سلام علیکم
عرض کنم که فردا سرکاریم انشاءالله و فرصت نیست که خدمت برسم ، برای همین امشب مزاحم می شوم برای ادامه ی بحث ، البته فردا چه خواهد شد ؟ خدا می داند ، ما که درک یا دریافتش نکرده ایم که بر ما گذشته باشد و بعبارت دیگر فراگیرش باشیم .
گفتیم که به اصطلاح دانشمندان که گویا مطلبی را فراگرفته اند و از جمله وبلکه در اصل فراگیری خود را دریافته اند یک وقت آن را مدیون دین می دانند و یک وقت حرف این است که با عضوی از اعضای خود و مثلا بقول مرحوم علامه با چشم خود فراگیر بوده اند و این را فراگیری دینی عنوان نکنند و مثلا فراگیری فلسفی عنوان کنند . البته این مثلا فراگیری فلسفی را هم مثل همین که در حوزه و دانشگاه های ما گفته می شود فلسفه ی اسلامی یا دینی عنوان نکنند که بر گرفته از کتاب و سنت باشد ، بلکه در سایه ی مثلا حس و یا عقل ویا اینکه بقولی قلب و یا حس یکی از اعضای خود فراگرفته باشند ، یعنی مثلا مثل همین که مرحوم علامه فرموده اند که با افتادن چشم ما به چیزی آن را فراگیریم .خب ، همین ابتدا عرض کنم که این فرمایش اختصاص به مثلا فراگیری فلسفی ندارد که برایش راه و رسم خاصی داشته باشند برایمان ، و دیگر فراگیری هایی که عنوان می شود ، مثل مثلا همین فراگیری ریاضی هم بر صراط دیگری گام بردارد ، بلکه هر دارنده ی نعمتی مثل نعمت چشم بر این راه است و حرف اول و آخر را هم دین زده که این راه راه صراط الذین انعمت علیهم می باشد ، پس این صراط ها چیست ؟ مثل مثلا منطق قدیم و جدیدش و حالا هم که این چیه فازی آن به بازار فراگیری آمده ؟ و یکی هم ادعا کرده که همین منطق این چیه فازی منطق دین است !؟ که جای تعجب هم ندارد چراکه سالهاست که حتی در حوزه هم ادعا می شود که منطق قدیم یا منطق ارسطویی منطق دین است ، یعنی شما اگر دانشجو یا طلبه ی ای در حوزه ای باشید پیش از اصول فقه و بعد هم فقه اول منطق ارسطویی را گذرانده اید و طبق آن فراگیر اصول فقه و فقه هستید .
بنا براین کافیست که ما هم مثلا چشمی داشته باشیم و به چیزی بیفتد و فراگیرش باشیم ، البته دین می گوید که بعضی از ما در عین اینکه دارای نعمت مثلا چشم هستند ولی مثل مغضوب علیهم منکر آن یا افتادنش به چیزی هستند که بر آن افتاده ، ولی ما که منکر این نیستیم ، می ماند بقول دین مثل ضالین که مثل مثلا ایشان نیستیم که خبر از داشتن مثلا نعمت چشم یا افتادنش به چیزی و فراگیری آن را دارند ، که امیدوارم اینهم نباشیم .
خب دیگر چه ؟ که ما به آئین به اصطلاح دانشمندان نباشیم ؟ و ایشان هم همینطور به دین ما ؟ بله همان که عرض شد ، یعنی حرف حرف نو یا جدیدی است که گویا ایشان فراگرفته اند و ما فرانگرفته باشیم و ربطی هم به دین ما ندارد ، یا بقول این چیه سکولار جدای از حرف دین است !
مثلا حرفی فلسفی است ! یا مثلا ریاضی و خلاصه دینی نیست ! آیا این دعوی دین و آیینی برای ما نیست ؟ و کدام عالم یا دانشمندی را در حوزه و دانشگاه ما هم سراغ دارید که این ادعا را ندارد ؟ که حرفی بزند و حرفش حرف جدید یا نوی نباشد ؟ که در دین سابقه نداشته باشد ؟ آیا این نوآوری در دین نیست ؟ یا نوآوری دینی ؟ یا گویا نوآوری غیر دینی هم داریم ؟ و همچنین شکوفایی هم در سایه ی این نوآوری ؟