سلام علیکم .
هر چند هر از یک ما یعنی بنده و شما هم گفته باشیم که : ( فکر ) می کنیم ، و دیگر ی از ما هم مثل مثلا دکارت که دیدیم که گفته است : من ( فکر ) می کنم ... ، و علاوه بر ما خدای ما هم در قرآن فرموده : انه ( فکر ) ... ، شاید هنوز یکی پیدا شود که بگوید که ( من ) فکر نمی کنم ، یا مثلا : ( فکر ) نکرده ام . هر چند فرق چندانی میان این دو هم نیست ، در آنجا که چه می کند ؟! مگر اینکه بپذیریم که ( بیکار ) ست و هیچ کاری نمی کند و مثلا حرفی هم ( نزد ) !؟ چه بامعنی و چه به اصطلاح بی معنی مثل نمی کنم ، نکرده ام ، بیکار و نزد که گفتیم !؟
حال بماند که گفتیم ملای رومی که می گوید :
ای برادر ( یاخواهر ) تو همه اندیشه ای
ما بقی تو استخوان و ریشه ای
که مثلا دکارت شاید گفته باشد که ( من ) همه اش ( فکر ) ست و ما بقی هم ندارد . چراکه مثلا یکی از عزیزان در اظهار نظرشان علاوه بر فکر برای آدمی مثل من مثلا عقل هم قائل شده اند و همچنین عشق و شایدهم حس هم . حالا مثل مولانا که می گوید :
ای برادر ( یاخواهر ) یکدمی عقل با خود آر
دم بدم در تو خزان است و بهار
یامثلا عشق باخود آر هم ؟ بماند .
: ( چراکه ) گفتم بد نیست که ببینیم مثلا ایشان ، مولانا را عرض می کنم ، جزو کدام یک از متفکرانست ؟! آنهم با فکر متفکری مثل استاد شهید مرتضی مطهری . چرایش را در ادامه ی این گفته کم کم خواهیم دید ، هرچند که در همین نوشته هم پیدا باشد .
ایشان ، یعنی استاد شهید ، در اثر خوب آشنایی با علوم اسلامی جلد اول قسمت فلسفه در درس پنجم به حکمت متعالیه می پردازند و می فرمایند :
در درس گذشته ، اجمالا به چهار روش فکری در دوره اسلامی اشاره کردیم و نمایندگان معروف آن را نیز نام بردیم . اکنون اضافه میکنیم که این چهار جریان در جهان اسلام ادامه یافتند تایک نقطه به یکدیگر رسیدند و جمعا جریان واحدی را به وجود آوردند . نقطهای که این چهار جریان در آنجا با یکدیگر تلاقی کردند " حکمت متعالیه " نامیده میشود . حکمت متعالیه به وسیله صدرالمتألهین شیرازی ( متوفا در سال 1050 هجری قمری ) پایه گذاری شد .
در درس گذشته هم استاد شهید چنین فرموده بودند :
علیهذا مجموع روشهای فکری اسلامی چهار روش است و متفکران اسلامی چهار
دسته بودهاند . بدیهی است که مقصود ما روشهای فکریی است که به معنی عام
رنگ فلسفی دارد یعنی ، نوعی هستی شناسی و جهان شناسی است . ما در این
درس که درباره کلیات فلسفه بحث میکنیم ، کاری به روشهای فکری فقهی یا
تفسیری یا حدیثی یا ادبی یا سیاسی یا اخلاقی نداریم که آنها داستانی دیگر
دارند . نکته دیگر این است که همه این روشها تحت تأثیر تعلیمات اسلامی رنگی
مخصوص پیدا کردهاند و با مشابههای خود در خارج از حوزه اسلامی تفاوتهایی
داشته و دارند . و به عبارت دیگر : روح خاص فرهنگ اسلامی بر همه آنها
حاکم است . آن چهار روش فکری عبارت است از :
1 ـ روش فلسفی استدلالی مشائی : این روش پیروان زیادی دارد . اکثر فلاسفه اسلامی پیرو این روش بودهاند .
در این روش تکیه فقط بر استدلال و برهان عقلی است و بس .
2 - روش فلسفی اشراقی : در این روش به دو چیز تکیه میشود : استدلال و برهان عقلی ، و دیگر مجاهده و تصفیه نفس . به حسب این روش ، تنها با نیروی استدلال و برهان
عقلی نتوان حقائق جهان را اکتشاف کرد .
3 - روش سلوکی عرفانی : روش عرفان و تصوف فقط و فقط بر تصفیه نفس بر اساس سلوک الی الله و تقرب به حق تا مرحله وصول به حقیقت تکیه دارد و به هیچ وجه اعتمادی به استدلالات عقلی ندارد . این روش پای استدلالیان را چوبین میداند . به حسب این روش ، هدف تنها کشف حقیقت نیست ، بلکه رسیدن به حقیقت است .
روش سلوکی عرفان با روش فلسفی اشراقی یک وجه اشتراک دارد و دو وجه اختلاف . وجه اشتراک آن دو ، تکیه بر اصلاح و تهذیب و تصفیه نفس است . اما دو وجه اختلاف ، یکی این است که عارف استدلال را به کلی طرد میکند ولی فیلسوف اشراقی آنرا حفظ مینماید و فکر و تصفیه را به کمک یکدیگر میگیرد . دیگر این که هدف فیلسوف اشراقی مانند هر فیلسوف دیگر کشف
حقیقت است اما هدف عارف وصول به حقیقت است .
4 ـ روش استدلالی کلامی : متکلمین مانند فلاسفه مشاء تکیهشان بر استدلالات عقلی است ولی با دو تفاوت : یکی این که اصول و مبادی عقل که متکلمین بحثهای خود را از آنجا آغاز میکنند با اصول و مبادی عقلی که فلاسفه بحث خود را از آنجا آغاز میکنند متفاوت است .
این گفته ادامه دارد .