سلام علیکم ، صبح بخیر
یادآوری :
بسم الله الرحمن الرحیم ، ک ... .
دلم می خواست و دوست داشتم دیروز این قسمتم براتون بگم ، در اینجا ، و فرصتم داده شد ، ولی مصادف بود با برنامه ای که تلویزیون داشت و منم مشتری اون بودم .
خب اینو امروزم می تونستم براتون بگم ، بنویسم ، مثل رادیو تلویزیون ، برا همین بود که موند به امروز .
الانم نمی خوام و دوست ندارم که با این فرصتی که دارم بیشتر از این براتون بگم ، که بگم بازم کارم دیر شد .
بهتره برم صبحونه رو بزنم و برم سرکار ، البته لقمه ی صبحو زدم و ناشتا و با شکم خالی پشت کامپیوترم ؟!
گفتنو و نوشتنو میگم ، مثل چی ؟
با سلام مجدد و عصر بخیر
... ، قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّی وَلَا أُشْرِکُ بِهِ أَحَدًا ، ... .
راستی تا یادم نرفته ، چقد به کرمانشاه فرستاده شده ؟ که ان شاءالله فردا به تهران فرستاده بشه ، ده تومن خواسته شده ؟ یا ... ؟
... ، إِنَّمَا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَخَشِی الرَّحْمَنَ بِالْغَیبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ کَرِیمٍ ، ... .
خب کجا بودیم ؟
... ، الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ ... .
خب ذوب آهنم که یک یک کردن الان ، با پرسپولیس ، و کامپیوتر مشتری نداره و :
... ، وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ ؟ ... . بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ... .
خب پرسپولیسم که باخت ، و مثل آبیا در جام حذفی حذف شد .
خب مسئله چی شد ؟
شباهت رادیو تلویزیون ، با هر نمایشی که برا ما داشته باشن ، از هر خاوری که سر زده باشن ، برا ما با هر باختری ، که تماشایش کنیم .
مگر اینکه نه تنها نمایشگاه تماشاگهی نداشته باشه ، بلگه تماشاگهم نمایشگاهی نداشته باشه ، و نه تنها برا اینکه :
وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَ ...
بلکه چون :
لَا الشَّمْسُ ینْبَغِی لَهَا أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا ...
گفتم :
نمایشنامه :
ارسالکننده : خانواده ی خانه در : 93/9/14 6:51 صبح جمعه
نامها : قسمت پایانی
... ، وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ ...
سلام علیکم
ای کاش من یه مدرسه بود !
... ، وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ ، ... .
و یه کتاب درسی بود !
ضمن عرض تبریک بمناسبت امروز جمعه ، اینم بگم و بعد بریم سراغ پاسخ پرسش :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ ... .
خب سر کار که نمی خوام برم ، مثل هفته ی قبل ، و تا کامپیوتر مشتری پیدا نکرده وقت دارم ، و اگه وقتم کم بیاد از فرصتا ، که کامپیوتر مشتری نداشته باشه هم استفاده می کنم و ان شاءالله که بقدر کافی به مسئله بپردازم .
خب صورت مسئله چی بود ؟
پرسش از شباهت رادیو تلویزیونه ، و برا ما ، مثلا من ، یا یکی مثل من ، حالا "مثل اعلی" ، صد در صد ، و نود و نه درصدشم نه ، یه در صدی ، از شصت به چهلش بگیر بیا تا صفر در صد نشدش ، و :
اطلبوا العلم ولو ب...
شم بمونه . چراشم پیشتر براتون گفتم .
فقط اگه مثلا یه نگاهی جلد اول آشنایی با قرآن استاد شهید مرتضی مطهری بیندازین ، قلب و دلی که ما در اونجا داریم ، با تمام شباهتهایی که با عقل و خرد ما در اونجا داشته باشه ، در "سفاهت " ، بی عقلی و نابخردی و صفرش نه ها ، کم عقلی و کم خردی شباهت نداره ! که هردو در نگاه خود مثلا چشم و گوشی برای شنیدن و دیدن صدا و سیما دارن ، البته صدا و سیما ، و بهتره بگیم رادیو تلویزیون ، حالا میگم چرا ؟ برا عقل و خرد حس بینایی و شنوایی چشم و گوش فرق داره ، تا قلب و دل حس ایندو عضو بدن .
پس کاری به هوش و هوشمندی ، تیز هوشی ، نابغه ، نخبه ووو بودن بدن نداریم ، و مثلا : "بصیر" بودنشم ، چشم و گوشی داشته باشه کافیست که پایانه ی رادیو تلویزیونی باشه یا رادیو تلویزیونی براش باشه ، پایانشو میگم .
ای کاش من یه طلبه یا دانشجو بود ! ولو با حس ! با یه حس !
بقولی :"یس" ، یعنی بله ، بقول ما ترکا هرچند با خاور و باختر نه تنها خودمون ، و مثل خودم کاری نداریم ، شرق و غرب صدا و سیما هم بمونه و چرا :"راه دور" بریم و مثلا گفته بشه :
ای کاش من زنده بود ! و پای جان آفرین پیش کشیده بشه و :
بنام خداوند جان آفرین ، "حکیم" سخن بر زبان آفرین
مثلا ، ولی چشم و گوش ، چه جاندار ، و چه باخردش ، و چه برتز ازایندو شم ، و چه بینا و شنواش ، که بود برا صوت و تصویری ، و تصویر و صوتی براش ! نبود ؟ نبودشم بود ؟! ما که :"لاریب فیه" ، صدا و سیما ، رادیو تلویزیون ، صوتی تصویری خود داند !
تماشا ، نمایش ... ، شما ! :
صوتی تصویری چرا ؟ برا همون که گفتم رادیو تلویزیون ، که نه تنها چشم ، بلکه گوشم :"تماشاگه" صدا و سیما نیست ، خارجی و شرقی غربیشم ، بلکه نه تنها تصویری ، بلکه هر صوتیم نمایشی برا گوش داره .
نمایشنامه :
خب پیش از ادامه ی مطلب بریم سر سفره ، که جمعه ها دیرتر بازمیشه ، اونم وقتی گفته بشه سرکار نمیریم ! راستی خاور و باختر گفتم یا دادش محسن افتادم در باختران ، چه خبر ؟ دستکم ده پونزده تومنی که محدثه براش فرستاده بودو یادمون باشه فردا بریزیم تو حساب ، که تو اونقد نبود که براش بفرستیم .
نامها (قسمت چهارم ) :
... فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا ... .
سلام علیکم ، صبح بخیر و امیدوارم بمبارکی جمعه ای رو پیش رو داشته باشین با برپایی نمازش ، البته در محلش ان شاءالله ، در مسجدش .
پیش از اینکه به پاسخ پرسشی که مطرح شد بپردازم ، بازم دیدم فرصت هست اینم مطرح کنم :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، یس ، وَال ... .
داستان چیه ؟
آخه دیشبم که کامپیوتر اشغال بود و تلویزیونم فیلم داشت ، اسم فیلم " گذشته ای پر از خشونت " بود .
حالا کاری ندارم که مناسبتر مثلا "برزخی میان " مثلا خشونت و آرامش بود ، یا مثلا آرامش پس از خشونت ، یا ... ؟ خصوصا وقتی برادر هنوز خشن به برادر آروم گرفته گفت : من هنوز همسر باب خودمو پیدا نکردم ، و یا پایان فیلم با بشقابی ، که نه همسر ، بلکه کودک برا پدر گذاشت ، و ...
داستان آدمو ، خودمونو میگم ؟
همینطور ماشینم ، جوندار که هرگز ، نود و نه در صدم نه ، بلکه یک در صدم شبیه ما !؟
آیا بقول فرشته ها سابقه ای خشن داره ؟ و میره که آروم بگیره ؟ الان در چه حاله ؟
دیشب که بعد فیلم و نماز عشا ، با مادرتون رفته بودیم تو کوچه قدم می زدیم ، گفتم که یکی میگه :
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود ، آدم آورد در این ...
یکیم میگه :
تا مرا از نیستان ببریده اند ، از نفریم مرد و زن نالیده اند
یکیم گفته :
بنام خداوند جان و خرد ، کزین برتر ...
کی ؟ ... برنگذرد
یکیم گفته :
بنام آنکه جان ...
رو : فکرت آموخت ، و : چراغ ، یکی دیگه رو : بنور ، ش : بیفروخت .
ووو ، مثلا ملک و فرشته هم میگه :
... أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا وَیسْفِکُ الدِّمَاءَ ؟
راس راسی داستان چیه ؟ اونم وقتی قرار شبیه سازی بشه !؟ شبیه چی ؟ زنده !؟ هوشمند ؟ ویا ... ؟
صد در صد که هرگز و خوابشو ببینن ! نود نه در صدم که بمونه ، یک در صدم یک در صد چی ؟
خب بازم دیر شد برم سر سفره که بازه الحمدلله رب العالمین
نامها (قسمت سوم ) :
سلام علیکم ، صبح بخیر .
دیدم تا سر کار بریم فرصت هست ، گفتم یکی دو نکته رو بگم .
نام و نشون :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، قُلْ أُوحِی إِلَی أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ ...
ای کاش من یه :"هوشمند" بود :
شنیدین دیشب تلویزیون تو اون فیلم گفت :ماشین جوندار نیست ، که :"جهنمی" باشه ! و چرا نگفت مثلا :"هوشمند" ؟
هم وقت ندارم و هم این کامپیوتر جونشو نداره ! پس ادامه ی حرف بمونه برا فرصت دیگه ان شاءالله .
صدا و سیما :"برا" ما :
فقط اینم بگم و برم سر صبحونه و ...
رادیو تلویزیون چه شباهتی باهم دارن ؟
ارسالکننده : شبکه ی خانواده ی خانه در : یکشنبه 9/9/1393 ، ساعت 21:23
نامها : قسمت دوم
سلام علیکم ، شب بخیر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، المص ، ... .
امیدوارم ، صد در صد که هرگز ، نودو نه درصدم نه ، بلکه یک درصدم شده گفته باشم که ، وقتی میگم تلویزیون مثلا ، صرف نظرم از خارجی و داخلی ، یا داخلی و خارجی ، مثلا با تقدم زمانی که اول به کدومیک از ایندو تلویزیون گفته شده ، حتی منظورم مثلا شبکه های یک ، دو ووو ی تلویزیونم نیست .
نه اینکه نیست ! و بقول آقا امیر المومنین علیه السلام : بمزایله ، و بشه گفت مثلا شبکه ی چهارش تلویزیون نیست ، نه ، چراکه حتی به همون برنامه ی معرفتشم نمیشه گفت تلویزون نیست ، همونطور که نمیشه گفت تلویزِیونه !
ای کاش من یه شبکه ی تلویزیون بود !
این حرفم اختصاص به تلویزیون نداره ، اینترنتم مثلا همینطوره ، منتها تلویزیون نشنیدم گفته باشن شبکه ی تلویزیون ، در حالیکه اونم مثل اینترنت که بازم بعنوان مثال گفته شد ، شبکه ای از شبکه های یک ، دو ووو ی اونه .
البته از لحاظ سخت افزاری ، ولی نرم افزاری چطور ؟
البته این تعابیرو چون گفته شده گفتم ، وگرنه منظورم بدن و حس ماست ، البته حس بدنمون ! حس اعضای بدن ، نه حتی "مثل اعلی" دیدن بدن و عضو ، نه اعضاء و اندام بدم ، و حتی "مثل اعلی " ش چشم و "مثل اعلی" شم یکی عینین یا دو چشم ! یا ... ؟
:"کمثل" یا مانند "مثل اعلی" تلویزیون ، حالا یکی از خارجی و داخلیش ، یا داخلی و خارجیش ، بمونه ، ولی کدوم یکی از "شبکه ها" ش ؟ شبکه ی یک ؟ دو ؟ و یا ... ؟
حالا مثلا گفته بشه شبکه ی چهارش ، خب شبکه ی این شبکه ؟! مثلا برنامه ی معرفتش ، خب کدوم شبکه ی این برنامه ؟ مثلا استادش ، خب کدوم شبکه ی استاد ؟ شبکه ی مثلا حسش ؟ خب ... ؟
خب نمیشه گفت مثلا ، حالا کاری به :"عقل" ی که استادش گفت ، نداریم ، حس ، شبکه حس استادم تلویزون نیست ؟ بمزایله ؟ و همینطور میشه گفت تلویزیونه ؟ خب کدوم حس استاد ؟ آیا حتی "مثل اعلی" ش بیناییش ؟ اونوقت مثلا شبکه ی شنوایی چی ؟ اینم مثل اون ؟
مسئله این و اون ال "ان" زمانی ، یا این و اون نزدیک و دور مکانیم نیست ، که مثلا وقتی بعنوان مثال شبکه ی یک ، یا دو و یا هریک از شبکه های تلویزیون مثلا نیگا می کنیم ، یا به "اون!؟" گوش می دیم ، تلویزیون اونه ، و وقتیم که به یکی دیگه ... ، اونه .
مسئله حس ایندو ، چشم و گوش نه ! نیگا و گوش دهنده ، شبکه ی بینا و شنواس ، شبکه ی حس ، مثل شبکه ی تلویزیون ، که برای دیدنی و شنیدنی داره ! مثل برنامه ی دیدنی و شنیدنی :"معرفت" شبکه ی چهارش برا برنامه !؟ ی حس بینا و شنوای ما .
حالا برای برنامه ی عقل و خرد "مون !؟" بمونه ! و حتی "من" هم ! حتی اگر حسی دارم ، چه رسه به حس !
ای کاش ... حسی داشت !
مثلا وقتی که در خبر همین امشب داشت : بودجه ... هسته ای ...
راستی چی حق مسلم ماست ؟ شبکه ی ما رو میگم ؟ نه فقط شبکه ی یکی از ما و حتی :"مثل اعلی"ش !
... ، وَأَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ ... ، ... ، ... خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ ... ، قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِی لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خَالِصَةً یوْمَ الْقِیامَةِ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یعْلَمُونَ ، قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّی الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْی بِغَیرِ الْحَقِّ وَأَنْ تُشْرِکُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ ینَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ، ... .
نامها :
سلام علیکم
ضمن صبح بخیر ، اول تشکر و بعدم امیدوارم که هفته ای کاری پیش رو داشته باشین ، هرچند آنی بیکار نخواهید بود .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ص وَ ... .
ضمن بازم تشکر بابت فرصت دست داده امیدوارم تا بازم کارم دیر نشده در این فرصت بحث به یه جایی برسونم .
برا همین بسنده می کنم به همون شبکه ی چهار تلویزیون که در بحث قبلی نام برده شد ، و مثلا دیدین که بعنوان مثال اخبار این شبکه هم با شبکه مثلا یک ، دو ووو ی اون فرق می کنه .
کدوم ؟ :"اون" ی که گفتم دیگه .
خب ، بریم دنبال کارمون !
کدوم کارمون ؟ خب بعنوان مثال گفتم که :"دیدن" دیگه .
و مانعی هم نداره که بگین نه ندیدین ، خب باشه شنیدین که ؟ همین الان که گفتم دیگه .
خب فرصت کمه فقط اینکه ، به خاطر میارین که به نقل از آقا باقرالعلوم ، یا علوم ال محمد صل الله علیه و اله و سلم ، علیه السلام گفتم که مونده ی علم و دانش بعد کشتن آقا امام حسین علیه السلام افتاد به قم ؟
برپا باشین ان شاءالله ، تا فرصت بعدی ان شاءالله
کلمه :
سلام علیکم
با آرزوی هفته ای بهتر از هفته ای که پشت سر گذاشتیم ، پیش از بحث اسماء و نامها ، گفتم کلمه رو بگم ، چراکه پیش از اسماء و نامها هم اسم و نامو داریم ! که ان شاءالله فرصت حرف از اونوم داده بشه .
خب بازم مروری داشته باشیم :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ ... ، ... وَکُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ ، ... ، کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ ... ، فَدَعَا رَبَّهُ ... ، فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاءِ ... ، وَفَجَّرْنَا الْأَرْضَ ... فَالْتَقَى ... ، وَحَمَلْنَاهُ ... .
داستان حس :
ضمن تشکر از فرصت داده شده ، که پشت کامپیوتر بشینم و اینو بگم ، اول بگم که بحث بحث حتی یه کلمه هم نیس ، چه رسه به کلمه ها ، مثل شبکه ها ی تلویزیون ، منجمله شبکه چهار برنامه ی معرفت دم غروبیش ، و حتی شبکه ی شبکه های تلویزیونم ! که گویا "شبکه" ندارن ! و اگرم داشته باشن مثل :"بی رنگ" یه که تو اون برنامه گفته شد .
پس داستان داستان یه حسی که حس حواسم باشه نیست ، چه رسه به بی حسی اونا ! بلکه داستان حسه ، و "مثل اعلی" شم حس بیناییه که برتر از حتی حس شنواییه .
داستان چیه ؟ مثل داستان همون شبکه ای هس که بقول امیر المومنین علیه السلام : با هر شبکه ی تلویزیون ، منجمله شبکه ی چهار اونم ، بلکه برنامه ی معرفت امروزشم هست ، ولی :"لا بالمقارنه" ، حتی محیط برشبکه هاشم ! و لابمزایله ، حتی در :"آن" دم غروبیم از برنامه معرفت شبکه ی چهارش .
کلمه ها (پایانی) :
سلام علیکم ، صبح جمعتون بخیر
فصل الخطاب :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ ، ... .
کلمه ی دیگر :
ضمن عرض تبریک امروز ، گفتم یه کلمه ی دیگه بگم و بعد برم سر خاطره گویی ، که دیروز فرصت نشد بگم ، اونم با این خواسته میگم که :
... : ای کاش من یک لشگر مخلص خدا بود !
البته کلمه ی دیگه ای نمونده ! چراکه گفتم ، مثل همینکه من میگم ، تلویزیونم حرف می زنه ، حتی وقتی که مستندم نشون میده ، مثلا یه سخنرانی رو حتی زنده .
چراکه ما که پای سخنرانی نشستیم که نمیتونیم پاشیم بگیم : مسئلة ؟
اونکه مثل ما ، مارو نمی بینه ! بلکه هرچیم از دهنمون ، مثل اون ، در بیاد بهش بگیم که نمیشنوه !
بله ، مانند کامپیوتر مثلا ، اگر چش داشته باشه و ماهم بخوایم چرا ، مگه اینکه تو خونه ی ما دوربین گذاشته باشه ، شنود گذاشته باشه !
با این فرض که بشنوه و ببینه هم ، ما نفس میکشیم ، اونم از بچگی و بمحض بیرون اومدن از شکم مادر ! اون چی ؟
داستان بویایی :
تلویزیون که سهله ، کامپیوترم ، که گفته بشه شبیه ما ساخته شده ، مثل اول ما که از پدر مادری نیومد تو ایندنیا ، بی پدر مادرم باشه ، باز ما نفس میکشیم و اون دم و بازدمی نداره ، که در بازدمش حرفی برا گفتن داشته باشه .
امتحانش سادس ، تو تلویزیون و مثلا فیلماش که دیدین ، پشت انگشتتونو بگیرین جلو دماغش ، هوایی ؟ هوای گرمی پس میده ؟ چی میگم ؟ اصلا دماغ داره ؟ که ...
و اما خاطره :
تازه شنود و دوربینیشم داشته باشه ، وقتی که ما توخونه خوابیده باشیم چی ؟ حالا خودمونو بخواب زده باشیم بمونه !
مثلا شبا هم می خوابیم ، خوابای مارو هم میشنوه ؟ و می بینه ؟ اگه ما براش نگیم که بشنوه ؟
مثلا یه شبی تو دبستان حافظ که بودیم ، خواب دیدم که تو کلاس سوم اون یه شمشیر دستمه مثل ذوالفقاری که گفته میشه ، دو نفر بودن که اسم یکیش علی بود ، و به من گفته می شد که بزنم تو سر اون ، منم شمشیرو بلند کردم که بزنم ، تو سر اونیکی خالی کردم .
راستی ! تو بازمانده هایی که از کشتی پیاده شدن رو زمین ، تلویزیون که نه ، کامپیوترم بود ؟ کشتی نجات کلمه ی حسینو نمیگما !
بگذریم ، چه اتفاقی افتاد !؟
بعد اون شهادت و درک و دریافتو میگم که در نوشته ی قبلی اینم مونده در این قسمت پایانی .
باشه اینم میگم ، با اینکه امروزم می خواستم برم سرکار ، نه اینکه مثلا رادیوی خونه رو میگین تعمیر کنیم مثلا ، یا کامپیوترشو ، که این که یه روز بخوار افتاده بود راه اندازی کردیم و به منم فرصت میدین که پشتش بشینم ، ووو ، دیگر نیازمندیهامون ، راستی اگه مثل اینارو نداشتیم مثلا دیروز کی می تونس برامون سخنرانی بکنه ؟ پس قدر تلویزیونی که داریمو و این کامپیوترم بدونین ، بلکه یه لقمه نون در بیاریم ، حالا ماه آخر پاییزه و زمستون در پیشه و کارایی مثل کار ما تو این فصل می خوابه و پس اندازی تا الان پشت سر نینداخته ایم ، حتی برای یه هفته ی بعدم ووو بمونه .
آخه مثل آب و هوا ، نونم حق مسلم شماست ، حالا مسکن و پوشاکو میگیم مثلا اجاره می کنیم و یه کاریش می کنیم ، البته نه مسکن و پوشکی که معنی همسر بده ها ! که ازدواج نکردهاتون بگن حق مسلمشونه ! اینو ان شاءالله خدا مثل قبلیا خدا خودش جور می کنه !
خب چی مونده بود بگم ؟
اتفاقی که بعد یه حرف قرار بیفته ، مثل همون شهادت ، درک و دریافت .
راستی ما شنیده بودیم برا علم و دانش ولو بریم چین ! ولی از چین بیان ایرانو نشنیده بودیم که بریم ! مگه تو همون "ولو" گفته شده باشه .
کاری به اینم نداریم که علم و دانش شامل علوم دینی هم میشه یا بقول مثلا مرحوم علامه جعفری ، که پیشتر براتون نقل قولشو کردم ، در تاریخ علم و دانش ، اونم وقتی شامل دیدنی ، شنیدنی ووو ی ماهم بشه ، داستاهاشون تو کتابا و گفته های علمی ثبتم که شده باشه ، علوم و دانشهای دینی بحساب میاد !
راستی همینجا یادم اومد که در بزرگداشتی که تلویزیون داشت ، از بزرگی بنام رجبعلی خیاط ، یه حرفی در این زمینه که گفتم زده شد ، اونم نسبت به علی علیه السلام ، که علم نداره ! معرفت داره !
خب حالا در تاریخ معارف چطور ؟ خاطره ای از علی در کتب درسی مراکز علمی ، ببخشین ، معارفی اومده ؟
یا اونجا هم ، حالا تو چین باشه یا همین ایران خودمونم ، میدوندار عرفا هستن ؟
یادم میاد تو دوران دانشجویی ، که مثل دوران طلبگیم ناتموم موند ، آخه چند واحد زبان انگلیسی داشتیم و یکی از دانشجوهای کلاس زبان ما یه روز یه حرفی زد ، گفت : تبت لسان (من) !
آخه استاد کلاس ، خدا رحمتش کنه ، چه در قید حیاط باشن ان شاءالله و چه برحمت ایزدی پیوسته باشن ، فرموده بود تو کلاس هیشکی بجز انگلیسی حرفی نزنه ! برا همین همه از دست زبان من در کلاس ایشون در امون بودن ! در حالیکه تو کلاس واحدی دیگه حرف اینو بود که بذارم درس گفته بشه ! آخه می شد فارسی حرف زد .
حتی تو واحد های فوق برنامه هم ! که یه اتاقی ، دفتری و جایی از دانشگاه برنامه ریز این واحد ها بود ، مثل دفاتر بسیج امروزی ، که اونوقتا هنوز دایر نشده بود ، و یه چیزی مثل امور تربیتی مدرسه ها بعد انقلاب بود اونجا .
یادمه یکی از فعالان در اونجا ، یه روزی به ما ، منو برادر فراهانی و نورالهی ، که تو دانشگاه باهم مثل توحوزه ، هم مصاحبه بودیم ، گفت تو اون برنامه ها شرکت کنیم ، شایدم به نمایندگی از مسئولش از ما دعوت کرد که من گفتم بریم ، با اینکه لحظه شماری میکردم که کلاسهای درس تموم بشه و راهی قم بشیم ، با برادر نورالهی ، و به شب و گیرنیاوردن اتوبوس نشم و کرایه ی سواری مثلا ندم ، اونم کرایه ی شب !
خب بی هدف نرفتم به اونجا ، برا همین وقتی نظر خواهی شد که چه بکنیم ؟ از مسئولش پرسیدم چه جوری بکنیم ؟! و برای ایشونم !؟
خب ، حالا ببینم چه اتفاقی میفته !؟ بعد اون شهادت ، درک و دریافتو میگم .
بعدش میریم تو مثلا دانشگاه ، حالا چینی و ایرانیش که فرقی نداره برای دریافت کننده ، و مثلا تو کلاس زبان خارجه علی ، ولی مثلا سقراطه ؟ و به زبان خودمونم نمیشه گفت ؟ و تبت لسان ؟
با چه زبونی بگیم که بابا زبون خارجی میگی باشه ، ولی چرا داستانشم همون داستانهای درسای دیگه ؟ اونم تو ایران ؟ و ایران بعد انقلاب و انقلاب اسلامی ؟
آیا مثل نون شب لازمه که برم زبون یاد بگیرم تا حرف بزنم ؟
یعنی چی ؟ یعنی تلویزیون ، حتی تو مستنداشم وقتی حرف می زنه زبون داره ! بی زبون نیس !
منم زبون داشتم مثل تلویزیون سخنرانی هم میکردم !
زبون تلویزیونو میگم ، راستی با چه زبونی حرف می زنه ؟ تو یه کلمه میشه گفت ؟ که با اون زبونم شنید حرفشو ؟ و اون در این میان ولی باشه ؟ حالا علی هم نباشه بمونه ، ولی چطور ؟
مگه اینکه وقتی میگیم : اشهد ... ان ولی الله
شاهد ، درک و دریافت کننده اش نباشم حتی در حرف و حرف زدن و یه کلمه هم ! پیشتر شنیدنشم همینطور !
یعنی شنیدن همون شنیدنی باشه که ولی نداره ، یا اگه داره مثلا اینگیلیسیه مثلا ، در حالیکه این زبونم با زبون مادریمون برامون معنا دار میشه ، چه رسه به مثلا یادگیریش ، و قرار باشه بریم یاد بگیریم .
مگه اینکه گفته بشه ! که میشه ! حالا با چه زبونی !؟ بمونه ، خودش زبون داره ! ما مثلا کشفش کردیم ! مثلا "یه حرف" شو یه عالم و دانشمند هندی کشف کرد ، حالا اولیشو یا بعدی و قبلی ! شو ؟ بمونه ، :"ولی" با چه زبونی ؟ زبون کشفو میگم ؟ حالا هدایت ووو ش بمونه ، به مرور بعدی "کهیعص" که ان شاءالله رسیدیم حرفشو می زنیم !
با چه زبونی ؟ اگه گفتین
خب با زبون خودمون دیگه ! مگه زبون نداریم ؟ وقتی کامپیوتر ، ماشینم زبون داره ! هم ایرونیش و هم شرقی و غربیش ، مثلا چینی و آمریکاییش ، و همشونم یه زبون دارن ، و از وقتیم که بدنیا اومده حرف می زده ! منتها ما نمی شنیدیم ! چرا ؟ مگه به زبون ما حرف نمی زد !؟ و یا زبون کشف ما به زبون اون نبود !؟ یا زبون کشف نداشتیم ! و علیش ولیش اومد و مثلا ابدا کرد و بعدش یادمون داد مثلا !
خب علی ولیشو "چجور" ی کشف کردیم ؟ با زبون بی زبونی ؟
ما که در داستان بویایی از بچگی زبون داشتیم ! و مثل اونم نگفتیم "!؟" که : چرا بویا نیستم ؟ اونم تو کتاب و بصورت نوشته و تحت علی ولی بینایی ما !
خب با چه زبونی اینو بهش گفت که بویا نیستی ، خب چی هستی ؟ شنوا که هستی ؟ شنونده ی حرف خودت که هستی ؟ علی ولیش کیه ؟ البته اگه گفته باشه : اشهد .... علی ولی الله
و دریافته باشه که این کارم ، یعنی شنیدن ولی داره و اونم :"تراز" علیشم ، وگرنه نه تنها بی پدر ، بلکه مادرم نداشته باشه که در داشتانش گفته شد انداختش تو آب ، خب ما "چجور" ی حرفتو بشنویم ؟
که گویا در ایران ، اونم بعد انقلاب و انقلاب اسلامی شنیده شده ! و از ایشون بعنوان فیلسوف ، عالم و دانشمندم نامبرده شده ، اونم برا دانش آموزان !
برا همون احمد و اکرم یا مثلا "رقیه" ها و بازمانده از کشتی ، حالا دیگه کشتی نجاتو میگم .
السلام علی ... و علی اولاد الحسین ...
کلمه ها (4) :
سلام علیکم ، صبح بخیر
یه خاطره :
اینو پیشتر مرور کردیم ، والانم به مناسبت بحث مرور می کنیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ ، وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْ... .
پیش از اینکه خاطره رو بگم ، یه چیز جالب بگم که تلویزیون گفت !
دیدنی ها :
آخه تلویزیونم ، حتی وقتی مستند نشون میده ، تا حرفی از دهنش ، دهن مستندشم میگم ، بیرون نیومده با فرماندهی و مدیریت بینایی ما طرف نیس ، امام ، فرمانده و مدیر کتاب شنوایی ماس ، و داستانش فرق داره ، البته اینم در داره ، فرقش با در غار داستانی پدر و پسری که گفتم فرق داره ، داستانش کشتی ، صندوق و تابوتم داره ، تابوت پرم ، پراز دیدنی ، مثل همونکه مثلا دیشب تو تلویزیون نشون داده شد !
اونم :"باطعم" شیعه ، شهادت و بقول استاد شهید مرتضی مطهری : درک و دریافت یه خانوم چینی رو از فرماندهی و مدیریت ، از قضا داستان شنوایی هم خانوم داره ! اونجا پدره پسر رو میبره تو غار و ... ، اینجا مادر پسرو میذاره تو صندوق و ...
خب بازم کارم دیر شد ، خاطره بمونه برا فرصت دیگه ان شاءالله ، فقط اینم بگم و برم ، خب حالا چه اتفاقی میفته ؟ بعد اون شهادت و درک و دریافت ؟