سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

خانه ی کار :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... ، اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ، صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَلَا ... .

سلام علیکم ، عید بر و بچه های گلم مبارک

همونطور که در پاسخ به اظهار نظری به نوشته ی قبلی گفته ام دیروز مامور اومد سرکارمون ، وفرقشم با وقتی که اومد خونه ، بدون اجازه و سلام علیکم بعنوان مامور گفتم .

پرسش و مراجعه :

یه فرق دیگه هم داشت ، با لباس آقا پلیسه نبود ، حالا چرا ؟  

خب ، روز عرفه رو پشت سر گذاشتیم و عید آمد ، عید غدیرم به سلامتی میاد و میره و باز محرم ، که آقا اباعبدالله فرمود ، یعنی پرسید : آیا کسی هست مرا یاری کند ؟

یاد حرف آقا امام باقر علیه السلام افتادم که پرسید ! : آیا یکی هست که علم و دانشو از یه کلمه براش در بیارم ؟

در( به فتح دال و کسر ر) یا باب خانه ی کار :

یاد حرف آقا امیر المومنین علیه السلام افتادم که پرسید : آیا کسی ، ولو یکی هس که من ازش بپرسم ، یا بهش مراجعه کنم ؟ پس از من بپرسید ، و به من مراجعه کنید ، پیش از اینکه دیگه دستتون بهم نرسه !

آیا اینم یادم بیاد ! که پس از کشتن حضرت محسن بن علی بن ابیطالب ، چرا گفته شده باشد که عین علم و دانش افتاد به هفتادش ؟ و بعد آنچه در ظهر عاشورا و گودال قتلگاه رخ داد ، نیم دیگرش هم رخت بست ؟ و منبعدش بی زحمت دست نمیده که بمونه ، بلکه زمین و خونه هم می خواد ، محل ، شهر ، کشور ووو هم لازم داره برا برپایی اون ... ؟ که بمونه .

ولی برای ورود به یه جا ، مثلا محل کار ورودی و در چطور ؟ حالا هرکاری ، لازم نیست همه ی کارا مثل بعضی کارا دم درشون ایست و بازرسی داشته باشه که ... 

 ... بیاین تا برویم :

خب روز عید و لابد از آقا عیدی میخواین ! باشه !

یه پرسش !

یاد شعاری در میدون افتادم که شاعرش گفت : من پسر علی بن ابیطالبم .

کدوم علی بن ابیطالب ؟ اگه یادتون بیاد گفتم که ...

شاعر میگه منم همونم که از حتی یکی نمی پرسم ، و به احدی مراجعه نمی کنم ، پس بپرسید از من تا منو نکشتین !  

منکه پسرفقط اونی نیستم که فقط مرد میدان دفاع مقدس باشم و وسیله ی کارم ذوالفقار باشه ، بلکه برا اینم از خونه زدم بیرون که فردا پس فردایی یکی نگه هیشکی از ما نپرسید ! به ما مراجعه نکرد ! که اینو ما یاد گرفته باشیم ! بحافظه سپرده باشیم تا یادمون بیاد و بهش فکر کنیم ! تا بدونیم ، علم و دانشو میگم . 

پس به من مراجعه کنید تا به سیره ی جدم بگم : من شهر ، خونه ، سرزمین علم و دانشم و ... ، پیش از اونکه درش تخته بشه ! و ... 


  

محدوده ی کار (قسمت پایانی) :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... .

پس از بارون :

دیروز فرصت خوبی بود که یه سری بزنیم به کار مونده ی مسکن مهر که ببینیم چه خبره ؟ بریم ؟ یا تا همین جاشو تکمیل کنیم ؟ یا تسویه حساب کنیم ؟

ببینیم صابکار مون که گفتیم پیمانکار شرکتیه که پیمانکار مسکن مهره ، از شرکت پول گرفته ؟ و خبری از ما نگرفته ؟

ببینیم کار خوابیده مونده ؟ یا قرارداد با ما بی قرارداد و ... ؟ 

ولی اینارو که با خودم می گفتم ، یاد قانون افتادم !

قانون کار ، مثلا همین رفتن که گفتم ، که تاء و نون داره .

وجریانش ، خب مثل بارون دیروز  رو زمین ، مثلا تو راه همین رفتن که گفتم ، که یادمون باشه گفتم پلیس داره ، خب مام که چی ؟ پیاده که نمیشه اینهمه راهو رفت ، البته نه اینکه نمیشه ، نشد داره ، ولی تو این عصرم ؟ مثلا عصر ماشینم ؟

خب ماشینم که چند ماهه بیمش تموم شده و کافیه یه بار پلیس راه گیر بده و مدارک بخواد ، اونوقت فاتحه ی ماشین خونده میشه و ...

بَرَاءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ، فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ ... . 

محدوده ی قانونی :

دیشب که می خواستین تلویزیون تماشا کنین ، یا بزنین شبکه ی ورزش و یا ... ، وقتی که اجازه خواستم بذارین نماز جمعه ، اونم جمعه ی بقول خطیبش مادر شهرها رو گوش بدم ، از جمله حرفایی که بگوشم خورد ، بلکه حرفی ! که بگوشم خورد حرف زدن بود ، حرف از امامت ، در فاصله ی عید تا عیدی که پیش رو داریم .

برا همین گفتم از آبداری براتون بگم ، بر وزن مثلا همون کشورداری که تو زندون براتون گفتم . 

البته بعد آبداری ! مثل همین بارونی که دیروز بارید و دیدیم که رو زمین جاری شد ، به صورت جوی ، جویبار ، رود و رود خونه و مثلا دریاچه ، دریا و ... که دیروز گفتم .

و بعنوان مثالم گفتم مثل جمع شدن در عرفات ، دیروز و امروز به افق ایران زمین ، حالا از شرق تا غربش چقد اختلاف افق دارن بمونه . 

پس آب داریم و بعد آبداری ، مگر اینکه برای آبی که ان شاءالله بباره حرف داشته باشیم ، نه اینکه مثلا کشور ، شهر ووو ، و آخرشم همونطور که گفتم "بدن" داریم و حرف از بدن داری ، یا امامت اونه .

حالا چه بخوایم ببینیم بدن دار کدومیک از چهار حسه دیگس ، و چه پنج بعلاوه یک حواس ، یعنی یه وقت حرف بدن داریه ، و یه وقتم بعد فارق التحصیل شدن از این امامته ، بدن داری رو میگم .

 

خب وقت رفتن سرکاره ، ان شاء الله تا فرصتی دیگر ، فقط اینم بگم و برم ، که دامنه ی حرف دامن مثلا مردم داری رو هم میگیره ، که در اینم مردم داریم و بعد حرف از امامت اوناس ! مثل همین امام جمعه ی مردم نه تنها یه شهر ، بلکه جریان همه ی شهرها به دامنش ، مثل دامن مادر . 


  

محدوده ی کار 2 :

باز بارون :

صبح جمعه یازده مهر 1393 :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، یسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ ، ... ، عَالِمُ الْغَیبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ .

از خواب که بیدار شدم آسمون مشغول کار بود ، بعد نماز که برا کاری رفتم دم در ، دیدم با این بارش ، که تو کوچه هم راه افتاده ، امروز از کار افتادیم ، اونم الان که هنوز فصل کار ماست ، هرچند پارسال زمستونم فقط یه ماهی شدت برف و یخبندون ما رو از کار انداخت .

باز رفتم دم در ، ماشاءالله آسمون داره میباره و رو زمینم جریان داره ، بله ! ولی نه بقول مثلا پوریای ولی که گفته :

افتادگی آموز اگر طالب فیضی ، هرگز نخورد آب زمینی که بلند است .

بلکه همونطور که داره از آسمون میباره به زمین ، رو زمینم تو سراشیبی ی کوچه در جریانه و میره که یه جایی جمع بشه و آخرش  از این صورت به صورت مثلا دریا و دریاچه ای در بیاد ، یا پرتر بشه و یا اگه خشک شده بازم آبدار بشه ان شاءالله .

که گفته شده : قطره قطره جمع شود ، وانگهی دریا شود ، مثل همین روز عرفه و جمع شدن در عرفات  ، گردهمایی های دیگه هم همینطور ، وقتی از خونه براش می زنیم بیرون ، البته با بدن ، جامعه ی بدن ، و البته اگه حسی داشته باشه و مثل دریاچه ، دریا و ... که خشک شده باشه ، نمرده باشه و برا زنده شدن نیاز به بارشی از بالاش نداشته باشه .

ساعت از هشت گذشته و لای در خونه رو که باز کردم بازم میباره ، البته میشه از پنجره هم به حیاط صابخونه نیگا کرد ، که طبقه دوم بالا سرمونه ، ولی دیدنش در بیرون ، خصوصا جریانش رو زمین ، یه چیز دیگس ، مگر اینکه صاب کوچه در خونه رو بروش ! بخونش و "محدود " ش ببنده .

خب بازم براتون میگم ، البته ان شاءالله وقتی که اینترنت وصل شد ، آخه الان دارم تو کامپیوتر منتشر می کنم .

میگم خوبه امروز جمعه و تعطیله ، آخه دیروز طبقه ی چهارم ، البته بدون زیر "همکف" : بقول آسانسور ، روی داربست که مشغول کار بودم ، در حال برش فرز در رفت و کفش ، جوراب و ... رو برید ، بعد بستنش که باز رفتم رو داربست ، صابکار چیزی که نگفت ! بلکه گفت فردا هم بیاین و ... .

نه اینکه بارون میاد ، بلکه تو قرار داد داریم که بجز جمعه و روزای تعطیل رسمی کارو تعطیل نکنیم ، یعنی طرف قراردادمون در این روزا نمی تونه بگه بریم سرکار ، اونم وقتی بارونی مثل بارون الان باشه ، حالا با اون پیشومد بمونه .

تازه اگه زنده باشیم و نمرده باشیم !

مگر اینکه مثل خوابیدن ، مردنم دال و نون نداره !؟ اونم وقتی مثلا ملای رومی میگه :

زندگی در مردن و در محنت است ، آب حیوان در درون ظلمت است

ذوق در غمهاست و پی گم کرده اند ، آب حیوان را به ظلمت برده اند ؟

خب بله ! اگه طرف قراردادو تو این دنیا گیر آورد قراردادو رو روکنه ، یا اینکه دنبالش بیاد ...

آخه ملای رومی اینم گفته :

هرنفس نو می شود دنیا و ما ، بی خبر از نو شدن اندر بقا

حالا کاریم به این نداریم که گفته :

ای برادر تو همه اندیشه ای ، مابقی تو استخوان و ریشه ای

بله ! بقول پیامبر صل الله علیه و اله و سلم که : میشه تو همین دنیا مرد پیش از اینکه مرد ، ولی یه وقت ما افق به افق "نو" شدن آفریده شده ایم ، یه وقتم با :"خبر" اینکاره ایم .

ساعت از نُه گذشت و صدای بارون تو خونه هم میاد ، بیرون از خونه هم از شرق کوچه تا غربش آب در جریانه و صابکار زنگ نزد ! آخه یکی دو دفعه که برا کاری کمی دیر می کردیم زنگ زده بود و گفته بود : هادرسن ؟ یعنی کجایی ؟ و : نمیاین ؟

خب اونم چشم داره و می بینه که ...

راستی از اینترنت چه خبر ؟! آیا بارون میاد ؟ طوفان بشه چی ؟ انوقت ... و پلیس :"جامعه ی مجازی" چیکار کنن ؟ که دیشب تو بالاتر تز خبر تلویزیون خبرشو داشتیم ؟

تا وصل بشه و بکار بیفته و جای کار بشه ، در دنیایی دیگر ، با افقی نو .

راستی کدومتون گفت که تو افغاستانم رایگانه ؟ حتی افغانستان طالبانی ؟

خب ساعت نزدیک یازده شده و اینترنت وصل شد .

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا ، ... . 


  

محدوده ی کار :

صبح پنجشنبه دهم مهر 1393 :

 ... ، یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ کَمَا قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیمَ لِلْحَوَارِیینَ مَنْ أَنْصَارِی إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ فَآمَنَتْ طَائِفَةٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَکَفَرَتْ طَائِفَةٌ فَأَیدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ . بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... ، یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِی لِلصَّلَاةِ مِنْ یوْمِ ... فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیعَ ... .

سلام علیکم ، صبح بچه های گلم بخیر .

از خطبه نماز جمعه ای که گفته شد ، یکی از حرفاشم که تو گوشم مونده اینه که خدا که رحمان رحمیه ، تو کارشم رحمان رحمیه ، ولی چه کار ؟ خب لازم نبود خطیب نماز جمعه بگه ! کار دیگه ، کار خدا الخوارزمی یا الگوریتم نداره ! که حد و حدود داشته باشه ! و مثلا صبح از خواب بیدار شه بزنه بیرون و شبم برگرده و باز روز از نو !

افق کار :

... ، مَالِکِ یوْمِ الدِّینِ ، إِیاکَ نَعْبُدُ وَ ... . 

 

جونم برای بچه های گلم بگه ، صب که از خواب بیدارشدم ، هنوز اذان نشده بود ، خب تا وقتش برسه لقمه ای زدم و ... ، الانم که یواش یواش می خوام برم  سرکار ، خب از بیدار شدن تا الان کار بود و هست و تا شب که برگردم خونه هم کاره و تازه خوابیدن چطور ؟ دال و نون که داره ؟ و باز روز از نو ان شاءالله .


  

پیدایش پایانی ، پایانی :

صبح چهار شنبه نُه مهر 1393 : 

... ، کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ ، ... ، وَإِذْ قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیمَ یا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیکُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَی مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ ... . 

خب کجا بودیم ؟ حرفو میگم ؟ از عمل می گفتم ، پیش از ادامه ی حرف بد نیست بگم که عمل با فعل یا بقول ما کار فرق داره .

محدوده ی عمل :

وَکُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَیثُ شِئْتُمَا وَلَا ... .

دیشب تو خبرا ، مثلا خبر ساعت هفت یا نوزده شبکه ی یک سیما خبر از :"افق نو" داده شد ، مثلا اینکه به علما و دانشمندانی که مثلا آمریکا محل کار نمی داد ، جای کار ، زمین کار داده میشه .

حالا چقد ؟ آیا بدون :"حد" ؟ یا مثل آمریکا ؟ بمونه ! 

یادم میاد وقتی شاه در انقلاب سفیدش از آزادی زنان آورده بود ، حضرت امام (ره) گفت : حالا مگه مردا آزادن که به زنا آزادی داده بشه !؟

حالا کاریم به این نداریم که آیا علما و دانشمندان ایرانی هم در این افق نو از "گمنامی" در میان ؟

ولی آیا علما و دانشمندان جمع شده در این همایش همون کاری رو می خوان بکنن که مثلا استاد شهید مرتضی مطهری فرموده بود که : دوتا کار می کنن ؟ یکیش باب معرفت یا شناخته ؟ آخه داریم به روز عرفه ی امسال نزدیک میشیم و یه :" شصت و چهار" هزار ایرونیم در عرفات خواهیم داشت ؟

یا این علما و دانشمندان مثل همون مهندسای رادیو جوان : سه تا کار دارن ؟

یا بقول جناب آقای مصباح یزدی : کارشون ربطی به عبودیتشون نداره ، بلکه مثل سیاستشون عین دیانتشونه ؟

بگذریم ! :"حدیقف" و محدوده ی کاری دینی بمونه ! کار علمی رو می خواستم "بدونم!" ، یا دستکم ببینم ! چقده ؟ که اگه خدا بخواد و زدیم بیرون حد و حدودش با چراغ :"قرمز" برخورد نکنه ! 

تو خبرا ، خبرای ورزشی شنیدم که کره ای ها با "قرمز" نمی نویسند و بقول خبرنگار خرافاتی هستن !

... ، وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی ... .

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته .


  

پیدایش پایانی 3 :

صبح سه شنبه هشت مهر 1393 :

... ، وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیتًا فِی الْجَنَّةِ وَ ... .

عمل :

چن وقتیه که دنبال یه فرصتی می گردم که برم بیمارستان برا یه عملی ، چن وقت که چه عرض کنم ، یادم میاد تو همین فصل از سال پنجاه و نه بود که وقتی شهید علی اصغر فروتنی رو رسوندیم درمانگاه ، یا بیمارستان و یا اوژانسی بود در نقده ، که نوک انگشتش در آزمایش وسیله ی دستسازش قطع شده بود ، از فرصت استفاده کردم و به دکترش گفتم همینو ، اونم یه نرم کننده ای داد که از اون وقت به بعد وقتی ، خصوصا تو این فصل و علی الخصوص زمستون اذیت میکنه خوددرمانی می کردم تا حالا ، با همون نرم کننده .  

وَقُلْنَا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ ... . 


  

پیدایش پایانی 2 :

دوشنبه هفت مهر 1393 ، پیش از رفتن ... :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَینَ یدَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ، ... .

بارون :

می خواستیم بریم سرکار که بارون گرفت ، گفتم خوب شد ! ولی ادامه نیافت که نریم بیرون و براتون حرف بزنم .

آخه برا حرف زدن بدنی ، دهن و زبونی هم لازمه ، و برای همینم هس که بیرون میریم تا نونی در بیاریم و بدنی برای حرف زدن داشته باشیم ، همونطور که مثلا مرحوم علامه فرموده بودن که بدنمون بعنوان مثال یه چشی داره که بره در " جهان خارج " و مثلا به یه سیاهی یا بدنی بیفته تا بتونه بگه اونو "دید" .

بدن سازی :

خب بارون قطع شده بریم دنبال بدن سازی ، ان شاءالله که به خونه سازی هم بکشه ، خونه ای در محل ، شهر و دیار و جهانی که ... !

فقط اینم بگم و برم ، تو خبر ساعت هفت شبکه ی یک تلویزون دیدم که رییس جمهور آمریکا یه حرفی زد که بوی زمین میداد ! آخه الان مثل هواپیماهای عراقی که اول جنگ اومدن انداختن و در رفتن ، حالا با مجوز سازمان ملل ، بقول آمریکا ، یا ... ؟ بمونه ، داعشو که رو زمینه از هوا می زنن و در خبر اومده بود که غیر داعشی هم بی نصیب نمونده از این زدنا .

وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً ...

وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ... 


  

پیدایش پایانی (بروزن آخرالزمان) :

شنبه پنجم مهر 1393 ، پیش از رفتن سر بهترین تفریح بقول آقا امیرالمومنین علیه السلام ، یعنی کار :

بِ ... .

... ، أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مَا یکُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ ؟ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ ؟ وَ ... .

سلام علیکم بچه های گلم .

... ، الم ، ... ، وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا وَیسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ ، ... .

ان شاءالله به خونه که برگشتم حرف می زنیم ، فعلا یکی اینکه داریم به روز عرفه نزدیک میشیم و همینطور بوی محرم داره میاد ، که آقا اباعبدالله علیه السلام نه تنها در مدینه ، که ساکن آنجا بود ، بلکه به کوفه هم نرسید که امامت کند شهری رو ، یعنی زمینی رو که آیه میگه ، خب خونه بدوشم که شده بود ، خلاصه در کجا خلافت و جانشینی خدا پیدا شده ؟

مگر اینکه گفته بشه آیه میگه پیدا خواهد شد و هنوزم پیدا نشده باشه و ... ، نه حتی بعنوان نمونه در یه شهر بقول جناب مصباح یزدی ، مثلا در مدینه ، و همینطور در محلی در آن و خانه ای حتی ، بلکه در شخصی که بحثش گذشت !؟

ولی ! ولی چی ؟ ان شاءالله برگشتم حرف می زنیم ، اینم بگم و برم ، دیروز خطیب نماز جمعه ی تهران در رابطه با هفته ی دفاع مقدس یه چیز جالب گفت ، اینکه جنگ سختی داره ، ... داره ، ووو ، خب در کجا ؟ کدام سرزمین ؟ آیا در مثلا ایران ؟ و برای همه ی ساکنینش ؟ در هرکجایش که هستند ؟ مثلا در جاییکه ایشان هم بودن ؟ و در :"آینده" ای که فرمودن هستند ؟

خلاصه در کجا داشت ؟ و دارد ؟ بقول ایشان ؟ اونجا رو میگم ؟ 


  

پیدایش هفت :

بِ ...

پنجشنبه سوم مهر 1393 ، قبل از رفتن سر تفریح ، کار :

بِسمِِ ... ، ... ، الزَّانِیةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ ... .

سلام علیکم ، صبح بخیر بچه های گلم .

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ا ... .

... لم ، ... ، وَقُلْنَا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَیثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ ، ... .

پیش از رفتن سالروز شهادت آقا امام محمد ثانی ، جواد الائمه علیه السلام تسلیت بگم و ان شاء الله برگشتم خونه حرف می زنیم . 

بعد از نماز مغرب و عشا :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، یا أَیهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ ... ، ... ، أَفَلَمْ یسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یعْقِلُونَ بِهَا ؟ أَوْ آذَانٌ یسْمَعُونَ بِهَا ؟ فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ ، ... .

اما بعد ، اول حلول ماه ذیحجه رو تبریک بگم ، البته بحسب تقویم رسمی ، بعد برم حرفی که داشتم .

چراکه ما که واجب الحج نیستیم که مثلا روز عرفه و عید قربان امسال برامون اینور اونور نشه ، ما ، خودمو میگم ، فعلا می خوام ببینم وقتی مثلا بقول مرحوم علامه طباطبایی برای نخستین بار بعنوان مثال چشم وا کردم چشم به چی افتاد ؟

خب ، در قسمت اظهار نظر به نوشته ی قبلی اومده :

...  5 به علاوه 1 رو که خوندم فکر کردم موضوع بحث قراره سیاسی بشه! ... . 

خب سیاست یعنی چی ؟ اگه تدبیر منزله ، خب پیش از تدبیر دنیا ، که مثلا آمریکا از اون حرف می زنه ، مثلا در سوریه ! عراق و ... ، و همینطور تدبیر یه کشور ، مملکت ووو ، مثل حکومتهای کشورا ، و بشرح ایضا ایالت ، استان وووی کشوری ، بلکه شهر و محلی و حتی خانه ای ، حالا بنا شده با ازدواج مرد و زنی ، یا ... ، نخستین تدبیرو در بدنمون داریم ، حالا با پنج عضو حسی ، یا حتی دو عضوی که گفتم زیارت کرده شده باشن با لامسه و بینایی .

و تدبیر ایندو حس هم ، که مدیر و مدبرش کیه ؟ یکی از ایندو ؟ یا پنجش ؟ یا نه تنها اعضای حسی ، و بعبارت دیگر کلمه جامعش بدن ، بلکه حواس پنجگانه هم مدیر و مدبری دارن ؟

خب حالا آمریکا ، که گویا مثل اونکه میگه از فرات تانیله ، از دست راستش تا دست چپشو آمریکا میگه ، برا همینم نه تنها سوریه و عراق ووو ، بلکه در ایرانم می خواد بدونه چه خبره !؟ بدن خودشو زیارت کرده ؟ که چشش به دنیاس ؟

حالا کاری ندارم به اینکه در مثلا ایران که می خواد از همه چیش خبر داشته باشه ! چه نیازی به چهار پنج تا دیگه داره ، یا برای ورود به مثلا سوریه ی عرب ووو چه نیازی به اعراب داره ؟ مگه از راست تا چپش آمریکا نیس ؟

البته به من ربطی نداره ، ورود در آمریکا یا هر کشور دیگه رو میگم ، همینطور استان ، شهر و حتی محله هاشونم میگم ، اینو برا همون گفتم که گفتم ، که حرف از مثلا سازمان ملل زده میشه ، ولی گویندش آیا بدن خودشو زیارت کرده ؟ که به خونه ، محله ، شهر و دیار خودشم چش داشته باشه ؟ چه رسه به دنیا که بقولی : "سراسر" اون تدبیر کنه ؟

چراکه منزل نخست حسی از حواس ما همین بدن ماس ، تا بعد برسیم به تدبیر یکی دیگه حتی در خونه بعنوان همسر ، چه مرد و چه زن .

راستی ، تقویمو که نگا کردم فردا روز ازدواجه ، که با اون خونه و خانواده تشکیل میشه و بعدش چی ؟ آیا بعدش نهادهای مدنی که یکی از اونا هم مسجد محله ؟ اونم به تدبیر یکی دیگه ؟ یه نهاد دیگه ؟ که هرچند به من ربطی نداره ! ولی متاسفانه در جمهوری اسلامی ایرانم همینطوره ؟

چراکه وقتی به من مربوطه که نه تنها من مدیر و مدبر خونه ی خودمون باشم ، بلکه تحت امر مدیر و مدبر مسجد محلمون باشم ، و اونم مدیر و مدبرش امام جمعه ی اون باشه ، چراکه من نماز خونم !

راستی امسال چند نفر به حج رفته ان ؟!

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ ، ... . 


  

پیدایش شش :

بِس... ، سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنْزَلْنَا فِیهَا آیاتٍ بَینَاتٍ لَعَلَّکُمْ ... .

سلام علیکم بچه های گلم .

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... ، وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً ... ، ... ، قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا فَإِمَّا یأْتِینَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَای فَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ ، ... .  

امروز زودتر از سر بهترین :"تفریح" ، یعنی کار اومدم ، بعد نظافت و بهترین کار ، یعنی نماز ظهر و عصر ، و البته در اشغال نبودن کامپیوتر می خوام کمی در رابطه با حرف یکی از شما که در قسمت اظهار نظر نوشته ی قبلی حرف بزنم .

حرفی که می خوام از اون بگم اینه که گفته : " آیه میگه ... . " .

برا همین به پرسشی که داشته می پردازم ! که پرسیده : حرفای من در رابطه با عضو و حسه ؟

 

خب مقصود اگه پنج بعلاوه ی یکه ، یعنی اعضای حسی کلمه ی جامع بدن ، مقصود از حس مربوطه ، یعنی حسش ، حس بدنو میگم ، علاوه بر خود بدن ! که میتونه خودشو لمس کنه ، می تونه هریک از دو حس شنوایی و بینایی هم باشه ، البته اگر همونطور بدن شکلی برای دیده شدن داره ، سر و صدایی هم داشته باشه و خلاصه برا حس شنوایی یه چیزی : " بگه " .  


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :139
بازدید دیروز :365
کل بازدید : 1396626
کل یاداشته ها : 1767


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ