روز تولد :
سلام علیکم
روز اول اردیبهشت ، روز تولد مادرتونو بهتون تبریک میگم ، روز اول که اونو دیدم هشت سال کوچیکتر از من بود ! لابد میگه خب الانم همینطوره ، خب بله ، ولی اینو براش پیامک می زنم ببینم چی میگه ؟
پیامک : روز تولدت مبارک ، روزی که من هشت ساله بودم ! ولی ...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ... ، وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ ...
پیامکم دستتون رسید ؟ آخه برا شما هم فرستادم .
آخه کنارم وامیسته و میگه قد منه ، حالا کاری به پاشنه ی پاش ندارم ! ولی چرا درفراخوان سرپرست خانوار نیازمند به یارانه ، من ثبت نام کردم !؟
خب ، تا کجا قد کشیدیم ؟
بدنبال آفتاب :
خب ، تا کجا قد کشیدیم ؟ گفتیم که تا بینایی ، البته با نگا به درون به آفتاب درون ، که با نگاه به آفتاب بیرون روز تولدش بود و روز ...
روز بیداری :
تا قد مادر :
اینو که میگم فقط برا تو نمیگم دخترخونه م... ، برا همومن میگم ، حالا کو تا قد مادر !؟ چرا ؟ خب گفتم که رسیدیم به بینایی دیگه ! اونم بدنبال آفتاب درون ، پس بیرون چی ؟ تا همین قد ؟ تنایی بریم ؟!
یادم میاد بقول مرحوم علامه تو اصول فلسفه و روش رئالیسم ، که براتون گفته ام : نخستین بار که چشمم افتاد به مادرتون پنج سالش بود و اومده بودن مهمونی خونه ی ما که شاهرود بود .
آخرین بارم که قبل از ازدواجمون دیدمشم بقول آقا امیر المومنین علیه السلام دیدنم خوب نبود فقط برای من ، یا بد بوده باشه فقط برای مادرتون ، می خوام بگم نه تنها من لامسه ، چشایی ، بویایی ، شنوایی و بینایی دارم ، شما هم دارین مثل حضرت آدم ، نوح ، عیسی ، موسی و ابراهیم علیه السلام .
لابد میگید خب اینکه مثل روز روشنه که چشم می بینه ، گوش میشنوه ووو ! خب ما هم داریم !
خب الحمدلله که از بیرون آسوده خاطرم کردین ، فقط می مونه مابعدش ! البته اگه بعد درون و بیرون بحساب بیاد ! نه مثل آفتاب بینایی که با اون چشم دید ! که حالا هم قبل از حواس پنجگانه درون و بیرون پرسید از آفتاب حواس ؟
تا اینکه برسیم به مجموعه ی درون و بیرون ! ان شاءالله ، مگر اینکه بعد اونم آفتاب دیگه ای طلوع کنه و ...
یا قبلش ... که گفتم .
لانه ی جاسوسی !
سلام علیکم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ، لَهُ ...
اسم این نوشته رو هم می خواستم فرهنگخونه بذارم ، یا خونه ی فرهنگ یا فرهنگی ، یا لونه ی ... ، و از ساخت و سازشم حرف بزنم ، ولی دیدم نه تنها خونه نداریم ، و فاقد اونیم و نیازمند بخونه ، بلکه بازم نه تنها مارو می خوان یاری کنند برای این نیازمندی ، که خب دستشون درد نکنه ، حالا کجا ؟ بمونه ، بلکه نیازی به یاری ما هم ندارن ! در ساخت و سازش ، فرهنگنامشم دارن ، نقشه ی ساختشم دارن ! حالا از کی ؟ اینم بمونه !
خلاصه زمین از اونا و ساختشم از اونا ! اصلام مام مال اونا ! دیگه ؟
کافیه ثبت نام کنه ! حالا کی ؟ لابد ما دیگه !
خب از جلو نظام به ترتیب شماره به پیش برای ثبت نام ، اول صفرا
هرکیم حالا بهر دلیل نتونسته بوقتش ثبت نام کنه ، بگم که امروز سی و یک فروردین 1393 آخرین فرصت داده شده ی .
آی زنو بچه دار ! زنبیلو وردارو بیار !
مرد بی خونه ، زن بی خونه ! خونه ندار ... بدوبیا ! نه داریم میایم ! اومدیم که بسازیم ، بسازیمتون ! ... ، مفت ! مجانی ! رایگان ... ! دیگه چی می خواین !؟ فقط ...
خب یه وقت یه چیزی داریم و می خوایم براش اسم بذاریم ، یه وقتم اسمشو داریم ! اسم چی رو ؟ اسم یه چیزی رو ، حالا اسم اونی که میشه لمسش کرد گرفته تا خوندش ! کی لمس کنه ؟ اونکه مانند مثلا ماهی تواونه !؟ کی بخونه هم همینطور؟
وخوندنی هم فقط خوندنی باشه ؟ یا خوندنش تمومی داره ؟ وهنوز داری می خونی !؟ چیرو؟ همونو !؟ اونکه تموم شد !
یا در اون داری می خونی اونو و هنوز خواندنیس ! مثل خونه ، مثل لونه ... مثل ... !
که دراون لونه کردی ، بلکه لونه ، خونه ووو همش اونه ، توهم اونی ! اونم نه خونه و لونه ای صفر ، خالی و تهی در اون ! چه رسه به تو تو صفر ، خالی و تهی ! ثبت نام کنی ! اونم نام اونو ! تو خودت ! مثل اون !
ببخشین یادم رفت روز مادرو زنو بهتون تبریک بگم ، البته دیروز گفتم .
آخه دیدم آفتاب داره کم کم میره که غروب کنه ، گفتم تا روشنه بگم ، تا شب نشده ، امروز و میگم ، با کسرهمزه و میم ساکن .
امروزم آفتابش رفت پشت بلندیهایی که از بالاکن خونه ی ما بچشم میاد ، رادیو ظبطمون که رادیوش روشن نمیشه ، ولی جاتون خالی اذان مغربو از تلویزیون محلی شنیدم ، آخه مادر و دختر خونه که رفتن شهر مادر بزرگ بمناسبت امروز ، پسر خونه هم که شاید باز رفته باشگاه و تلویزیون در اختیارم .
وقتی داشتم ایاک نعبد رکعت اولو می گفتم اونم همزمان داشت رکعت دوم آیه الله وحیدی گلپانگانی همینو می گفت ، بعد نماز و ... کلام امیرو داشت که سه تا ایاک نعبد و شایدم اعبد ! گفتن داریم ، از بدنیش گرفته تا حسیش که تا حالا براتون گفتم و اینم مثل امروز غروبی داره و ...
البته امروز یعنی سی و یک فروردین هزار و سیصد و نود و سه هنوز غروب نکرده ! تا اول بامداد فرداش مهلت ثبت نام هست ، یا انصراف از ثبت نامی که شده باشه ، بقول معروف ماهی رو هروقت ، وقتی که داشته باشی ، از آب بگیری تازس
فرهنگخانه :
سلام علیکم
بازم مثل دیروز اسم این نوشته رو من گذاشتم فرهنگخانه ، شما اسمشو می تونین مثلا بذارین بانک ! بانک اطلاعاتی ! ووو
البته ما در فرهنگمون فرهنگ که داریم ، آخه گفتیم فرهنگمون ! خانه هم داریم ، ولی بانک چطور ؟ خب بله از وقتی که بانک شاهی ، بانک رضا شاهی ووو تاسیس شد داریم ، ولی پیش از اون چطور ؟ اونوقتا اگه یکی می گفت : "بانک" برای اولین بار به گوش رسیده بود .
البته فرهنگ و فرهنگخونه هم همینطوره ، یه اولین باری داره ، ولی مقصودم اینه که بانک خارجیه ، از غرب وارد فرهنگمون شده ، مثل همین "کلیشه" ای که در باره زن میگه ، که مقام معظم رهبری در دیدار امروزشون با زنان نخبه یا فرهیخته ، بقول خبر ساعت چهارده تلویزیون ، به آن اشاره داشتن .
پس منظورم این بود که بانکم مانند مثلا جمهوریست ، که قبلن تو فرهنگمون نبود ، زمان شاهنشاهی رو میگم ، البته حرفش بود تو فرهنگنامه ها ... ، که از این حرفای "کلیشه" ای توش ثبت شده .
... یبَینُ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... ، فَمَنْ یعْمَلْ ... یرَهُ ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ...
که مثل "کلیشه" ای بنام عدده ! که تو ده روز گذشته شاهد آن بوده ایم ، مثلا از تلویزیون ، برای مطلع شدن از متقاضیان یارانه ، که بجای رقم اول گفتن ، می گفت : عدد اول .
حالا گیریمم که عدد اول ، بازم ما که تو فرهنگمون عدد "صفر" نداشتیم ! حالا کاری نداریم که میگن یه دانشمند هندی اونو کشف کرده و اسم خودشم رو کشفش گذاشته یا گذاشتن ، ولی مثل بانک ، جمهوری ووو بعدش وارد فرهنگخونه ، بانک و بانک اطلاعاتی ما شده !
پس فرق داره با مثلا زمین لرزه تو فرهنگ ما ، ولو اینکه اینم اول داشته و اسم یه چیزی رو خودمون گذاشتیم زلزله .
مثلا فرض کنیم شب آخر وقت تو خونه نشستی پشت رایانه ، کامپیوتر ... ، خونه یه تکونی می خوره ، مثلا دختر خونه میگه : زلزله و اهل خونه ...
خب این حرکت زمینو اگه قبلن حس نکرده باشی ، تو فرهنگخونه ات اسم زلزله رو روش نذاشته باشی ، چرا اهل خونه ... ؟
البته نه اینکه تا یکی گفت زلزله تو هم مثل اهل خونه ...
مثلا فرض کنیم تو خونه کنار سفره و داری صبحونه می خوری که بری سرکار ، در همین حال مثلا گوینده ی خبر شبکه ی یکم میگه : تو مکزیک زلزله اومده ...
و تو داری به خوردن نون تازه ادامه میدی
إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ ...
یاد حرفی از حضرت امام ، رهبر انقلاب ، در رابطه با دادن آزادی به زنان در زمان شاه ، افتادم که : مگر مردان آزادن !؟ که حالا زنان باشن ، که حالا غرب زن را فهمیده یا درست فهمیده باشه ؟
حالا بمونه "فهم" درست و غلط ، یا درست و نادرستش ، و بقول ما ترکها راه دور نریم و سابقه آشنایی مرد و زنو پیش از بدنیا آمدنشون پیگیری کنیم ، که کی و کجا ایندو با هم آشنا شدن و نخستین برخورد ، رویارویی ، گفتگوی ایندو تمدن اتفاق افتاده ؟ ولی شما ، مثل هربنی آدمی ، وقتی وارد این دنیا شدین ، برای آشنایی با اون کاربلدش بدنتون بود ، و با لرزشی که فضای جدید بر اندامتون انداخت اول از خودتون باخبر شدین ، چراکه لمس کردین اونی رو واردش شدین و بعدهم همونطور که در نوشته ی دیروز گفتم کار افتاد دست کاربلدی که گفتم کارش خوندنه ، خوندن فرهنگخونه لامسه ی لمسی که با بدن از این دنیا داشت .
حالا کاری ندارم که در این فرقی ندارید شما دوتا باهم ، چراکه بحث ما شروع بکارتون تواین دنیاست و ادامه اش تا در این دنیا هستین ، و گفتم که در آغاز با خودتون آشنا شدین وقتی تنتون به تن این دنیا خورد ، نه اینکه در فضایی خالی ، صفر و تهی قرار گرفته باشین ، حالا می خواد قد دنیای خانه باشد یا سقفش آسمون و فرشش زمین .
کاریم ندارم به کشف اون فضا در دنیا ! چراکه مکشوف از مقوله ادامه ی کاره ! مثل مفهوم ، و کشف هم مثل فهمه .
عمل و کاری ما بعد فرهنگخانه سازی کاشفانی مثل بَدَنِتون ، که خودش مکشوفه ! مکشوف حسش ، در لرزه ای که در ارتباطش با جرمی در این دنیا در اون می افته ، و متقابلا هم لرزه بر اندام طرف مقابلش میندازه و اونم ...
که گفتیم این عمل و کار پیش از بدنیا اومدن فعلیت یافته و به انجام رسیده و اختصاص به این دنیا نداره ، و اختصاصم به بنی آدم و حتی حضرت آدم ابوالبشر علیه السلامم نداره .
حالا کاری به اینم ندارم که تا این بدن رو در دنیا داره ماوقع همینه ، چراکه موضوع بحث فرهنگنامه ی حضرت آدم نبی علیه السلامه و فرهنگخانه ی همین اتفاق تکراری ! در این دنیا ، تا اینکه برخورد کنیم با اونو ولرزه ی بر ما افتد و ...
برخورد با فرهنگنامه ای در فرهنگخانه ای ، برای باز خواندن ! تا ان شاءالله برسیم به کتاب مادر و بازخونی اون !
خب تا یادم نرفته پیشاپیش فردا رو که روز تولد خانم حضرت فاطمه سلام الله است و روز مادر نامگذاری شده رو بهتون تبریک میگم ، همچنین روز درست نیمه ی دیگررو ! نه غلط و نادرست نیمه دیگه ! مثل نامکشوف ، نامفهوم ووو
فرهنگنامه :
سلام علیکم
صبح آخرین جمعه فروردین 1393 ی شما بخیر و مبارکی
خواستم اسم این نوشته رو بذارم "آشنایی با کتاب مادر2" ، شایدم "فرهنگ کاریا عمل" ، ولی دیدم فرهنگنامه بهتره .
خب تا نون تازه برسه و ... ، فرصت دارم کمی توضیح بدم ، چراکه درستکه جمعه روز تعطیله ، ولی نون خوردن که تعطیلی نداره ، ما از وقتی که بدنیا اومدیم یکی از کارامون همین خوردنه .
فرهنگ کار :
آشنایی با کتاب مادر 2 :
حالا دیگه چیکاره ایم تو این دنیا ؟ و اگه دنبال کار گشتنم مثل دنبال یه حرف باشه ؟ خب لابد به یه چیزی مثل فرهنگ لغت نیازه دیگه .
مثلا در نوشته ی دیشب یه حرفی داشتیم که عبارت بود از " أُمُّ الْکِتَابِ " ، وقتی جستجو یا سرچ کردم تو نرم افزار همون سایت المبین ، این آیه هم اومد :
یمْحُو اللَّهُ مَا یشَاءُ وَیثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ(الرعد/39)
خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات میکند؛ و «ام الکتاب» [= لوح محفوظ] نزد اوست!
قبلی رو که یادتونه ؟ همینطور برگردونش ؟
خب صداتون دراومد ، آقا آقا تون ، شنیدم الان میام سر سفره و مشغول کار می شم .
خب :بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... (الممتحنة/1) ...
... : ... ؟ ادامه ی کار ، مثل حرف زدن :
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا ... (الممتحنة/1) ... ، یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا ... (الممتحنة/13) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ یا أَیهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی ...
خب چیکاره ایم ؟ در حال نامگذاری این نوشته و سرچ و بومی شده ی آن در داخل جستجوش که نامش فرهنگنامه شد ، خب ؟
هیچی دیگه ! آهان نگفتم جستجومو و سرچ درخارجشو :
... کِتَابٌ ، یمْحُو اللَّهُ مَا یشَاءُ وَیثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ ، وَ...
جستجوی نام مادر کتابو ؟ در کتاب ؟
پایانه ، مثل پایان کار ؟ و ... :
همونطور امروز و این جمعه اش داره غروب می کنه و به پایانش نزدیک می شویم ، آنچه در مانند این در دنیاست پایان و پایانه ای داره ، منتها همونطور که نون تازهرو وقتی می خوردیم یه راه دانایی در پیش گرفت و رفت که گوشت و استخون بشه ، همونوقتم مزه ی اونو زیر دندون و با زبونم راه دیگه ای رو پیش گرفت ، پایانه ایندو با هم فرق داره ، بدن داره میره به سمت آرامگاهش ، و مزه ی نون میره به فرهنگنامه ، مثل کارکرد چشم و گوش و دوتا دیگه از اعضای حسی ، منتها ادامه اش فرق داره !
خب به اذان مغرب داریم نزدیک میشیم ...
خب چی داشتم می گفتم ؟ می گفتم که تا حالا مثلا عضو چشایی داشت بار خودشو از دنیا می بست ، و بارش فرهنگ چشیدنیا بود ، و حتی عضو شنواییم که برا خودش بروبیایی داشت و شون به شونه ی بینایی می سایید ، چراکه اگر اون نوشته ی حرفو بارگیری می کرد ، اینم شفاهی اون بار می زد از دنیا ، ولی حالا فرهنگنامه دارن حواس ، مکتوب و نوشتنی و خوندنیه ، شنیدنی ، بو کردنی ، چشیدنی و لمس کردنی نیست ، حالا نوشته و کتابه و کار کاری مثل کار چشم بیناییه که فرهنگنامه و خواندنیها رو بار بزنه برای پایانه ی بعدی !
خب فرهنگ خوندنم که داره ، وقتی داشت کتبی شنیدنی های گوشو ، با چشمش می خوند ، شنیدنیهایی مثل آسمون و زمین ، روز و شب ووو که در دنیا نوشته شده بود ! بعنوان مثال مانند نوشته ی خورشید که در آسمون خونده می شد با چشم ، همینطور ماه و ستاره ، و رو زمیننم کوه و دشت وجنگل و دریا ووو ، و تو مثلا صفحه ی دریا شم ماهی و ...
پس تا اینجا یه فرهنگنامه داریم و کاربلدشم حس بیناییست ، همونطور که خودش از دنیا بارشو می بست ، با فرهنگنامه ای که به اون خوندن میگیم ، مثل همینکه در صفحه خوانده میشه ، که قبلش شنیدنی با گوش بود براتون و الان دیدنیس با چشم ابراهیمی .
قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ ...
فرهنگ حرف :
سلام علیکم
... ، هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَ ...
... ، او کسی است که این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کرد، که قسمتی از آن، آیات «محکم» [= صریح و روشن] است؛ که اساس این کتاب میباشد؛ (و هر گونه پیچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، برطرف میگردد.) و... ( سایت المبین )
محکم مثل "ما" در : "ما حرف نمی زنیم ، عمل می کنیم" که در نوشته ی صبح آمده ، بشرح ایضا "الله" که در ادامه اش آمده بود : " لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَی الْقَیومُ" ، که درآیة الکرسی در ادامه اش آمده بود : "لَا ... " .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ یا أَیهَا النَّبِی اتَّقِ اللَّهَ وَ ...
ای پیامبر! تقوای الهی پیشه کن و ... (سایت المبین)
فرهنگ حرف زدن و فرهنگی حرف زدن :
خب بازم نگفتم که نون تازه رسید و صبحونه رو خوردیم و رفتیم سرکار و بندکشی طبقه دومم تموم شد ، موند طبقه ی اول ، البته از طرف زمین و بعد همکف و پیکوت ، اونم که تموم بشه کار نداریم تا همکف آماده بشه برای موزائیککاری اونو و حیاط و سنکگاری بیرون دیوار حیاط ، اگه بابت بندکشی یه چیزی می گرفتیم شاید می شد سر کرد تا آماده بشه ، ولی حالا خداکنه که تا اونوقت یه کاری پیدا بشه .
خب بله عرف اینه که بندکشی کف و پله رو کاره و مام تو قرارداد جدا ننوشتیم ، ولی بندکشی نما چطور؟ که کارفرما تو قرارداد خط زد ! و ما هم که مثل الان نیازمند کار بودیم و تن دادیم ، و بازم اگه کار پیدا بشه ناچاریم نه تنها بازم با قیمت کمتر ، بلکه بدون دستمزد بندکشی قرارداد ببندیم .
ولی بمونه که بنا بر برگردون آقای معزی : " وای برای ..." اونکه نظیر این کسردر ساختو ، در نظیر بهنگام فروش بحساب نیاره ، و اینم بمونه که اگر کسر دستمزد کار در کسرانجام کار بحساب نیاد ! و در خلاقیت و ابتکار ووو پیمانکارم اثر نداشته باشه ، ووو ، ولی اگر فرهنگ کاراین باشه ، خب برای خریدارم فرهنگه ؟ مگه اینکه خریدن از بساز بفروش کار نباشه ! که اونم تو قیمت چونه نزنه ، کسر نذاره ؟ برا تولید کننده ی لوازم ساختمانی ، فروشنده اش ووو تا پای کار برای ساخت و ساز چی ؟ آیا "وای برای ... " همه !؟
البته اگر کار سرپرست و ولی امر نداشته باشه ! یا : "وای برای ... " اونم باشه ! اونم اونی که تازه تولید کننده ی مثلا کارخانه دارو هم نیازمند یارانه بحساب بیاره ! بعلاوه مزایای :"لبیک" گفتنم بگیره ، حالا جالبترش بمونه ...
شما که تو خونه از تلویزیون فیلم و سریال می بینین لابد دیدین که در اونا ، خصوصا خارجیش ، وقتی پلیس خلافکار گرفته و در حال دستنبد زدنه یا در حال جستجوشه و یا در حال بردنشه میگه : حق داری سکوت کنی ، اگه حرفی بزنی بر علیه خودت تو بانک ، ببخشین تو دادگاه بکار میره .
حالا فرهنگ زدن تا اعتراف گرفتن آیا داریم ؟ در خارج ؟ بمونه ، شب بخیر .
راستی یادم رفت که بپرسم شنیدن که میگن : هرکی "لبیک" گفته باشه به یارانه باید پای لرزشم بشینه ؟
حالا پیدا کنید متقاضی وام مثلا ازدواجو ! البته قبلا اگه هم پیدا می شد چن تاشون میگرفت ؟ از این واما ؟ نه از اون واما ! از دادگاهها ، ببخشین بانکا ، خصوصا اونا که راس راسی "لبیک" گفته باشن !
نه دیگه ! شما از تلویزیون فقط شبکه سه و ورزشو می بینین و فوتبالاشو ، و فیلم و سریالشو !
حرف فرهنگی :
سلام علیکم
سرحرف امروزو با حرفی از حضرت امام ، رهبر انقلاب باز می کنم که فرمودن : ما حرف نمی زنیم ، عمل می کنیم .
که حرف دیروزم رسید به این جا .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ الم(آل عمران/1)
الم
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَی الْقَیومُ(آل عمران/2)
معبودی جز خداوند یگانه زنده و پایدار و نگهدارنده، نیست.
...
... (: سایت المبین) .
ادامه ی حرف :
شاید بگید دیروز فقط از حرفی که شبکه ی قرآن زده بود گفتم ، و شبکه دو بگه از منم بگو ! خب حرف از حرف زدن بود ، مگر اینکه شبکه ی دو هم بگه : من حرف نزدم ، ... !
خب چیکار کردی ؟
شاید بگه فرق داره ، مثلا اون شبکه حرف قرآنی می زنه ، خب شما حرف چی می زنین ؟ اقتصادی ؟ فرهنگی ؟ ووو ؟
و آیا حرف اون شبکه فرهنگی نبود ؟ اقتصادی نبود ؟ ووو ؟
بقولی : نون و آب دار نبود ؟ توش نون نبود ؟ حرف بود !؟ و حرف شما نون داره ، آب داره ، ووو ؟
البته این حرفو نمی زنه ها ، می خوام بگم از این حرفا هم زده میشه ، تو قرآنم اومده ، ولی نقل قول شده ، نه اینکه خدا گفته باشه مثلا شریک داره ! خدا شریک داره رو یکی گفته و قرآن نقل قولشو داره .
ولی آیا شبکه ی دو می تونه بگه که حرفش حرف فرهنگی نبود ؟ و مثلا اقتصادی بود ؟ یا شبکه ی قرآنم همینطور ، می تونه بگه که حرفش اقتصادی نبود ؟ و مثلا فرهنگی بود ؟
شنیدین که میگن : فکر نان کن که خربزه آبه ؟ خب خربزه آبداره ، ولی آب که گفته میشه با گفتن خربزه فرق داره ، خب چرا جای آبو گرفته ؟ آیا این حرف مثلا داره میگه بفکر نون باش نه آب !؟ حالا این آب که تو این حرف اومده بعنوان مثال خربزه اومده ، ولی منظور از آب فقط خربزه نیس ، شامل هرچی میشه الا نون ! الا نونی که تو این حرف اومده ؟
یا نونم مثل آبه تو این حرف ؟
خب الانه که نون تازه برسه و بگین سفره بازه و مثل دیروز ...
فرهنگ گفتگو (قسمت پایانی) :
فرهنگ همخوانی :
؟ حَسِبَ الَّذِینَ ...
آیا بحساب من ، شما و ما با مادرتون در خونه ، و نظیرش در مثلا خانه ی ما ایران ، نظیر حافظه ؟ داریم ؟! اونم صفریک ؟ با حق تقدم صفر که نه ، بلکه "یک" مجموعه ی تهی پیشفرضه !
سلام علیکم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
بی ...
وَیلٌ لِلْ ...
وای برای ... (برگردان از آقای محمدکاظم معزی) .
فرهنگ ارتباط :
دیروز از بعد نماز مغرب که رادیو دیگه صداش در نیومد ، و منم تلویزیونی شدم ، وقتی که مشغول کار دیگه بودین از فرصت استفاده کردم و زدم کانال شبکه ی قرآن و ...
آخه تلویزیون قبلی که آنتن نداره و مثل این یکی دستگاهی برای گرفتن شبکه ی قرآن نداره ، شبکه ی دو رم با آنتن رومیزی بزور گرفت برای برنامه ی گفتگوی خبری که ...
از دست رادیو راحت شدین و گرفتار تلویزیون قدیمی شدین ! خب چکار کنم ؟ برای رسیدن صدا به گوشو میگم ؟
آیا برای رسیدن حرف
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ الم(البقرة/1)
الم (بزرگ است خداوندی که این کتاب عظیم را، از حروف ساده الفبا به وجود آورده). (برگردان از سایت المبین) ؟
من که دیشب برای دیدن آقای مصباح یزدی نزدم به کانال شبکه ی قرآن ، یا طرفین گفتگوی خبری شبکه ی دو ، برای گوش دادن به حرف بود
ذَلِکَ الْکِتَابُ ...
اینو می خواستم صبح بگم ، ولی همچین صدا کردین که سفره بازه که موند ، خب الان می گم که نون تازه رسید و صبحونه رو زدیم و رفتیم سر کار و ...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، یسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ ...
خب کجا بودیم ؟ یکی دو نمونه از تلویزیون گفتم که در قسمت قبل گفته شد مثل رادیوس ، منتها تلویزیون علاوه بر صدا که بگوش میرسونه ، تصویرم برای چشم داره ، خب تصاویرم حرف دارن ، مثلا در نمونه ی اول که به حرف شبکه ی قرآن گوش می دادم ، اینها هم گفته می شد که آقای مصباح یزدی در جایی منبر رفته بودن ، پا منبری هم داشت که به حرف ایشون گوش می دادن ، مثل من ، ووو
در نگا به شبکه دو هم گفته می شد که دونفر در مقابل هم پشت میزی رو صندلی نشسته بودن و در حال گفتگو با هم ، و درست مثل نمونه ی قبلی یکی حرف می زد دیگری مثل پامنبری گوش می داد ، منتها جای ایندو عوض می شد ، ووو
ولی من در مقابل هردو شبکه گوش بودم و پا منبری ، مثل یادش بخیر ! رادیو ، که گویا نیاز به تعمیر داره و ...
پس برای من که با حرف کار دارم فرقی نداره که حرفو رادیو بهم برسونه یا تلویزیون ، یا هر رسانه ای دیگر که پیام آور حرفه ، کافیست پیام که حرفه ، رساننده داشته باشه ، پس پیام آور که میگم مقصود حرف آوره .
مثل وقت اذان مغرب که داریم به اون نزدیک میشیم ، رادیو نداریم که بگه به لحظات ملکوتی اذان به افق محلی خودمون نزدیک میشیم ، تلویزیونم که یا شبکه سه ، ورزش و یا آی فیلم ، تماش ووو ، ولی چشم که داریم ، آسمونم مثل تلویزیون تصاویرش حرف می زنه و داره میگه نزدیکیم به غروب آفتاب و ... .
خب الان نه تنها تو آسمون بالاسر خونه ی ما ، بلکه تو آسمون خانه ی ما ایرانم ستاره در اومده و بقول آقا امام هشتم علیه السلام وقت نماز مغرب گذشته ! نمازی که بقول آقای مصباح یزدی در شبکه ی قرآن اونو مثل تلویزیون صوتی تصویری گفتن ، که فقط بگوش نمیرسه ، به چشم میاد ، هم پیام صوتی داره و هم پیام تصویری ، خوراک تلویزیونه که نشون بده ، رادیو فقط صداشو می رسونه .
ایشون بعدش پرداختن به اونایی که در نماز گفته میشه ، ولی در باب معرفت و شناخت مثلا یه نفر همش حرف از تصویر اون برای شناختش مثال آوردن ، که مثلا رنگش می گه سفیده ، سیاهه ووو
در حالیکه بقول آقا امام علی علیه السلام آدمو میشه از حرفشم شناخت ، حرفی که می زنه .
بگذریم ، با ایشون کار نداریم ، سروکارمون با حرفه ، حرفی که زده میشه و به زبان میاد و از دهن خارج میشه ، این از کجا اومده ؟ خونش کجاس ؟ تو دهن ؟ زیر زبون بقول آقا امام علی علیه السلام ؟
از گوش ؟ وقتی به اون رسید ؟ از حسش ؟ وقتی شنید ؟ یا بازم عقبه داره ؟ آخرش ؟ خونش ؟ خانواده و خانوارم داره ؟ این حرفو که زد با یارانه گرفتن بود ؟ یا بی نیازمادر زاد ؟
ووو
واما اصل کاری ! چراکه حرف از اون چیزاس که خوراک تلویزیونه ! صوتی تصویریه ! خصوصا وقتی گفته بشه : این !
فرهنگ گفتگو3 :
سلام علیکم
... ، فِی أَدْنَى الْأَرْضِ ...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، الم ، ... حَسِبَ ؟ ...
یادم رفت که بگم در گفتگویی که با کاشیکار داشتم چه گذشت ، چراکه هرچند که کور نبودم و دیدم که طبقه سوم و دوم دارن کار می کنن ، ولی گفت امروزو که به بندکشی پله و بالکن طبقه سه رسیده ایم بذاریم برای فردا و همون پس فردایی که گفت ، برا همین گفتم حالا که بیکارم حرف بزنیم .
خب ، حالا فرض کنیم حق تقدم با دنیاس و اول ، همون نخستم اون سر حرف و گفتگو رو باز می کنه ، و : ... علی (برتر) بابها (باب گفتگورو) ، مثل همون که یادم اومد وجواب پاسخ منم در اون باشه بود .
حالا چی میگه ؟ اول و نخستم چی ؟ بمونه که میگه مثلا سیاهه ، یا اولش سفیده ، ویا رنگیه ! بقول تلویزیون رنگی ، نه سیاه و سفیدش که رنگی گفتگو نداره باما ! و ...
خب تمومی نداره ؟ که گفتگویی صورت بگیره ؟ چیزی جز آوا و صدایی برای گوش داره ؟ اونم آوایی مثل الله اکبر اذان و اقامه ای که برا گوشتون گفتم ؟ یا بقول پدر انقلاب که گفتم ، مثل هواپیما های عراقی ، یه حرفی انداخت و رفت ؟
نصب شد در گوش ؟ فعال چطور ؟ یا نیازی به اذان و اقامه نداره !؟
اینا همش بمونه ! گوش داره برا حرف گوش ؟ مثل شما ؟ مثل من که الان گوش می دم به رادیومحلی خودمون که الانه بگه : داریم به لحظات ملکوتی اذان ظهر نزدیک میشیم !؟
که الان گفتگو داره با حاج آقا خلیلپور و ... ، و طرفین گوش دارن ، ولی رادیو چی ؟ بله صدا داره وحتی بانگ اذانم ، ولی گوش چطور ؟ قاری آیاتی از سوره ی انشقاق و اذان گوی اعلامی رو نمیگما ! اونا مثل ما هستن .
بی روخوانی که داره میگه گوش بدم برم ...
دررادیو و نظایرش مثل تلویزیون ووو ، یه وقت مثل همین گفتگوییه که ما داریم ، یه وقتم حرفی مثل حرف یکی از ماست ، در دومی گفتم که ما گوش داریم و اون چی ؟
در اولی هم ما گوش داریم ، ولو اینکه هریک از طرفین گفتگوش بخواهد نمایندگی کنه گوش مارو ، چه رسه به اینکه به حساب نیاره ! و بخواهد حرف خودش یا طرف مقابل خودشو بگوش ما برسونه مثل فرض دوم .
که من با این کاردارم ، که حرف ، فرهنگ ، فرهنگ گفت گوی من بشه و گفتگو بشه و فرهنگ گفتگو .
بعبارت دیگر حرف من جانشین حرف اون بشه ، فرهنگ من فرهنگ اون ، فرهنگ گفتگوی من فرهنگ گفتتگوی اون و فرهنگ گفتگو داشت ! قبلش فرهنگ داشت ! بعدش هم گفتگو داشت !
مثل گفتگویی که ما داریم ، در حافظه ! در خانه هم با همان فرهنگ ، حالا بیرون از خانه و مثلا خانه ی ما ایران هم همینطور ، البته اگر ایران خانه ی ما بحساب بیاد ! که بماند .
فرهنگ گفتگو 2 :
... ، وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ ، ... .
سلام علیکم ، صبح بخیر
فرهنگ زبان :
از زمان گفتم ، یکیم زبونه ، مثل وقتیکه بدنیا اومدین و بقول مثلا مرحوم علامه ، که قبلن گفنتم ، برا نخستین بار چشمتون افتاد به اندام خونه ، مثلا به سقف و بحرفتون جواب داد ، نه اینکه بقولی جوابی نیومد !
مثل همین که در نماز صبحم داشتیم که ایاک نعبد ... جوابه ، و مالک و ملک یوم الدین با درو دیوار که حرف نمی زنه ! در حالیکه اگه به زمینم بگه دارو ندارشو رو می کنه و از چشمش نمی تونه که مخفی کنه و ... ، نه تنها مثل روز براش روشنه ، بلکه بروزه و ...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، الم ، غُلِبَتِ ...
پس امروز می خوایم از زبان گفتگوی فرهنگ گفتگو حرفی بزنم ، حالا زبان فرهنگ پدر ، سرست ... یا بروزش مدیر؟ بمونه ، ان شاءالله .
خب ، نون تازه رسید ؟ که صبحونه رو بزنیم و بریم ... ، الجوع !
فرهنگ گفتگو :
سلام علیکم ، وقت بخیر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ إِذَا السَّمَاءُ ... ، وَإِذَا الْأَرْضُ ... ، وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ ، ...
خب بوقت محلی نماز مغربو خوندم و تا عشا وقت داریم که با هم حرف بزنیم ان شاءالله ، چرا ؟
بعد نماز که از رادیو محلی زدم به رادیو معارف ، گفتگویی داشت و الان تموم شد و حالا تفسیر قرآن داره میگه .
حالا کاری نداریم از چی حرف می زدن ، طرفین گفتگو مثل ما بودن ، مثل من و شما ، پس کی باکی هم بمونه .
ووو
مثلا وقت و زمان گفتگو ، مثل همین الان که داریم با هم حرف می زنیم ، و می خوایم از وقت طرفین حرف بزنیم ، چراکه زمان آن که همش مال من نیست و شما همش چشم ! وقتی که این نوشته داره باشما حرف می زنه .
اگه تمام وقتش من بخوانم بنویسم ، اینکه همش شد من ! نوبت شما چی ؟ مثل زمانیکه تو نمازمغرب گفته شد : ایاک نعبد ...
یا مثل وقتیکه پیش از این شام خوردیم ، و بعد حرف زدن شام ! نوبت جویدن ووو ی ما رسید .
پس از وقتی که به دنیا اومدیم همش که دنیا حرف نمی زنه ! ما هم بحرفش گوش میدیم ، حس شنوایی میدیم ووو
حالا ما بدنیا میایم یا اول اون سر گفتگو رو باز می کنه ؟ بمونه ، ما بهش وقت ، زمان و عمر میدیم ؟ یا صاحب زمان اونه ؟ بمونه .
مثل امروز که آفتابش غروب کرد و الان شبه برای چشم ، در حالیکه چشم بخواب نرفته ! حالا وقت خواب خواب می بینیم و ... بمونه .