سفارش تبلیغ
صبا ویژن
< 1 2 3

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّ ... .

سلام علیکم

نمی دانم فرصتش را داشتید که نگاهی به گفتگویی که مدیرمان داشتند بیندازید ؟ اگر کلمات کلیدی آن را هم نگاهی بیندازید یکی از آنها خود شناسی است ، بلکه گام نخست هم همین است .

خب خود می تواند خود همین محیط تحت مدیریت ایشان یعنی پارسی این چیه بلاگ هم باشد ، و همچنین خود محیط این چیه وب که برای دانستنش گام اول شناخت آنست .

متفکر انقلاب شهید مطهری که معتقدند در هر علم یا دانشی دو کار است یکی تعریف کردن و یکی هم برایش استدلال آوردن ، و این اختصاص به علوم قدیم با منطق قدیم ارسطویی ندارد که بقول استاد شهید فارابی این منطق را باب باب کرد ، که یکی باب معرف شد که چگونگی تعریف در این باب گفته می شود و باب دیگرش هم شد باب حجت که در این از چگونگی استدلال گفته می شود ، بلکه بقول استاد شهید این قاعده ی هرعلمی است ، و حتی پیروان منطق جدید ریاضی هم که باب تعریفات ارسطویی را زیر سوال برده اند که نمی توان جزء منطق بحساب آورد ، خود منطق ریاضی هم در باب مجموعه ها کارش همین چگونگی تعریف کردن است و جبر گزاره های ژرژ بول بدون تئوری مجموعه های ژرژ کانتور کارش مثل باب حجت منطق ارسطویی بدون باب معرفت می شود ، چراکه حرف از احکام جبری گزاره ها که نیست که در مقابل احکام قضایای منطق قدیم آورده شده باشد ، بلکه حرف در گزاره است در مقابل قضیه که در پیشتر تعریف شده ، یعنی در باب مجموعه ها .

اول الدین معرفته ، و ... .

از قضا منطق دینی ما هم بنایش بر معرفت یا شناخت است ، هرچند که بازهم بقول مرحوم علامه محمد تقی جعفری تاریخ نویسان تاریخ علم و منطقش هم از یونان باستان که مهد علم یا دانش گفته شده تا عصر حاضر حرفی از این منطق نزده باشند .

البته نه اینکه این منطق هم مثل دیگر منطقها مثلا بقول فارابی دو باب دارد و باب اولش معرفت یا شناخت است ، بلکه فعلا حرف اینست که بنای کار بر معرفت یا شناخت گذاشته شده ، حالا چه کار بزرگ و چه کوچکترش و یا کار کوچک و بزرگترش مثل مثلا کاری که پارسی این چیه بلاگ دارد و بزرگترش را مثلا گوگل در این چیه نت یا شبکه .

و باز هم بقول مرحوم علامه جعفری بماند که چطور در به اصطلاح مهد علم هم حرفی از منطق اسلام نداریم !؟ در حالیکه به تحقیق مثلا حضرت امام خمینی (ره) که در اثر کشف الاسرار ایشان آمده استاتید ارسطو ، افلاطون و حتی سقراط هم در نهایت شاگردان سلیمان نبی علیه السلام بوده اند که برای ملکه سبا منطقش را نوشته !؟ و از این منطق سلیمانی هم لازم نیست که ما اسلام سلمانی هم داشته باشیم تا مثل سلمان فارسی علیه السلام خبر داشته باشیم ، بلکه اگر کتاب دینی ما در مقدمه اش هم سوره ی حمدی داشته باشد که مثلا در تفسیر نمونه ای دیدم آیه ی آخرش را دو قسمت کرده تا سبعا من المثانی یعنی سوره ی حمدی با هفت آیه را داشته باشد ، بازهم نوشته ای در دست است که سوره نملی داشته باشد که حتی بسم الله الرحمن الرحیم هم اولین آیه اش بحساب نیامده باشد !

بِسْمِ اللّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا ...

در گام نخست که وارد باب معرفت یا شناخت شده ایم ، چراکه می خواهیم این چیه نت ، نتورک یا شبکه را بشناسیم ، و با هرعنوانی دیگری که از آن نام برده شود ، در معرفی آن مثلا گفته شده : " به اتصال رایانه ها به یکدیگر و تبادل اطلاعات و پردازش شبکه گویند . " .

خب بقول ما ترکها اللهم بیر بیر ، یعنی یکی یکی ، یعنی قرار نیست که گفته شود و ما هم بقول مثلا مرحوم علامه محمد حسین طباطبایی در اصول این چیه فلسفه و روش این چیه رئالیسم ایشان : بعد از افتادن مثلا چشم ما به این گفته ، دیدنش ووو در نهایت به بایگانی بسپاریم و باز روز از نو روزی از نو ! یعنی بار دیگر گوش بسپاریم به گفته ی دیگر ! چراکه حالا حرف از اتصال ، رایانه ها ، به یکدیگر ، تبادل ، اطلاعات و پردازش به میان آمده !

مثلا همین اولی که اتصال نامبرده شده ؟ و اتصال چی با چی ؟

خب ، بازهم تا یادم نرفته امروز جمعه را خدمت شما تبریک عرض کنم و ادامه ی مطلب را بگذارم تا فرصت بعدی ان شاءالله تعالی ، فعلا خدا نگهدار


  

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ ، ... .

سلام علیکم

در گفتگویی که مدیرمان داشته اند و در این چیه وبلاگشان آورده اند می بینیم ابزاری مثل این چیه پارسی بلاگ تشبیه شده به ماشین یا خودرویی که افرادی را سوار می کند ، منتها وارد شبکه یا این چیه نت می کند و به این افراد امکان فارسی نوشتن را می دهد ، حالا اینکه چه بنویسند دیگر مانده به خود این افراد ، البته چنین هم نیست که هرچه دلشان خواست بگویند ! یعنی یک حساب و کتابی هم دارد و در صورت تخلف پیاده خواهند شد !

ضمن اینکه نمی شود منکر زحمات و تلاشهایی که امکان را فراهم کرده شد و همینکه خط و زبان فارسی هم در شبکه فعال است کار کوچکی نیست و جای قدر دانی از دست اندرکارانش را دارد و اینکه اگر چنین امکانی فراهم نمی شد لازم بود که به زبانی دیگر نوشت و زودتر از اینها مثلا وزیر آموزش و پرورشمان لازم می دانستند که بچه ها از این چیه کلاس ! اول انگلیسی یاد بگیرند و صدای مدیرمان هم در آمده بود که : " ای علمای اسلام بداد زبان فارسی برسید " ، ولی حالا کو تا سواری یا خودروی فارسی ؟!

در اوایل دهه ی شصت یک روزی که از دانشگاه بیرون می آمدم دم در دیدم که یکی دو تا این چیه اتوبوس ایستاد و تعدادی ملبس به لباس روحانی از آن خارج می شدند و وارد دانشگاه می شدند ، وقتی جویا شدم گفته شد که از حوزه آمده اند و این چیه کلاس زبان دارند ، خب من هم از قم می آمدم تهران ! ولی چند واحد بیشتر زبان خارجی نداشتیم ، آن روزها از این چیه کامپیوتر و فارسی آن رایانه هم خبری نداشتم ، چه رسد به شبکه و این چیه نت ، ولی گویا علمای اسلام هم بفکر زبان خارجی برای طلاب هم بودند آن روزها !

اخیرا در یکی از سخنرانی های برادر حسن رحیم پور ازغدی که عصر جمعه ها از شبکه ی یک سیما پخش می شود شنیدم که پرسیدن علوم انسانی کی و چه وقت مثل علوم دیگر موشک هوا می کند ؟

حالا کاری ندارم که آیا آن علوم عهدار دانش ساخت این موشک هم بوده اند ؟! و کاری هم ندارم که موشک هم موشک فارسی ساخته شده !؟ یا یک موشکی مثل موشکهای خارجی ؟! که ساخت ایرانست مثل همین خوروی ملی که در کوی و برزن در رفت و آمد هستند ؟!

چراکه یک وقت ما حرف از شبکه و این چیه نت می زنیم و مراد ساخت ایران آنست مثل ساخت موشک و خودروی ملی ، و بی نیاز از سوار شدن به وسیله ی آنها و اوامر و نواهی آنها که نتوانند هروقت خواستند پیاده کنند ما را ، و خلاصه ما هم مثل آنها دارای وسیله و ابزار ارتباط ، یعنی می خواهیم مثل دیگران با هم و با دیگران هم ارتباط داشته باشیم و مورد نیاز ابزار این کار است و دانش این ابزار ، یک وقت هم دانش ارتباط .

دانستن ساخت وسیله و ابزار کاری بعد از دانستن آن کار است همچنانکه دانستن ساخت هر چیزی هم پیش از ساختن آنست .

در این دو دانستنی فعلا قلم در دست دیگریست و هرچه او می نویسد ما مشق می کنیم ولو اینکه در دانستن وسیله ی کار آنها هم پیشرفتی کرده باشیم مثل همین این چیه سرویس وبلاگ فارسی نویسی هم که امکان ارتباط ما را با دیگران فراهم آورده .

در حالیکه ما اگر حرفی هم در دانستن ساخت وسیله یا ابزار کار نداشته باشیم که داریم ! در کار حرف داریم و بلکه حرف این کار را هم داریم ، دانستن ارتباط را عرض می کنم .

در هردو بیشتر حرف خواهیم زد ان شاء الله تعالی .


  

سلام علیکم

هر چند مثلا در نماز جمعه ی اخیر ایران ! یعنی پایتخت یا مرکز ایران تهران  امام جمعه فرموده اند : همت و کار مضاعف، مفهوم مبهمی نیست ، در حالیکه : فصل الخطاب هم نیاز به توضیح دانسته که گفته مضاعف یعنی : بیشتر و مثلا دو ، سه ووو ، ولو یک و نیم برابر ، و مراد از کار بیشتر هم در ساعت کاری مضاعف یا بیشتر از ساعت کاری نیست که مثلا روزنامه ی کیهان با کارشناسانش مطرح کرده باشد :  لازم است همه مسئولین و ملت در این مسیر، تمام توان، همت و اراده خود را به کار گیرند. تشکیل گروهی برای ارتقا و افزایش ساعات کار بانک ها ! ولی نه تنها در مفهوم هم این روزها حرف زده می شود بلکه چه مانعی دارد فهم بیشتر ؟

خب برویم سر اصل مطلب که عبارت بود از توانایی انجام کار بیشتر در بازه ی ساعت کاری که چگونه می توان در ساعت کاری کار بیشتر کرد ؟ و پرسش از بیشترین کار که چه کاریست ؟

البته پرسش اصلی ما مضاعف یا بیشتر است ، همین امروز که وارد شبکه شدم در تازه نوشته ای دیدم که مقصود از کار بیشتر را کیفیت کار دانسته بود نه کمیت و حتی مثلا یک و نیم برابر !

این را بعنوان مثال عرض کردم که مسئله ی اصلی را طرح کنم ، یعنی بیشتر را ، چراکه یک وقت ما می آییم بنا را بر این می گذاریم که بیشتر از دو معنی خارج نیست و آندو مثلا کمی و کیفی آنست ، آنوقت مقصود از کار بیشتر را یکی از این دو می گیریم ، یعنی یکی کمی آن مثل مثلا همان دو ، سه ووو و حتی یک و نیم برابر ، و یکی هم کیفی آن که در آنجا مفصل توضیح داده شده بود ، ولی این وقتی کارایی دارد که مبنا این باشد که بیشتر خارج از ایندو نیست و بعبارت دیگر بیشترین مبنا باشد ، و در ثانی بر فرض که بیشتر یا کمی است یا کیفی ، مقصود بقول ایشان کیفی باشد و نه کمی و لو یک و نیم برابر هم .

خب ، پس نه تنها علیرغم فرمایش مثلا امام جمعه ی ایران ! می بینیم که یکی مفهوم بیشتر را فقط کمی نگرفته ؟ و مقصود فصل الخطاب هم یکی از این دو مفهوم نباشد ، بلکه بیشترین مفهوم بیشتر باشد که مسئله ی دیگر ما بود .

یک وقت هم خیر قضیه مثل اینکه گفته شد نیست بلکه ما یک مفهومی داریم از بیشتر که نه تنها مثل مثلا کمی و کیفی آن دو ندارد ، بلکه یک و حتی نه دهم هم ندارد چه رسد به یک و نیم یا پنج دهمش ! یعنی همان بیشترین مفهوم ما از بیشتر هم .

بعنوان مثال ، البته بر فرض مثال ، مثلا آنچه که در چشم انداز افق 1404 آمده که بیشترین کاری است که مد نظر است ، و تاکنون مقداری از آن به انجام رسیده و امسال بیشتر از یکسالش در ظرف همین یکسال مطالبه شده .

خب در اینصورت سهم امسال هم از آن چشم انداز می شود بیشترین کاری که در امسال در نظر گرفته شده و از این هرچه بیشتر بلکه تمامش را هم می توان انجام داد ، مگر اینکه چشم انداز بیشتری داشته باشیم و سهم امسال هم بتبع بیشتر باشد یا در چشم انداز حرف باشد که هست !

چراکه مبنا در مفهوم جامعه تعلیمات مدنی رایج در دیگر کشورهاست ، مثلا در تفهیم جامعه می فهمیم که مثلا مسجد یکی از نهادهای مدنی در کنار دیگر نهادهاست ، و کارش در محل یک کاری است ولی نه بیشترین کار یا بقول امام جمعه ی ایران ! فصل الخطاب خانه های محل ، که مثل جمعه ی شهر و دیار فصل الخطاب باشد .

حالا با دنیا کار نداریم که فصل الخطاب خانه ی خداست یا سازمان ملل مثلا ، و در سازمان ملل هم فصل الخطاب مثلا آمریکاست یا کشور دیگر ؟ ولی در ایران چرا ؟ برای اینکه هریک از ما در خانه ، محل و شهر و دیارمان ایران که بخواهیم کارمان را بدانیم چرا ؟ از کجا بفهمیم ؟ بعلاوه فصل الخطاب سنجش کار هریک از ما کیست ؟ که چقدر امسال کار کردیم ؟  تمامش را ؟ نصفش ؟ کمتر یا بیشتر ش ؟

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ ، قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا ، نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا ، أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا ، ... ، إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنَى مِن ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِّنَ الَّذِینَ مَعَکَ وَاللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ عَلِمَ أَن لَّن تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَیْکُمْ فَاقْرَؤُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَن سَیَکُونُ مِنکُم مَّرْضَى وَآخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِن فَضْلِ اللَّهِ وَآخَرُونَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَاقْرَؤُوا مَا تَیَسَّرَ مِنْهُ وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِّنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ هُوَ خَیْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ . صدق الله علی العظیم .


  

سلام علیکم

ضمن عرض تبریک امروز جمعه و تشکر از خواهر مان شقایق همیشه گل ، که قلم رنجه فرموده اند خصوصا در رابطه با توان کار بیشتر ، عرض شود که هرچند می توان بازهم منتظر ماند تا پاسخ بیشتری به مسئله داده شود ولی شاید شما هم مثل بنده منتظر باشید تا بنده پاسخی بدهم و بعد مضاعف یا بیشترش را بفرمایید ، خب اینهم حرفیست .

خب بسم الله ، بنده شروع می کنم :

بیایید برگردیم سر جلسه ی درس استاد همان طلبه یا دانشجو ویا دانش آموزی که بعنوان مثال عرض شد ، منتها این بار می خواهیم با پیش مطالعه در جلسه حضور بهم رسانیم ، در این صورت خواهیم دید که شنیدن درس استاد تفاوت خواهد داشت ، چراکه با اطلاع و آگاهی بیشتر پای درس حاضر شده ایم ، چراکه همانطور که با آگاهی می توان کار کرد با آگاهی بیشتر هم می توان کار بیشتر کرد .

در اینجا شاید گفته شود بنا نبود که بیشتر از وقت جلسه ی درس استاد صرف کنیم ؟ خب بله تذکر بجایست ، ولی وارد نیست ، چراکه لازم نیست برای پیش مطالعه وقتی مضاعف یا بیشتر از وقت درس مصرف شود ، مقصود حضور در جلسه ی درس با آگاهی بود و اطلاع از موضوع درس استاد هم که داریم نیز می تواند نقش داشته باشد ، ولو در حد نام درس .

یک مثال زنده بزنم ، یعنی لازم نیست که فرض کنیم که مثلا در جلسه ی فرضی درس استاد هستیم و شنونده اش ، مثلا همین امروز این چیه تلویزیون ، یعنی شبکه ی یک سیما برنامه ی زنده ای از برج میلاد داشت پخش می کرد ، خب یک شنونده اش مثلا بنده بودم و شاید همزمان شنونده ای هم داشت که آگاهتر از بنده بود ، ولی آیا چیزی که از این برنامه بنده دیدم و شنیدم همان چیزی است که او دید و شنید ؟ و اینهم همانند آگاهتر از خودش در مسائل سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی ووو ؟ و منجمله در دانش هسته ای او هم ؟

خب برگردیم به جلسه ی درس که استاد درس می دهد و من مثلا طلبه ، دانشجو و یا دانش آموز هم گوش می دهم ، و بنا هم نیست که پیش یا پس از هرحرف ، کلمه ، جمله و کل درس استاد وقت مضاعف یا بیشتری برایش صرف کنیم که چه بعنوان پیش مطالعه و یا مروری هم بعد ساعت کاری مستلزم صرف وقت بیشترشود ، چراکه موضوع کار بیشتر در همان زمان درس دادن استاد و گوش کردن ماست ، که گفتیم هرچه آگاهتر بودنمان توان کار یعنی شنیدن بیشتر را بما می دهد و این اختصاص به ما هم ندارد ، آکاهی بیشتر استاد هم توان درس دادن بیشتر را به او می دهد و به کارگر هر کار دیگری هم همین توانایی کار مضاعف یا بیشتر را خواهد داد .

خب این پاسخ بنده ، حالا شما می توانید بیشترش را بفرمایید ، منتها بد نیست داستان شنیدن حرف پیامبر را که در آغازین نوشته های اینجا از تفاسیری در تفسیر آیه ی : انه فکر و قدر ، نقل شده باری دیگر بعرض برسانم .

خلاصه اش اینکه به یکی که حرف بیشتری شنیده بود گفتند حرف پیامبر را بشنود و برایشان بگوید که او چه می گوید ؟ و او هم بیشتر از توانش نتوانست بشنود حرف خدا را که برقلب پیامبر نازل کرده بود ، چراکه بیشتر از سحر و جادو نشنیده بود ، این بود که حرف پیامبر را هم با بیشترین شنیده اش شنید و گفت حرف پیامبر نهایتش سحر است .

حالا با تعریف اینگونه ی داستان شاید این مسئله پیش آمده باشد که بیشترین کار چه کاریست ؟ مثل بیشترین حرف در قالب یک حرف ، نه دو ، سه ووو حرف بقول ریاضی و بشرح ایضا یک و نیم برابر هم پیش یا پس از قالب یک حرف .


  

سلام علیکم

مثل سالهای قبل که نامگذاری می شد امسال هم سال همت مضاعف و کار بیشترنامگذاری شد ، و طبق معمول همه ساله یک روز پس از نامگذاری مقام معظم رهبری در مشهد در توضیح آن ازجمله فرمودند که مضاعف یعنی بیشتر و مثلا دو ، سه ووو برابر ، و دستکم یک ونیم برابر سالهای گذشته .

منتها روشن نشد که آیا مثلا یک و نیم برابر هشت ساعت کار روزانه هم ؟ یعنی دوازده ساعت در روز ؟ و یا حتی کمتر از اینهم ؟ مثلا نه ساعت کار در روز ؟

پس مسئله این نیست که آیا همه ؟ یا فقط آنهایی که هشت ساعت کار روزانه دارند ؟ و هشت ساعت کار مفید هم دارند ؟ ووو ؟ بلکه مسئله اینست که همانها هم که بیکار نیستند و مثلا هشت ساعت کارشان مفید هم هست مثلا بیشتر از ساعت کاری مفید هم کار کنند ؟ یا مقصود از کار بیشتر جز اینست ؟ ومنظور این نیست که از فردا راه بیفتند و مثلا به ساعت کاری ولو یک ساعت هم اضافه کنند که کار مضاعف یا بیشتر داشته باشند .

پس اگر مثلا نیازی نیست که برای کار بیشتر مثلا به ساعت کاری اضافه کرد ، مقصود از کار بیشتر چیست ؟ و نیازمند چیست ؟ مسئله ای که پیگیرش هستیم این است .

چگونه می شود مثلا به ساعت کاری و مفیدش هم اضافه نکرد و کار بیشتر داشت ؟

فرض کنیم ما طالب علم مثلا حوزه ای هستیم یا مثلا دانشجوی دانشگاهی و یا دانش آموز مدرسه ای و سر وقت هم سر جلسه ی درس حضور بهم می رسانیم و تا آخر جلسه هم گوش به درس می دهیم ، خب گوش کردن درس کارماست و انجام می دهیم و در تمام ساعت درس هم اینکار را می کنیم یعنی کاری مفید داریم ، ولی بازهم می خواهیم که بیشتر کار کنیم آنهم درهمین مدت زمان کاری ، خب چگونه ؟

آیا پاسخ مثلا اینست که بیشتر ولو یک ونیم برابر قبل گوش کرد ؟ آنهم در زمانی به همان اندازه ی زمان گوش دادن قبلی ؟ خب این یعنی چه ؟ و چگونه ؟

اجازه بفرمایید مطلب را پس از پاسخ گویی شما به این مسئله پیگیر باشم ، البته اگر پاسخی مضاعف یا بیشتر از پاسخ شما داشته باشم ! روشن است که مقصود هم پاسخی دیگر نیست که بحساب دو ، سه ووو پاسخ داده باشیم و مسئله پاسخ بیشتری داشته باشد ، بلکه مقصود همان پاسخ مضاعف یا بیشتر از پاسخ شماست البته اگر بتوانم .

پس تا بعد یاعلی


  

سلام علیکم

گفتیم که در ریشه یابی ادارک یا دریافت و علم یا دانش خلاصه ی حرف علما یا دانشمندان از یونان باستان گرفته تا عصر حاضر این شد که آغاز درک یا دریافت و علم یا دانش با افتادن یکی از اعضای بدن ما و بقول مثلا مرحوم علامه بعنوان مثال چشم ما به جهان خارج است ، پس مراد از این حرف که فاقد حس فاقد علم است که منسوب به ارسطو می باشد این می شود که فاقد عضو فاقد درک یا دریافت و علم یا دانش است ، مگر اینکه در افتادن مثلا چشم به جهان خارج درک یا دریافتی نداشته باشد ، و گفتیم که اگر حرف این باشد که بدن ما درک یا دریافتی دارد ، مثل بدن حضرت عیسی بن مریم علیه السلام بهنگامی که به امر خدا مادرشان بار دارش شد ، یا مثل بدن آدم ابوالبشر علیه السلام که خدا از روح خود در آن دمید ، ویا همین که بعنوان مثال مرحوم علامه فرموده اند وقتی که بدنیا آمدیم و چشم بدنیا گشودیم و مثلا یک سیاهی را درک یا دریافت کردیم ، در این صورت هم حرف از یک درک یا دریافت کننده است و یک دریافت شده که حالا می خواهیم به ایندو بپردازیم ان شاءالله تعالی .

ولی اجازه می خواهم در همین جا یکی دونکته را بعرض برسانم ، اول اینکه تغییر محل بحث از مثلا چشم و مثلا یک سیاهی که درک یا دریافتش کرده به محل حسش یعنی بینایی و مابعدش مثلا حافظه که محل بحث و کاوش منطق جدید یا این چیه رایانه ای قرار گرفته که سخن را با دو رقمی بودنش آغاز می کند با تعریف صفریک حافظه ، فرقی ندارد ، چراکه موضوع درک یا دریافت کننده ای است و درک یا دریافت شده ای ، حالا می خواهد چشم و یک سیاهی باشد و یا حافظه و صفریک !

نکته ی دیگر اینکه سیاهی درک یا دریافت شده ی چشم هم مجرد از لوازم آن سیاهی است که چشم در جهان خارج به آن افتاد ، یعنی طرح تجرید از حسی که مرحوم علامه پس از مرحله ی دیدن یا حس سیاهی ، همچنین تبدیل آن به علم حضوری به نظر ایشان ، در همین جا را هم داریم ، چراکه چشم ما وقتی که افتاد به یک سیاهی ، آن سیاهی هنوز در جهان خارج هست و چشم هم درک یا دریافتی از آن نزد خود دارد و مقصود از یک سیاهی همین سیاهی است که نزد چشم است نه آنکه هنوز به قوت خود در جهان خارج است .

بازهم اجازه می خواهم یک داستان هم همینجا برایتان نقل کنم ! داستان امام !

داستانی که بقول مرحوم محمدتقی جعفری گویا در داستان تاریخ علم تاریخ نویسانش جایی برای آن ندارند !

نقل است که یکی از شاگردان امام ششم علیه السلام وارد مجلس ایشان شد و کفشهایش را زد زیر بغل و همان دم در نشست ، امام صدایش کرد که بیاید پهلویش بنشیند ، اهل مجلس از اینکه این شاگرد جوان را امام چنین کرامتی کرد در حالیکه سن و سالی داشتند و مقاماتی برایشان مسئله شد ، خب امام هم که متوجه قضیه بود از شاگرد جوان خواست داستان سفرش به بصره را برایشان نقل کند ، شاگرد جوان گفت شما که خبر دارید ! امام گفت باشد بگو ، گفت در بصره روزی رفتم پای درس عالمی و وقتی امامت را برد زیر سئوال بلند شدم و گفتم پرسشی دارم ، آن هم گفت بپرس ، پرسیدم شما چشم داری ؟ گفت این چه پرسشی است ؟ گفتم پرسش من از این دست است ، گفت بپرس ولو اینکه کودکانه باشد ! منهم از داشتن چشم ، گوش و دیگر اعضای حسی او جویا شدم ، و او هم پاسخ می داد که بله دارم ، و در مقابل اینکه با این اعضاء چه می کنی هم پاسخ داد که می بینم ، می شنوم ووو ، بعد پرسیدم این ادراکات مختلف را با چی جمع می کنی در حالیکه اختلاف دارند ؟ گفت با دل یا قلبم ، گفتم درصورت اختلاف میان مردم پس از پیامبر چه کسی این اختلاف را رفع کند ؟ ماند !

آخه حرفش این بود که بعد پیامبر ما چه نیازی به امام و خلیفه یا جانشین پیامبر داریم ؟

در اینجا بود که آقا امام ششم علیه السلام از شاگرد جوانش پرسید من این چیزها را به تو یاد نداده بودم از کجا گفتی ؟ گفت از میان مطالبی که از شما آموخته ام ، و امام در تایید درک یا دریافت شاگرد جوانش دو آیه ی آخر سوره ی اعلی را آوردند که آمده : إِنَّ هَذَا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولَى ، صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى . یعنی این اختصاص به دل یا قلب ندارد ، در بینایی و شنوایی هم قضیه همینست ، و بشرح ایضا دیگر حواس پنچگانه و همچنین اعضای آنها هم .

خب ، برویم سر بحث یا کاوشی که داشتیم ! و بماند مابعد الطبیعه ی اعضای حسی و بعد حس که دل یا قلب است ؟ یا تجرید کننده از حس مثلا بقول مرحوم علامه که نامبرده نشده کننده ی این کار !؟ و بماند که مثلا چشم خلیفه یا جانشین حس بینایی است ؟ و خلیفه یا جانشینش در همان جهان خارجی که مرحوم علامه فرموده اند ؟ یا ...؟ چراکه جهان خارج که عبارت از یک سیاهی نیست فقط ! آنهم وقتی چشم ما برای بار دوم در همین جهان خارج به یک سفیدی هم بفتد بقول ایشان ! هرچه اگر هم فقط و فقط یک چیز هم بود باز بقول پیامبر از میان یکی از این دو جهان یعنی جهان خارج و جهان داخل یکی بر دیگر امامت داشت !

بله بگذریم ، أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ ( منجمله یک سیاهی در آن ) ؟ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ ؟ قَلِیلًا مَّا تَذَکَّرُونَ ، بماند ! ووو

ولی حرف از یک درک یا دریافت کننده که هست ؟ و یک درک یا دریافت شده ؟ و همینجاست که مرحوم مطهری نام این درک یا دریافت شده را علم گذاشته اند که در بحث قبلی اندیشه ی دانش از ایشان نقل شد ، چراکه فرموده اند علم یا دانش مثل اینکه ما مثلا یک فردی را ندیده بودیم و حالا دیده ایم ، پس اینهم که درک یا دریافت شده با چشم نیز بقول ایشان می شود علم یا دانشی برای خودش که دانایش هم می شود چشم !

خب حالا که حرف از ماست یا به نیابت از ما چشم ما که جانشین ما بوده در افتادن به یک سیاهی در جهان خارج بعنوان مثال و درک یا دریافتی از آن ، حرف از دو چیز است یکی ما و یکی هم درک یا دریافتی از یک سیاهی ، بعبارت دیگر حرفی جامع ایندو ، بعبارت دیگر یک چیزی که از دو چیز حکایت دارد .

این چیزی نیست که عرض بنده باشد ، حرف علما یا دانشمندان از یونان باستان گرفته تا عصر حاضر این بوده و هست ، یعنی آنچه که از ایشان به چشم و گوش ما رسیده اینست ، کافیست خودشان و همچنین شما هم چشم و گوش بسپارید به قل یا گفته ی آنان اگر مقصود حرف علما یا دانشمندان است .

بسم الله الرحمن الرحیم ، قل هو الله احد ، الله الصمد ، لم یلد و لم یولد ، و لم یکن له کفوا احد . صدق الله العلی العظیم

والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته


  

سلام علیکم

قال النبی : العلم علمان ، علم الابدان ، علم الادیان

گفتیم اگر بنا باشد عضوی از اعضای بدن ما مثلا بقول مرحوم علامه بعنوان مثال چشم بیفتد به چیزی در جهان خارج ، خب چرا این چیز فقط حرف مثلا دانشمندان یونان باستان باشد ؟ یا مثلا آنچه که غرب امروزه در باب علم یا دانش می گوید ؟ و چرا بقول مرحوم محمد تقی جعفری مثلا در این میان چشم اندازمان حرف پیامبر خدا نباشد ؟

و گفتیم هرچند مانعی هم ندارد که ببینیم دیگری ، منجمله پیامبر خدا هم چه می گوید ، ولی علم یا دانش فقط این نیست که ما بدانیم دیگری چه می گوید ، چراکه مثلا باب دانش امام علی علیه السلام فرموده : این علم علم مسموع است و تا مطبوع نشده نفعی بحال ما ندارد ، چراکه فرموده اند : علم دو تاست ، یکی مسموع و یکی هم مطبوع و : لا ینفع المسموع اذا لم یکن المطبوع .

یعنی نه تنها حرف علما و دانشمندان از یونان باستان گرفته تا عصر حاضر بلکه در این گفته ی پیامبر و امام هم تا مثلا چشم ما به آن افتاده ، دیده ، و طبق فرمایش مثلا مرحوم علامه تجرید از حس بینایی هم شده و به بایگانی یا حافظه سپرده شده و حتی یادآوری هم شود نفعی بحال ما نداد ، صرف نظر از این هم که علم یا دانش را هم درک یا دریافت عضوی از بدن مثل مثلا چشم و همینطور حسش و مجرد از حسش و هم چنین بایگانی شده و بیادآورده شده اش بگیریم یا علم یا دانش کار فکر یا اندیشه ای باشد که پس از یادآوری مطلبی انجام می دهیم که بدانیمش .

در ضمن صرف نظر از این هم که از مثلا یونان باستان تا کنون علما یا دانشمندان یک حرف زده باشند و یا در تکمیل هم ، و اختلاف نظری هم در میان نباشد ، خصوصا در روند طلب علم یا جستجوی دانش که می بینیم مثلا منطق جدید منطق قدیم را زیر سئوال برده و امروزه هم منطق این چیه فازی دارد منطق جدید را هم به چالش می کشد .

البته نه اینکه حرف امروز علما یا دانشمندان با حرف دیروزشان یکی نیست ! چراکه این را هم دیدیم که نه تنها حرف منطق جدید با حرف منطق قدیم تفاوتی اساسی ندارد بلکه الفبای منطق این چیه فازی هم بر همان اساس منطق جدید و قدیم است ، چراکه سایه روشن یا خاکستری دیدن مطلب فرقی اساسی با صفریک دیدن منطق جدید و ایجابی و سلبی دیدن منطق قدیم ندارد .

بلکه مقصود اینست که همانطور که منطق جدید نمی خواهد بگوید که به پیروی یا در تکمیل منطق قدیم حرفی دارد حالا هم حرف منطق این چیه فازی مدعی طرحی نو در علم یا دانش آموزی است نه به پیروی و یا در جهت تکمیل حرف علما یا دانشمندان ماقبل خود .

این ها را برای این عرض کردم که طالب علم یا جوینده ی دانش در جریان باشد که در مدارس قدیم یا بقولی حوزه و همچنین مدارس جدید و دانشگاهی آنچه عرضه می شود زیر بنایشان همانست که مثلا مرحوم علامه به تحقیق آن پرداخته که در ریشه یابی ادراکات و علوم حصولی و بعیارت دیگر در پیدایش کثرت در ادراک و علم یا دانش مطلب را با افتادن عضوی از اعضای بدن ما و مثلا افتادن چشم ما به جهان خارج به تحقیق نشسته اند .

ما هم فعلا با همین کارکرد عضوی از بدن خود مثلا چشم خود کار داریم و می خواهیم ببینیم چه می کند و چرا ؟ البته فعلا با چرایش کار نداریم که این در حوزه ی علم الادیان است و فعلا با چه می کند و کارکردش کار داریم ، یعنی موضوع علم الابدان است و گفتیم که چشم ما هم عضوی از اعضای بدن ماست که مرحوم علامه فرموده بودند برای نخستین بار که افتاد به جهان خارج و مثلا به یک سیاهی آنرا دید ، و بعد هم مجرد از حس بینایی به بایگانی یا حافظه سپرده شد و ...

مسئله ای که در نوشته ی قبلی داشتیم این بود که قبول که چشم افتاد به جهان خارج ، ولی در این افتادن درک یا دریافت چشم نامبرده نشده که در این کار یعنی افتادنش به جهان خارج چه درک و دریافتی داشته ؟ و در ثانی درک یا دریافتش دیدن باشد پس کار حس بینایی چیست ؟ چراکه اندام بینایی که فقط چشم نیست ، و همینطور از تجرید کننده از حس را هم که مرحوم علامه مطرح نموده اند که پس از دیدن انجام می یابد ، همینطور بایگانی یا حفظ دیده شده ی مجرد از حس ، آیا همه و همه و مثلا یادآوری از حافظه ودر نهایت هم صدور حکم این یک سیاهی است ، جمله کار عضوی از اعضای ما مثلا چشم است ؟ یا بدن ما علاوه بر مثلا چشم اعضای دیگری هم دارد ؟ مقصود هم دیگر اعضای پنجگانه ی ما بجز چشم نیست ، چراکه مرحوم علامه چشم را به عنوان مثال فرموده بودند و می توانستند که بجای آن مثلا گوش را برای شنیدن بفرمایند یا بینی را برای بو کردن ، ویا زبان را برای چشیدن وهمینطور پوست جایی از بدن را برای لمس کردن و بعد هم برای تجرید از حس و بایگانی ووو .

پس مطلب بدن ماست حالا می خواهد عبارت از یک عضوی باشد بنام چشم ما و چه عضوی دیگر مثل مثلا گوش و دیگر اعضای حسی که بقول مرحوم علامه برای نخستین بار افتاده باشد به جهان خارج ، حالا این جهان خارج مثلا رحم مادر باشد و یا پس از بدنیا آمدن و چشم به این دنیا گشودن باشد .

و کار این بدن یعنی مثلا چشم ما در نخستین فعالیتش که گشوده شد به جهانی دیگر و بقول مرحوم علامه مثلا یک سیاهی را کشف یا پیدا کرد و هدایتش هم کرد به مرکز بینایی و دید ...

حالا بقول مقام معظم رهبری که در نامگذاری سال 1389 هجری شمسی فرموده اند ، کار مضاعف و یا بیشتر چشم ما بماند ، فعلا کاشف ، پیدا کننده و یا درک یا دریافت کننده ای در کارست و مکشوف ، پیدا شده و یا درک یا دریافت شده ای ، و کاری هم نداریم به درک یا دریافتی هم که مثلا یک سیاهی از چشم ما داشته باشد که آیا آن هم مثل چشم ما یک روزی نیازمند به مثلا عینک می شود ؟! همانطور که کاری نداریم با درک و دریافت مثلا سیاهه ی فرمایش مرحوم علامه که چشم ما افتاده به آن ، و بشرح ایضا علم یا دانش ایشان هم ، و کاری هم نداریم باز هم به کار مضاعف یا بیشتر چشم که برای بار دوم به مثلا یک سفیدی بیفتد و روز از نو و روزی از نو ، و حتی کاری هم نداریم به اینکه چشم ما پیش از افتادن به مثلا یک سیاهی در جهان خارج آیا صفر ، خالی و یا تهی از درک و دریافت بوده ؟ چراکه این در حوزه ی علم الادیان است و به اصطلاح نرم افزار سخت افراز مثلا چشم ما ، بلکه فعلا با سخت افرار چشم کار داریم و کارکردش که عبارت بود از درک یا دریافت مثلا یک سیاهی که عبارت شد از یک دریافت کننده و یک دریافت شده که ان شاءالله در فرصت بعدی به ایندو خواهیم پرداخت .


  

سلام علیکم

در بحث از دانش اندیشه یکی از مسائل علم یا دانش بود که مطلب طالب علم یا جوینده ی دانش است و برای اینکه مطلب روشن بشود در این بحث می خواهیم به این پرسش بپردازیم که علم یا دانش یعنی چه ؟

البته همانطور که مرحوم مرتضی مطهری فرموده اند ، که در نقدی از این چیه مارکسیسم دارند ، مانعی ندارد که بقول مرحوم علامه چشم ما بیفتد به آنچه که از مثلا پیش از میلاد و مثلا در یونان باستان تا کنون در باب علم یا دانش گفته شده ، چراکه استاد حرفشان در نقدی که دارند اینست که استاد به شاگرد می گوید فعلا این مطلب را دریافت کند تا بعد دلیلش را هم درک یا دریافت کند .

درک یا دریافت :

پس مانعی ندارد که مثلا چشم ما بیفتد به فرمایش مثلا مرحوم علامه که در باب " ادراکات و علوم حصولی " در مقاله ی پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم فرموده اند و حتی درک یا دریافت حسی چشم یعنی بینایی را هم داشت ، چراکه ما هم مثل ایشان علاوه بر درک یا دریافت عضوی مثل چشم کاری مضاعف یا بیشتر از این درک یا دریافت را هم داریم که مرحوم علامه از آن به دیدن تعبیر فرموده اند ، مگر اینکه حرف این باشد که این کار ما یعنی دیدن کار عضو افتاده به فرمایش ایشانست .

ولی وقتی حرف از حس و مثلا حس بینایی می زنند پس مدرک یا دریافت کننده ای علاوه بر عضو و مثلا چشم داریم ، می ماند اینکه برای عضو مثلا چشم درک و دریافتی از مثلا جهان خارج که به آن افتاده بود نداشته باشیم و نخستین درک یا دریافت ما پس از مثلا افتادنش به جهان خارج دیدن چشم باشد که کار حس بینایی چشم باشد ، بعبارت دیگر در این کار افتادن چشم ما به جهان خارج این عضو ما درک و دریافتی نداشته باشد که بدین وسیله حسش یعنی حس بینایی با جهان خارج ارتباطی برقرار کرده باشد و مثلا حرف این باشد که چشم عضوی از اعضای حس بینایی است و یا همین که معمولا گفته می شود چشم عضو بینایی است و کارش دیدن است .

ادراکات یا دریافتها :

خب تا اینجا ما هم مثل مثلا مرحوم علامه درک و دریافتی داریم ، حالا چه کار مثلا چشم ما باشد که فرمودند می افتد به جهان خارج و مثلا فرمایش ایشان و چه کار عضو بینایی باشد که عبارت باشد از چشم ، و فعلا کاری هم نداریم که چرا ایشان فرموده اند : ادراکات ؟

و کاری هم نداریم به اعضای دیگری که داریم و مثلا گوش هم عضو شنوایی باشد و دیگر اعضای حواس پنجگانه ی ما ، مگر اینکه مراد از ادراکات این ادراکات حواس پنجگانه ی ما باشد ، که به نظر نمی رسد مقصود این باشد فقط ، و مراد از تعبیر " علوم " هم مثلا علوم حسی باشد فقط .

با این حساب آنچه که مرحوم علامه پس از افتادن چشم ما به جهان خارج ، بلکه در افتادن چشم ما به جهان خارج فرموده اند ، یعنی علاوه بر حسی بینایی و دیدن یعنی تجرید از حس ، بایگانی و بعد هم یادآوری آن در مقایسه با دیدنی که بار دیگر چشم ما به جهان خارج افتاد و حتی حکم به مثلا این سیاهی است که چشم ما به آن افتاد ، دیدیم و مجرد از حس بایگانی کردیم و بشرح ایضا حکم به این سفیدی است در بار دیگر افتادن چشم به جهان خارج ، و حتی عدم الحکم این آن نیست ، مثل این سفیدی آن سیاهی نیست که نخستین بار چشم ما به آن افتاد ، یعنی است و نیست و حتی بقول ایشان پندارش هم کار عضو این کار است که تا کنون مثلا چشم بود بقول ایشان ، یعنی مثلا چشم ما افتاد به جهان خارج و مثلا همین فرمایش مرحوم علامه و درک دریافتی حاصل شد که نامش علم است .

اقسام علم یا دانش :

حالا این علم یا دانش ما همان علمی است که مثلا گفته شده : العلم ان کان اذعان بالنسبة فتصدیق ، والا فتصورا ، یعنی همان این این است وگرنه این آن نیست که طبق نظر مرحوم علامه که بقول مرحوم مطهری در نوع خودش بدیع و جدید می باشد عبارتست از حکم و عدم الحکم که درقضیه ی موجبه ی مثلا این یک سیاهی است و به شرح ایضا این یک سفیدی است ، و قضیه ی سالبه ی سفیدی سیاهی نیست ، یا این یک آن یک نیست !؟ نظریه ی مرحوم علامه اینست که : درمقایسه ی این یک با آن یک عضومدرک که تاکنون چشم بوده متوقف می شود ، بعیارت دیگر روند کار افتادن چشم باز می ایستد ، و مثل حکم به این این است ، حکم به این آن است نمی کند و این عدم الحکم حکم پنداشته می شود و لابد ادراکات یا علوم پیدا می شود !؟ و عبارت بود از یک قضیه ی موجبه و یک قضیه ی سالبه و البته با طبق نظریه ی جدید و بدیعی که ایشان داده اند .

قال النبی : العلم علمان ، علم الابدان ، علم الادیان

خب اگر بنا باشد که ما مثلا چشممان بیفتد به فرمایش دیگران که ببینیم چه می فرمایند و بدینوسیله دانا شویم ، چرا چشم انداز ما یونان باستان باشد ؟ ولو اینکه امام خمینی (ره) هم در کشف الاسرارشان کشف فرموده باشند که نه تنها ارسطو و افلاطون ، بلکه استادش سقراط و استاتید قبلی او هم شاگردی حضرت سلیمان نبی علیه السلام را کرده باشند ، خب چرا به پیام پیامبر خدا نیفتد ؟ که بقول مرحوم محمد تقی جعفری گویا از از یونان باستان تا امروز هیچ اتفاقی مثلا در یثرب یا مدینه نیفتاده !

حالا بماند منطق سلیمانی که چه تفاوتی با مثلا منطق ارسطویی دارد ؟ چراکه آن حضرت به شاگردشان بدون دلیل نفرموده اند : انه من سلیمان و انه بسم الله الرحمن الرحیم ، چراکه بعدش دلیل هم آورده اند .

ولی ما اگر دستمان را گذاشتیم در دست علما و دانشمندان یونان باستان ، و امروزه هم بگذاریم در دست غرب دارای علم و دانش ، کی و چه وقت می خواهند دلیلی برای حرف خود داشته باشند ؟

اینکه نمی شود ما مثلا چشممان بیفتد به فرمایش مثلا مرحوم علامه و نهایت این چیه الگوریتم این افتادن هم حکم و عدم الحکم این افتادن باشد و علم آغاز شود !؟ چراکه کافیست واحد درک یا دریافت ما را بتوانند تقسیم کنند ، حالا بماند به تقسیمی که یکی از اقسامش عبارت باشد از عدم قسم دیگر !؟ مثل همین نظریه ی جدید مرحوم علامه که عبارت است از حکم و عدم الحکم ، هرچند بنده که فرقی بین این نظریه و تقسیم قدیمی علم به تصدیق و تصور نمی بینیم ، چراکه تصور عبارت است از : وان لم یکن اذعان بالنسبة ، یعنی علم اگر تصدیق نباشد پس تصورست .

ادامه ی این بحث بماند تا فرصتی دیگر انشاءالله تعالی ، قبل از خدا حافظی بد نیست یادآوری کنم که امروز روز جمهوری اسلامی است که حضرت امام خمینی (ره) فرمودند به آن رای " آری " بدهیم و دادیم ، که عده ای اندک هم رای " نه " یعنی نه آری ! دادند حالا طبق نظریه ی جدید عدم الحکم مرحوم علامه یا مثل یکی از اقسام قدیم علم که تصور یعنی نه تصدیق است بماند ، ولی 31 سالست که دلیلش را نه تنها آن مرحوم بلکه دیگری هم تاکنون برایمان نفرموده که چرا ؟

البته خیلی ها و منجمله مثلا استاد مطهری در همان نوروز 58 در این چیه تلویزیون تشریف آوردند و فرمودند که : حکومت اشکالی دارد و جمهوری شکلی از حکومت است ، و تعبیر اسلامی را هم چنین فرمودند که اسلام برنامه ی زندگیست و برای تمام شئون انسان برنامه دارد ، و محتوی حکومت هم طبق برنامه ی دین است ، که همین امروز هم باز از این چیه سیما شاهدش بودم ، همانطور که مثلا دیشب شاهد سخنرانی برادر حسن رحیم ازغدی در همین زمینه بودم .

ولی هنوز که هنوزه برای بنده این مسئله هست که آیا دین یا اسلام برای شکل حکومت حرفی نزده ؟ از یونان باستان تا امروز ؟ مثلا در یثرب یا مدینة النبی ؟!


  
سلام علیکم
مطلب زیر برگرفته از اینجا است :

سلام علیکم

امروز برای کاری رفته بودم شهر و کارم که در شهرداری تمام شد در مسیر
شهرداری تا ایستگاه این چیه ون های محل ما یک جایی بود که بارها از جلویش
رد می شدم و کلی آدم آنجا بود ولی این بار خیلی خلوت بود !

در آنجا که قبلها مدرسه ای ابتدایی بود حالا اختصاصش داده بودند به محل ثبت نام برای سهام عدالت .

یکبار یادم می آید عیال از بس گفت که بابا دارند ثبت نام می کنند و
فلان و فلانی می گویند رفتم آنجا و خیلی شلوغ بود ، همین دم عیدی سال
گذشته و پیش از انتخابات ، که همان در دریافتم که بی ربط بوده اخبار ثبت
نام ! هرچند با آن شلوغی اگر هم ربطی بما داشت فکر نمی کنم نوبت به من می
رسید . 

امروز دیدم خلوته و گفتم یک سری بزنم ، کارهم که نداشتم و داشتم برمی
گشتم خانه ، وارد حیاط و بعد هم یکی از اطاقها شدم که چند نفر آقا و خانم
پشت میز و این چیه رایانه مشغول بودند و یکی دو تا هم ارباب رجوع داشتند .

از یکی از آقایان پرسیدم ما برای ثبت نام چه باید بکنیم ؟ گفت روستای
هستی ، گفتم خیر ، بعدش پرسید ، کارمند ؟ بازنشسته ؟ راننده ی تاکسی ؟ و
یکی دوتای دیگر که یادم نمانده که پاسخم خیر بود .

یکی از آنها اینکه آیا بیمه هستم ؟

خلاصه عذر خواست که فقط اینها را ثبت نام می کنند و ما هم از آنجا خارج
شدیم و به طرف ایستگاه این چیه ون ها راه افتادیم که برگردیم خانه


  
دانش اندیشه ( قسمت پایانی ) :
سلام علیکم  
آنچه گذشت :
ضمن عرض تبریک مجدد سال نو خدمت شما عرض شود آنچه گذشت یادآوری مثلا فرمایش مرحوم علامه بود که بقول ایشان چشم ما افتاد به آن و دیدیم و نهایتش هم پس از سپردن به بایگانی رهایش کردیم به امید خدا و رفتیم که ببینیم برای بار دیگر چه می فرمایند ! و بقول مرحوم مطهری در توضیح فرمایشات مرحوم علامه هم اینکه ایندو را با هم مقایسه کنیم !؟
البته بعد از یادآوری آنکه بار اول به بایگانی سپرده شده بود !؟ که امروزیش صفر شده بود یا خاموش شده بود ، که با روشن و خاموش شدن مثلا چشم ، حس و نهایتا بایگانی یا حافظه ی ما این چیه دیجیتالی اتفاق افتاد و همینطور می افتد برای بار دوم ، سوم ووو !
در قسمت قبلی که عرض کردم علما و دانشمندان یک حرف نمی زنند این نبود ، چراکه می بینیم تفاوتی بین حرف پیروان منطق قدیم و جدید نیست ، شایدم همان حرف قدمای ما را غربی ها با زرق و برق دارند تحویل خودمان می دهند با تعبیراتی دیگر !
چیزی که مسئله ی بنده است اینست که تا اینجا چیزی بنام علم یا دانش اتفاق نیفتاده مگر اینکه مثلا همانطور که از استاد مطهری نقل شد مثلا دیدن یک چیزی را هم دانستنش بنامیم ، و البته افتادن مثلا چشم به چیزی را هم همینطور ! چراکه کافیست درک یا دریافت عضوی از اعضای ما مثلا درک و دریافت چشم ما با درک و دریافت حسی از حواس ما فرق داشته باشد که دارد ، چراکه دیگر نیازی به درک حسی نداشتیم اگر ادراکش را عضوش هم داشت ، یعنی درک و دریافت نوی نبود درک و دریافت حسی .
خب تا اینجا کار عبارت بود از یادآوری مثلا آنچه که از مرحوم علامه بحافظه سپرده بودیم ، هرچند بعد از این هم بیکار نبوده ایم ، مقصود مثلا مقایسه ای که استاد مطهری فرموده بودند نیست ، چراکه فکر می کنم کافی باشد که مثلا آنچه که پس از افتادن چشم ما به مثلا یک سیاهی پشت سر گذاشته باشیم بقول مرحوم علامه : " این یک سیاهی است . " باشد که چنین بوده و حتی بار دیگرهم : " این یک سفیدی است . " بوده و هرچند بار هم که چنین اتفاق بیفتد : " این یک ... است . " خواهد بود و هرگز : این یک ... نیست . " رخ نداده و نمی دهد و نخواهد داد ، چه در جهان خارج و چه در درک و دریافت چشم ، حس و در نهایت حافظه هم و همینطور هم در یادآوری آنچه که گذشت .
مگر اینکه بعد از یادآوری حافظه ما یک کار دیگری هم کرده باشیم مثل همین حکم  : " این یک ... است . " ، چراکه این اتفاق در جهان خارج که اتفاق نیفتاده ، که چشم ما به آن افتاده باشد و دیده باشیم و در نهایت هم پس از حفظش بیادآورده باشیم ، پس بعد از یادآوری ما چنین حکمی کرده ایم ، و مقصود هم حکمی نیست که مثلا مرحوم علامه کرده باشند و ما یادآورش هستیم بلکه ایشان هم پس از یادآوری آنچه از جهان خارج به بایگانی سپرده اند چنین حکمی را صادر کرده اند .
خب ، الان مسئله دیگر ما اینست که این حکم کار کدام یک از ادراکات ماست ؟ کار عضو ، حس و در نهایت حافظه و یادآوری که نیست ، و حرفمان اینست که برای دانستنش ، نه مثلا دیدنش و یا حفظ و یادآوریش ، بلکه برای دانستنش چه می کنیم ؟ و حرفمان اینست که این دانستن کار همین کار ما پس از یادآوری آنچه گذشت است ، و موضوع بحث ما هم همین بود : دانشش
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته  


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :355
بازدید دیروز :194
کل بازدید : 1345473
کل یاداشته ها : 1762


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ