنی نداشتیم یا بقول منطق جدید صفر ، خالی و یا تهی آنرا داشتیم !؟
خب بعدش که به اصطلاح معلوم !؟ یعنی این معلومیست که تجزیه شده مثلا !
این چیه رنسانس رنسانسی هم که کلیدش را دکارت در غرب زده اینست و ما که در اینجا قصد تکرار آنرا که نداریم ، همانطور که برای انقلاب هم ما با چارچوبهایشان کاری نداشتیم و انقلاب هم در چارچوبشان نگنجید و نخواهد گنجید همانطور که در چارچوب مانند ولید هم نگنجید که قرآن هنوزهم می گوید : انه فکر وقدر ، ... .
خب ببینیم آغاز کار از کجاست ؟ یعنی دستکم ببینیم ، نه اینکه با به اصطلاح ذهن تهی از بینایی هم ببینیم ! مثل همان که بقول حضرت علامه : چشم ما افتاد ، یعنی ما ببینیم ، همانطور که ما انقلاب کردیم نه مایی صفر کلیومتری .
خب بازهم منتظر دیدگاه شما می مانیم و ضمن عرض تبریک امروز برایتان هفته ی بهتری را آرزومندم .
شروع کار اندیشیدن یا تفکر :
فرقی از فکر و ذکر را از استاد شهید مرتضی مطهری دیدیم و پیش از آن هم فرق معنی کلمه ی عقل و فکر را از مرحوم علامه دیده بودیم وهمین کفایت می کند که وقتی گفته می شود عقل یا خرد با فکر یا اندیشه معنیش فرق دارد و فکر یا اندیشه هم با ذکر یا یاد هم دیدیم که فرق دارد .
البته معنی کلمه ی ذکر را حضرت علامه هم فرموده بودند که عبارت بود از :
... کلمه ( ذکر ) ، به معناى پیش کشیدن صورتهایى است که در خزینه ذهن انبار شده ، و آن را بعد از آنکه از نظر و فکر غایب بوده ، حاضر سازیم ، و یا اگر حاضر بوده ، نگذاریم غایب شود.
و همین هم فرق عقل ، فکر و ذکر را می رساند .
خب ، پس تعقل ، تفکر و تذکر هم با هم فرق دارد یعنی دستکم یادمان باشد که اگر حتی مثلا حضرت علامه و یا مثلا استاد شهید هم هریک از اینها را بجای دیگری بکار نبرند !؟
نکته ی دیگر اینکه تفکر یا اندیشیدن که می خواهیم از آن حرف بزنیم اختصاص به حوزه یا دانشگاه ندارد ، همینطور در مطالبی که در این دو جا رویش فکر می کنند ، یعنی چنین نیست که کار مثلا کسی که در فقه می اندیشد نه تنها با کار کسی که در دیگر مطلبی که در حوزه به آن می اندیشد فرق دارد بلکه با کار کسی هم که در هر یک از رشته های دانشگاهی می اندیشد هم فرقی ندارد .
چراکه می خواهیم از کار متفکر یا اندیشمندی بگوییم که فکر می کند حالا چه در مثلا حوزه و چه در دانشگاه یا هر جای دیگر و روی هرموضوعی که باشد .
بعبارت دیگر همانطور که معنی کلمه ی فکر یا اندیشه که مثلا حضرت علامه فرمودند اختصاص به مطلب خاصی ندارد و بقول ایشان : به معناى نوعى سیر و مرور بر معلوم ... ، می باشد حالا معلوم هرچه باشد ، کار تفکر یا اندیشیدن هم هینطورست ، و فعلا هم کاری نداریم به اینکه فرق فکر و تفکر یا اندیشه و اندیشیدن هم چیست ؟ چراکه سیر و مروری که ایشان فرموده اند کاریست ، یعنی آیا ما همانطور که عضو ، حس و ادراکات دیگری داریم ، آیا ادراکی بنام فکر یا اندیشه هم داریم ؟ یا تفکر اندیشیدن یکی از اداراکات ماست ؟
این را هم برای این عرض کردم که مثل بیک معنی گرفتن مثلا عقل و فکر ، اندیشدن هم کار مثلا عقل گفته نشود حتی از طرف حضرت علامه ویا مثلا استاد شهید هم .
خب حالا بریم سر حرف امروزمان که ما کی فکر می کنیم ؟
آیا بقول مثلا مرحوم علامه بعد معلومی ؟ یا بقول ایشان معلوماتی ؟ و همینطور بقول استاد شهید : حداکثر بعد از دومعلوم ؟
یا نه تنها روی معلومی فکر می کنیم ، بلکه فقط به معلومی فکر می کنیم ؟ و آنهم نه حداقل یک معلوم بلکه حداکثر یک معلوم ؟
و ، آیا این معلوم بقول مثلا هموطن عزیزمان جناب دکتر غریب فطری هم می تواند باشد ؟ یا فقط بعد یادآوری مثلا آنچه که مرحوم علامه و یا مثلا استاد شهید فرموده اند دست بکار اندیشه می زنیم ؟
خب منتظر نظر شما می مانم و عرض امروز را با فرمایشی از باب شهر دانش علیه السلام جمع و جور می کنم و شما را به خدا می سپارم .
امام علیه السلام همانطور که در مورد عقل یا خرد فرموده بودند در مورد علم هم فرموده اند :
العلم علمان ، علم مسموع و علم مطبوع ، ولا ینفع المسموع اذا لم یکن المطبوع .
بنابراین علم یا دانش فقط این نیست که عضوی از اعضای ما مثلا بقول مرحوم علامه چشم ما بر آن افتاده باشد و بعدش هم دیده شده باشد و بعد تجرید از حس بقول ایشان هم به حافظه سپرده شده باشد و بیاد آورده شود و رویش فکر کرد تا معلومی داشت ، بلکه بقول مثلا برادمان جناب دکتر غریب معلومی فطری هم داریم و اول هم به آن فکر می کنیم ، البته اگر مثلا همین فطرتی که گفته شده چیزی نباشد که مثلا چشم ما بر آن افتاده باشد و ... ، چراکه این هم از مصادیق همان علم مسموع می شود که مثلا از برادران عزیزمان شنیدیم .
راستی تا یادم نرفته جمعه هم بر شما عزیزان مبارکباد .