سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

کلمه ها (3) :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِیدِ ، بل ! ... .

سلام علیکم

سازه ی در :

در آغاز نوشته ی قبلی کاربرد یه کلمه رو به نقل از تلویزیون داشتیم ، کلمه ی ساختنو میگم ، مسلح ساختن و یهودی ساختنو میگم ، حالا می خوام اینو بگم که همین یه کلمه هم کاربرای مختلف داره ، یعنی علاوه بر مثلا ساختن مثلا یه جایی بعنوان مثلا سر زمین دینی و اسلامی ، مثلا سوریه ، عراق و شاید مثل نیل تا فرات یهودی سازی ، علاوه بر ایندو هم در دستور کار مثلا داعشی ها باشه ، همین کلمه ی دینی و اسلامی  ساختن اونا با دینی و اسلامی ساختن شیعه سنی فرق داره .

خب تا کجا ؟ چراکه این مثلا فقط شاعر نیست که میگه :

حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی ، من از آن روز که در بند توام آزادم

بلکه مثلا متفکر و اندیشمندم ، عالم و دانشمندم ، حالا هفتاد دوملت یا نه اصلا دوملتم که عالم و دانشمند داشته باشیم و یکی از ایندو هم عارف نه که رقم دیگه ی بقول یادخدای امروز شبکه ی قرآن تلویزیون :"آگاهی" یکیشم علم و دانش باشه ، بلکه مثلا رقم علوم جدید و دانشهای نو ، که در هر چند دقیقه ، ثانیه ووو هم در حال نو شدنه و موندن توش ... ، خصوصا تو ... ، ثانیه و دقیقه ووو ی مدیریتش ، نه ! درک و دریافتش ، حالا معروف و معلومش بمونه ! بله عالم و دانشمندم در بند و ول نمیکنه بره دنبال یه چیز دیگه جز علم و دانش ، اونم مثل حافظش  میگه : من از جور تو ...

پس حرف آخر یه حرفه ، البته حرف اول ، مثل همون اصل و پی و شناژی که در نوشته ی قبلی گفته شد ، مثل همون که هردو گفتن : من از جور تو ...

حالا اگه هم گفته باشن : من از مثلا عشق تو ... ، گفتم مانعی نداره بین خودشون ... ، بعبارت دیگه اگه : عشق آسان نمود اول ، خب هرچه آسونتر معقولتر ! و بقول عقل : بهتر ، که در کتاب خدا آمده بقول آقا امام کاظم علیه السلام . 

ضمن قبولی نماز ظهرتون ، خب چرا ؟

چراکه عاقل و بقول خودمون خردمند که دربند حسن ، به و نیک نیست ! چه رسه به مثلا سره و ناسره ، وبازم بعنوان مثال خوب و بد ، بلکه از دربندانیه که در پی احسن ، بهتر و نیکتره ، و خوبتر .

در حالیکه حتی عالم و دانشمندم اگر "دربند"عقل و خردش نباشه ، دربند معلوم و دانسته شده هس ، حالا می خواد بفکر و اندیشه ی مسلح کردن شیعه سنی باشه ، یا مسلح کردن مثلا داعش .

تازه کدوم عقل و خردم ؟! بقول آقا امیرالمومنین علیه السلام : مسموع و نقلی اون ؟ حتی بقول آقا موسی بن اباعبدالله ، صادق ال محمد ، علیه السلامم ؟ و حتی به نقل از کتاب خدا هم ؟! یا بشرط همون من منم ؟! و مطبوعش ؟ نه حتی مطبوع دیگری ، ولو اینکه بجای :

(من) از جور تو ...

هم گفته باشه : من ندیدم جز زیبایی

و عقلیه هم باشه . 

مگر اینکه زیباتر نداشته باشه ، برا منم ، که موضوع بحث ما اینه ، یه چیز ، حالا جمیل و زیبا ، یا مثلا همون یه کلمه ی ساختن ووو ، و مثلا کلمه ی "در" در داستان پدر و پسری که براتون گفتم ، که پسر یادش نمی اومد از همون در اتاق پدر وارد غار شده بود و خواست ببینه ، خودش ببینه ، و از اون در بیرون رفت ، به حرف پدر اکتفا و بسنده نکرد .  

چرا ؟ خب برا اینکه نه تنها حرف پدر ، بلکه حرف چشمشم پیش بینایی افول می کنه و دوست نداشت افول کننده ها رو !

حالا حرف بینایی کجا افول میکنه ؟ حافظه هم که باشه ، حافظه ای مخصوص بیناییست ، و من فقط بینا نیست ، هرچه هم که سلطان بدن باشه چشمش ، که سازه ی ورود و خروج من بینایی باشه ، چه رسه به چشماش !

بله برای انس با بیرون امامه ، فرمانده و مدیره برا چهار عضو دیگه ، حتی گوش موسی ، که شنیدشم موسوی سازی باشه ، از یهودی سازی ، بشرح ایضا ساخت و سازهای دیگه و مثلا همون مسلح سازی .   


  

کلمه ها (2) :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالْمُرْسَلَاتِ ... .

سلام علیکم

یه سازه :

بعنوان مثال امشب تلویزیون یه حرفی رو فرستاد ، مثلا گفت در شیعه سنی نمونده ، برا مثلا مسلح سازی ، و یا بازم بعنوان مثال گفت که قبله ی اول مسلمین ، چه شیعه و چه سنی ، حتی تکفیریشم ، یهودی سازی میشه .

نظایر اینا رو می توان شنید ، همینطورم مثلا در نوشته ای خوند ، بعنوان مثال : ایران را سراسر مدرسه کنیم .  

یه کلمه :

سازه ی یه حرف ، ساختنش نه ها ، مثلا ساختن مدرسه نه ، سازه ی مدرسه رو میگم ، یه سازی داره ، ساختنش یه ساز دیگه .

تاریخچه :

یادمه پیش از اینکه مدرسه برم ، مکتب می رفتم ، نه اینکه اونوقتا مدرسه و مثلا دبستان و دبیرستان نبود ، و مثل قدیم بچه ها رو مکتب می فرستادن و مکتبخونه ها مدرسه بود .

و مثلا بعد رنسانس و انقلاب صنعتی اروپا  پیدا شده این مدرسه ها ی جدید و در ایرانم دایر شده ، و بعد انقلابم به همون شکل باقی موند ، به همون سازه ، که بهش مدرسه گفته میشه و مثلا ابتدایی ، راهنمایی و دبیرستان داشت ، بعدشم پیش دانشگاهی و ...

چراکه در راستای همون سازه مثلا دانشگاه هم قرار داره ، و حتی مدارس قدیم مثلا حوزه هم که پیش نیازش همون سازه از مدرسه باشه نیز قرار میگیره ، در حالیکه یادم میاد وقتی بعد دوران ابتدایی مدرسه رفتن ، به حوزه رفتم ، طلبه هایی که دوران ابتدایی رو هم پشت نذاشته بودنم در اونجا مشغول بودن ، حتی مکتب رفتنم پیشتر ها نیاز نبود ، چراکه حوزه و مکتب یکی بود قدیما .

یعنی یه مدرسه بود برا رفتن به اون ، از کجا ؟ خب از خونه دیگه ، که بچه ها رو به اونجا بفرستن ، از سازه ی خونه ، که مدرسه ی اول بچه ها بود ، و هست و خواهد بود ، و ای بسا خونه هایی که مدرسه ی اول و آخر بچه های اون خونه بودن ، و هنوزم شاید یافته بشه که خونه ای بچه یا بچه هاشو مدرسه نفرستن .

منکه یادم میاد ، اونم نه فقط نفرستان بچه های دختر ، بلکه پسراشم ، ولی چن تا خونه ، حتی در قدیمم میشه پیدا کرد که حتی بچه ی پسرشم از خونه بیرون نفرستاده باشه ؟! مگه اینکه دخترشم شوهر نداده باشه و تو خونه هم نگه داشته باشه .

یه داستان :

 

نقله که پدر حضرت ابراهیم علیه السلام ، که پس از بدنیا اومدنش اونو برد تو یه غار نگه داشت ، و در غارم بهش گفته بود که مثلا اتاق اونه و وارد اون نشه ، پسر بعد پانزده سال گفتم برم ببینم تو اتاق پدر چه خبره ؟ و بیرون از غار رو دید و ... . 


  

کلمه ها :

عالم ال محمد علیه السلام : کلمة لا ... .

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَیلٌ لِکُلِّ ... .

سلام علیکم

سازمانی ها :

یادآوری :

در مباحث قبلی ، در تاریخچه ای گفتیم که سازماندهی بسیج ، به ارتش ، شهربانی ووو که نه ، به کمیته هم سپرده نشد ، بعد نماز ظهر ، اینو برای این گفتم که دم ظهری تلویزیون در یه برنامه ، زنده ، از فرمانده و یا مدیر مدرسه ای دعوت کرده بود که ایشون ، مدیر اون مدرسه رو میگم ، دعوتنامه داشت ! حالا برای چی بمونه ، با سازه کاره دارم ، سازه ی :"مسجد" و سازماندهی .

پایگاهی ها :

آخه برپایی :" ذکر" و یادآوری فرق داره با مثلا برپایی "فکر" و :"تفکر" ، زمین و پایگاه ایندو هم فرق داره .

در بحث قبلی مروری داشتیم در کتاب خدا ، حالا یه "کلمه" بیشتر مرور کنیم :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ لَا أُقْسِمُ بِیوْمِ الْ ... .

یادتون میاد نقلی که از علم و دانش داشتیم ؟ که عینش افتاد به هفتاد و بعدشم افتاد به قم ؟ برپایی ؟

دلدارها :

در مرور قبلی کتاب خدا هم وقتی رسیدیم به سوره ی مائده فقط به بسم الله اون اکتفا کردیم ، و حالا دلم می خواد به ثانیه ی از اون سوره هم اشاره کنم ، البته پیشتر گفته ام ، ولی بازم به مناسبت بحثه .

وقتی "... ولا تعاونوا ... " نازل شد ، و ابلاغ شد و مردم که در پایگاه بودن و بعد نماز رفتن سر کارو زندگیشون ، یکی از اونا برگشت پیش پیامبر صل الله علیه و اله وسلم و تا ... ، پیامبر فرمود می خوای بگم برا چی برگشتی ؟

آخه "لا" تعاونوا در "اثم" بود ، و مسئله همین اثم بود که یعنی چی ؟ که در اون همکاری نکرد ؟ بپا نخواست ؟ ولو در مسجد ؟ چه رسه به مو سسه ، سازمان و اداره و اونم با سامانه ی جامعه ی مدنی و غربیش ؟ پاسخ مسئله چنین داده شد ، خب اصل اینه که دل داری ، پس از دلت بپرس ، حالا با جمع انگشتان هم نشون داده شد بمونه .

و مثلا سجده گاه و پیشونی ، پشت سر و سر و یکی از دو نیم کره اش و مابین ایندو نشون داده نشدم بمونه ، اونم با انگشت اشاره فقط ، مثلا به کلّه و سر و ذهن ووو

اصول گراها :

عالم ال محمد علیه السلام فرموده اند ، در خطبه ی توحیدیه ، که اصل عبودیت و بندگی هم معرف یا شناخته ، حالا اصل یعنی چی ؟ بقول طلبه ها مثل پی دیوار که دیوار روش برپا میشه ، یا بقول امروزیش همین شناژسازه های ساختمونی .

اصلاح طلب ها : 

خب نگاهی به دعوتنامه بیندازیم ، به ساماندهی ، که منحصر به پایگاهی به اسم مسجدم نبود ، حالا علاوه بر سازه های مدنی نامبرده ، از موسسه ، اداره ووو ، و منجمله سازمانم شامل میشد بمونه ، خب برا چی ؟ یکیش اصلاح بود که اصلاح کنندگان دور هم حلقه بزنند و جمع بشن ، اصلاح چی ؟ آیا بقول آقا اباعبدالله ؟ اصلاح امت جدشون ؟

حالا به نیابت کی ؟ بمونه ، مثلا : ابا صالح المهدی ؟ ویا مدیر مدرسه ی :"صالحین" مثلا ؟ چراکه با مدرسه عشق کاری نداریم که گفتیم عشقو بین خودشون مانعی نداره تقسیم کنن .

راستی تا یادم نرفته بگم مدرسه که می رفتم ، واونوقتا به ساز فرانسوی نبود ، یادم میاد آخرین دیپلم نظام آمریکاییشو گرفتم ، البته نه زمان شاه ، که زمان ولیعهد و جانشینش ، که به اونجا نکشید ، دبستان ، راهنمایی و دبیرستان شد پایگاه آموزش و پرورش ، اون زمون مثل الان بود ، با این فرق که یه سیکلی وسط داشت درست مثل اول دبیرستان الان .

حالا ، راستی این مدرسه ها توش عشق مشق گفته نمیشد ؟ و نمیشه هنوزم ؟ یعنی مدرسه ی عشق نیستن ؟ البته اثبات عشق برا مدرسه ای حکایت از نفیش در ماعداش نمیکنه ، همونطور که اتاق مثلا فکر و اندیشه هم اختصاص به اونا نداره و تو پایگاه مسجدم میشه فکر کرد و اندیشید ، همینطور تعقل !

همونطور که مثلا در پایگاه قلب یا دل که فقط تفقه نمیشه ، سازه ی قلبو برای تعقلم داریم تو کتاب ، کتاب خدا رو میگم ، منتها همونطور که در بحث قبلی به اون اشاره شد ، در نزول و وقتی که پایگاهش حواس مختلفه ، که یادتون باشه آقا امام صادق علیه السلام فرمود این اختصاص به قلب و دلم نداره و : إِنَّ هَذَا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولَى ، ... .

درکتب بینایی و شنوایی هم همینطوره ، مثل وقتی که داشتم به برنامه زنده ی آفتاب شرقی تلویزیون نیگا میکردم و به مثلا دعوتنامه گوش می دادم . 

البته در هبوط ، سقوط و مثلا افتادن چشم به اون ، که نلغزه یه وقت ، اونم بعد : 

فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ 

مثل چی مثلا ؟ مثل همون که در خطبه ای از نماز جمعه ای که گذشت ، خطیبش بعد القای یکی دو حرف ، بسیجو تفکر تلقی کرد . 

 

 


  

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، لَا أُقْسِمُ بِیوْمِ ... 

بازم اول سلام 

تو نوشته ی قبلی یکی دو نکته موند که گفتم تا نرفتم سر کار بگم ، خب فرصتم دارم ، خصوصا برا نشستن پشت کامپیوتر . 

یکی اینکه صبح ها کامپیوتر مشتری نداره ، بعدیشم برا اینکه یکی از سه کاری که در دست داشتیمم دیروز تموم شد ، فقط مونده مسکن مهریه که هیچ کدوم از طرفین قرار دادش سراغ یکی دیگه رو نمی گیره ، حتی طرف ما که بدهکاره ! 

دلدارها : 

یکی از اون دوتا این بود که آقا اباعبدالله علیه السلام نقله که طوری زدش که اون زیر پوش :"نرم" م پاره شد ، حالا کدومش مهارت بیشتر آقا زاده ، نه فرزند زهرا سلام الله علیها رو می رسونه ؟ بمونه . 

که مقصود از اون نقل این نبود ، بعنوان مثال میشه این باشه که زور و قدرت و توانایی ، همینطور مهارتم ، به شرح ایضا بعنوان مثال خبره ، نخبه ووو ، اگرم بقول زبان دل ! ویتامین ث ی تلویزیون سهمیه ای نباشه ، و ژنم ژن همه باشه ، آیا از صد در صدش بقول یکی از کنکور آسانست های تلویزیون و نظایرش ، مثلا فرصت برابر ووو ش ، مثلا 25 درصدش مدرسه ایست ؟ حالا مدرسه اسمش هرچی باشه ؟ 

نکته ی دیگه اینکه قبول ! در کتاب خدا ، حالا یعنی در قرآن یا مثلا قرآن مجید ، کریم ووو بمونه ، نه تنها یافتنی ، بلکه نیمه دیگش نه نیافتنی رو هم نیافتیم و به کتاب مادرمون رجوع کردیم و از یکی دو حرفی که بقول شاعر بر زبونمون گذاشته ، چه در وقت بار داری و چه در مهرورزی های نه تنها روز ، بلکه وقتیم که بخوابی در دامنی امن و آروم فرورفته بودیمم ، دنبالش گشتم و پیداش کردیم ، نیافتنی رو هم میگم ، خب نوش جان ! 

نوش جون کی ؟ همه ؟ اونم به معنی بسیجی ؟ 

یا نوش جون یابنده ؟ و هیچ مانعی نداره که بین خودشمون ، ال ، اهل بیت ، و خلاصه بقول ما خونواده شونم تقسیم بفرماین ، ولی توزیعش مثلا ، اونم برا همه ! فقط یه راه داره ! که ما هم مثل بچه ی آدم بریم سر کلاس درشون و همونو هم تو بازخورد ، سنجش ، آزمونمون تحویل بدیم و ... 

داده رو میگم ، به همین :"آسون" ی ... 

چرا ؟! خب دلمون می خواد دیگه ! مگه اینکه دلداری هم شخصی باشه ! و مارو تو مدرسش راه ندن ! و ... 

کدوم مدرسه ؟ مدرسه ی هبوطو میگم دیگه ؟ حالا پروژه ی خلافت و جانشینیش بمونه ! بشرح ایضا جانشین :"مدیرمدرسه" ! 

خب کم کم آماده بشیم که بریم ور وسایلمونو از سر کاری که تموم کردیم بیارم ، الحمد لله رب العالمین سر کار بعدی که خدا رسونده ، اونم تو این هوا های بارونی و ... ، آخه تقریبا همش تو ساختمونه شکر خدا . 


  

هبوتیها (نیمه ی دیگر) :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، الْقَارِعَةُ ، ....

با سلام مجدد

بازم اول تبریک میگم ، این بار به مربی سرخپوشا ، البته این از ارزشای مربی آبیا کم نمیکنه ، همین کافیه که ایشون در مربیگری تیم ملی ، مثل بعضیا نبود که شماره هشت تیم ملی رو ...

اینم بگم ، البته رای رای داوره ، زننده ی گل دوم سرخپوشا پیرنشو در آورد ؟ یا در اومد ؟ 

مربیها :

خب ، یکی دوتا نقل از آقا امام باقرالعلومو براتون بازگو کردم ، ادامه ی حرفو بازم میخوام با نقلی دیگه از ایشون براتون بگم ، البته ، راستی چقد وقت دارم ؟ پشت کامپیوتر نشستنو میگم ؟

چی ؟ :"سی ثانیه"!؟ جدی میگین ؟ 

می خواستم چن تا داستانم براتون بگم ! با این حساب یکیشو بیشتر نمی تونم بگم ، خب کدومشو بگم ؟ 

آهان ، امام به حر گفت : مادرت ... 

وقت دارم ؟ ممنون

خب پیش از نقل قولی که گفتم ، اینم بگم که تواونایی که باعمر سعد به کربلا اومدن یکی بود که تو کوفه می گفت وقتی رسیدیم شما حسینوبه نشون بدین کارتون نباشه ، آقا اباعبدالله تو یکی از حملاتش به این که رسید طوری با شمشیر زدش که زره پاره شد ولی زیرپوش نازک ، مثل عرقگیرمردا ، سالم موند ، بعد از آقا که پرسیده شد چرا نزدینش ؟ فرمود می خواستم ببینه فرزند زهرا یعنی چی ؟

خب ، راستی تا یادم نرفته اینم بگم که ، صرف نظر از اینکه آقا امام باقرالعلوم علیه السلام چرا نفرمودن ، نه اینکه 313 ، بلکه حتی 40 نفر ، حالا تنوریشم بمونه ، و فرمودن یه نفر ؟ 

داستان یکی از شاگردای آقا امام صادق علیه السلامو که براتون گفتم ، پیش تر، بذارین بمناسبت بحثم بازم بگم ، که وقتی آقا دیدن شاگردشون در پاسخ پرسش ایشون گفت که اینارو از حرفای شما فهمیدم ، آقا اون دو آیه ی آخر سوره اعلی رو براش آورد ، که چی ؟ پیش تر گفته بودم در تایید حرفای شاگردشون ، ولی میشه گفت ، خب اینم یه حرف ، ببینم چی ازش می فهمی ؟

اینو برا این گفتم که عنوان "سرزمین اندیشه" ای که گفتم به این معنا نیست حرف رسیده به :"فکروتفکر" ، اونم در نیمه ی دوم و نیمه ی مربیا و بقول آقا امیرالمومنین علیه السلام : ... ، الافکار ائمة القلوب ، ... ، صودی ، نه : ... ، الافکار ائمة القلوب ، ... ، در نزول .

چراکه بشر عصر حاضری که من می بینم هنوز اندر خم یه کوچه ی :"هفت شهر" ادراکات  و دریافتی های خدادادی به اونه ، اینکه مثلا حرف از "کلمه " ی حافظه اش می زنه و میگه دو رقمیه ، حالا چه سفید و سیاه قدیم و چه سیاه و سفید جدیدش ، و چه خاکستری ایندو ، ناشی از همون ذهن شله قلکارمشدیشه ! 

که یه روز "آندو" و یه روزم هیچکدومش تو حافظه هبوط که نه ، مثلا افتاده ، حالا از کدوم طرفش ؟ و نیمه ی دومش کدومه ؟ بمونه ! 

خب ، تا وقتم تموم نشده برم سر نقل قولی که گفتم ، که اینم پیش تر براتون گفتم ، منتها به مناسبت حرف می خوام بگم ، که آقا فرمودن وقتی تو کتاب خدا مطلبی رو دنبالشیم پیدا نمی کردیم ، به کتاب مادرمون مراجعه می کردیم ، آخه :"ژن" مادریم داریم و فقط پدرا که هبوط نکرده اند . 

اجازه بدین اینم بگم و پاشم ! صب تلویزیون ، ویتامین ثش ، یه حرفی زد ، نه اونکه اگه داداش محسن ما میرف بسیج و الان پیش ما بود ، و نه اونم که مثل نیومدن مثلا عشقو نمیشه تو کتاب خدا پیدا کرد ! در پاسخ به اون یکی ، بلکه شعبه ای مثل شعبات یا شعبه ها ی بانکا ، که در دسترس همه باشه ! 


  

هبوتیها :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، لِإِیلَافِ ... .

با سلام به خانواده ی خودم .

تکفیری ها : 

اول پیروزی پرسپولیسو تبریک بگم ، که الان تلویزیون تو خبر هشت و بیست گل خوردشو نشون داد .

اما حرف امروزم ، بعد از سلام بر محسن فاطمه سلام الله ، که به دنیا نیامد ، و همونطور که پیش از این به نقل از آقا باقرالعلوم علیه السلام براتون گفته ام که با کشتن ایشون ، دقت کنید کشتن ایشون ، علم و دانش از عینش افتاد به هفتاد ، و نیم دیگرشم با کشتن آقا امام حسین علیه السلام افتاد به قم ، هرکودکی که پا به این دنیا میزاره ، خب حق سکونت روی زمین داره ، حتی کودک داعشی ، البته کودک که داعشی و کافر بدنیا نمیاد ، منظور فرزند داعشیه .

سر زمین فکر یا بقول ما اندیشه : 

با این حساب نه تنها داعشی ، بلکه صهیونیستی ، هم از وقتی که پا به این دنیا گذاشته حق زندگی رو زمینو داره ، مثل من و شما که همین حقو داریم ، هرچند نه تنها مثلا سازمان ملل ، بلکه سازمانهای دیگرم ! این حقو قبول نداشته باشن ! و به عناوین مختلف بخوان مانع اون بشن ، و حکما با اجازه ی اونا باشه مثلا ، یا مشروط به تبعیت و پیروی از اونا باشه مثلا . 

خب الان تلویزیون هر سه گل بازی رو نشون داد ، تو خبر شبکه ی یکش . 

چی داشتم می گفتم ؟ می خواستم اینو بگم که نه تنها با بدنیا آمدن یکی زمینی هست که در اونجا متولد شده ، بلکه یه فکر ، یه اندیشه هم ، اگر مثل آقا محسن بن علی علیه السلام کشته نشه زمینی برای پیاده شدنش داره ، ولو اینکه از سازمان ملل گرفته تا سازمانهای کوچکترش بخوان جلوشو بگیرن ، مثل جلوگیری یزیدی از پیاده شدن فکر و اندیشه حسینی بعنوان مثال . 

چراکه کشتن فکر و اندیشه ای پس از پیدایش اونه ، و اگر به اصطلاح بخوان در نطفه هم خفه کنن ، باز نیمی از اون پیدا شده ! و جلوی نیم دیگرشو با کشتنش می تونن بگیرن ، نه عینشو . 

خب اون نیمه هم که بدون زمین نیس ، بله میشه جلوی نیم دیگرشو گرفت ، البته اگه بازم همونطور که پیش از این براتون به نقل از آقا باقرالعلوم علیه السلام گفته ام ، یکی نباشه که اون فکر و اندیشه رو بهش داد . 

تنوریها : 

دیشب تلویزیون داشت برا خراسانیا حرف می زد ، یعنی برادر ازغدی داشت براشون می گفت ، و یه حرف قابل توجهی گفت ، اونم اینکه همه ی داعشیها که یکی نیستن ، توشون مثلا اروپایی مسلمون یا مسلمون شده ای هم هس که شنیده یه جایی رو میخوان سر زمین فکر و اندیشه ی اون بکنن و اونم راه افتاده به اونجا ، خونه زندگی و خیلی چیزاشم ول کرده و اومده . 

مثل کیا ؟ مثلا مثل یهودیایی که به سرزمین اندیشه ی خودشون رفته ان ، نه مثل اونایی که فکر و اندیشه ی یهودیم ندارن و ... 

منتها سرزمین اینا با اندیشه ی یهودی مناسبت داره ، ولی مثلا سوریه ، عراق و شایدم ... ، چه مناسبتی با اندیشه ی اسلامی داره ؟ مکه و مدینه که مناسبتره ! 

بله ، یه مناسبتی داره ، در یه جایی خوندم که مثلا شام و شامات مقر حکومت معاویه و یزید بوده . 

خب ، چشم پا میشم از پشت کامپیوتر ، پس بمونه برا فرصتی دیگه ان شاءالله 


  

سلام علیکم 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالتِّینِ وَالزَّیتُونِ ، وَ... ، وَ... 

ضمن صبح بخیر و آرزوی یه هفته ی کاری براتون ، گفتم تا هوا بند بیاد از هبوط ، سقوط ، یا همونطور که در بحث حرف ... گفتم مثلا ، بقول مرحوم علامه ، افتادنو بگم ، خب بی مناسبتم نیست . 

آخه صبح که بلند شدم داشت بارون میومد و هنوزم بند بند نیومده . 

هبوط فکر و تفکر ، اندیشه و اندیشیدن : 

دیروز صبح فرمانده بسیج که به شبکه ی قرآن تلویزیون دعوت شده بود ، خبر از شبکه و اینترنتی بسیجی داد ، خبر شب تلویزیونم یکیش خطبه های نماز جمعه ی تهران بود ، که در خطبه ی دوم گفته شد بسیج یه تفکر و یا بقول ما اندیشیدنه . 

تاریخچه ی خروج : 

کمیته ، سپاه ، بسیج و بسیج سپاه : 

هرچند بیرون آمدن حرف از بسیجو سن شما قد نده ، با اینکه بقول آقا امام علی علیه السلام آدم ، نرو مادش فرقی نداره ، با خوندن تاریخ می تونه سنی به اندازه ی سن پدر مادرشم ، در بهشتم داشته باشه ، و فعلا کاریم نداشته باشیم که اونوقتم آدم بودن یا مثلا فرشته ؟ که شاعر گفته : 

من مللک بودم و فردوس برین جایم بود ، آدم آورد مرا در این دیر خراب آبادم 

ووو ، ولی مثل همین خروج حرف از شبکه و تفکره که یاد شد و بقول ما ترکا نیازی نیست که راه دور بریم ، باغچه ی حرف نزدیکه . 

فرق فکر و تفکر ، اندیشه و اندیشیدن : 

فکر و اندیشه ی مثلا اینترنت یه حرفه ، مثل داشتن بسیجی اون ، و تفکر و اندیشیدن اینترنتی یه حرف دیگه ، حالا شاید برادر نقدی بفرمایند ، مثلا همون مدیریت بومی شده ، ایرانی شده وجه اختلافشه ، و کاریم نداشته باشیم که محدود به بومی ایرانی هم باشه ؟ یا برادرمون فکر بومی دینی اونم هستن ؟

خب برم صبحونه بزنم ، بقولی برمی گردم ان شاءالله 

خروج و فرمان خروج : 

خب الحمدلله رب العالمین ، آخه سفره رو زمین ، و بقولی ، مثلا وزیر بهداشت ، نه رو :"میز" باز بود و ... ، دیشب تلویزیون نشون داد بچه هایی رو ، مثلا تو آسیا ، و بچه هایی رو تو ... ، که وزنشون باهم فرق داشت ! خدا کنه که اونایی که از "اضافه" وزن رنج می برن درمون بشن ! و یه لقمه نون و پنیریم به اون یکیا برسه !

البته نمی خوام مثلا بگم نون :"اضافی"م ممنوع ! ممنوع اونه که براما نوشته نشده باشه ، بعبارت اُخری دستور و فرمونی براش نداشته باشیم ، برا خروجش ، یا بقولی برا :"صدورش" ! مانند چی ؟ مثلا :"عشق" که هم برادر نقدی ، اونم در شبکه ی قرآن ، و هم در خطبه ی نماز جمعه ی یاد شد صادر شد . 

البته نمی خوام بگم درخت ممنوعه اینه ! بلکه ، اونم فقط برا برادرمون ! که میشه بفرمایند فرماندشو ؟ فرمانده خروج حرفو میگم ؟ 

حالا شما این حرفو بگو شبکه ، اینترنت ... ، یا فکر و اندیشه ، و یا همون تفکر و اندیشیدن ... 

فرمانده عقل یا بقول ما خرده ؟ یا "عشق" که نه ! بقولی : زری که نبود توی علم ! و اونم :"هفت شهر"ش ! که یه :"کوچه" ی اونم فکر و اندیشه هم نباشه ! ، بلکه یا فکر و اندیشه ؟ 

حالا سر کله ی قلب و دل ، حس و حواسم سر سفره ی "انجیر!" پیداس بمونه !  

بله اینو داشتم می گفتم که هبوط داریم تا هبوط ، خروجم مثل همون ، سقوط ، افتادن و نشستن سر سفره هم همینطور ، چطور ؟ 

یکی مثل : 

وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ 

یکیم بعد : 

فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ 

سفره ی این یکی با اون مثل تفاوت مثلا اینترنت بومی و حتی ایرانی اون ، با برفرض "فرمان" اینترنت داشتن ، بومی محدود به ایرانیم نیس ! برادر ، البته نمی خوام بگم نامحدودا ! ولی ممنوعیتی نداره که بقول شاعر گفت : اون همونه که فقط در لا اله الا الله "نامحدود" میگه ! 

السلام علی ... و علی علی بن الحسین ... ، و میگم برادر

خروجم با خروج فرق داره ، خروج حسینی که برادر تنایی نبود ! 

اخراجیشم با اخراجیش فرق داره ، سریالاشم فرق داره ! نه تنها مذکر و نری نیست ، بلکه سر سفره زمین فقط آدم و نر و مادشم نیس ! تو سفره هم فقط مثلا شامی کباب نیس ! بقول شیطان بزرگ :"صفر" شم بین بچه ها تقسیم میشه برادر ! اینترنتشو میگم ، بدرم میگم که دیوارم بشنوه ! نمیگمم گوش شیطون کر ! 

راستی ، با نماز جمعه کار ندارم ! دیروز صبح تو شبکه ی قرآن گفته شد بسیجی یعنی چی ؟ یعنی کی ؟ : همه ؟ همه ی اخراجیا !؟ به زمین ؟ یا از زمین ؟ از بیرون یعنی ؟ به مثلا :"شباب" ؟ و مثل اینترنت !؟ حتی با فرماندهی شما ؟ و محدود به ایرانی بودنتان هم نه ؟ نامحدود ؟ 

داریم ؟! فرماندهیشو ؟ خب الحمدلله ... ! 

السلام علیک یا ... ، میدوندارشو میگم برادر ! میدون نامحدودو میگم برادر ! فقط کافیه مثل ما اخراجی باشه ! نه هنوزم تو عالم مثلا امکان و اونم نه هست نه نیس و هیچ رقمی از جنس ما ! و هبوطیم نکرده باشه ! نمیگم مثلا سقوط ، افتادن و خروجم ، بشرح ایضا صادر شده مثلا . 

حالا چه به مثلا لبنان ، سوریه و عراق ووو ، از ایران ، و چه به ایران ! از کجاشو میگم ؟ برادر 

جان کلام برادر ! فرماندشو میگم ! فرمادتو میگم ! برادر 

داری ؟ الحمدلله ، داریم ؟ الحمدلله رب العالمین 

عالم درونشم میگم ! برادر ، حالا شما بگو مثلا عالم مجازی ، ذهنی ووو ، بشرح ایضا :"نرم"ش 


  

حرف ، حرف میداندار ، یه حرف (پایانی) :

سلام علیکم ، صبح بخیر ...

دیشب تلویزیون فقط "زنده" نبود حرفش ، "حذف و اضافه" رو میگم ، و نظر سنجیشو ، ساعت هشتم که زدم کانال یک ، "درسهایی از قرآن" شم شروع ! شده بود ، شایدم ساعت ما جلو بود .

البته نه اینکه اون زنده بود و این تو یه "جا" یی بود ، بلکه نه تنها اونم همش زنده نبود ، بلکه همش گفته شده بود ! بلکه اینم مثل نماز صبحی که خوندیم زنده بود !

راستی "ترجمه" و "برگردون" بسم الله الرحمن الرحیمِ :"الحمدلله رب العالمین الرحمن الرحیم مالک یوم الدین " ی که تو نماز گفته ! میشه چیه ؟

آیا :"ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولا الضالین" ه ؟ که بعد اون گفته ! میشه ؟ حالا کی میگه ؟ بمونه . 

آخه وقتی مثلا تلویزیونم حرف می زنه ، اونم وقتی مثل همون که من زدم به کانالش ، این زدن حکایت از همون : "ایاک نعبد و ... " رو هم داره ، ولو اینکه یکیم گفته باشه ربطی نداره و حرفی که تو مراکز علمی و مثلا دانشگاه زده میشه ، مخلوق و آفریده نداره !

و فقط مثل صلواتیه که گفته بشه "صل علی " مثلا "محمد" ! حتی بر "آدم" شم همینطور ، چه رسه به "نوح" ، "عیسی" ، "موسی" و ابراهیم" شم ، آخه آدم حتی در بهشتم تنها نبود ، چه رسه به اینکه تنهایی رو زمین ، حالا :"سقوط" ، "هبوط" و یا بقولی :"افتده " باشه ، و مثل درودی بر او داده بشه که مثلا شبکه ی خبر دیشب تلویزیون داشت که گفت :"هموطنان ... " ، حالا کدوم هموطن ؟! بمونه ! ال ، اهل بیت و خانواده ی آدمو میگم ؟ ولو یه نفر ؟ 

آخه مثلا همون درسهایی از قرآن دیشبشم مانند مثلا :"ماه عسل"ش با "یه حرف" ی در "میان" گذاشته شده ! یه حرف :"دوتایی" ، اونم :"هفت" دوتایی ! حالا کدومیک از این دو ، "حذف" که نه ! بلکه بی حرفه ؟ بمونه ! لابد گیرنده و مثلا شنودش دیگه !

آخه "تلویزیون حرف می زنه" رو که نمیشه منکر شد ! "تلویزیون" و بعنوان مثال گفتم ، کتاب و یا نوشته هم همینطور ، که خواننده نداشته باشه ، مثل شنونده ، حالا آسمونی و زمینی ایندو ؟ بمونه .

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ ، ... .   

و "اضافه" بر آسمونی که زمینیش "تلویزیون" ، "کتاب" و حتی "آسمون" بالای سره ، هم همینطور ، بمونه رو میگم .


  

حرف ، حرف میداندار ، یه حرف (3) :

اللهم صل علی محمد و ال محمد

سلام علیکم ، شب بخیر .

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ، وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا ، وَ ... ، وَ ... ، وَ ... ، قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا ، وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا ، کَذَّبَتْ ثَمُودُ ... ، ... ، وَلَا یخَافُ عُقْبَاهَا .

خب ، چه کردیم !؟ خب مثل تلویزیون حرف زدیم دیگه !

تولید حرف :

مثلا امروز از سر کار که اومدیم و داشتن ! نظر سنجی میکردن ، حالا :"مافیا" یی و اروپایی یا آمریکایش ، یا شرقی و خاورمیانه ایش بمونه ، و نمیگیمم اسلامیشم آیا داریم ؟ پنجو به 20000359 پیامک زدم  ، نه اینکه گزینه ای  رو که خواسته بودن :"حذف" کرده باشم ، یا به اونا :"اضافه" کرده باشم ، فقط خواستم ! حرفی زده باشم ! و :"ترجمه" و یا برگردانی از حرف اونا نباشه ، حتی به زبان :"ایرانی" و بقولی :"بومی" ، چه رسه به :"دینی" و :"اسلامی" که آفتابش حرف اونا باشه ، وَوَوَ

و هنر من ، یعنی حرفم ، نه تنها فقط مهتاب یکی از حرفای اونا نباشه ، بلکه پس از روز حرفاشونم باشه ، و ...

که در قسمت قبلی رسیدیم به اینکه : تا کجا ؟ 

 


  

حرف ، حرف میداندار ، یه حرف (2) :

سلام علیکم ، صبح بخیر 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ ، وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیلَةُ الْقَدْرِ ، لَیلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ، تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا ... ، سَلَامٌ هِی ... .

اللهم صل علی محمد و ال محمد 

چی گفتم ؟ نه اینکه تلویزیون چی گفت ؟ گفتم که تلویزیون حرف زد ، مثلا همین امروز صبح هم تو خبر ساعت هفتش گفت که سرطان دوتا هنرمندو گرفته ، هنرمندا پا پیش بذارن و ... 

پس بحث این نیس که حرف از مثلا سرطان زد ، یا هنرمندا پا کجا بذارن و این پیش که گفت یعنی چی ؟ فعلا بحث اینه که حرف زد .

کی ؟ از رییس جدیدش گرفته یا گیرنده ما تو خونه ، حالا با مثلا : "آنسوی مرز" رییس جدیدش کار نداریم ، مگر اینکه "سرایت" داشته باشه تا گیرنده ی ما توخونه ، با "اینسو" و گیرندمون کار داریم .

خب این حرف و حرف زدن تا کجا ادامه داره ؟ تا کِی رو نمیگما ، تا کجا رو میگم ؟ که ما بگیم : تلویزیون حرف زد ؟

خب بازم کارم دیر شد ، ان شاءالله در فرصت بعد 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :249
بازدید دیروز :419
کل بازدید : 1386337
کل یاداشته ها : 1766


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ